eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.4هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تو استاندارِ مردمدار بودی یگانه‌مردِ بی‌تکرار بودی عزادار است ایران در غمت چون چنان مالک، علی را یار بودی
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از سیمای مرکز قم شعرخوانی : سید محمد بهشتی به مناسبت شهادت آیت الله رئیسی و هیئت همراه ایشان در برنامه پرواز خادم الرضا علیه السلام
در کوچه‌های کوفه‌ی ابن‌زیادها تنهایی تو است که مانده به یادها
آقا بیا تصویر دنیا را عوض کن یا چشم های خسته ی ما را عوض کن یا عشق را تفسیر کن با خنده هایت یا معنی مجنون و لیلا را عوض کن خیلی عوض کردند دنیا را پس از تو برگرد و این تغییر بیجا را عوض کن   اللَّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ واهلک أَعْدَائِهم
🚩 برای رفح دوباره سینه پریشان داغ اعظم توست دوباره گونهٔ شعرم مسیر شبنم توست جریحه‌دار شهامت، شکوهمند زمان دلیل این همه تشویش، زلف درهم توست تو از شریعهٔ چشم زمانه می‌ریزی غم همیشهٔ شیعه‌، غم جهان غم توست به کربلای معاصر نگاه کن ارباب چقدر داغ فلسطین شبیه ماتم توست هجوم، چادر آتش گرفته، حیرانی در آن طرف‌ترمان روضهٔ مجسم توست بخوان رفح، بنویس اجتماع درد جهان بخوان که واژهٔ مظلومیت متمم توست زمان ندیده زمینی به استقامت تو جهان ندیده جهادی که مُهر خاتم توست از آستانهٔ صبرت زمین شده مبهوت که پایمردی و ایمان، ستون محکم توست همیشه ورد لبت ذکر "حسبنا الله" است به رسم صبر و توکل، برنده پرچم توست قسم به تو سَنُصلّی قریب فی الاقصیٰ که قدس حق تو و موطن مسلم توست
ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم تویی ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت… چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم تویی ای نسیم بی‌قرار روزهای عاشقی! هرکجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی سایه‌ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم تویی باد پیراهن کشید از دست گل‌ها ناگهان عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم تویی چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمت غنچه‌ای سردرگریبان شد، گمان کردم تویی کشته‌ای در پای خود دیدی؛ یقین کردی منم سایه‌ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از همان روزی که خوشبختی شبیه جن شده دلبـــــر زیبــــای ما هم گشتــه بســـــــم‌الله‌تــر...
پرواز با رقیب اگر فرصتی گذاشت روزی به آشیانه‌ی من هم سری بزن
ای به دامِ مقام و پُست اسیر با کنایه مگو کلام...حقیر دل بکن از حقارت دنیا تا خداوند
انتظار فرجش مایه دلداری ماست گر چه غیبت همه از فرط گنهکاری‌هاست غصه اینجاست که در اوج گرفتاری‌ها همگی غافل و او فکر گرفتاری ماست گره افتاده به کارش، به خداوند قسم! همه از ماست که بر ماست که آقا تنهاست انتظار فرج این نیست که اشکی ریزی اینکه یک گوشه نشینی به تماشا زیباست؟! اینکه حتی غم او گوشۀ ذهنت هم نیست یا دلت در طلب ماه رخش نیست، رواست؟ یا که مشغول به دنیا و هیاهو باشی یا که گوشت به در غیبت او نیست! سزاست؟! و ندانی و نپرسی که در این شهر شلوغ دیر شد آمدنش! وصل چه شد؟ یار کجاست؟! اینکه اندیشه کنی یار به ما محتاج است ساده‌لوحی است! نفهمیدن غم‌هاست! خطاست!! چاره در گریه اگر بود که او می‌آمد «به عمل کار برآید» که عمل شرط دعاست
خلوت‌نشینِ خاطرِ دیوانهٔ منی افسونگری و گرمیِ افسانهٔ منی بودیم با تو همسفرِ عشق سال‌ها ای آشنا نگاه که بیگانهٔ منی هر چند شمعِ بزمِ کسانی ولی هنوز آتش‌فروزِ خرمنِ پروانهٔ منی چون موج سر به صخرهٔ غم کوفتم ز درد دور از تو، ای که گوهرِ یک‌دانهٔ منی خالی مباد ساغرِ نازت که جاودان شورافکنی و ساقیِ میخانهٔ منی آنجا که سرگذشتِ غمِ شاعران بُوَد نازم تو را که گرمیِ افسانهٔ منی از 📗 آوازِ باد و باران
شمالی که باشی دلتنگی‌ات خشک نمی‌شود هی رشد می‌کند می‌شود یک جنگل...
