eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
27 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا دَردی ست اَندر دل که گر گویم زبان سوزد و گر پنهان کنم، تَرسم که مغز استخوان سوزد... 🖋
Mohammad Esfahani - Ghazale Bidel (128).mp3
3.06M
محمد اصفهانی غزل بیدل
ای کاش که این نخل کهن را بود این ناله و فریاد و فغان را بود ما چله نشین غمِ آزادی خویشیم ای کاش که یَلدای وطن را بود... 🖋 🌴🌞
بیا که چشم به راهی، برید امانم را به لب رساند، غم انتظار، جانم را بیا و وحشتی از شب مکن که چون دو چراغ دلم به راهِ تو آویخت، دیدگانم را بیا به خامه‌ی آتشفشان خویش، بکش چنان شهاب، خطی روشن آسمانم را به چشم شب، شود اشکی و افتد از مژه‌اش اگر به ماه بگویند داستانم را کجاست دوست که عشقش مگر گشاید باز پس از سکوتِ فراوانِ من زبانم را خوش است شعر برای تو گفتن آری اگر به بو‌سه‌ها، صله باران کنی دهانم را
تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد همین که می چکد از چشم آسمان شعر است..!
حقیقتی‌ست که باید ز دارِ دنیا رفت به این دو روزِ جهان دلخوشیم،امّا رفت اگر نمانده کسی با تو، هست تنهایی! خوش‌ آن‌که پای خدا ایستاد و تنها رفت
با لحن عاشقانه و زیبا خطاب‌کن کوثر بخوان و أمّ‌ أبیها خطاب‌کن نام قشنگ مادرمان را به احترام بانغمه‌ای ملیح وخوش آوا خطاب‌کن مرضیّه و رضیّه و حَورا و فاطمه ریحانةُ النّبی! گلِ طاها خطاب کن ذکر قنوتِ حضرت حوّا و آسیه مشکل گشای مادرِ عیسا خطاب کن عینِ علی‌ست‌ وقت غضب تاکه اخم کرد حیدر بخوان و «قاهرالأعدا» خطاب کن قطعاً برای شیعه شفیعه‌ست، پس‌توهم مادر بگو و عشقِ دو دنیا خطابب‌کن گوشه‌نشینِ چادر مشکیِ او شدیم اصلا گدای هر شبه ما را خطاب‌کن نام شناسنامۂ ما جعلِ مطلق است ما را غلام حضرتِ زهرا خطاب‌کن
دلدار دلی خواست و دل برد و دلم رفت دل دادم و دل بستم و دل کَند چه راحت
"خوب کردی که رخ از آینه پنهان کردی هر پریشان نظری لایق دیدار تو نیست" هر که احسنت بگفتش به رخ زیبایت... چشم او پاک نباشد به خدا یار تو نیست عفت و حجب و حیاء گوهر هر زن باشد همچو درّ در صدفی باش حجاب عار تو نیست کار سخت و خشن و رنج و مشقت هرگز... تو گل هستی و چنین کار سزاوار تو نیست بدن تو یک امانت ز خداوند به توست... نه خیانت به امانت به خدا کار تو نیست تو نماد همه عشق و پر از مهر هستی... کجی و زشتی و پستی زَر بازار تو نیست فاطمه(س) کرده دعایت که شدی شیعه او... چادرش بر سر تو خواهر من بار تو نیست این جهان می گذرد لذت و شهوت تا کی؟! مرگ می آید و دنیا که وفادار تو نیست بی حجابی تو اگردست تو خالی است به حشر چونکه خالق به قیامت نه خریدار تو نیست! "عاصی" 🍃🌹❤️🇮🇷❤️🌹🍃
بیا که چشم به راهی، برید امانم را به لب رساند، غم انتظار، جانم را بیا و وحشتی از شب مکن که چون دو چراغ دلم به راهِ تو آویخت، دیدگانم را بیا به خامه‌ی آتشفشان خویش، بکش چنان شهاب، خطی روشن آسمانم را به چشم شب، شود اشکی و افتد از مژه‌اش اگر به ماه بگویند داستانم را کجاست دوست که عشقش مگر گشاید باز پس از سکوتِ فراوانِ من زبانم را خوش است شعر برای تو گفتن آری اگر به بو‌سه‌ها، صله باران کنی دهانم را
