eitaa logo
محسن عباسی ولدی
58هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
349 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃مایۀ آرامش دل‌ها چگونه می‌توان به تو فکر کرد و آتش نگرفت؟ کافی است تو و تنهایی‌ات را تصوّر کرد و ذرّه ذرّه سوخت و آتش گرفت. کاش می‌توانستم از همین امروز از بردن نام تو در میان مردم دست بردارم! وقتی نام تو می‌شود ورد زبان من کارهای من می‌شود عار نام تو. پس چه بهتر که نامت را از روی زبانم پاک کنم تا عار من از روی نام تو پاک شود. اصلاً حکم شریعت مگر در دست تو نیست؟ تو ولیّ همۀ عالمی. حکم خدا همان است که تو امر می‌فرمایی. معروف، دستور توست و منکر، همان است که تو از آن نهی می‌کنی. پس از همین امروز فرمان بده هر کسی مایۀ زینت تو نیست، حق ندارد نام تو را بر زبانش جاری کند! به دوستانت هم بگو امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنند. سخت است، ولی ما برای آبروی تو باید هر سختی را به جان بخریم. آقای مهربان! فقط لطفی کن و وقتی خواستی این حکم را صادر کنی ما را از بردن نامت در خلوت خویش منع نکن. بردن نامت در خلوتمان هم اگر حرام باشد به گمانم باید خودکشی را حلال کنی. نام تو اعجاز آرامش زندگی است. این اعجاز را اگر از ما بگیری در هر لحظۀ زندگی، هزار زلزله بر پا می‌شود. ما از زلزله می‌ترسیم، به دادمان برس آقا! شبت بخیر مایۀ آرامش دل‌ها! @abbasivaladi
🍃یار باوفا کاش می‌شد ما را از ذهنت پاک کنی! مگر شما قدرتش را ندارید که هر وقت که بخواهید، بدانید. پس ما را از دایرۀ معلوماتت حذف کن. ما هر چه قدر بیشتر در یاد تو باشیم بیشتر مایۀ آزارت خواهیم بود. ما سنگ تو را به سینه می‌زنیم و در مسیر بدی‌ها قدم بر می‌داریم تو به ما فکر می‌کنی و غمگین می‌شوی. غمگینی تو می‌شود بلای زندگی ما. آن وقت تو باید به خدا التماس کنی تا بلا را از سر زندگی‌هایمان بردارد. مگر تو غم و غصه کم داری؟ به یک باره ما را فراموش کن تا بار غصّه‌هایت سبک‌تر شود. ما بال تو نشدیم، پس خودت کاری کن که بارت هم نباشیم. می‌دانم اگر تو ما را فراموش کنی ما از روی زمین محو خواهیم شد. ولی بودن و نبودن ما مهم نیست. برای سبک شدن بار غم تو عالمی را باید فدا کرد. آقا! تو عادت داری به دو تا شدن حرف‌های من! همۀ وجودم شده وحشت. کمی دیگر مهلت بده و ما را فراموش نکن. خدا را چه دیدی، شاید خوب شدیم و مایۀ شادی‌ات. یک بار دیگر امتحانمان کن از کجا معلوم شاید شدیم از آنهایی که دیدنمان حالت را خوب می‌کند. شبت بخیر یار باوفا! @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🔰مشاوره را کمک بدانیم، نه دخالت. ❌برخی از مردم خیال می‌کنند مشاوره، یعنی دخالت سوم شخص در زندگی؛ در
