eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.2هزار دنبال‌کننده
34 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیده ام به تن نامنظمت ولدی بلند شو که زمین زد مرا غمت ولدی چقدر خشکی کامت دل مرا سوزاند حلال کن که نبود آب مرهمت ولدی کنار جسم تو عمامه از سرم افتاد نشد هرآنچه که کردم ببوسمت ولدی شکست چوب عصایم، شکست تکیه گهم شکست قامت رعنا و محکمت ولدی به دست و پا زدنت من به رعشه می افتم چقدر سخت شده داغ و ماتمت ولدی اذان بگو و مرا زنده کن دوباره علی گرفته جان مرا صوت مبهمت ولدی قسم به زخم عمیق به روی پهلویت رسیده فاطمه بر خیر مقدمت ولدی نگاه کن که کسای یمانی آوردم بگو چکار کنم با تن کمت ولدی تمام خیمه کمک داده اند اما باز نشد که جمع شود جسم درهمت ولدی https://eitaa.com/abdorroghaye
لشگر کوفه، یلِ در کارزارم را گرفت جلوه ی پیغمبرِ ایل و تبارم را گرفت اُف بر این دنیا که برهم ریخت قرآن مرا مصحفِ ممسوس در پروردگارم را گرفت فرق او مثل علی شد باز، تیغ کوفیان... باز هم چشم و چراغِ روزگارم را گرفت اولین مشتاقِ یاری کردنم بود اکبرم کوچه ای شد باز و اول‌جان نثارم را گرفت میوه ی دل خواندمش، شد دانه دانه چون انار هر کجای دشت، عطر جسم یارم را گرفت دست و پا گم کرده ام از بس علی زد دست و پا خِس خِسش بین گلو، تاب و قرارم را گرفت تا که دیدم لخته ی خون را میان حنجرش از دو پلکم خون چکید و چشم تارم را گرفت دست من که نیست عمامه می افتد از سرم پهلویش شد مثل مادر، اختیارم را گرفت خیر از نسلش نبیند إبن سعد بی حیا آخر عمری همه دار و ندارم را گرفت داشت جان از پیکرم می رفت بین هلهله خواهرم آمد دو دستِ رعشه دارم را گرفت جمع شد بین عبا خیر کثیرم؟ نه نشد وسعت صحرا در آغوشش نگارم را گرفت https://eitaa.com/abdorroghaye
جگر علقمه وقت گذرش تیر کشید قلب خورشید ز داغ قمرش تیر کشید تیغ تا اینکه به دستان علمدار رسید پسر ام بنین، بال و پرش تیر کشید با سر زانو و با گردنِ مرکب، بی دست با چه وضعیتی از چشم ترش تیر کشید متحیر شدنِ باب حوائج یعنی... آب تا ریخت تمام جگرش تیر کشید تا عمود آمد و ماه رخ او منشق شد سرش از روضه ی فرق پدرش تیر کشید یک به یک با دل خون در وسط دشت، حسین از تن بی رمق و شعله ورش تیر کشید داد از دست، حسین بن علی رکنش را پای جان دادن سقا کمرش تیر کشد ناله ی بی کسی از جان زد و دق کرد حسین پشت هم بوسه به قرآن زد و دق کرد حسین روضه مکشوفه شد از دلهره در هر قدمش دست بر دست زد از داغ دو دست قلمش اهل خیمه همه ماندند چه شد تا که حسین راهی خیمه ی سقا شده با قد خمش ریخت قلب همه آن لحظه که ارباب کشید آه از داغ علمدار و عمود از حرمش چه بگوید به سکینه که ابالفضل کجاست؟! چه بگوید که چه آمد سر باب الکرمش؟! گرچه افتاد علمدار علم پابرجاست رفت زینب سوی میدان که بگیرد علمش نیست عباس ببیند ز عطش طفل رباب چقدر سخت شده هر دم و هر بازدمش کودکی در وسط خیمه، روی خاک حرم تشنه از بس شده، خوابیده به روی شکمش بعد عباس، بنی فاطمه مضطر شده اند لشگری منتظر غارت معجر شده اند https://eitaa.com/abdorroghaye
