eitaa logo
یاوران‌جبههٔ‌انقلاب(آبادی شعر) 🇵🇸
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تشنه مردن به از آن است که با منت تلخ آبت از کوثر جانبخش فرح زای دهند مرغ را یک نفس زندگی لانه ی خویش به که عمری به طلایی قفسش جای دهند *   *   * چهره ام با طلوع موی سپید گوید از مغرب جوانی من ای دریغا که چون فسانه گذشت تلخ و شیرین زندگانی من *   *   * همچو گُل خاموش و آتشناک باش خاک می گردی کنون هم خاک باش بی ثمر کس را خدا خلقت نکرد بید اگر هستی عصای تاک باش استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریمی و کرمت همچو ابر پُر بار است نگاه مستمرت، مرهم دل زار است هزار خوشه‌ی گندم، به دست خود چیده است کنار گنبد زردت، دلی که غمبار است
زندگی بعد از شهادت را به ما آموختی معجزه یا خرق عادت را به ما آموختی نفخِ صورِ عدل،رستاخیز آزادی و عشق معنی یوم القیامت را به ما آموختی گیلک و تالش،بلوچ و کرد،لر یا ترکمن وحدتِ در عین کثرت را به ما آموختی ای که محراب نگاهت قبله ی حاجات ماست راز و آداب عبادت را به ما آموختی پرتو اندیشه ات با ریشه های ما چه کرد؟ میوه دادیم و اصالت را به ما آموختی @poem12
دلدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند با ما نشان برگ گلی زان بهار ماند
بیا و چشم مرا آشنای باران کن اسیر کفر کویرم، مرا مسلمان کن از این سکوت که آوار شانه های من است پناه بر تو ! مرا در صدات پنهان کن همیشه ی غزلم ! شب نشین چشم توام مرا به جرعه ای از آفتاب مهمان کن مرا در این شب برفی ، گر آفتابی نیست بیا و دلخوش یک آفتابگردان کن از این شکسته ترم خواست؟ این تو و این سنگ بیا هر آنچه دلت خواست با دلم آن کن  
گفتی که با دلت غم هجران چه می‌کند باد خزان ببین به گلستان چه می‌کند...
پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم ای عشق گاهی وقتها پاکی به دامن نیست
‌ باید از هر خیال، امیدی جُست هر امیدی خیال بود نخست .
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم در بسته شد آن‌گونه که انگار دری نیست
شبانه گوشه‌ی دفتر ترانه می‌بارم اجازه هست بگویم که دوستت دارم ؟ اجازه هست بگویم به خاطرم برگرد ؟ که دست از سر این خاطرات بردارم ... اجازه هست بگویم دوباره دلتنگم ؟ ببین که نزد تو زانو زدند اشعارم ... اجازه هست نگویم خدانگهدارت ؟ تو را همیشه کنار خودم نگه دارم ... اجازه هست نگویم ! خودت بفهمی زود زبانِ چشم مرا، چشم مستِ بیمارم ... "کمی به فکر تو باشم اگر جسارت نیست" مرا ببخش که شب بی اجازه بیدارم ...
تـــــا مرا می نگرد قافیه را می بـــــــــــــــــــــــــازم‌...❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
با خیالش روزگاری داشتم هر جفایش را وفا انگاشتم سال ها تا مهربان سازم دلش هر غمی را روی هم انباشتم سبز شد اما به گُل ننشسته سوخت لاله را در شوره زاران کاشتم وه که در رویای این سودای خام جان شیرین را گرو بگذاشتم عشق، اول خانه بر دوشی نداشت من به عالم این علم افراشتم هر که دل بر آرزویی بسته است من امید از آرزو برداشتم گفتمش دل در جفایت پیر شد بر خلاف آنچه می پنداشتم گفت با حیرت تو دل هم داشتی؟ گفتم آری، روزگاری داشتم استاد ••
گلاب و عطرِ سیبی داشت چایی! چه معجون عجیبی داشت چایی! بریز ای قهوه چی یک چای دیگر که طعمِ دلفریبی داشت چایی! @nabzeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌ کلام تلخ ولی صادقانه را بپذیر بهانه است؟ چه بهتر! بهانه را بپذیر چو برده‌ای که امیدش به روز آزادی است صبور باش و به تن تازیانه را بپذیر پرنده بودن خود را مبر ز یاد ولی کنون که در قفسی، آب و دانه را بپذیر نشاط عشق به رنج وجود می ارزد ملال این سفر جاودانه را بپذیر کسی برای ابد با کسی نمی ماند زمانه است رفیقا، زمانه را بپذیر
آرزوی اوج و آهنگ صعود هست در من، رخصت پرواز نیست گرد خود چون دود می پیچم، دریغ روزنی در پیش پایم باز نیست *   *   * چون بمیرم از گنه پاکم کنید پاک با آب طربناکم کنید تا ببوسم پای پیر می فروش بر در میخانه ای خاکم کنید *   *   * با خاک مَحرمیم نه با تخت زرنگار دست تهی کجا و تمنّای وصل یار آن نخل پُر بریم که در باغ زندگی آتش به کام ریشه ی ما ریخت روزگار استاد
تاریخِ تولّد را، محبوبِ دلم پرسید در پاسخِ او گفتم: روزی که تو را دیدم...
