eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ترتیل صفحه ۳۹ قرآن کریم.mp3
3.82M
📢 روزانه 🔹️ صفحه سی و نه قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة 🎙با صدای (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
هر صبح طلوع جنبش و لبخند است تا چشم تو بر هم بزنی اسفند است لذت ببر از عمر و دقایق ، زیرا این رشته‌ی زندگی به مویی بند است @abadiyesher
زنبیل پر از ترانه در دستش بود یک نامهٔ عاشقانه در دستش بود ختم صلوات داشت باران انگار تسبیح هزار دانه در دستش بود @abadiyesher
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است در وصف تن‌ات شاعر ناکام زیاد است @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است در وصف تن‌ات شاعر ناکام زیاد است #محمدحسین_ملکیان @abadiyesher
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است  در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است در حسرت فتحت، قلمِ شاعر و نقاش  زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست! شاید قلم فرشچیان معجزه‌ای کرد  «بازار هنر*» چند صباحی است کساد است جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست  نقاشیِ رنگِ لبت این قدر که شاد است یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم   بر هم زدن دائم آرامش باد است! من شاعرم و در پی مضمون جدیدم  هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است! *بازارهنر=بازار طلافروشی‌ها در چهارباغ اصفهان @abadiyesher
‌ میان این روز ابری من ترا صدا زدم من ترا میان جهان صدا خواهم زد و چشم به راهِ  صدایت خواهم ماند در این درّه‌ی تنهایی تو آبِ روان من باش و زمزمه کن،من خواهم شنید ... @abadiyesher
وفا چه اسم غریبی، کجا شنیده‌امش؟🧐 @abadiyesher
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاریِ آوازِ جويبار تویی برای من، تو زمانی، نه روز و شب، آری که ديگران گذرانند و ماندگار تویی @abadiyesher
میای یا بنر بزنم واست؟
دلتنگی علی جعفری.mp3
4.62M
دلم عمری است که با فاصله ها درگیر است بغض دلتنگیِ این قصه چه دامنگیر است هر چه این خلق بگویند که آرام شوم هر چه گویند در این حادثه بی تاثیر است لحظه‌ی رفتن تو بغض دریدم... دیدی؟ چه کنم! قسمتِ ما تلخیِ این تقدیر است... ✍ 🎙 @abadiyesher
ای آینه ای سنگ صبورم، دیدی؟! دیدی که شکسته شد غرورم، دیدی؟ با سنگ نه با نگاه سردش هر بار صد تکه شده قلب بلورم، دیدی؟ @abadiyesher
به سر بستم اگر با شوق سربند شهیدان را به سر هم میدهم در پای باورهایشان جان را گرفتم دست های بیعتم را سمت مظلومان که حتی مرگ هم از من نگیرد عهد و پیمان را چه باک از گرگ های تشنه خون همچو اسراییل شهادت بیشتر کرده ست مردان رجز خوان را بگو بیرون کند این فکرهای خام را از سر که این آشوب ها خالی نخواهد کرد میدان را ببین منظومه های تلخ هر روز فلسطین و بیاور پیش چشمت لحظه ای اندوه لبنان را .برای گریه ی بیروت مرهم باش بی پروا کمی آرام کن بغض بلندی های جولان را به پا خیز ای مسلمان شعله ای از خشم بردارو بسوزان ریشه های سست جنگل های عصیان را رسیده لحظه ی فتح الفتوح لشکر سجیل که اینجا آه مظلومان به پا کرده ست طوفان را شب اندوه طی خواهد شد و در صبح آزادی به نیکی باز خواهد برد دنیا نام ایران را. @abadiyesher
شکستی بال های آرزویم وگفتی هیچ وقت از آن نگویم دلم پرواز را می خواست ،اما قفس را تنگ تر کردی به رویم @abadiyesher
مرحله‌نهایی سرزمین شعر با حضور چهار شاعر راه‌یافته به مرحله‌ی نهایی امشب ساعت ۲۱ شبکه‌ی چهارم سیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما رنگ و لعاب این خانواده رو ببین فقط 😍 سبحان‌الله😍 @abadiyesher
تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی‌دارد که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی‌دارد تو در رویای پروازی ولی گویا نمی‌دانی نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی‌دارد برای دیدن تو آسمان خم می شود اما برای من کلاهش را مترسک برنمی‌دارد اگر با خنده‌هایت بشکنی گاهی سکوتش را اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی‌دارد بیا بگذار سر بر شانه‌های خسته‌ام یک بار اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی‌دارد @abadiyesher
فصل خزان رسید و تو فردا مسافری حق داری ای رفیق... تو مرغ مهاجری هرشب عبور می‌کند از خواب‌های من زیر چراغ روشنِ مهتاب عابری پیغمبرانِ چشم تو مشغول دعوت‌اند من را به دین خویش... به آیین کافری سبک و سیاق دلبری‌ات جور دیگری است ترکیب شیوه‌های کهن با معاصری انگار روحِ عاشقِ سعدی نشسته است در باغ‌های چشم تو سرگرم شاعری من دلخوشم به خاطره‌هایت سفر به‌خير من یک درخت خسته... تو مرغ مهاجری @abadiyesher
پیش تمام شهر مغرورم ولی خب دیوانگی را با تو تنها دوست دارم @abadiyesher
بی‌حسرت از جهان نرود هیچ‌کس به در الا شهید عشق، به تیر از کمان دوست... 💚 @abadiyesher
هوا هوای زمستان چشم‌های تو بود حواس پنجره پرت برو بیای تو بود اگرچه آینه دلتنگ عشوه‌هایت نیست بهانه‌گیری گلدان ولی برای تو بود چقدر دل نبریدیم از هم آهسته چقدر طاقت من طاق ماجرای تو بود  ببند روسری‌ام را که موی مشکی من اسیر وسوسهٔ لمس دست‌های تو بود کنار هر غزل از منزوی که می‌خواندم خیال خام منِ ساده مبتلای تو بود بخوان دوباره برایم که خوب می‌فهمم تب مدام غمی را که در صدای تو بود @abadiyesher
به سر بستم اگر با شوق سربند شهیدان را به سر هم میدهم در پای باورهایشان جان را گرفتم دست های بیعتم را سمت مظلومان که حتی مرگ هم از من نگیرد عهد و پیمان را چه باک از گرگ های تشنه خون همچو اسراییل شهادت بیشتر کرده ست مردان رجز خوان را بگو بیرون کند این فکرهای خام را از سر که این آشوب ها خالی نخواهد کرد میدان را ببین منظومه های تلخ هر روز فلسطین و بیاور پیش چشمت لحظه ای اندوه لبنان را .برای گریه ی بیروت مرهم باش بی پروا کمی آرام کن بغض بلندی های جولان را به پا خیز ای مسلمان شعله ای از خشم بردارو بسوزان ریشه های سست جنگل های عصیان را رسیده لحظه ی فتح الفتوح لشکر سجیل که اینجا آه مظلومان به پا کرده ست طوفان را شب اندوه طی خواهد شد و در صبح آزادی به نیکی باز خواهد برد دنیا نام ایران را. @abadiyesher
مانده در من خستگی‌هایی که دیگر نیستند قصه‌ی دلبستگی‌هایی که دیگر نیستند @abadiyesher