تمام عالم این شب ها پریشان ابالفضل است دلم تنگِ نشستن زیر ایوان ابالفضل است مسیر قرب می خواهی، برو از شارعُ العباس صراط مستقیم حق، خیابان ابالفضل است شفاعت کار زهرا باشد اما در صف محشر به دست حضرت مرضیه، دستان ابالفضل است به او ام البنین درس ادب آموخته، آری ادب ریزه خور حُسنِ نمایان ابالفضل است صد و سی و سه بار از دل بخوان باب الحوائج را تمام روزی عالم از احسان ابالفضل است نمی دانم چه دینی دارد اصلا ارمنیِ شهر همیشه روز تاسوعا، مسلمان ابالفضل است به جز این خانه نشناسیم، همه مدیون عباسیم هر آن کس سینه زن گشته است مهمان ابالفضل است نه تنها ذکر خاکی ها سخن از عبد صالح شد میان عرشیان صحبت از ایمان ابالفضل است فدای بچه های فاطمه بودن، مرام اوست کفیل زینب است و حرمتش جان ابالفضل است رقیه دارد آرامش، سر دوش ابوفاضل دم لالایی اش ترتیل قرآن ابالفضل است نشد تنها گذارد لحظه ای حتی حسینش را فدایی اش شدن، همواره پیمان ابالفضل است وفاداریِ او را جستجو از مشک آبش کن نظر کن بر روی آن، جای دندان ابالفضل است ابالفضلی ترین مرد جهان مهدی موعود است امام عصر ما، پاره گریبان ابالفضل است https://eitaa.com/abdorroghaye
ماه عزا، ماه ضیافت توست ماه عطای بی نهایت توست بالاتر از نماز شب، ابالفضل عرض ادب به شأن و ساحت توست اُم بنین مادر تو بوده که ... در همه جا حرف مروت توست "يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ" حکایت از دو دست رحمت توست ماه بلند آسمان ابالفضل دلم اسیر قد و قامت توست اینکه شدی حسرت هر شهیدی گوشه ای از اوج شرافت توست عالِمةٌ غَیرَ مُعلمَة، هم به امر حق، تحت کفالت توست امید هر کسی شده گرفتار به روز تاسوعای هیئت توست ارامنه، بر علمت دخیلند این از عواقب کرامت توست بهای تو به یک امان نامه نیست محبت حسین، قیمت توست گرفته گر علقمه بوی زهرا نشانی از مقام عصمت توست مریضم و تنها دوای دردم یک اربعین آقا زیارت توست یا نافِذَالبَصیرة، چشمت چه شد؟ دلم شکسته از جراحت توست تیری که حرمله به مشکت زده دلیل حیرت و خجالت توست https://eitaa.com/abdorroghaye
از سر شب اضطرابم شد زیاد بی کسی ات داده صبرم را به باد یا أخ المظلوم، اشکم ممتد است سایه ی بالاسرم، حالم بد است حرف از روز وداع و غم زدی خیمه ی اصحاب را بر هم زدی خطبه ات آتش زده بر جان من حرف رفتن می زنی جانان من؟! هم قرارم بوده ای، پنجاه سال هم کنارم بوده ای، پنجاه سال خندق از چه دور خیمه کنده ای؟! چه شده آخر؟! مرا ترسانده ای پشت خیمه ها چه کردی جست و جو؟! خارها را جمع کردی از چه رو؟! مشت، بر این خاک می کوبم حسین حق بده اینقدر آشوبم حسین من همانم که زمان عقد خود شرط کردم با تو باشم هرچه شد این شب آخر به بالینم بمان ریخته بر هم دلم، قرآن بخوان خسته ام، رو سوی خالق می کنم خار در پایت رود دق می کنم دلهره از غربتت دارم حسین در نمازم اشک می بارم حسین در مناجاتم صدایت می کنم تو نگویی هم دعایت می کنم یا نرو یا آبرویم را بخر می روی فردا مرا با خود ببر لحظه ای کوتاه که خوابیده ای خواب سگ های درنده دیده ای ! خواب دیدی قاتلت بد کینه داشت چکمه اش را بر روی جسمت گذاشت خواب دیدی طبق نقل مصطفی مبتلا بر پیسی است آن بی حیا تشنه تا مقتل تنت را می برند این قبیله پیکرت را می درند