⚠️ برخی نمی‌خواهند بپذیرند که خامی، یکی از ویژگی‌های جوانان است. جوانی که تا به حال تجربۀ زندگی مشترک را نداشته، نیازمند راه‌نمایی‌های کسی است که بتواند خامی او را جبران کند. ❌ این، بدان معنا نیست که بزرگ‌ترها نیازمند مشاوره نیستند؛ بلکه به این معناست که جوان‌ترها، نیاز بیشتری به مشاوره دارند. 💢 منظور ما از سفارش به مشاوره، این نیست که یک پای زن و شوهر در خانه و پای دیگرشان در اتاق مشاوره باشد. ✳️ اوّل باید تلاش کنیم با مطالعه و گفتگو با اهل فن، قواعد زندگی مشترک را بیاموزیم و سپس در مواردی که به مشکل برخورده و توان حلش را نداشتیم، به مشاور مراجعه کنیم. ✅ باید بپذیریم ما در تمام ابعاد زندگی، کارشناس نیستیم تا بتوانیم همۀ مشکلات را با اتّکا به نظر خویش، حل کنیم. ❇️ اگر کسی بنای چنین کاری را داشته باشد، زندگی خود را در معرض خطر قرار داده است. در حقیقت، مشاوره، ایمن کردن کانون خانواده از افتادن در پرتگاه نیستی است. 🔰بارها در زندگی خود، تجربه نموده و در زندگی دیگران هم مشاهده کرده‌ایم که کاری را بدون مشورت انجام داده‌ایم، امّا پس از مدّتی که نتیجه را دیده‌ایم، پشیمان شده‌ایم. پس بدون شک، یکی از اصلی‌ترین پشتوانه‌ها در زندگی مشترک، مشاوره است. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول،ص ۲۴۲ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0171 ale_emran 81-82.mp3
7.08M
۱۷۱ آیات ۸۲ - ۸۱ «فضائل پیامبر» ✅ شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها، ساعت ۹شب منبع قصّه این برنامه👇 📚 برگرفته از کتاب «بحارالانوار، جلد ۱۶، صفحه ۳۴۱» اثر علامه محمد باقر مجلسی 📣 بچّه‌های لالایی خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب‌زمانی جا نمونید. 🔴 بچه‌های سحری لالایی خدا! کسایی که دوست دارن عمو عباسی شب جمعه بهشون زنگ بزنن و قرار بچه‌های سحری رو یادآوری کنن، اسمشون رو به همراه شماره تلفن به این آدرس ارسال کنن👇👇👇👇👇 https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSceo3c6E4RaXJp9vGI0QRANsN-vI1ufr4ieLuzLhb5gYc-IPw/viewform?usp=sf_link @lalaiekhoda
🍃همۀ هستی‌ام چه خوب است که تو را دارم. دلم را می‌بینی بی آن که واهمه داشته باشم آنچه می‌بینی را در میان مردم فریاد بزنی. اسرار مرا می‌دانی بی آن که وحشت داشته باشم رسوایم کنی. درخواست‌هایم را با تو در میان می‌گذارم بی آن که بترسم روزی چوب منّتش را بر سرم بکوبی. من نمی‌توانم بی‌تو بودن را حتّی در خیالم تصوّر کنم. خودت را از من نگیر آقا! شبت بخیر همۀ هستی‌ام! @abbasivaladi
🔰داستان واره 🔰 🍂چند روز است که مادر، اجازه نداده با ظرف‌ها بازی کند. حسابی کلافه است. او بازی با ظرف‌ها را خیلی دوست دارد. دیشب، مهمان داشتند. ظرف‌های میوه‌خوری و لیوان‌ها، هنوز در پذیرایی است. 🍂مادر به قدری خسته بود که دیگر حال جمع کردن آنها را نداشت. از صبح تا حالا هم مشغول کارهای متفرّقه بوده. چشم دخترک به ظرف‌ها خیره است؛ امّا مادر از اتاق، بیرون نمی‌رود. اگر هم می‌رود، خیلی زود بر می‌گردد. 🍂 مادر، تصمیم می‌گیرد که به یکی از همسایه‌ها سری بزند. دخترک، خیلی خوش‌حال می‌شود. مادر، تذکّرات خود را به دخترک می‌دهد و به خانۀ همسایه می‌رود. 🍂در که بسته می‌شود، دخترک، لحظه‌ای هم مکث نمی‌کند. به سراغ ظرف‌ها می‌رود و شروع می‌کند به چیدن آنها در کنار یکدیگر. بشقاب‌های میوه‌خوری را که در کنار هم چید، منتظر نمی‌مانَد. به سراغ لیوان‌ها می‌رود. 