همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #قسمت بیست وششم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #ادامه زندگی نامه شهید فضل الله بکتاشی:
🌷🌷
#قسمت بیست و هفتم(کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#ادامه زندگی نامه شهید فضل الله بکتاشی:
«هرگز وجودِ (حدیث) حاضرِ غایب شنیده ای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است»
#راوی: آزاده ی گرامی ماشاءالله اثني عشري :
#من و شهيد فضل الله بکتاشی در عمليات كربلاي پنج در دو گردان جدا از هم بوديم. در مسيری كه پياده روي لازم بود، گردان هاي ما همراه شدند. در طول راه، ذكر گفتن ايشان توجه مرا به خود جلب كرد. با خضوع و توجه قلبي و تلفظ كامل و صحيح، خدا را یاد میکردند. تنها جسمشان با ما بود و با تمام توجه، اذكار را زمزمه میکردند.
"تشنه ی دیدار"
#راوی: جانباز سید مجتبی هاشمی (خواهرزاده ی شهید)
#در عمليات كربلاي پنج كه دايي ام به شهادت رسيد، من نيز حضور داشتم. گلوله ای به پایم خورد و زخمی شدم. دايي فضل الله خيلي نگران شد. پايم را بست و مرا به دوش خود گرفت تا به عقب ببرد. مرا در جايي گذاشت تا آمبولانس بیاید و زودتر مرا ببرد. عمليات سنگين بود. چند ساعتي گذشت. من هنوز همان جا بودم. دايي دوباره آمد و مرا به همان حال ديد. با مهرباني و از سر دلسوزی گفت: « الهي بي دايي بشي، هنوز همين جا هستي!». آنگاه قمقمه ی آبش را به من داد و رفت.
چيزي نگذشت که خودش به شهادت رسيد. میدانم كه با لبان تشنه، جام شهادت را نوشيده است.🌹
"نماز اوّل وقت"
#راوی: حاج جواد صیفوری :
#همهی شهدا پیامشان الهی است. آنها که خواب واستراحت دنیا را با تمام زرق و برقش را به دنیا دارها می بخشند و خود به ملکوت اعلی پرواز میکنند.
#یکی از این شهدای بزرگ و مخلص، شهید فضل الله بکتاشی است که در زندگی نیز اهل احسان و عمل صالح بود. همیشه میگفت: «اگر انسان برای مردم مفید نباشد، این چند روز زندگی، به جز چند کیسه برنج و گندم خوردن، چه فایده ای برای او دارد؟»
او مقید به انجام فرایض و مستحبات بود، به خصوص نماز اوّل وقت.
یادم نمیرود در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، ایشان مسئول داروخانه ی بهداری شرکت ذغال سنگ بود. روزی جهت آوردن دارو به کرمان می رفت. من هم افتخار همسفری با آن مرد بزرگ را داشتم. موقع برگشت نزدیکیهای اذان ظهر به «سرآسیاب» رسیدیم. به راننده گفت: «نزدیک مسجد نگهدار تا نماز بخوانیم». گفتم: «هنوز اذان نشده است، می رویم و نمازمان را در محل می خوانیم». بلادرنگ گفت: «آن تعهدی را که خداوند به ما داده که سالم به وطن میرسیم، نشان بده! چرا نماز اوّل وقت را رها کنیم؟ اولاً، نماز اوّل وقت را هیچوقت از دست نده. ثانیاً نماز قصر است. چهار رکعت به نفع توست!».
نمازمان را خواندیم و آن مرد خداجو سفارش کرد که سعی کن همیشه نماز را اوّل وقت اقامه کنی. الحمدالله سفارش مخلصانهی آن شهید والامقام در من اثر نموده و سعی در اقامه ی نماز اوّل وقت دارم.
#نامه ی شهید فضل الله بکتاشی به همسر گرامیاش:
#خدمت همسر محترمه و ارجمندم :
"سلام علیکم"
#ضمن احوالپرسی و عرض ارادت، امید است زندگانی خود را در پناه و توجه ولی عصر _روحی فداء_ با خوشی و کامرانی سپری نمایید. متوجه باشید که همهی ما در این دنیا مورد امتحان میباشیم. از ابتدای تکلیف تا آخرین لحظه عمر تا ساعتی که مرگ را در آغوش می گیریم، مورد امتحان هستیم. نمازمان، روزه و حجاب و گفتن و شنیدن و رفتن و آمدن و کلیه ی حرکتهای ما، مورد امتحان خداوند است. در قرآن آیات زیادی مبنی بر امتحان انسان وجود دارد. حتی خداوند تاکید کرده که «ای بندگان، شما را مورد امتحان قرار می دهیم».