در بر جسمت توقف می کنند تا سه ساعت هی تعارف می کنند می شوی ای سرپناهم، بی پناه سنگ باران می شوی در قتلگاه روی تل باید ببیند خواهرت خنجرِ کندی به زیر حنجرت پیکرت را تا که غارت می کنند روی سرنیزه بلندت می کنند اجر و مزدت را سواران می دهند بر تنت ده اسب جولان می دهند از نوک نی تا سرت پایین رود در میان کیسه ای خورجین رود تا بهشت این نغمه ی چاووش رفت واحسینا خواهرت از هوش رفت https://eitaa.com/abdorroghaye
شب آخر شده و فرصت ما در گذر است زینبت سخت بهم ریخته و خون جگر است بیشتر در برم ای یار مناجات بخوان چشم بر هم بزنی سوره ی فجرم، سحر است روی شاداب و رخ ماهِ برافروخته ات همه از شوق رسیدن به وصال پدر است شده که وقت دعا باشد و یادت نکنم؟! یادت ای مونس قلبم، همه جا در نظر است چندمین بوته ی خار است که امشب کندی؟! حق بده که دل من مضطرب و شعله ور است جدمان گفته چه سخت است غم روز دهم خواهرت از همه ی واقعه ها باخبر است نه غمت هست چو یحیی و نه چون اسماعیل غم قربان شدنت، سخت تر و سخت تر است ظهر فردا که شود از غم سقای حرم دست من روی سر و دست تو روی کمر است با غم سینه و با تیر سه شعبه چه کنم؟! آن که هر شعبه ی آن شاخه ای از میخ در است نکند حنجرت از پشتِ سرت ذبح شود نکند بوسه‌ی من زیر گلو دردسر است عصر فردا بدنت زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوعِ به لبم بی ثمر است می نویسند تواریخ پس از رفتن تو خواهرت با عمر سعد و سنان همسفر است https://eitaa.com/abdorroghaye
سه ساعت است که در قتلگاه افتادی محاصره شدی و بی پناه افتادی سه ساعت است که خون از تنت شده جاری میان هجمه ی سر نیزه ها گرفتاری سه ساعت است که زینب عجیب دلتنگ است جواب هر سخن و آیه ات، فقط سنگ است سه ساعت است که ناله زدی " أنا العطشان" ترک ترک شده لب هات، قاری قرآن سه ساعت است پرت را به خاک می مالی چه نیمه جان شده ای و چقدر بی حالی سه ساعت است که دلواپس حرم هستی به چشم تار، نگهبان معجرم هستی سه ساعت است که در فکر غارتند این ها به فکر بردن سود از غنیمتند این ها سه ساعت است که بالاسرت شده دعوا شدی مقابل زینب، مُقَطَّعُ الأعضا سه ساعت است که جز تیر و نیزه مرهم نیست هزار و نهصد و پنجاه ضربه که کم نیست سه ساعت است نظاره سوی گلویت کرد به ضربه ی لگدش، شمر پشت و رویت کرد سه ساعت است تو را می زند به هر حربه به حنجرت زده قاتل دوازده ضربه سه ساعت است ولی پیر کرده زینب را سرت به نیزه زمینگیر کرده زینب را چقدر داد زدم تا سه ساعتت طی شد میان قتلگهت، گریه ام پیاپی شد به گریه خواندمت از روی نی بیا پایین سرت ز نیزه زمین خورد و رفت در خرجین https://eitaa.com/abdorroghaye
همیشه هر شب جمعه به سینه غم دارم حرارتی است قدیمی که در دلم دارم اگرچه دستِ تهی دارم و گدا طبعم دلِ شکسته ی خود را که دستِ کم دارم میان نامه ی من خالی است از خوبی گناه و جرم و خطا را همه رقم دارم مرا به حُرمتِ مولا رضاست می بخشید خوشم که رعیتم و شاهِ ذوالکرم دارم به امرِ حضرت سلطان، حسین می گویم به لطف فاطمه ارباب محترم دارم حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد مرا ببخش، فقط اشک تازه دم دارم نشد که زائر کرب و بلا شوم، باشد دلم خوش است میان دلم حرم دارم  برات کرب و بلایم به دست عباس است دوباره مُلتمس دامنِ علمدارم https://eitaa.com/abdorroghaye