🍂لب‌خند، یک لحظه از لب‌های او جدا نمی‌شود؛ امّا چشمش به در است که نکند مادر، سر برسد. لیوان‌ها را روی هم می‌گذارد. اوّلین لیوان را که روی لیوان دیگر می‌گذارد، کمی عقب‌ می‌کشد. نگاهش به این دو لیوان که می‌افتد، از تهِ دل، خوش‌حال می‌شود. به سراغ لیوان سوم می‌رود. زبانش را بین دندان‌هایش کمی فشار می‌دهد و آرام، لیوان سوم را روی لیوان دوم می‌گذارد. می‌ترسد که دستش را از لیوان جدا کند. 🍂 هنوز دستش را از لیوان جدا نکرده که صدای در می‌آید. قلب دخترک، چند برابر تندتر می‌زند و در یک لحظه، به سرعت دستش را بر می‌دارد؛ امّا دست برداشتن همان و افتادن لیوان و شکستن آن، همان. 🍂 مادر، وارد می‌شود. دختر، کمی از صحنۀ حادثه، فاصله می‌گیرد. مادر، هنوز متوجّه شکسته شدن لیوان نشده؛ امّا از رنگ پریدۀ دخترک می‌فهمد که اتّفاقی افتاده. رو به دختر می‌گوید: چیزی شده؟ 🍂دخترک با زبانی شیرین و با لحنی لرزان می‌گوید: داشتم می‌رفتم، پایم خورد به لیوان و شکست. مادر می‌گوید: خودت طوری نشدی؟ دختر می‌گوید: نه. 🍂مادر به سمت لیوان شکسته می‌رود. وقتی ترتیب چینش بشقاب‌ها را می‌بیند، می‌فهمد که دخترک، باز هم به سراغ بازی مورد علاقه‌اش رفته. برای همین هم با اخم به دخترک نگاه می‌کند و می‌گوید: باز هم دروغ؟ دخترک می‌گوید: نه به خدا، پایم خورد و شکست. مادر می‌گوید: پس کی این بشقاب‌ها را کنار هم چیده؟! 🍂دخترک، از این که لو رفته، ناراحت است؛ امّا از این که مادر اجازه نمی‌دهد که او با ظرف‌ها بازی کند، بیشتر ناراحت‌ است. 📚منِ دیگرِ ما، کتاب سوم، صفحه ۶۸ @abbasivaladi
🍃همۀ ایمانم ابتلا انتخاب من نیست تصمیم خدا برای زندگی است. ابتلا را نمی‌شود رد کرد. فقط نوع پذیرش ابتلا با من است. در برابرش همان باشم که خدا می‌خواهد یا با گلایه و شِکوه به آمدنش اعتراض کنم. این که ابتلا چه قدر بماند هم دست من نیست. تا هر وقتی که خدا بخواهد، می‌ماند وقتی هم که خدا فرمان رفتن داد، می‌رود. من باید همیشه آماده باشم برای ابتلا. ولی آقا! نمی‌توانم از بیان یک حقیقت چشم بپوشم. ابتلا هر اندازه سخت، وقتی در کنار تو باشد، آسان است و ابتلا هر اندازه آسان، وقتی دور از تو باشد، سخت است. حالا که در ابتلاهای زمانه، کم آورده‌ام چه خوب می‌فهمم فاصلۀ خودم تا تو را و می‌ترسم از کم آوردن‌های پی در پیَم. کاری برایم کن آقا! کاش می‌شد تا وقتی این ابتلاها هست مرا به خودت نزدیک کنی ابتلاها که رفتند ... نه، ابتلاها که رفتند باز هم مرا پیش خودت نگه دارم قول نمی‌دهم؛ ولی تلاش می‌کنم خوب شوم. عزیز دلم! من به تو نیاز دارم، بیشتر از ماهی به آب. مرا به خودت نزدیک کن! ابتلاها دارند بلای ایمانم می‌شوند. شبت بخیر همۀ ایمانم! @abbasivaladi
📌ساختن روی آب (خواستگاری که اهل نماز و روزه هست، امّا اهل حلال و حرام نیست!) ❓دختر ۳۲ ساله‌ای هستم که هنوز ازدواج نکرده‌ام. برای من، اعتقاداتم مهم است. خواستگارانم اهل نماز و روزه هستند؛ امّا اهل خمس و حلال و حرام نیستند و اعتقادی هم به این امور ندارند. اهل موسیقی و ماهواره هم هستند. با توجّه به سنّی که خواستگارانم دارند، این عقاید در آنها تثبیت شده است. دیگران می‌گویند: «همین اندازه که اهل نماز و روزه هستند، کافی است». آیا من بیش از اندازه حسّاس و سختگیرم یا دیگران خیلی راحت می‌گیرند؟ 