#همین جنگ بین ایران و عراق نیز...
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد :
کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
✨🌸✨🌸
#از گذشته چه خبر؟
#نامه یک معلم به اداره فرهنگ شهرستان کهگیلویه سال ۱۳۴۱
#با کمال ادب چون روز چهارشنبه بعلت کسالت شدید و نداشتن دسترسی به پزشک نتوانستم تدریس کنم و کلاس بوسیله دانش آموزان اداره شد، آن اداره حق دارد یک روز حقوق اینجانب را کسر نماید.”
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃🌼🍃🌼
#نامه یک معلم به اداره فرهنگ شهرستان کهگیلویه سال ۱۳۴۱
“با کمال ادب چون روز چهارشنبه بعلت کسالت شدید و نداشتن دسترسی به پزشک نتوانستم تدریس کنم و کلاس بوسیله دانش آموزان اداره شد، آن اداره حق دارد یک روز حقوق اینجانب را کسر نماید.”
#درود بر چنین انسان های شریف ،کم هم نیستند. هفته معلم را ارج می نهیم.
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و چهل و پنجم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید محمد رشیدی 🌷
🌷🌹🌷🌹
#قسمت صد و چهل و ششم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید محمد رشیدی 🌷
( قسمت سوم )
#دعوت شهید از شهید :
بعد از چند ماه که حسین به جبهه رفته بود. شبی در خواب، محمد را با پیراهن سفید و شلوار مشکی دیدم. دست روی شانه ی همسرم گذاشت و گفت: «رفیق، نگران نباش تو هم به زودی پیش من می آیی».
وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم که چه اتفاقی درراه است. چند روز بعد، خوابم تعبیر شد و حسین نیز به شهادت رسید.
پس از شهادت حسین، یک بار هم خواب دیدم محمد قبری را آماده و اطراف آن را آب و جارو میکند. گفتم: « محمد این چیه؟» گفت: « مال مادر است، هر وقت نذرش را ادا کرد، می آید پیش من».
در تمام زندگی ام از او کمک خواسته ام و هر کاری از دستش بر آمده برایم انجام داده. در نبودش هم مرا یاری کرده است. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
#«شهیدان زنده اند»، شعار نیست.
راوی: یکی از بستگان شهید
یک شب در خواب دیدم که اعزام نیرو به جبههها بود، بسیجیان کنار مسجد جامع طغرالجرد جمع شده بودند که سوار اتوبوس شوند از کنارشان رد شدم، ناگهان صدای آشنایی مرا خطاب کرد. ایستادم. محمد بود گفتم: «شما هم به جبهه میروی؟» گفت:
«بله به مادرم سلام برسان و از قول من بگو بی تابی نکن من به جبهه میروم و بعد از عملیات برمی گردم و هر هفته به پدر و مادرم سر می زنم» گفتم: « هر وقت آمدی، به من هم سر می زنی؟» گفت: « به دیدن شما هم می آیم البته اگر مرا بشناسی» گفتم: « فرمانده شما کیست ؟»گفت: « فعلاً امام خمینی اگر ترفیع درجه بگیرم فرمانده ی ما آقا امام زمان (عج) میشود».
در رؤیایی دیگر، محمد را در گلزار شهدا دیدم با لباس پاسداری و درجه هایی که روی دوشش نصب بود. گفتم: « چقدر درجه گرفته ای!» گفت: « من الان فرمانده لشکر شدهام.بعد از زیارت انشاءالله به سوریه میروم».
آن زمانی که من این خواب را دیدم، جنگ سوریه به این شکل نبود. فهمیدم که شهدای ما در رکاب امام زمان سربازان گمنامی هستند که همه جا حضور دارند.
#نامه ای از شهید محمّد رشیدی به خواهرش
به نام خداوندی که به دنیا میآورد و هر وقت صلاح دانست می میراند.
با سلام به خواهر عزیزم. امید است حال همگی خوب باشد از قول من به حسین و بچه هایت محسن و محمود، سلام برسان.
اگر جویای حال برادر کوچک خود باشید الحمدالله خوبم. امروز صبح از خط برگشتم و نامه ات را بچهها برایم نگه داشته بودند تا بیایم و الان در فاو مشغول استراحتم. بهجای ما گروهی دیگر از گردان 411 وارد خط شد.
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و پنجاه و یکم(کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) شهید حسن رشیدی طغرالجردی نام
🌷🌹🌷🌹
#قسمت صد و پنجاه و دوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
(قسمت آخر )
#ادامه خاطره پاسدار جانباز اسماعیل رشیدی :
⚡️من هم درجبهه بودم نزد من آمد وگفت که میخواهد به مرخصی برود. #نامه ای دادم که برای همسرم، یعنی خواهرش ببرد. رفت وبرگشت. جواب نامه را با مقداری آجیل و چیزهای دیگر برایم آورد. سه ماهی که جبهه بود گاه گاهی پیش من می آمد و گاهی هم من به او سر می زدم.
⚡️چند روز به عملیات کربلای چهار مانده بود. در جنگل بودیم، ایشان پیش من آمد و یکی دو ساعتی ماند. بعد خداحافظی کرد ورفت.
⚡️چند روز از عملیات کربلای ۵ گذشته بود. ما از عملیات برگشته بودیم، چند نفر از بچّه های طغرالجرد را که در گردان ۴۱۱ بودند، دیدم. احوال بقیه بچّه ها را گرفتم #یکی یکی را اسم بردند و گفتندکه شهید شدهاند از حسن پرسیدم، اوّل گفتند زخمی شده بعد گفتند :
#شهید شده. یازده نفر از بچه های طغرالجرد شهید شده بودند. سه روز مرخصی گرفتم آمدم، به مراسم هفتم رسیدم و دوباره به جبهه برگشتم.
#بشارت تشرّف به کربلا
خاطره ای از زبان مادر شهید :
⚡️چندسالی از جنگ گذشته بود. هنوز صدام در عراق حاکمیت میکرد. شبی خواب شهید را دیدم. از درب اتاق واردشد ومی خندید. به او گفتم: «بیا بنشین». گفت: «می خواهم به کربلا بروم». گفتم: « مرا هم ببر». گفت: «شما چند وقت دیگر با بابا می روید». گفتم: « برا ی چه می روی کربلا؟» گفت: « میروم کربلا دیپلمم رابگيرم. شما گفتی دیپلمت را بگیر. حالا میروم، بگیرم».
⚡️مدت زیادی از این خواب نگذشته بود که از طرف بنیاد شهید به ما اطلاع دادند که باید به کربلا بروید. این گونه بودکه توفیق تشرف به کربلای معلا را با بشارت شهید پیدا کردیم.
#وصیت نامه شهید حسن رشیدی :
⚡️خداوند میفرماید: «کسی که مرا را طلبید مرا درمی یابد و کسی که من را دریافت می شناسد وکسی که مرا شناخت دوستم داشته، وکسی که من را دوست داشته، عاشقم میشود وکسی که عاشق من شد عاشقش می شوم و کسی که من عاشقش شدم او را میکشم وچون برهر کشتنی، دیه ای واجب است کسی که کشته ی من شد، خودم خونبهای او هستم.»
#هرکس که روی زیبای یار را دید، دیگر نتوانست تحمل کند و پروانه وار برگرد شمع وجودش چرخید و سوخت و آن گاه آسوده خاطر شد که حق خود را برای معبودش ادا کرده است.
⚡️بنده ی حقیر سراپا تقصیر حسن رشیدی، گواهی می دهم به وحدانیّت رب العالمین و رسالت خاتم النبین (ص) و امامت مولایم علی ابن ابیطالب (ع) ویازده فرزندش وجانشین بر حق دوازدهمین امام.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #دویست و هفدهمین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید جواد صیفوری طغرالجردی ( قس
🌷🌷
#دویست و هجدهمین قسمت (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#شهید جواد صیفوری طغرالجردی
( قسمت هفتم)
#هوش و حاضر جوابی محسن.
#راوی خاطرات: خواهر گرامی شهید
☆دی ماه ۵۷ اوج اعتراض های مردمی علیه رژیم پهلوی بود. عده ای چماق دار به پشتیبانی پاسگاه برای حمله به طغرالجرد برنامه ریزی کرده بودند.
#در همین اثنا محسن دچار گلودرد شدیدی شد. مادر و پدرم هم برای جلوگیری از حمله ی چماق داران به طغرالجرد، همراه سایر مردم از خانه بیرون رفتند و به من توصیه کردند که برادرم را به بهداری ببرم. پیاده به کیانشهر رفتیم. دکتر او را معاینه کرد و دارو داد.
☆درراه بازگشت با مزدوران طاغوت مواجه شدیم. حدود ۱۰ نفری بودند، جلو من را گرفتند و گفتند: «بگو جاوید شاه».
☆من هم گفتم: «مرگ بر شاه!» همگی بهمن حمله ور شدند و مرا ضرب و شتم کردند. نمی توانستم کاری انجام دهم. در حد توانم از خود دفاع میکردم. بالأخره بعد از اینکه مرا کتک زدند گفتند: «حالا سراغ برادرش برویم».
▪︎جلوتر رفتند. با محسن صحبتی کردند و دوباره به طرف من آمدند. من راهم را کج کردم و دور شدم. از برادرم محسن پرسیدم: « چطور شد؟ به تو چی گفتند؟ چرا تو را نزدند و رفتند؟»
#جواب داد: «به من گفتند: «بگو جاوید شاه». من هم گفتم: «چاپید شاه!» آنها متوجه حرف من نشدند وگفتند: « کارش نداشته باشید». درایت و هوش او در آن زمان نجات بخش بود.
#اینکه محسن با سن کمیکه داشت این کلمه و کاربرد آن را از کجا فرا گرفته بود، جالب و تعجب آور بود. این جمله دقیقا با عملکرد رژیم طاغوت در حیف و میل اموال ملت مطابقت داشت.
#نامه ای که به دستش نرسید.
☆محسن خیلی مهربان بود. در برخورد با مسائل عصبانی نمی شد. دو به هم زنی نمیکرد. مؤمن و متدین بود. اهل نماز و قرآن بود. وقتی می خواستم قرآن بخوانم کنارم می نشست. خیلی دوست داشت به دیگران کمک کند. بعضی مواقع نقشه می ریختیم که چه کار بکنیم تا بتوانیم به فلان شخص کمکی بکنیم. او هنوز کودک بود و به سن تکلیف نرسیده بود امّا این خصوصیات اخلاقی را داشت.
☆سال ۶۷ که من ازدواج کرده بودم و در زرند ساکن بودم. محسن یک هفته قبل از اینکه به جبهه برود با موتور سیکلت به خانهی ما آمد.
▪︎به او گفتم: «چرا مدرسه نرفتی؟» گفت: «می خواهم به جبهه بروم». گفتم: «مدرسه برای تو واجب تر است، الان بابا و برادرهای بزرگترت جبهه هستند». گفت: «نه من حتما باید بروم. تا جنگ تمام نشده باید به جبهه بروم».
☆بالأخره رفت و برایمان نامه ای نوشت، در نامه ضمن سلام و احوال پرسی از حال و هوای آنجا نوشته بود. من جواب نامه اش را دادم اما نامه برگشت خورد.
ادامه دارد.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃🌼🍃🌼🍃
🍃🍃🍃 مناسبت روز :
#هیجدهم آذر ماه، سالروز معرفی عراق به عنوان آغازگر جنگ تحمیلی؛ از سوی سازمان ملل است.
#سازمان ملل ۳ سال پس از پایان جنگ تحمیلی و بعد از دریافت گزارشهای تهران و بغداد و بررسی مستندات، عراق را آغازگر جنگ معرفی کرد.
**۱۸ آذر سال ۱۳۷۰ (دسامبر ۱۹۹۱) خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل با انتشار گزارشی اعلام کرد که رژیم بعث عراق در روز ۲۲ سپتامبر سال ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹) به خاک ایران تجاوز کرد.
#نامه دبیر کل وقت سازمان ملل به شورای امنیت، میگوید که در ۱۴ آگوست همان سال خاویر پرز با ارسال نامههایی به ایران و عراق از آنها خواسته تا دیدگاههای خود را در مورد علت جنگ بیان کنند.
#پرز در نامه خود درباره مقصر دانستن عراق به عنوان آغازگر جنگ، بر «استفاده غیرقانونی از خشونت و گرفتن تمامیت ارضی یک کشور عضو سازمان ملل» به عنوان علت درگیری تاکید کرده است.
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃🌺🍃🌺
🍃🍃🍃 مناسبت روز:
#نامه امام خمینی به میخائیل گورباچف نامهای دینی و عرفانی از آیتالله خمینی، بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران، به رهبر شوروی، یکی از دو قدرت برتر جهانی وقت در سال ۱۳۶۷ش.
#هیئتی به سرپرستی عبدالله جوادی آملی، این پیام امام خمینی را در دیدار با گورباچف به او ابلاغ کردند.
#این نامه حاوی دعوت به توحید و خداپرستی، هشدار در برابر پناه بردن به غرب، شکست مارکسیسم و کمونیسم، تبیین همهجانبهنگری اسلام و حمایت از مسلمانان تحت نفوذ شوروی، از مضامین اصلی این نامه است.
#این نامه در جهان بهویژه در کشورهای تابع شوروی بازتاب گستردهای داشت و بسیاری از شخصیتهای سیاسی و اسلامی آن را ستودهاند.
https://eitaa.com/Yareanehamra