وبذکرك عاش قلبی... شب زیارتی است و حرم صفا دارد دلم هوای سحرهای کربلا دارد فدای معرفتت، در بهشت روضه ی تو هنوز لات محله برو بیا دارد به حشر، روزی حبت به پاست در قلبش هر آن که خیمه ی این روضه را به پا دارد حسین... زندگی من، حسین... یار دلم کجا بدون تو این زندگی بها دارد؟! بگو به مادرت این سینه زن، زمین خورده بگو حساب مرا از همه سوا دارد به گونه ام نم اشکی چکید و این گریه هر آن چه سِر نهان است، برملا دارد هزار بار بمیرم به شوق دیدارت دوباره زنده شوم از نو، باز جا دارد اگرچه میل دل نوکران زیارت توست دلت تمایلِ دیدار مجتبی دارد به جز حرارت جاوید ماتمت، هر غم زوال دارد و تاریخ انقضا دارد بهای گریه برایت ز بس گرانقدر است حبیب، آرزوی گریه بر تو را دارد عجیب نیست، شب جمعه، دل پریشانم کنار قتلگهت، مادرت نوا دارد هزار و نهصد و پنجاه ضربه یعنی چه؟! نظاره بر بدنت بِنت مرتضی دارد تن به روی زمین مانده، دیدنش سخت است سر به نیزه، خودش روضه ای جدا دارد کفن نشد بدنت، فاطمه دلش خون شد فقط برای تو این کوفه بوریا دارد https://eitaa.com/abdorroghaye
رفته ام تا پرتگاه اما خدا نگذاشته لطف او هرگز مرا بر خویش وا نگذاشته دوست دارم عادت او را که بنده پروری است فرقی اصلا بین دارا و گدا نگذاشته کارِ این صاحب‌کرم همواره دارد حکمتی بنده ای را بی جهت در تنگنا نگذاشته شد مقرب هر کس که بعد از توبه اش عهد خود را با خدایش زیر پا نگذاشته نیمه شب ها بی قراریم و برای عاشقان خواب راحت، دوری از کرب و بلا نگذاشته سربلند عالم است آن کس که وقت بندگی سر به جز بر تربت خون خدا نگذاشته کِشتی این روضه ها امن است و ظلمت بارها خواست غرقم سازد اما ناخدا نگذاشته او که باب رحمت و باب نجات امت است بین سختی ها مرا هرگز رها نگذاشته دوستان رفتند از دورم، فقط مانده حسین باز هم تنها مرا آن باوفا نگذاشته روضه ی لب های خشک و تشنه اش در کربلا روزِ خوش اصلا بر اهل کبریا نگذاشته مادرش اینجاست برگردان سخن را روضه خوان خنجرش را شمر اصلا بر قفا نگذاشته پیکرش حتما کفن شد، آن تن صدپاره را... حضرت سجاد، بین بوریا نگذاشته https://eitaa.com/abdorroghaye
کجایی عزیزم چرا کم ظهوری؟! شنیدم برادر که کنج تنوری ز خاکسترِ منتشر بین مویت به پا شد به قلبم چه یومُ النّشوری فدایت که داغت تمامی ندارد گرفتار، در دست قومی شروری خدا جلوه دارد هر آنجا که باشی تو نه در تنوری که در کوه طوری زن خولی از دیدنت زیر و رو شد به هر جا که باشی تجلیِ نوری به هُرم تنورش قسم می خورم که تو گرمای عشقی، شراباً طهوری نبودی ببینی که در وقت غارت شکستند از زینبت چه غروری اهانت، اهانت، اهانت، اهانت صبوری، صبوری، صبوری، صبوری من از بوی آتش دلی خوش ندارم دوباره شده خاطراتم مروری بپرس از ربابه، برایت بگوید سر خواهرت آمده چه اموری به آغوش مادر سپردم سرت را شده سهم خواهر اگر دردِ دوری کفن که نشد پیکرت، در حصیری... شدی جمع، آن هم عجب جمع و جوری https://eitaa.com/abdorroghaye