1⃣ انتخاب بر اساس معیارهای درجه یک ✳️ ما بارها گفته‌ایم که باید معیارها را درجه‌بندی کرد؛ معیارهای درجه یک و معیارهای درجه دو. ✅ درجه‌بندی معیارهای افراد، با توجّه به مسیر و اهدافی که برای زندگی خود انتخاب کرده‌اند، متفاوت است. ممکن است معیارهای درجه یکِ کسی، معیار درجه دوی دیگری باشد. ⚠️ با توجّه به این نکته، باید گفت: ببینید تقیّد و اعتقاد به حلال و حرام و موسیقی و ماهواره، برای شما معیار درجه یک است یا دو؛ یعنی اگر همسر شما به حلال و حرام بودنِ لقمه‌ای که سر سفرۀ شما می‌‌گذارد، مقیّد نباشد، هر نوع موسیقی‌ای را گوش دهد و پای هر فیلمی بنشیند، آیا در احساس خوش‌بختی شما، در احساس نزدیک شدن شما به هدف، مؤثّر است یا نه؟ اگر مؤثّر است و برای شما اهمّیت درجه یک دارد، حتماً باید آن را در نظر بگیرید. ⬅️ ادامه دارد ..... 📚نیمه دیگرم، کتاب اول، ص ۲۰۱ @abbasivaladi
🍃حلال همۀ مشکل‌ها می‌دانم که ابتلاها پله‌های رسیدن من به تو هستند. تردید ندارم که قیمت تو بیشتر از این حرف‌هاست. برای رسیدن به تو ... نه برای یک لحظه دیدن تو اگر هزاران هزار از این ابتلاها بر سرم ببارد، باز هم کم است. چر ا دیدنت؟ حتی شنیدن یک سلام تو به قدری ارزش دارد که اگر تا آخر عمر روزیِ هر لحظه‌ام غرق شدن در این ابتلاها باشد، باز هم کم است. من به اندازۀ فهم ناچیزم، قدر وصال تو را می‌دانم ولی آقا! مشکلی دارم که جز تو کسی توان حل کردنش را ندارد. من بدون تو توان کشیدن بار این ابتلاها را ندارم. از تو خواستم مرا به خودت نردیک کنی ولی هر چه به دور و برم نگاه می‌کنم، تو را نمی‌یابم. چه کار کنم آقا؟! بدون تو ابتلاها را تاب بیاورم؟ نمی‌توانم. پیش تو بیایم و در کنار تو بار ابتلاها را به دوش بکشم؟ نمی‌دانم کجایی؟ چند وقتی می‌شود که میان آن نمی‌توانم و این نمی‌دانم ایستاده‌ام و ابتلاها را تماشا می‌کنم. می‌ترسم فرصت ابتلاها تمام شود و من از این جا رانده و از آن جا مانده شوم. کاش تکلیف مرا زودتر معلوم می‌کردی! شبت بخیر حلّال همۀ مشکل‌ها! @abbasivaladi
n096 تا ساحل،پرسش های گام پنجم،عدم رعایت عفّت کلام.mp3
3.03M
🎧 پرسش‌های گام پنجم⬇ ✅ عدم رعایت عفّت کلام نسبت به خانواده ⛔ همسر بنده در خانواده‏ای بزرگ شده که خیلی مسائل، بویژه عفّت کلام، در آن رعایت نشده است. او روزی ده پانزده بار باید به خانوادۀ من فحش بدهد. می‏خواستم بدانم آیا همۀ خانم‏ها باید فحش بدهند یا خانم من این طور است؟ به نظر می‏رسد که ایشان، کینه‏ای است. وقتی از خانۀ پدر و مادرم بر می‏گردیم، حتماً باید فحش را بدهد. من با ایشان چگونه باید برخورد کنم؟ @abbasivaladi
🍃جواهر خدا روی زمین می‌شود از خدا بخواهم ابتلاهایم را برای وقتی بگذارد که به تو رسیدم؟ شنیده‌ام خدا دعاهای مستجاب نشده را ذخیره می‌کند و همه را یک جا در قیامت تبدیل به رتبه می‌کند و تحویل می‌دهد. اجازه بده از خدا بخواهم ابتلاهای مرا هم ذخیره کند و در قیامت وصال تو یک جا تحویلم بدهد. اجازه می‌دهی؟ مگر می‌توانم خودم را فریب دهم من آدم این ابتلاها نیستم. ایمانم به قدری قوی نیست و عشقم به تو آن قدرها عمیق نیست که به امید رسیدن به تو، این ابتلاها را تاب بیاورم. چه قدر بگویم می‌ترسم این دو جو ایمانی را هم که دارم زیر بار این ابتلاها از دست بدهم. آقا! اگر نمی‌شود ابتلاها تا وصال من به تو به تأخیر بیفتد ایمانم را قوی و عشق مرا به خودت عمیق کن تا محکم و استوار بار این ابتلاها را به دوش بکشم و به سوی کوی تو قدم بردارم. چه بیچاره است کسی که ایمانش ضعیف و عشقش اندک است ولی نه می‌تواند دل از تو و وصال تو بکَند و نه می‌تواند قیمت رسیدن به تو را پرداخت کند. من شده‌ام بسان آن فقیری که جواهری را دوست دارد ولی سرمایه‌ای برای خریدنش ندارد. جواهر من! قیمت تو سنگین است و من فقیری بیچاره هستم. خودت بگو وقتی که توان پرداختن قیمت وصالت را ندارم باید چه خاکی به سر بریزم؟! فکری به حالم کن آقا! حال و روزم خراب است. شبت بخیر جواهر خدا روی زمین! @abbasivaladi
📌 چهارشنبه‌ها حجت الاسلام و المسلمین عباسی ولدی، کارشناس برنامه سمت خدا هستند. 🔰 موضوع برنامه امروز (چهارشنبه ٢٦ آذر ): 🔹سوء ظن و نقش آن در تزلزل بنیان خانواده @abbasivaladi
🌬 قدرت فوت کردن 🌬 🔶یک توپ پینگ پنگ🏓، روی یک سطح صاف بلند، مثل میز می‌گذارند و دو بازیکن در دو طرف آن قرار میگیرند. با کشیدن یک خط، سطح صاف به دو نیمۀ مساوی تقسیم میشود. با اشارۀ داور، هر دو شروع به فوت کردن🌬 میکنند. دو طرف باید تلاش کنند که توپ را با فوت، از زمین بازی حریف، خارج کنند. بازنده در این بازی، کسی است که توپ در منطقۀ او از زمین خارج شود. 💟در نوع جذّابتر 😄این بازی، در انتهای دو طرف زمین با کشیدن خط، محدوده ای را به عنوان دروازه، مشخّص میکنند. در این شکل بازی، هر دو باید تلاش کنند 💪تا توپ را وارد دروازۀ حریف کنند. اگر توپ، بدون این که وارد دروازه شود، از زمین خارج شود، به اصطلاح، توپ به اوت رفته و باید از همان نقطه ای که خارج شده، بازی ادامه یابد. در این صورت، آغازگر بازی کسی است که توپ در محدودۀ او از زمین، خارج شده است. 😉 🔴این بازی را با دو توپ هم می‌توان انجام داد. در این شیوه، هر کسی تلاش میکند توپ خود را وارد دروازۀ حریف کند، بدون آن که به توپ دیگری کاری داشته باشد. ✅این بازی را به صورت گروهی هم میتوان انجام داد؛ یعنی در هر تیم، دو یا سه نفر 👬و یا حتّی بیشتر حضور داشته باشند. تعداد افراد، به وسعت میزی که روی آن بازی میشود، بستگی دارد. 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 📚 بازی ، بازوی تربیت ص۱۰۲ - ۱۰۱ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0172 ale_emran 83-85.mp3
5.59M
۱۷۲ آیات ۸۵ - ۸۳ «دینِ مقبول» ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب 📣 بچّه‌های لالایی خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب زمانی جا نمونید. 🔴 بچه های سحری لالایی خدا! کسایی که دوست دارن عمو عباسی شب جمعه بهشون زنگ بزنن و قرار بچه های سحری رو یاد آوری کنن، اسمشون رو به همراه شماره تلفن به این آدرس ارسال کنن👇👇👇👇👇 https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSceo3c6E4RaXJp9vGI0QRANsN-vI1ufr4ieLuzLhb5gYc-IPw/viewform?usp=sf_link @lalaiekhoda
محسن عباسی ولدی
📌 چهارشنبه‌ها حجت الاسلام و المسلمین عباسی ولدی، کارشناس برنامه سمت خدا هستند. 🔰 موضوع برنامه امروز
samtekhoda 28.mp3
12.3M
🔊 فایل صوتی برنامه 👤 📚 موضوع : هنر بهتر زیستن ( توجه به عامل ویرانگر بدگمانی در خانواده ) 🗓 چهارشنبه بیست و ششم آذر ماه ۱۳۹۹ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
گفتگوی سحری_36.mp3
9.75M
☎️ گفتگوی تلفنی عمو عباسی با بچه های سحری 🌸 علی و علیرضا کرد ۳۶ @lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
گفتگوی سحری_37.mp3
4.68M
☎️ گفتگوی تلفنی عمو عباسی با بچه های سحری 🌸 زهرا بابا زاده از تهران ۳۷ @lalaiekhoda
هدایت شده از لالایی خدا
گفتگوی سحری_38.mp3
7.65M
☎️ گفتگوی تلفنی عمو عباسی با بچه های سحری 🌸 سید حورا محمدی از تهران ۳۸ @lalaiekhoda
🍃چارۀ بیچارگان گاهی که به ابتلاها فکر می‌کنم،‌ این سؤال آزارم می‌دهد: ابتلاهایی که گرفتارشان هستم، نوازش خداست بر روی سرم یا چوبی است که به خاطر گناهانم می‌خورم؟ این سؤال هر چه توان دارم را با خودش می‌برد. وقتی به این فکر می‌کنم که ابتلاها نوازش خداست آرام می‌گیرم و ابتلاها را با آغوشی باز می‌پذیرم. وقتی خیال می‌کنم چوب خداست که بر روی سرم قرار گرفته بی‌قرار می‌شوم و دوست دارم از ابتلاها فرار کنم. درست است که ابتلا حتی اگر چوب خدا باشد باز هم باید خوشحال بود که خدا در همین دنیا، بار گناه را سبک می‌کند. امّا من تاب خوردن چوب خدا را ندارم. ابتلا وقتی نوازش خدا باشد، مایۀ مباهات من به آسمانیان است. این کجا و چوب خدا کجا؟ حالا باید از کجا بدانم ابتلا نوازش است یا چوب؟ نمی‌دانم،‌ شاید این سؤال، خودش وسوسۀ شیطان باشد. ولی هر چه هست، وجود دارد و مرا آزار می‌دهد. نمی‌خواهی فکری به حال من کنی؟! راهی سراغ داری برای پاسخ به این سؤال؟ چه قدر خوبی که به من نمی‌خندی. به گمانم اگر کسی جز تو این سؤال را از من می‌شنید با نگاه عاقل اندر سفیهی و با لبخند معناداری می‌گفت: مگر تردید داری که در حال چوب خوردن هستی؟ تو کجا و نوازش‌های خدا کجا؟ آقا! راستش می‌ترسم به پاسخ این پرسش برسم. من اگر یقین کنم که با این ابتلاها چوب خدا را می‌خورم بعید است لحظه‌ای زیر بارشان دوام بیاورم. ببین حیرتم را! از سویی این سؤال آزارم می‌دهد و از طرفی می‌ترسم به پاسخش برسم؟ بیچاره معنایی جز من هم دارد؟ فکر چاره‌ای باش برایم. شبت بخیر چاره بیچارگان! @abbasivaladi
15.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ : در این موقعیت، وسوسه های شیطان سراغ ما می آید! 👤 💠 @abbasivaladi
📌ویژگی‌های مشاور 🔸هر کسی صلاحیّت مشاوره ندارد. مشاور، باید دارای ویژگی‌هایی باشد که در زیر به برخی از مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم: 1⃣عاقل بودن سخنان و راه‌کارهایی که مشاور برای حلّ مشکل ارائه می‌دهد، باید برخاسته از تدابیر منطقی و عاقلانه باشد. سخنان چنین مشاوری، قابل اعتماد و عمل کردنی است. مشاوری که اسیر احساسات خود یا مخاطبش باشد، نمی‌تواند در مشاوره، مصلحت حقیقی را در نظر بگیرد و به همین دلیل هم قابل اعتماد نیست. 2⃣ خدا ترس بودن مشاوره، عرصۀ حسّاسی است که در بسیاری از موارد، شبیه به صحنۀ قضاوت می‌شود. ممکن است نتیجۀ یک مشاوره به سود یا زیان شخص مشاور، تمام شود. گاهی هم یکی از نزدیکان مشاور با او مشورت می‌کند که نتیجۀ مشاوره در زندگی او، اثربخش است و گاهی هم ... . به هر حال، شرایط مختلفی در مشاوره اتّفاق می‌افتد که مشاور در صورتی می‌تواند آنچه را حقّ است بگوید که از خدا بترسد. ⬅️ ادامه دارد.... 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص۲۴۳ @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
0173 ale_emran 86-89.mp3
8.01M
۱۷۳ آیات ۸۹ - ۸۶ «راه های نجات از دام شیطان» ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب 📣 بچّه‌های لالایی خدا! رزمنده‌های جبهه مواسات! از لشگر بچّه‌های صاحب زمانی جا نمونید. 🔴 بچه های سحری لالایی خدا! کسایی که دوست دارن عمو عباسی شب جمعه بهشون زنگ بزنن و قرار بچه های سحری رو یاد آوری کنن، اسمشون رو به همراه شماره تلفن به این آدرس ارسال کنن👇👇👇👇👇 https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSceo3c6E4RaXJp9vGI0QRANsN-vI1ufr4ieLuzLhb5gYc-IPw/viewform?usp=sf_link @lalaiekhoda
🍃یار بی‌کسان به دلم برات شده ابتلاهایم چوبی است که به خاطر کوتاهی‌هایم می‌خورم،‌ کوتاهی در مسیر عشق تو. حالا چه قدر سخت‌تر شده تحمّل ابتلاها. آقا! نمی‌گویم به من بگو ابتلاهایم چوب نیستند ولی دستی بکش به روی سرم تا بتوانم چوب‌ها را بیشتر تحمّل کنم. همۀ وجودم درد می‌کند. صدای آه را می‌شود از بند بند تنم شنید. قلبم از بس تند تپیده، دیگر از تپیدن خسته است. رمقی برایم نمانده. این که نمی‌دانم تا کی باید چوب بخورم تحمّلم را کمتر کرده است. از ابتلا گفته بودم و شنیده بودم، ولی راستش نمی‌دانستم بدون تو تحمّل ابتلا چه قدر تلخ و سنگین است. حالا که این تلخی را چشیدم لطفی کن و شیرینی ابتلا در کنار خودت را به کامم بچشان. مهربان من! می‌دانم که تو اهل ایستادن و تماشا کردن نیستی و می‌دانم که دست و پازدن‌هایم را می‌بینی به من بگو باید چه کار کنم تا برای چشم بر هم زدنی هم که شده بار سنگین ابتلاهایم را در کنار تو به دوش بکشم. حیرانم! سرگردانم! بی‌کس و کارم! تو اگر راه را نشانم ندهی در این برهوت بی‌کسی تلف خواهم شد. تو تلف شدنم را دوست نداری، می‌دانم. پس مرا به نزد خویش بخوان مهربان! شبت بخیر یار بی‌کسان! @abbasivaladi
زینت پدر کسی که به پدر بودن تو فکر نمی‌کند معنای کلامتان را هم نمی‌فهمد که گفتید: زینت ما باشید نه مایۀ ننگمان. یکی در این میان چنان زینتت شد که زینب نام گرفت. زینب نام یک زن نیست نام هر کسی است که زینت تو باشد چه مرد باشد چه زن. پدر! من می‌خواهم باشم کمکم می‌کنی؟ 🔰 @abbasivaladi 🌐 www.ketabefetrat.com
هدایت شده از لالایی خدا
🌸 آرشیو برنامۀ لالایی خدا به روز رسانی شد👇 https://ketabefetrat.com/آرشیو-برنامه-لالایی-خدا ✅ کتاب فطرت 👈 پایگاه اطلاع رسانی آثار عمو عباسی @lalaiekhoda @abbasivaladi