دل من و دل تو با هم آشتی کردند
چه شیشهای و چه سنگی! خدا بخیر کند
#مهدی_جهاندار
💚🍃
معشوق، دلشكنتر و من دردپيشهتر
او سنگتر زِ سنگ و من از شيشه شيشهتر ...
#شوكت_بخارایی
💚🍃
مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت
آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود
خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید
خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود
تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
من : کشوری که با همه در حال جنگ بود
با من هر آنچه از تو بجا ماند نام بود
از من هر آنچه بی تو بجا ماند ننگ بود
پایین نشسته ام که توبالا نشین شوی
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...
#رضا_نیکوکار
شعری متفاوت ،،دَ دَ،، در سال نوشتم
لکنت به زبانم ،،وَ وَ،، خوشحال نوشتم
🌸چیزی دگر از فرصت امسال نمانده🌸
از قصهٔ تو من ،،سِ سِ،، سریال نوشتم
آنقدرْ نگاهت غلط انداخت مرا تا
املای تو را با ،،طُ طَ،، طبخال نوشتم
حافظ فقط از بخت بدم گفت ولی من
فاضلْ نظری خوانده ،،ت،، تا فال نوشتم
فرصت کم و شعرم خم و باران نم و دنیا
از نام تو تنها ،،دِ دِ دا،، دال نوشتم
حتما که دعا خوانده خدا ویژه برایم
باطل شده آن ،،رم،، که به رمال نوشتم
دو دو سَ سَ تت دا رَ رَ رم سخت، ولی شد
شد سخت ولی بیت به هرحال نوشتم
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر
بر من ننگر! تاب نگاه تو ندارم!
#سیمین_بهبهانی
بیگمان، روزی ثمر میداد با این اشکها
تکه سنگی را اگر، جای دلت میکاشتم
#مهدی_دهاقین
بدم ولی به خدا عشق کربلا دارم
درون سینه دلی زار و مبتلا دارم
اگر چه بار گناهم چو کوه سنگین است
شفیع روز قیامت، "حسین" را دارم
#امام_حسین
#اربعین
✍#مرتضی_درزی
خوشا به من که تو یک عمر سایهٔسَرَمی
هوای تازهٔ من، بال بازِ من، پَرَمی!
ورق که می زنم این فصل عطرآگین را
تویی همان گل صدپر که زیر دفتَرمی
بجز تو هرچه به دست آورم خس وخار است
توییکه آن یک و یکدانه دُر و گوهرمی
برای رزق چرا رو به هر کسی بزنم
اگر تو روزی هر روزهٔ مُقَدَرَمی!
خوشا به لحظهٔ برگشتنم که می بینم
تو باز کرده ای آغوش و در برابرَمی!
#بهجت_فروغی_مقدم
آلوده شدیم و دل به دنیا دادیم
هر چیز که خوب بود آن را دادیم
آدم نشدیم از اینهمه استغفار
عمری به خدا وعده ی فردا دادیم
#نوروزرمضانی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن
هرشب بساط ساز من آماده بوده است
امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن
فرزند هیأتی مرا زیر پرچمت
از چشم شور مردم بی روضه دور کن
ما مُردهایم بی تو و بی کربلای تو
فکری به حال مردم اهل قبور کن
کردی سفارش آن دو ملک را؛ ولی حسین
گاهی هم از کنار مزارم عبور کن
پروندهام پُر است از اعمال بد؛ ولی
تو صفحههای نوکریام را مرور کن
✍ #محسن_ناصحی
.
#حضرت_زینب
#اسارت
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب
کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب
فقط با دیدن عباس دائم زنده میگردد
تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب
به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود
ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب
جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش
اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب
اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده
ولی با خطبههایش میکند "شق القمر "زینب
طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد
و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب
دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست
که بوده یک تنه اندازهی صدها نفر زینب
خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام
نبوده لحظهای از حال طفلانْ بیخبر زینب
خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود
زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب
شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش
گذشته از کنار خیمههای شعلهور زینب
رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد
اگر چه داغها دیدند اما بیشتر زینب
زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون
کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب
شکستهتیرها و نیزهها را زد کنار اما
صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب
صدای نالهی مادر میآمد از دل گودال
شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب
✍ #احمد_علوی
#محرم
.
ما برای دفن شاه کربلا آمادهایم
رو به سوی قتلگاه و علقمه بنهادهایم
یک بدن صد پاره از شمشیر و تیر خنجر است
این گل دامان لیلا یا علی اکبر است
یک بدن بیدست و سر مانده کنار علقمه
مثل مادر اشک ریز و در عذایش فاطمه
سیزده ساله گلی افتاده در دریای خون
از حنای خون شده سر تا به پایش لالهگون
لالهها پیداست اما غنچه پرپر کجاست
پیکر سرباز ششماهه علیاصغر کجاست
جسم یاران حسین ابن علی بر روی خاک
از دم شمشیر و خنجر قطعه قطعه چاک
از کنار علقمه آید صدای زمزمه
میچکد بر جسم ثارالله اشک فاطمه
#غلامرضا_سازگار