کنجِ تنورم، خواهرم زینب کجایی؟ قطعا تو هم بر رنج و سختی مبتلایی دیدی دوتایی بوی خاکستر گرفتیم دیدی دوتایی سوختیم از این جدایی کرده رخت را ارغوانی، تازیانه کرده رخم را رنگ خون، ضرب عصایی دیدم زمان غارت افتادی به زحمت از کربلا دیدی چه کربی چه بلایی الحق که زین العابدین را حفظ کردی خواهر نشان دادی که دخت مرتضایی در وجه مادر بودی اما با قد خم... بیش از گذشته جلوه ی خیرالنسایی خیرش دهد حق همسر خولی رسیده تا که سرم را بخشد از گرما رهایی خواهر ندیدی مادر آمد، با حضورش پر شد کنارم عطر یاسِ جان فزایی روضه به پا کرده برایم کنج حجره اشکش شده بر زخم لب هایم دوایی مریم، خدیجه، آسیه جمعند این جا خالی است جایت بین این محفل، کجایی؟! غصه نخور جسمم اگر که بی کفن ماند شاید مهیا شد برایم بوریایی دلتنگ صوتم هستی و از روی نیزه می خوانم از قرآن برایت آیه هایی باید بسوزیم و بسازیم از غم هجر تا اربعینی که به دیدارم می آیی https://eitaa.com/abdorroghaye
رنگ از رخم پریده، بهارم خزان شده من زینبم که همسفرم ساربان شده بالم شکسته و بدنم تیر می کشد طوری مرا زدند که قدم کمان شده از وقت حمله سوی حرم، هر چه گشته ام انگار چند طفل، کم از کاروان شده گویای داغ زخمِ سرت در دل من است این خونِ تازه ای که ز محمل روان شده إبن نُمِیرِ خیر‌ندیده به گونه ات... تیری زده که داغ و بلایی گران شده تا جان نداده حرف بزن با رقیه ات از قتلگاه رد شده و نیمه جان شده دیدی به آل فاطمه خیرات داده اند؟! بین گلویم این همه غم استخوان شده سهم منی که کرسیِ تدریس داشتم در کوفه، هتک حرمت و زخم زبان شده اُم حبیبه دید و نفهمید زینبم بس که رخم شکسته و چون ارغوان شده با خواهرم به کوفه چنان خطبه خوان شدیم ذکر ابالحسن سخن کوفیان شده مردان سالخورده ی کوفه به یکدگر گفتند: حیدر آمده، تیغش عیان شده زیباییِ عروج تو را گفتم آن چنان ابن زیاد مانده و لال از بیان شده خیلی دلم گرفته، علی اکبرم کجاست؟! ای ماه روی نیزه، زمان اذان شده کار مرا ببین به کجاها کشیده که زندان، سرای زینبِ بی خانمان شده https://eitaa.com/abdorroghaye
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم دستی به سوی آب، بی گریه نبردم مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم با هر بهانه مجلس روضه گرفتم خانه به خانه مجلس روضه گرفتم اشک ربابه در وجودم آتش افروخت هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند دستان عمه زینبم را تا که بستند نامردهاخیلی غرورم را شکستند مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام گفتم به شاگردان خود، الشام الشام یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد از پیرزن های یهودی چنگ می خورد از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم من کشته ی بزم شراب و خیزرانم شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه این زخم ها، آثار جنجال است با ماست یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست سوزاند داغش تا دم آخر دلم را ناله کشیدم از درونم واحسینا https://eitaa.com/abdorroghaye
