eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
32 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
رفته‌ای از بر ما چشم به راهیم بیا
قصه فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به دست آوردن از کشورگشایی بهتر است ... 💚
من اختیار نکردم پس از تو یارِ دگر 💚 ‌‌
افسرده شدم شکست خوردم، بی تو صد بار شدم زنده و مُردم، بی تو امروز جنازه‌ی دلم را بردوش افکندم و سوی خانه بردم بی تو
پیک نیک در نیویورک هان، کت و شلوار و کیف و کفش شیکش را ببین شور وشوق و های و هوی و جیک و پیکش را ببین می‌رود با کاروانی گُنده با صدها نفر می‌رود با خانواده، پیک نیکش را ببین باز هم از پله‌یِ طیاره بالا می‌رود چرخش و آداب و اطوار کُمیکش را ببین می‌پَرد در پله‌ی آخر به این سو، ناگهان باش با این قصه، بخشِ آنتیریکش را ببین سویِ آمریکا به دیدارِ برادر! می‌رود دیدنِ ارحام! رفته کارِ نیکش را ببین دشمنان دین و مکتب را برادر خوانده است در مصاف دشمنِ حق تاکتیکش را ببین می‌برد یار ظریفی را کنارِ خویشتن کارِ او خواهی که بشناسی؟شریکش را ببین تازه این آغازِ فصلِ رشد این بیماری اَست چند وقتی بعد از این دورانِ پیکش را ببین
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من که من هم دل زمهرت بر کنم تا فرصتی دارم @abadiyesher
در اوج ســکــــوت، بی‌قــراری پـاییز آیـــــیــنــه‌ی درد روزگـــــــــــــاری پـاییز با سیلی اگرچه صورتت سرخ شده سـرســبـزتـر از فـصـل بـهـاری، پـاییز @abadiyesher
به سارا بگویید می خواهمش که چون بیژن از چاله در چاهمش بلندست دیوار حاشای وی اگر چند دیوار کوتاهمش به مجلس چنان توپش از من پر است که گویی محمدعلی شاهمش گر از شش جهت راه بندد به من من آن "بی جهت پای در راهم"ش اگر بنده خواهد خوشا بندگی وگر شاه خواهد چه غم؟شاهمش شوم شیر اگر روبه آید مرا وگر شیر شد بنده روباهمش اگر جان کم آورده پر می کنم وگر تن زیادی ست می کاهمش اگر چند سخت است نرمش کنم به راه آرمش گرچه گمراهمش بدانند من کشته و مرده ی خودآگاهش و ناخودآگاهمش وفا کرده ی دیده الا وفا جفا جسته ی جور جانکاهمش مرا می کشد یا مرا می کُشد یکی زین دو "پنجاه پنجاهم"ش پناهنده از قهر بیگاه او به گهواره ی مهر گهگاهمش خراشیده تار و خروشنده وار از آن زخمه ی راه و بیراهمش نی ام قاصدک تا به بادم دهد اگر چند در کف پر کاهمش علیرغم فر فرودستی ام فرادست مردم یداللهمش به نامش ببالم که بالد ز من که من افکننده در افواهمش سزد گر بر آیینه دستی کشد که عمری مکدر ز یک آهمش وگر روز و شب آفتابی شود شب و روز چون سایه همراهمش نگویم چو مفلوک هندی سرا "سگ آستان بوس درگاهمش" ولی اینقدر هست کز جان و دل دعاگوی شام و سحرگاهمش ز غاسق اعوذ برب الفلق که دیری ست دور از رخ ماهمش بزن بر من ای ابر شهریوری که لرزان ازان باد دی ماهمش اگر چند محتاج تاکید نیست به سارا بگویید می خواهمش @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک مکث، یک درنگ، جهانی که ایستاد ساعت جلو نرفت، زمانی که ایستاد یک صندلی که جیغ کشید و عقب نشست یک زن بلند شد، چمدانی که ایستاد یک مردِ بغض کرده به سختی نفس کشید- -با اضطراب، با نگرانی که ایستاد گفت: از مَ... من نَ... نباید جدا شوی! مردی فرونشست -زبانی که ایستاد- ناگفته ماند حرف نگاهی که اشک شد در خود فروشکست همانی که ایستاد زن رفته بود و سایه‌ی مردی معلق است در بهتِ کافه، در جریانی که ایستاد در انجمادِ یک شبِ برفی به خواب رفت دستی که سرد شد، ضربانی که ایستاد... @abadiyesher