دعای بِینِ طلوعِین مستجاب شود اگر زمان مناجات،"گریه" باب شود عُروج اهل سحر را دو قطره هم کافی است چرا که دیده ی تر،بال و پر حساب شود دلیل تَزکیه ی نَفس،حُسنِ تاثیر است که گر به سنگ بگویی ببار،آب شود چِقَدر سوخت دل ات از گناه‌کاری من چِقَدر سوخت دل تو..،دلم کباب شود تو را به حضرت زهرا بیا دُرُستم کن بیا اجازه مده نوکرت خراب شود به برده های سرِ این گذر نگاهی کن یکی شبیه به من شاید انتخاب شود چِقَدر ندبه بخوانیم و اَینَ اَینَ کنیم چِقَدر پرسش عُشّاق بی جواب شود سوار مرکب اُمّید می رسی از راه به شرط آن که دل شیعه پارِکاب شود تو را قسم به علمدار کربلا برگرد بیا که روضه به اذن تو فتح باب شود بنا نبود که آبی به خیمه ها نبرد بنا نبود که سقا ز غصه آب شود قرار بود به شش ماهه دست کم برسد بنا نبود که شرمنده ی رباب شود پس از پسر بخدا حق دهیم اگر همه عُمر برای اُمِّ بنین آب‌ها،سراب شود
تو عطـر و بوی خوش یاس و نستـرن هستی تو ماهِ هر شبِ هر بزم و انجمن هستی تـو سـرپنـــاهِ دلِ بی‌پنـــــاهِ من هستی صفایِ خانه ی پیغمبری ، حسن هستی فدای شیوه ی حُسن و فدای دلبری‌ات فـدای آن دلِ غـرقِ صفــای مــادری‌ات
نفسی چند جدا از نظرت می‌گردم باز می‌آیم و بر گِردِ سرت می‌گردم بی‌تو با عالم اسباب چه کار است مرا؟ موج این بحر به ذوق‌ گهرت می‌گردم در میان، هیچ نمی‌یابم ازین مجمعِ وهم لیک بر هر چه بپیچم‌، کمرت می‌گردم وصل، بی تاب پیام است چه سازم یا رب؟ پیش خود درهمه‌جا نامه برت می‌گردم به نمی از عرق شرم، غبارم بنشان! که منِ گم شده دل، دربه‌درت می‌گردم...
ماه‌و‌ماهۍ_۲۰۲۲_۱۲_۱۹_۱۰_۴۰_۳۵_۹۶۹.mp3
11.53M
♡•• ماھ‌و‌ماهۍ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
وقتی که اسب شعر می‌تازد به دشت شور رم می‌کند این قلب بی افسار بر هر سو از نردبان کوه‌ها خورشید پایین رفت او بر سرش انداخته یک چادر از شب‌بو حالا سیاهی مانده و یک جام شعر نو جامی پر از زنگار روحی و شکاف سخت این واژه‌های کاغذین واهی اگر بودند بر سر نمی‌ماندند هم بی تاج هم بی تخت تاریک و روشن می‌شود یک کاغذ مخدوش انگار بیتی می‌زند سوسو از این پسماند یادت همیشه می‌درخشد در دلم اما آیا همین شعر مرا روزی تو خواهی خواند
از نسل بتول و احمد و آمنه ای تو نور امید در دل روزنه ای تک بیت دو ابرویم شده تقدیم سید علی حسینی ،،خامنه ای،، جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیییییییییییییییلی قشنگه عااااااااااااااااااااااااااااالیه بسیار عاااااااااااااااااااالی حتما حتما ببینید ونشردهید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دور از غم و های و هو شود دنیامان لبریزِ ز گفتگو شود شود دنیامان روزی پسر فاطمه بر می گردد آن روز چه زیر و رو شود دنیامان
پای دلتنگی من گر به خیابان برسد کارِ این شهر به یکباره به پایان برسد بسته راه نفسم را غمی از جنس سکوت کارِ این بغض بعید است به باران برسد خبر از دوست اگر نیست خوشا قاصد مرگ پشت در منتظرم این برسد، آن برسد به سر موی تو دل بستم و باور کردم رسمِ دنیاست، پریشان به پریشان برسد می‌شود معجزه ای آخرِ هر قصه ی خوش کاش پایانَ غزل، درد به درمان برسد...
هیچ کس چون تو حریف لب خاموشم نیست جز صدای سخن عشق تو در گوشم نیست آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور عشق در سینه‌ی من هست و در آغوشم نیست آن چنان مست خیال تو می‌افتم هر شب که حواسم به تن خسته‌ی بی‌هوشم نیست تشنه‌ام تشنه و بالای سرم کاسه‌ی آب ماه روی تو در این آب که می‌نوشم نیست هستی و نیستی آن قدر که جز عطری دور هیچ در حافظه‌ی خالی تن‌پوشم نیست تا می‌آیم سر دل وا کنم از تو... انگار جز سرانگشت تو روی لب خاموشم نیست!
ای خوش آنها که دمی لایق دیدار شدند که به خال لبت ای دوست گرفتار شدند