عمری است رعیتش همگی بهره برده اند از خیر و رحمتش همگی بهره برده اند "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند" از خاک تربتش همگی بهره برده اند آن نوکران که در دل خاک آرمیده اند ذیل شفاعتش همگی بهره برده اند ما که به جای خویش، رسولان و اولیاء از نور خلقتش همگی بهره برده اند صاحب پیاله های بهشتی، برای قرب از چای هئیتش همگی بهره برده اند عابس، بُریر، جُون، حبیب، ابن عوسجه تحت ولایتش همگی بهره برده اند اصحاب یک به یک به مواسات، شهره اند از سختی عطش، همگی بهره برده اند *** خالی نمانده دست کسی بین قتلگاه هنگام غارتش، همگی بهره برده اند https://eitaa.com/abdorroghaye
حال خوش، در گرو فیض سحر داشتن است قرب حق، لازمه اش دیده ی تر داشتن است   آی کنعانِ پر از غم شده، حق یعقوب گاه، حدّ اقل از یار خبر داشتن است   امرِ معشوق رقم خورده جدایی، یعنی سهم عشاق فقط چشم به در داشتن است   بند اگر بندِ نگار است پرت را بشکن گاه گمراه شدن حاصلِ پر داشتن است   اولین مرحله ی بنده ی مهدی بودن همه جا خاطرِ او، مد نظر داشتن است   این که لبخند رضایت بنشانی به لبش دوره ی غربت او، اوج هنر داشتن است   یار او نیستم و امر فرج می طلبم! شرط، در امرِ ظهورش به نفر داشتن است   پدر ماست علی شیر خدا، شاه نجف خیرِ اولاد در این گونه پدر داشتن است   علت اصلی نان شب پُر برکت مان صبح، از روضه ی ارباب گذر داشتن است   کربلا راه نجات است و نجات از آتش... در قدم سوی گل فاطمه برداشتن است   بدترین درد و مصیبات برای مادر بین گودالِ پر از نیزه پسر داشتن است https://eitaa.com/abdorroghaye
بعد از غمی که بین گلو استخوان شده هر صحنه ای برای دلم روضه خوان شده در دست های خادمه ی خانه، بازهم یک ظرف آب دیدم و اشکم روان شده با دیدن حصیرِ کف حجره، زانویم... بین نمازِ نیمه شبم ناتوان شده دیدم گرسنه مانده کمی شیرخواره ای قلبم پر از شراره چون آتش فشان شده دیدارِ صنف و حجره ی غصاب های شهر خیلی غم بزرگ و بلایی گران شده سخت است دیدن گلویِ خونی پدر آن گونه که به لحظه ی دفنش بیان شده گفتند روی نی پدرت سنگ می خورد دیدند پای نی، پسرش نیمه جان شده سخت است بین شام ببینی در ازدحام از آن چه ترس داشته بودی، همان شده دیدم که عمه ام که امان قبیله بود افتاده زیر ضرب کتک، بی امان شده جز من که دیده گوشه ی ویرانه، خواهرش در سن و سال کودکی اش قدکمان شده؟! گرمای زهر را به دل سوخته چه کار بعد از چهل بهار که قلبم خزان شده دیدند وقت غسلِ تنم، جای سلسله در زیر جامه، بر پر و بالم عیان شده https://eitaa.com/abdorroghaye
میان خنده ی دشمن گرفتارم به دشواری کنار علقمه جان می دهی یارم به دشواری مرا انداخته داغت علمدارم به دشواری چگونه از نگاهت تیر بردارم به دشواری میان آسمانم ماه بودی، مُنشقت کردند به ضرب گرز سنگینی به حیدر ملحقت کردند خمیده آمدم سویت، تنت را مختصر دیدم نشستم بر تن آشفته ات چون ابر باریدم چنان مصحف دو دستت را به اشک دیده بوسیدم چرا شرمنده ای؟! از آب که چیزی نپرسیدم به پای عهد خود آخر گذشتی از سر و جانت خودم دیدم که مانده روی مشکت جای دندانت دو بالت شد جدا از پیکرت با ضربه ی شمشیر کمانداران رها کردند از چله، هزاران تیر اگرچه پیکرت شد از هجوم تیرها تسخیر به چوب پرچمت تیری نخورده ماه عالمگیر