شب آشیان شب زده ، چکاوک شکسته پر رسیده ام به ناکجا ، مرا به خانه ام ببر کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن از آن تبار خودشکن ، تو مانده‌ای و بغض من از این چراغ مردگی از این برآب سوختن از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا به خانه ام ببر که شهر، شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست سکوت نعره میزند که شب ترانه ساز نیست مرا به خانه‌ام ببر که عشق در میانه نیست مرا به خانه‌ام ببر اگر چه خانه، خانه نیست @abadiyesher
ما دل سپرده ایم به گریه برای هم باران به جای من، من و باران به جای هم ابری گریست در من و در وی گریستم تا دم زنیم، دم زدنی در هوای هم @abadiyesher
الصباح الذي لا تسمع فيه صباح الخير ممن تحب يبقى ليلا حتى إشعار آخر! صبحی که در آن، صبح بخیر را از آن‌که دوست می‌داری نشنوی، تا اطلاع ثانوی شب باقی می‌ماند... 💚 @abadiyesher
به صبح خنده‌ات آویزم ای امیدِ محال... مگر تلافی شب‌های انتظار کنم...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@abadiyesher
سوخت از هُرم حرارت تن تبدار دلم در اگر بسته، بیا از سر دیوار دلم!.... @abadiyesher
هدایت شده از اشعار "عاصی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زرد از هجران و نارنجی غم و قرمز فراق اینچنین پائیز زیبا و غمین از رنگهاست! "عاصی" 🍂🍁🍂🍁🍂
آبادی شعر 🇵🇸
سوخت از هُرم حرارت تن تبدار دلم در اگر بسته، بیا از سر دیوار دلم!.... #ام_البنین_سادات_مبارز @ab
شده‌ام در قفس سینه گرفتار دلم در اگر بسته، بیا از سر دیوار دلم گم شده بین هیاهوی سکوتی مبهم کودک شاد درونم سر بازار دلم سرخی گونه‌ام از بخت خوشم باخبری؟ اثر سیلی عشق است به رخسار دلم شعر این حلقه‌ی زیبای در انگشت خیال شده است مرحم درد و غم بسیار دلم خواب راحت شده رؤیای دو چشمش چه کند؟ عشق را دار زد او، وای از این کار دلم @abadiyesher
من از نگاهِ حسودان شهر می‌ترسم بنا نبود که موی تو تا کمَر برسد..! @abadiyesher
من نگاه از مردم این شهر میدزدم ولی؛ آنکه را سیری ندارم از تماشایش تویی @abadiyesher
ترتیل صفحه ۱۸ قرآن کریم.mp3
5.16M
📢 روزانه 🔹️ صفحه هجده قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة 🎙با صدای (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
وعده دادی تا ابد باشی کنارم، ماه من مرد رویایم نبودی، وعده‌ات ارزانی‌ات @abadiyesher
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
ما كه اهل گله از يار نبوديم و به آه لب گشوديم نگويند فلانى لال است
‏ كُل الطُرق ‏تؤدي إليك ‏حتى تِلك التي ‏سَلكتها لنِسيانك همه راه‌ها ‏به تو ختم می‌شوند ‏حتی آن‌ها که ‏برای از یاد بردنت ‏طی کرده‌ام...! 💚 @abadiyesher