آسمان دزد است، کشتی حالِ بادش را ندارد
او فقط از دزد دریایی نمادش را ندارد
باز میپرسی که کشتیهای من غرق است؟ آری
مثل معتادی که خرج اعتیادش را ندارد
باغ وحشی را تصور کن که میرقصد پلنگی
تاب اشک ما و مرگ هم نژادش را ندارد
بی قرارم مثل وقتی مادری با یک شماره
می رود تا باجه ها اما سوادش را ندارد
حکم جنگ آمد تصور کن که سربازی نشسته
غیرتش باقی است اما اعتقادش را ندارد
آب راکد را که دیدی؟ چون سرش بر سنگ خورده
رود بود و حال شوق امتدادش را ندارد
درد یعنی شاعری در دفتر شعرش ببیند
مثل سابق دیگر آن احساس شادش را ندارد
#سیدسعید_صاحبعلم
هیچوقت هیچوقت را هیچوقت ننویسید.
به هیچ وجه به هیچ وجه را بهیچوجه ننویسید.
کاش هیچکس هیچکس را هیچکس نمینوشت.
اینقدر اینقدر را اینقدر ننویسید.
اینکه را همیشه اینکه بنویسید، مگر اینکه منظورتان این که باشد:
این که اردک نیس، مرغابیه.
کسانی که پیشرفت را پیشرفت مینویسند هنوز در رسمالخط پیشرفت نکردهاند.
اگر خوشحال را خوشحال بنویسم، خیلی حالم خوش نمیشود.
همکار را همیشه همکار مینویسم، حتی اگر با هم کار نکنیم.
#رسمالخط
@arayehha
بدگمانم به تو وقتی که نباشی پیشم
دلهره دارم و غمگین و کمی دلریشم
نه که شک داشته باشم به مرامت،اصلا
عاشقم خب، چه کنم با دل پر تشویشم
#اسماعیلعلیخانی
@sherkadeh
اگر تمامیِ قمصر گلابِ ناب شود
به گَردِ بویِ دلاویزِ یارِ ما نرسد...
#حسینعلی_زارعی
هدایت شده از 🏴کانال اشعار ناهیدخلفیان🏴
ماه قم از اول ذیالقعده کامل میشود
اعتبار آسمان اینگونه حاصل میشود
کل دنیا را گرفته نور او، آنقدر که
آفتاب از کار خود هر صبح غافل میشود
بوی این خاک مقدس بوی ایوان رضاست
شاعر بانوی قم همسنگ دعبل میشود
شاعر مهرِ رضا و خواهرش معصومهام
از سحاب عشقشان اشعار نازل میشود
هر کسی که از کراماتش سر سوزن نوشت
صاحب صد نسخه توضیح الفضائل میشود
ماندهام بین دوتا پرسش، کنار صحن او
عقل عاشق میشود یا عشق عاقل میشود؟
قسمت دل دوری است و دوستی،این جادهها
کی میان عاشق و معشوق حائل میشود
نیست جز دلدادگی دار و ندار سینهام
قلب ناقابل به این احساس قابل میشود
هر زمان دلتنگ عطر حضرت زهرا شوم
دل به سمت مرقد معصومه مایل میشود
#ولادت_حضرت_معصومه_س
#دهه_کرامت
#ناهید_خلفیان
دنیا برای چیست؟ جوابی نیافتم
اینجا برنده کیست؟ جوابی نیافتم
صدها هزار راه و روش پیش روی ماست
باید چگونه زیست؟ جوابی نیافتم
دریا که از ابهت او حرف میزنیم
در حال گریه نیست؟ جوابی نیافتم
باید در این دو روزهی دنیا به حال خویش
خندید یا گریست؟ جوابی نیافتم
ای عقل! تا به حال دویدی پی جواب
اما دگر بایست! جوابی نیافتم
#سجاد_نجاری
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را
منِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را؟
مثل یک کودک مبهوت که مجبور شود
تا به نقاشی اش آبی نکشد دریا را
حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت
وای اگر چشم بخواند غمِ ناپیدا را
عطر تو شعر بلندی است رها در همه سو
کاش یک باد به کشفت برساند ما را
تو همانی که شبی پرهیجان میآیی
تا فراری دهی از پنجرهها سرما را
فال میگیرم و میخوانی و من میخندم
بنشین چای بخور خسته نباشی یارا!
#مهدی_فرجی
چایی نشد فدای سرت قهوه دم بکن
تنها بهانهای است که همصحبتت شوم
#محمدحسن_محمدی
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
#نفیسه_سادات_موسوی
وقتی که چنین دست به دامان شرابم
پیداست که چشمان تو کرده است خرابم
از شمع وجودم چه به جا مانده به جز اشک؟
هم معنی بیهودگیام، نقش بر آبم !
هر چند شبیهیم، دریغا که به هر حال
تو چشمهی جوشانی و من موج سرابم
سوگند به یکتایی چشمان تو ای دوست
یک عمر نیامد احدی جز تو به خوابم
بین من و دریا، نفسی بیش نمانده است
افسوس که هرگز نشکسته است حبابم
#حسین_دهلوی
حرفی نزن چیزی نگو باید برایم گریه کرد
باید برای مردن افسانههایم گریه کرد
عکسم درون اینه دارد چه زجری میکشد
بعد از شکستم اینه در زیر پایم گریه کرد
ثابت نشد من مجرمم یا چشمهای وحشیات
قاضی برای دادن حکم خطایم گریه کرد
دکتر نشسته پشت میز و نسخه را خط میزند
او هم که عاشق بوده از بهر شفایم گریه کرد
مادر که میداند دلم عمری خرابت میشود
دیشب به جای خواندن قران به جایم گریه کرد
گفتم فراموشش کنم اما پدر ناباور و...
وقتی که میگفتم به تو بیاعتنایم گریه کرد
حرفی برای آسمان گفتم که طوفانی نشد
اما برای مدتی از ناسزایم گریه کرد
گفتم به خود حرفی نزن باید تماشایش کنم
عکسش به آغوشم کشید و پابهپایم گریه کرد
#حسین_آهنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧 باز باران با ترانه....
تقدیم به همه اونایی که دلشون واسه گذشته تنگ شده
مهربانی زیباست
☺️👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیج آمریکا😅✋
شعر طنز جالبیه
ببینید تا روح تون تازه شه😅
💠
بیا شویم چو خاکستری رها در باد
من و تو را برساند مگر نسیم به هم
#فاضل_نظری
عطـرِ موهـایت قـرار از شهـر مـیگیـرد بگو
دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
#سجاد_سامانی
سرد بودن با مرا دیوار یادت داده است
نارفیق بیمروّت، کار یادت داده است
توبهات از روزهایم عشقبازی را گرفت
آه از آن زاهد که استغفار یادت داده است
دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی
گردش دنیا فقط آزار یادت داده است
عطر موهایت قرار از شهر می گیرد بگو
دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟
عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار
از وفاداری همین مقدار یادت داده است.
#سجاد_سامانی
بیستون دیشب به چشمم جادهای هموار بود؛
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیدهام...
#حميدرضا_برقعى
دلم گرفته از این روزها دلم تنگ است
میان ما و رسیدن هزار فرسنگ است
مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست
هزار عرصه برای پریدنم تنگ است
اسیر خاکم و پرواز، سرنوشتم بود
فرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است
چگونه سر کند اینجا ترانهی خود را
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است
هزار چشمه ی فریاد، در دلم جوشید
چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است
مرا به زاویهی باغ عشق، مهمان کن
در این هزاره فقط عشق، پاک و بیرنگ است
#سلمان_هراتی
من از دلبستگیهای تو با آیینه دانستم
که بر دیدار طاقتسوز خود عاشقتر از مایی
#رهی_معیری
یا رضا با دست خالی، بر تو مهمان آمدم
تا کنم جان را پر از گلهای ایمان آمدم
آستان دلنوازت، ساحل عفو و عطاست
با امید عفو تو، ای بحر غفران آمدم
#یا_غریب_الغربا
#امام_رضا
#مشهدی_زاده
هدایت شده از اشعار مارال افشون
بعد تو شیرین زبانیِ کسی خامم نکرد
بچه آهو بودم اما هیچکس رامم نکرد
نالهی فهرستی از صد آرزوی مردهام
دفتر تقدیر نامردانه اعلامم نکرد
با خیالت در حرای شعرها جا ماندهام
وحیِ عشقم که خدا بر قلبت الهامم نکرد
"لن تنالوا البرَّ حَتّی تنفقوا ممّا تحب..."
چشمهای مُنعِمت یک لحظه اطعامم نکرد
متهم به قتل احساسات پاک و سادهام
شاکیم از دست تقدیری که اعدامم نکرد
#مارال_افشون
تا که از سمت شما بوی سفر میآید
آه، در سینهی من حس خطر میآید
این چه رسمی است که هر روز در این آبادی
درد بر سینهی دلسوخته تر میآید
شده بازیچهی دستان تو امروز دلم
دارد از دست تو این حوصله سر میآید
پلک بر هم نزند هر که تو را میبیند
خواب در چشم منِ خسته مگر میآید
و همین معجزهی عشق گواه دل ماست
اشک فرهاد که از کوه و کمر میآید
سینهام بیشهی سبزی است و یادت هر شب
باغبانی است که همراه تبر میآید
این چه دردی است که در سینهی من افتاده است
این چه آهی است که با خون جگر میآید
عاقبت آه منِ بیسروپا میگیرد
پدر پیر فلک یک شبه در میآید
#محمد_دررودی