•| شب شعر مجازی چکامه |• جمع است جمعِمان من و تو استکان شعر آن "جمعِ" باصفاست که "مِنها" نمی‌شود🍃 🔸علاقه‌مندان به شعـــر، دعوتید به به صورت لایو صوتیِ گروهی در نرم افزار روبیــکا زمان:چهارشنبه‌ها،راس ساعت ۲۱:۳۰ 🔹شعرخوانی برای عموم علاقه‌مندان به شعر، آزاد است. در ابتدا قرائت قرآن وبعد شعرخوانیِ شاعران و علاقه‌مندان را خواهیم داشت لینک عضویت 👇🏼👇🏼 https://rubika.ir/joing/FIDEFIHA0BISXZQAPSPHHUKUMPBLFXDK
استثنائا امشب هم شب شعر برگذار خواهد شد
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ترکیب‌بند مدح و مرثیه ایام زیارت مخصوص و مختوم به دعا برای فرج به دست لطف تو معنای کم؛ "فراوان" است که درحریم تو "دارالکرم" فراوان است زبان گریه‌ی بی‌اختیار می‌گوید؛ "و یَسمَعونَ کَلامی" که غم فراوان است به کیمیای تو هر قطره می‌رسد به کمال کنار آب‌خوری جام جم فراوان است قرار شد که کنار تو بشکند تبعیض اگر که هم عرب و هم عجم فراوان است نمونه‌اند سلیمان و حاتم طائی گدا برای تو از این رقم فراوان است قسم به جان جواد تو می‌دهم گرچه برای عرض نیازم قسم فراوان است به شعر ساده‌ی من هم صله عنایت کن اگر چه دور و برت محتشم فراوان است دودست خالی و بار گناه آوردم به بارگاه تو آقا پناه آوردم... دوباره عرض‌ادب، عرض‌احترام از دور دوباره قسمت ما می‌شود؛ "سلام از دور" "سلام حضرت سلطان، مرا نمی‌طلبی؟" ببین چقدر فرستاده‌ام پیام از دور منی که دست به‌سینه گذاشتم هرصبح، سلام داده‌ام از روی پشت‌بام، از دور...! اویس نیستم، اما نسیم رحمت تو همیشه درد مرا داده التیام از دور نگاه نافذ تو آهوی خیال مرا به یک اشاره‌ی کوتاه کرده رام از دور به‌رغم فاصله، گلدسته‌های تو انداخت کبوتر دل تنگ مرا به دام از دور دلم هوایی دیدار توست از نزدیک... اگرچه لطف تو بوده‌ست مستدام از دور امید ما کرم توست یا امام رضا زیارت حرم توست یا امام رضا خوشا به حال هرآن‌کس که شد مسافر تو که جنّ و انس و ملک بوده‌اند زائر تو تمام ثروت عالم نصیب آن دل شد که مشهدی شده و آمده مجاور تو دل کبوتر صحن تو شاد خواهد شد دمی که پر بزند در حریم طاهر تو رضای توست رضای خدا امام رضا گذشته است اگر از همه به خاطر تو چقدر در دل خود با تو حرف‌ها دارد که بین قافیه‌ها گم شده‌ست شاعر تو حدیث جابر پیغمبر است مدرک ما به کافری هرآن کس که بوده کافر تو به لطف توست که ما گریه‌کن شدیم آقا هزارشکر که شد رزق ما شعائر تو اگرچه باعث خوشحالی است آمدنت ولی برای تو سخت است دوری از وطنت تو ای امام که از خاندان خود دوری غریب و خسته و تنهاترین و مهجوری جهان برای تو زندان تنگ و تاریک است به این دلیل که از خانواده‌ی نوری همین بس است برای غم تو ای آقا که در پذیرش حکم خلیفه معذوری چه صرفه‌ای‌ست در این منصب بلابهره برای تو که ولی‌عهد می‌شوی زوری؟ چقدر تهمت بی‌جا زدند نامردان ولی غمی به سلیمان نیامد از موری شهادت است فقط ارث خانواده‌ی تو تو نیز کشته‌ی زهر درون انگوری برای گریه به مظلومی حسین از تو رسیده‌است به ما روضه‌های مشهوری تو مُشرِفی به غم کربلا، تو روضه بخوان... تو روضه‌خوان حسینی، بیا تو روضه بخوان دلم گرفته از این روزگار یابن‌شبیب! ببین اسیر خزان شد بهار یابن‌شبیب! به‌هوش‌باش که "اِن کُنتَ بَاکیاً لِشَّیء" فقط برای حسینم ببار یابن‌شبیب همان که از اثر تشنگی به چشمانش شد آسمان و زمین چون غبار یابن‌شبیب همان که آب شد از آن زمان که بر نی دید که شد به نیزه سر شیرخوار یابن‌شبیب حجاب عرش خداوند بود عمه‌ی ما که شد به ناقه‌ی عریان سوار یابن‌شبیب از اهل‌بیت اسارت نرفته بود زنی علی‌الخصوص در آن گیرودار یابن‌شبیب ولی بدان پسرم انتقام می‌گیرد کشیده‌ایم اگر انتظار یابن‌شبیب به نیّت فرج عاجل امام زمان دعا کنیم برای دل امام زمان به هر نوشته‌ی دیگر مقدم است هنوز کسی‌که هرچه بگوییم از او کم است هنوز علاج هجر به‌جز صبح بودن او نیست که بزم هر شب ما طالب غم است هنوز خودش وحید و فرید و طرید خوانده شده ولی پناه و امید دوعالم است هنوز به انتقام عزیزان دین می‌آید او که روی گنبد اسلام ‌پرچم است هنوز اگرچه نیست، ولی لحظه‌لحظه با یادش بساط عاشقی ما فراهم است هنوز برای شستن درد فراق کافی نیست که روی گونه‌ی ما اشک نم‌نم است هنوز؟ خدا کند که به او مژده‌ی ربیع دهند که صبح‌وشام برایش محرم است هنوز. دعا کنیم شب هجر را سحر برسد زمان غیبت مولای ما به سر برسد
از ضعف، به هر جا که نشستیم وطن شد وز گریه، به هر سو که گذشتیم چمن شد جان دگرم بخش که آن جان که تو دادی چندان ز غمت خاک به سر ریخت که تن شد پیراهنی از تار وفا دوخته بودم چون تاب جفای تو نیاورد کفن شد هر سنگ که بر سینه زدم، نقش تو بگرفت آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد عشاق تو هر یک به نوایی ز تو خشنود گر شد ستمی بر سر کوی تو، به من شد
مشـکل‌پـسند نیـست دلِ بی‌قــرار من مشکل از اوست، بُرده دل و دل نمی‌دهد
با عشق دوباره عهد بستیم ای مرگ از دل، تبِ ترس را گسستیم ای مرگ هر بار به شهر ما شهیدی آمد در مجلس ختم تو نشستیم ای مرگ
پشت سر تو، شعر نگاهم بارید از قافیه‌اش، ردیف آهم بارید تو رفتی و این رباعی ناخوانده بر حال من و سختی راهم بارید...
مگیر خرده به اشکم که می‌شود جاری کشانده طرز نگاهت مرا به بیماری دریغ می‌کنی از من کلام قلبت را نوشته بین دو چشم تو خویشتن داری ببین گرفته عزیزم دل از هوای سکوت و از دقایق عمرم فضای تکراری به روی شاخه‌ای از گل که داده‌ای دستم نوشته‌ای که بگویم مرا چه پنداری؟ تو آن حکایت عشقی به دفتر قلبم شبیه ماه قشنگی به شب پدیداری وجود پاک تو از من و در برابر آن تمام عمر سیاهم برای تو آری کشانده طرز نگاهت مرا به بیماری بگو به جان عزیزت که دوستم داری
♡ سفر نکرد دل من به آسمان خودم به خاک رفت و نزد سر به کهکشان خودم درون محفل بیگانه‌ها به شادی رفت شبی نشد دل دیوانه میهمان خودم سپرد گوش به ناقوس و سجده کرد به بت نخواست بشنود از کعبه و اذان خودم نداشت فایده عمرم بدون دیدن تو نداشت آینه تصویر جز زیان خودم گل خیال تو را کاشتم درون دلم چه خوب! هستم از امروز باغبان خودم نه اهل شعرم و نه آدم مناجاتم که حرف می‌زنم این‌گونه با زبان خودم کجاست مرهم آغوش بی‌همانندت که از گزند جهان خسته‌ام به جان خودم کجا بگردم و پیدا کنم تو را ای خوب! کجاست خانۀ مهر تو مهربان خودم! خدای مهربانم @eitaaparvanegi