سلامی بی جواب از جانب خوبان نمی ماند به سمت کربلا هر صبح میگویم سلام آقا
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر "یا ایُّهَاالجَواد! تَصَدَّق عَلَی الفَقیر" حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر این گوشه‌چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر با دست پُر به خانه‌ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر "دارایی جواد به منزل نمی‌رسد" درباره‌ی تو ساخته ضرب‌المثل فقیر این بیت‌ها گدای جوادالائمه‌اند با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر یابن‌الحسن! به نیّت تعجیل در ظهور "الغوث" دم گرفته غنی، "العجل" فقیر
ای دوست به درگهت مراد آوردم از دست ستم‌ها به تو داد آوردم نام تو جواد است و خدای تو جواد امید به لطف دو جواد آوردم مرحوم
در عــالــم جــــود، جـــاودان است جواد بر آل عـــلی، عــزیــز جـــان است جواد یا فــــــــــاطمه! گریه کن به حال پسرت جان داده به غربت و جوان است جواد
سروده‌ی زیر را در سال 1396 سرودم و در کانال تلگرامم موجود است. خوب به خاطر دارم عده‌ای که امروزه دولت تزویر (روحانی) را شماتت می‌کنند آن زمان به حمایت ایشان برآمدند و علیه بنده به جهت این سروده سخت حمله‌ور شدند. خواستم به امثال ایشان بگویم حواس‌تان باشد آنگونه از کاندیداها تبلیغ و حمایت کنید که فرداروز رنگ عوض نکنید. ‌ ‌ای که بر غرب جهانخوار شدی عبد و غلام از چه تنقید کنی از سر افلاسِ مدام ؟ نقد کردند تو را تا که به خود باز آیی نه که با دشمن دون، یکسره دمساز آیی گفت: ای در صف اول بنِشسته به خود آی وقت خدمت گذرد زود ، تأمل بنمای بخدا آنچه "مطیعی" به تو گوید بشِنو با درایت بنما نسخه ی تحقیر ، وِتو نسخه‌هایی که برای تو بپیچد دشمن بخداوند بوَد دست خطِ اهریمن کن تواضع به محبان ولایت، ز شرف تا مبادا بدهی عزت خود را از کف گو به آنان که به ظاهر، همه همراهِ تواند با چنین شیوه به همراهِ تو در چاه تواند چاه حرمان و ندامت که ندارد سودی بی ولایت ، به خدای ازلی نابودی گوش جان دِهْ! به مواعیظ و کلام رهبر بگذر از آنچه که دشمن به تو گوید، بگذر رأی ملت ندهد حیثیتت را بر باد نکنی دشمن ما را ، ز جهالت امداد دشمن ما و تو در اصل ، یکی هست یکی هست بیراهه و این جاده‌ی بن‌بست یکی راه بیهوده مرو ، عاقبتت حیرانی‌ست دل مبندی به چنین جاده که سرگردانی‌ست روشنی نیست؛ مزن چنگ بر این تاریکی چشم دل باز کن اکنون تو در این تاریکی که کمین کرده یکی روبَه و گرگی خونخوار تا درآرند به یکباره ز اسلام ، دَمار با بصیرت بنِگر، غرب همان ابلیس است که ز "برجام" ندانی که پیِ تدلیس است تو ز برجام به جایی نرسی هیچ که هیچ بیهُده در پیِ دجّالِ ستمکار ، مپیج ! ملّت آزادگی از دامنِ مادر دارد باغِ این مُلک، بحق نخلِ تناور دارد دست بردار از این فتنه و تزویر مدام مکن این‌گونه خودت را چو "بنی صدر" تمام آهنِ داغ ، علی زد چو به دستان عقیل دوستی در حقِ او گشت به غایت تکمیل داد زنهار که ترسد ز مکافات جحیم لحظه‌ای کرد بر او آتش دوزخ ترسیم پس بترس آی! از آن آتش بنیان‌سوزت ندهی در شب دیجورِ جهالت ، روزت دست بردار ز بیگانه و بیهوده مکوش! مشو اغفال چو اطفال و مزن بانگِ خروش بشنو این پند ز (ساقی) به صداقت، کامل تا مبادا بشوی نزد خداوند ، خجل‌ ‌ سید محمدرضا شمس (ساقی) تیرماه 1396 @shamssaghi
گر چشم دوختم به تماشای این و آن می‌خواستم که از تو بیابم نشانه‌ای
گفتی چه خبر؟ گفتم و هرگز نشنیدی جز دوری‌ات ای عشق، به قرآن خبری نیست ..
مثل آن شیشه که در همهمه‌ی باد شکست ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...💔
آنقدر شعر مرا خواندی‌ و گفتی احسنت فکرت افتاد که شاید تو دلیلش باشی؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