سه شعبه، دیده ات را زیر و رو کرده ابوفاضل سکینه دیدنت را آرزو کرده ابوفاضل نمانده خیلی از آن قد و بالای دل آرایت نمانده چیزی از آن چشم های ناز و زیبایت تو که تا علقمه رفتی چرا خشک است لب هایت؟! یل ام البنین، زهرا شود دیگر پذیرایت پس از غم های طولانی بیا یک خواب راحت کن سرت را روی دامانش گذار و استراحت کن برای ماندن و برگشتنت انگار راهی نیست میان خیمه، غیر از چند تا کودک، سپاهی نیست برای زینبم بعد از کفیلش تکیه گاهی نیست عمود خیمه ات را می کشم، یعنی پناهی نیست ببین عباس این زن ها ز بس که آبرومندند گره روی گره بر روسریِ خویش می بندند نصیبت علقمه بود و نصیبم می شود گودال چه گودالی که خواهد شد ز سنگ و نیزه مالامال امان از هتک حرمت ها، امان از غارت و جنجال شود در پیش چشم اهل خیمه پیکرم پامال دو چشم نافذت را بستی و خون شد دلم عباس قد رعنای کوچک گشته ات شد قاتلم عباس https://eitaa.com/abdorroghaye
بدتر از شام، غمی بین مصیبات نبود بین این شهر، کسی اهل مراعات نبود جگرم سوخته، بعد از سه شب و روز، حسین حق ما دیدنِ دروازه ی ساعات نبود مردها مست و زنان جامه ی نو پوشیدند شام که جای گذر کردنِ سادات نبود تا شنیدیم، فقط فحش و اهانت بوده بر لب هیچ کسی ذکرِ تحیات نبود نیزه ها را وسط قافله می آوردند در مسیری که بجز لشگر الواط نبود در برِ ناقه ام ای کاش علی اکبر بود سایه ی بر سر این قافله، هیهات نبود بین اطفال هراسان، سر بازار شلوغ سهم زینب به خدا غیر مکافات نبود با که گویم که رساندند مرا بزم شراب بدتر از این غمِ جانسوز، مجازات نبود باده را روی لبت ریخت و شد آب وضو بی خیالت ولی آن دشمن بد ذات نبود بی سبب نیست جراحات لبت بدتر شد چوب دستی که مداوای جراحات نبود چند موضع ز دهانت شده پرخون و غمی... بدتر از این به دل اهل مناجات نبود بست احرام رقیه که به وصلت برسد گرچه این وادیِ ویران شده میقات نبود https://eitaa.com/abdorroghaye
اگر که منتظری، از گناه صرف نظر کن بیا به خاطرم از اشتباه صرف نظر کن به یک نگاهِ حرامت دلم شکست دوباره هم از گناه و هم از آن نگاه صرف نظر کن به خود بیا... به گناهی مرا معاوضه کردی؟! از آنچه برده تو را قعر چاه صرف نظر کن چگونه مرگِ عزیزان خویش دیدی و خوابی؟! نرو دگر به سوی پرتگاه، صرف نظر کن پناه و حاجت خود را مبر به منزل دیگر به غیر ما تو ز هر جایگاه صرف نظر کن به کربلا برو و از هر آنچه خیرِ دگر هست به جز زیارت آن بارگاه صرف نظر کن بیا برای حسین و غمش دو ماه بگرییم ز کارهای دگر این دو ماه صرف نظر کن فدای صوت ضعیعش که رو به قاتل خود گفت: هنوز زنده ام، از خیمه گاه صرف نظر کن هر آن که رفت به مقتل سریع صرف نظر کرد آهای شمر نرو قتلگاه، صرف نظر کن به روی عرش معلای سینه اش ته گودال... به چکمه ات نرو، ای روسیاه صرف نظر کن https://eitaa.com/abdorroghaye
مِن أینَ لِیَ الخیر به غیر از حرمت مِن أینَ لِیَ النَّجاة جز کهف غمت آن گونه که شیرینی عمرم شده ای باید بشمارم همه دم مغتنمت در سینه ی من که زنده از ماتم توست مانند غمت، نیست غمی با عظمت ای سوره ی فجر، علت بسط جهان زنده شده عالم از دمِ صبح دمت آن عشق مقدسی که در بزم شهود لطف علوی زده برایم رقمت دیدی که کسی مرا خریدار نبود گفتی که بیا روضه، خودم می خرمت برکت بده با یک نظرت بر قدمم تا اینکه شوم نوکر ثابت قدمت با گریه، تمنای شهادت دارم انداخته بر طمع، مرا هم کرمت وا شد گره های کور از زندگی ام دادم به رقیه هر زمانی قسمت تا میر و علمدار غمت عباس است بالاست همیشه تا قیامت علمت یک عمر ازین روضه بهم ریخته ام در قتلگهت ریخته قاتل بهمت آن گونه تنت پخش به صحرا شده که مانده چه کند عقیله با جسم کمت اصلا به چه رویی جلوی مادر تو بردند لباس از بدن محترمت https://eitaa.com/abdorroghaye
ثواب شعر هدیه به شهید مدافع امنیت حسین تقی پور   ای کوکب نورانی اقبال زهرا بعد از تو بابا وای بر احوال زهرا درد یتیمی مرا فی الفور حل کن مثل گذشته دختر خود را بغل کن دلسوزِ غم هایت شدم یک عمر بابا اُم أبیهایت شدم یک عمر بابا یک عمر بر اینگونه داغی برنخوردم قرآن بخوان قدری برایم تا نمردم بر وصله های چادرم که دوست داری... بابا قسم خوردم نگویی رهسپاری قدری نگاهت را به چشمانم بیانداز بنشین... برایت نان تازه می پزم باز این نانجیبی که لَیَهجُر گفت اینجا خیلی غضب دارد، بدش می آید از ما پیشم بمان تا حرمتم محفوظ باشد کاشانه ی پر برکتم محفوظ باشد آتش بگیرد چادرم؟! باور ندارم ریحانه هستم، تاب میخ در ندارم از غربت حیدر، نمردن درد دارد با بار شیشه، ضربه خوردن درد دارد بابا بمان تا دختر تو پر گشاید یک ماه دیگر صبر کن، محسن می آید با رفتنت وای از من و از آه سینه کارم فقط گریه است دیگر در مدینه https://eitaa.com/abdorroghaye
حسن وجه است، وجه کردگارش همیشه بوده عالم ریزه خوارش صلاح کارها در اختیارش فلک چرخیده عمری بر مدارش جهان دارد امان در سایه سارش حسن را میوه ی دل خوانده خاتم سپس نامیده اش عقل مجسم عزیزش را بغل می کرد محکم به روی شانه می بردش دمادم چنان بوده پیمبر دوستدارش ندارد صحن، گنبد هم ندارد رواقی مثل مشهد هم ندارد بمیرم رفت و آمد هم ندارد نه تنها اینکه مرقد هم ندارد ندارد سنگ قبری بر مزارش شده فریادهایش بی اجابت گرفته روزگارش رنگ غربت به او فرمانده اش کرده خیانت خیالش از خودی ها نیست راحت غریبه گشته حتی در دیارش مُعزّالمؤمنین، سهمش جفا شد جواب لطف هایش ناسزا شد نصیبش زهرِ در نیش عصا شد سر سجاده، بد حقش ادا شد! زمین افتاد با چشمان تارش به یاد کوچه و دیوارِ خونی به یاد چشم های تار خونی به یاد مادر و رخسار خونی به یاد داغی مسمار خونی شده گریه تمام روزگارش به سینه ریخت عمری مشکلش را غریبی برده حال منزلش را میان خانه دیده قاتلش را به که گوید حسن درد و دلش را؟! ربابی که ندارد در کنارش گرفته زهر از رخ، رنگ و رویش شده لب تشنه، می سوزد گلویش حسین آمد به چشم تر به سویش نظر کن تا ببینی رو به رویش میان تشت، داغ بی شمارش میان تشت تا پاره جگر ریخت حسینش خاک ها را روی سر ریخت دل زینب به آهی شعله ور ریخت به دامن، اشک از چشمانِ تر ریخت حسن را دید وقت احتضارش خدا را شکر اینجا ساربان نیست عقیله هست... بین دشمنان نیست به دورش، حرمله خنده کنان نیست کنار تشت، چوب خیزران نیست خدا صبرش دهد در داغ یارش https://eitaa.com/abdorroghaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا