eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
909 دنبال‌کننده
35 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
بی جانم و جان می شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می شود موسی بن جعفر   تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می شود موسی بن جعفر   مشهد، رضا... قم، فاطمه... با این کریمان والی ایران می شود موسی بن جعفر   یک قطره از دریای آقایی اش این است یار فقیران می شود موسی بن جعفر   فهمیده ام از ماجرای بُشر حافی کهفِ هراسان می شود موسی بن جعفر   باید که با پای برهنه رفت سویش وقتی که رضوان می شود موسی بن جعفر   خشکیده ام باید بیافتم در مسیرش بر تشنه باران می شود موسی بن جعفر   جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می شود موسی بن جعفر   وقتی غل و زنجیر بر ساقش می افتد دردش فراوان می شود موسی بن جعفر   وقتی که می افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می شود موسی بن جعفر   حالا که زندان بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می شود موسی بن جعفر   کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می شود موسی بن جعفر   جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می شود موسی بن جعفر؟!   یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر  قاری قرآن می شود موسی بن جعفر؟!   واللهِ نه این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است https://eitaa.com/abdorroghaye
 از زخم و درد و رنج ها منظومه دارم از عمر خود پرونده ای مختومه دارم دردی شبیه مادر مظلومه دارم امشب هوای دخترم معصومه دارم   از اشک، روی گونه ام سِیلی گرفته بابا کجایی که دلم خیلی گرفته؟!   تحقیرهای دشمنم را صبر کردم زنجیرِ دور گردنم را صبر کردم خونابه ی روی تنم را صبر کردم این روزها جان کندنم را صبر کردم   کاظم اگرچه من لقب دارم خدایا عجل وفاتی روی لب دارم خدایا   بدکاره آمد تا نظر کردم دلش سوخت تا یک نگاهِ مختصر کردم دلش سوخت از غفلتش او را خبر کردم دلش سوخت وقتی دعایش بیشتر کردم دلش سوخت   من معجزه کردم که شد چون بشْرِ حافی این ها برای قوم غافل نیست کافی    تشنه که بودم حرف از آب خنک زد وقت نمازم بی هوا من را کتک زد با ناسزا بر روی زخم من نمک زد بی احترامی کرد و هی من را محک زد   نامرد می داند که چون عباس هستم بر نام زهرا و علی حساس هستم   قدِ تنومند مرا چون دال کردند ساق پر از درد مرا پامال کردند جسم نحیفم داخل گودال کردند ساده بگویم پیکرم را چال کردند   حتی برای خم شدن هم جا ندارم دیگر برای این همه غم جا ندارم   باید فقط گریانِ بر کرب و بلا شد جد غریبم با لب تشنه فدا شد جانم فدایش که ذبیحاً بِالْقَفا شد جسمش سه روزی در دل صحرا رها شد   با روضه های نعلِ تازه آشنایم هر استخوان او شده چون ساق پایم   جسمم اگر چه رفت روی تخته پاره دیگر نشد پیراهن من پاره پاره پیر لعینی باز هم زد استخاره با قصد قربت با عصا می زد دوباره   نامردها جد مرا صد جور کشتند نامردها جد مرا بد جور کشتند https://eitaa.com/abdorroghaye
ای یاکریم زخمی و بدحال، السلام زندانی غریبِ سیهچال، السلام آیینه ای و از همه جانب شکسته ای از زخم های حلقه ی زنجیر خسته ای دور از وطن شدن، شده داغ و غم دلت معصومه ات کجاست، شود مرهم دلت هر کس رسید بر سر راهت، درست شد بدکاره هم به لطف نگاهت درست شد ماندن درون حجره ی نمناک، مشکل است تشخیصت از عبا به روی خاک، مشکل است رنجیدن از ملال، برایت شده روال قدت شده میان مطامیر، چون هلال رنگت شده چقدر دگرگون، کلافه ای از ناسزای سِندی ملعون، کلافه ای با تازیانه موجب رنجت، همیشه شد آنقدر زد که پیرهنت ریشه ریشه شد آلاله های دور و برت نامرتب است ذکرت شبیه فاطمه، خَلِّصنی یارَب است بین عراق، آرزوی مرگ می کنی از درد ساق، آرزوی مرگ می کنی ساقِ شکسته را به مشقت تکان مده بینِ فشار حلقه ی زنجیر، جان مده بر تخته‌، گرچه پیکر پاکت بلند شد کِی روی نیزه ها سر پاکت بلند شد؟ سنگین شده اگرچه تنت بین سلسله اما نبود دور و برت داد و هلهله عریان به روی خاک، تنت بر زمین نماند بی غسل و بی کفن، بدنت بر زمین نماند https://eitaa.com/abdorroghaye
قعر مطامیری و عمامه سرت نیست یک جای سالم بر روی بال و پرت نیست درد غل و زنجیرها هیچ است وقتی معصومه را دلتنگی اما دخترت نیست از جلوه ی ماهت فقط مانده هلالی گویی که در بین عبایت، پیکرت نیست طوری شکسته ساق پایت بین زنجیر دیگر علاجی بر غم زجرآورت نیست خَلّصنی یا رب، روضه ی در پرده ی توست این ناله ها، جز یاد داغ مادرت نیست بر خاک نمناک استخوانت نرم گشته بی علت این آه و فغان آخرت نیست بر روی تخته پاره جسمت رفته اما این وزن سنگین، وزن جسم لاغرت نیست خوبیِ تخته پاره در این است، دیگر در زیر پا، جسم به خون غوطه ورت نیست قعر سیهچالت کجا و قعر گودال! کُندیِ خنجر لااقل بر حنجرت نیست حداقل دلواپسیِ دخترانت ساعات آخر در وجود مضطرت نیست هر چند در این جا غریبی، باز خوب است چشمان ساربان، پی انگشترت نیست https://eitaa.com/abdorroghaye
شب نزول انوارِ رحمت حسین است سلام هر رسولی، به ساحت حسین است به هر شکسته بال و شکسته دل بگو که بیا کنار فطرس، ولادت حسین است چنان صدف که گوهر نشسته در وجودش میان ظرف قلبم، محبت حسین است در این جهان تیره، فروغ در مسیرم... چراغ روشنایِ هدایت حسین است عروج عرشیان است، طواف کربلایش بهشت، گوشه ای از عمارت حسین است علاج هر حجابی که بر دلم نشسته به گریه، سجده کردن به تربت حسین است اگر که خیرخواهِ کسی شود خداوند نشانه اش عطای زیارت حسین است شده است جلوه ای از خدا، قدیم الاحسان که این صفت، تجلیِ قدمت حسین است هر آن که را ببخشد حسین، حق ببخشد رضایت خدا در رضایت حسین است بهای آن عبادت که نیست هم ترازش بهای گریه ی بر مصیبت حسین است شلوغی و هیاهو به دور قتلگاهش مجالِ ذکر دلدار و خلوت حسین است میان خون سه ساعت، حسین تشنه لب بود دلیل گریه ام آن سه ساعت حسین است عیان کند به عالم، نوای یالثارات ظهور، امتدادی ز نهضت حسین است https://eitaa.com/abdorroghaye
نزد کریمانِ دوعالم خوشه چینم پای بساط اهل بیت از راغبینم بر پنجم شعبان گره خورده است دینم مدیون خیر و لطف زین العابدینم از برکتش شد خانه ی مولایمان شاد آمد علیِ دوم ارباب، سجاد آمد به ما آموخت طرز بندگی را پای مناجات و دعا، پایندگی را آورد با خود راه و رسم زندگی را آموخت با رفتار خود بخشندگی را ایثار و بخشش در وجودش منجلی بود کیسه به دوش نیمه شب، مثل علی بود گَرد فراموشی ازین آیین زدوده دین را دوباره با دعا احیا نموده ابواب رحمت را سوی مردم گشوده در هر مناجاتش، گریز روضه بوده با سجده هایش خلق را دلگرم می کرد سنگ دل هر غافلی را نرم می کرد تابید نورش، بازتابش شد صحیفه خیر کثیرِ آفتابش شد صحیفه پیغمبری کرد و کتابش شد صحیفه ارکان ناب انقلابش شد صحیفه دل های ما را با مناجاتش تکان داد راه خدا را با ابوحمزه نشان داد از سجده هایش روح ایمان، جان گرفته با گریه هایش، دین سر و سامان گرفته از یک دعای نوکرش، باران گرفته با مادر او آبرو ایران گرفته لطفی ندارد روزی ام بی شهربانو دست من و احسانِ بی بی شهربانو کار جهادی کرد و دین را تقویت کرد خیلی غلام، آقا خرید و تربیت کرد نسبت به داغ کربلا با معرفت کرد با روضه، هر جامانده را خوش عاقبت کرد خیره به ظرف آب می شد، تشنه می ماند از کام بابایش همیشه روضه می خواند با روضه اش تا سال های سال، می سوخت یاد لباس خونی و پامال، می سوخت یاد تن بی سر، ته گودال، می سوخت یک عمر یاد غارت اطفال، می سوخت با گریه اش تبلیغ کرد و کم نیاورد با گریه اش ما نوکران را گریه کن کرد https://eitaa.com/abdorroghaye
بسم عشقی که نشسته در دلم عُلقه اش آمیخته شد با گلم هست کل آبرو و حاصلم فخر دارم تا قیامت سائلم خوشه چینم، خوشه چینم، خوشه چین خوشه چین بر خوان زین العابدین بهره می گیرد زمین از خنده اش شمس، سائل بر رخ تابنده اش بنده ی حق است و عالم بنده اش هست زین العابدین زیبنده اش شکر، نامم عبد خانه زاد شد نام او هم حضرت سجاد شد آشنا کرده دلم را با حسین یاد داده تا بگویم یا حسین گفته در هر غم بگو تنها حسین پشت بر هر کس نما الا حسین هر که هستی هر چه هستی بنده باش با حسین بن علی پاینده باش او به ما لحن دعا آموخته در صحیفه رازها آموخته هم ابوحمزه به ما آموخته هم بساط روضه را آموخته با علی بن حسین بن علی شد به دل ها نور ایزد منجلی ما همه انسان سجادیم و بس تشنه ی عرفان سجادیم و بس در پی رضوان سجادیم و بس دست بر دامان سجادیم و بس کاش ما را در کلاسش جا دهد مشق حب حیدر و زهرا دهد حال خوبم بد شد از یک داغ و غم قامتم را یک مصیبت کرده خم با که گویم ای خدا از این ستم مانده آقای دو عالم بی حرم بر خلاف هر کسی مولای من... سنگ قبری هم ندارد، وای من در بقیعش مشهدی خواهیم ساخت صحن های بی حدی خواهیم ساخت روی قبرش مرقدی خواهیم ساخت بر فرازش گنبدی خواهیم ساخت قبر او هم چون خراسان می شود شهربانو شاد و خندان می شود eitaa.com/abdorroghaye
بدون عشق تمام وجودم افسرده است بدون عشق دلم مثل پیکری مرده است   چه می شود که کریمان به داد من برسند؟ چرا که باغ دلم از گناه پژمرده است   منم جوانم و بد جور بر زمین خوردم سرم به سنگ، سرِ خوابِ غفلتم خورده است   نمی شود بشود عبد خانه ی ارباب به شاهزاده دلش را کسی که نسپرده است   من آمدم که غلامش شوم ولی دیدم کریم بود و مرا تا خود خدا برده است   خوشم نشسته به عرش دلم علی اکبر نشان عاشقی یار بر دلم خورده است   نشسته ام که برای رضایت حیدر بخوانم از نوه ی فاطمه، علی اکبر   اجازه هست که میخانه را بهم بزنم؟ دم از رسیدن مولود محترم بزنم؟   اجازه هست بیافتم به آستانه و بعد به زیر قبه و پایین پا قدم بزنم؟   همیشه کار من افتاده با علی اکبر چگونه حرف از این شاهزاده کم بزنم   بدون دوست، مُخیر به آب لب نزنم کنار دوست ولی باده پشت هم بزنم   غلام هستم و پس حق بده که در گوشم نشان حلقه ی ارباب ذوالکرم بزنم   کسی که بوسه زده روز و شب به دست حسین به زیر پاش فقط بوسه می برم بزنم   خصال و وصفِ کمالش محمدی است، علی جمال و نور هلالش محمدی است، علی   اذان بگو که مسیحا شوی علی اکبر مسیح عالم بالا شوی علی اکبر    رجز بخوان وسط کارزار تا این که دلیل بهجت لیلا شوی علی اکبر   دعای ام بنین بوده که میان نبرد قرین حضرت سقا شوی علی اکبر   رقابتی است که قبل از عمو بیایی و رکاب زینب کبری شوی علی اکبر   بمان کنار پدر تا که نیرویش باشی عصای پیری بابا شوی علی اکبر   از این نسیمِ گل یاس پهلویت پیداست شبیه حضرت زهرا شوی علی اکبر   خودت کمک بده هر طور می شود به حسین درون سطح عبا جا شوی علی اکبر   هنوز جای لبت بر لب پدر مانده ببین کنار تنت "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" خوانده https://eitaa.com/abdorroghaye
نام بلندش نقل هر منبر علی اکبر در آسمان معرفت، اختر علی اکبر از ساکنان عرش بالاتر، علی اکبر نور خدا را خوب بنگر در علی اکبر تا روز محشر رحمت حق بر علی اکبر چشم فلک هرگز ندیده مثل و همتایش آورده با خود خنده را، بر وجه بابایش دل بُرده از آل عبا با روی زیبایش بر بیت بابایش شده زیور علی اکبر تا روز محشر رحمت حق بر علی اکبر دلداده ی حیدر شدن، توحید یعنی این مست از می کوثر شدن، توحید یعنی این عبد علی اکبر شدن، توحید یعنی این در ذات حق ممسوس چون حیدر، علی اکبر تا روز محشر رحمت حق بر علی اکبر یاد زیارت عقل را برده است از هوشم دلتنگ آغوش حرم گردیده آغوشم مستِ می ساقی پایین پای شش گوشه ام همچون علی شد ساقی کوثر، علی اکبر تا روز محشر رحمت حق بر علی اکبر در معرکه باشد سراسر معنی غیرت وقت رجز خوانیِ او دشمن کند حیرت در هیبت و در شوکت و در سیرت و صورت عینا شده مانند پیغمبر علی اکبر تا روز محشر رحمت حق بر علی اکبر بر لب رسید از ترس، جان لشگر دشمن افتاد رخنه در میان لشگر دشمن بند آمد از وحشت، زبان لشگر دشمن وقتی به میدان زد چو شیر نر علی اکبر تا روز محشر رحمت حق بر علی اکبر در کربلا جسم علی را لاله گون کردند از روی مرکب پیکرش را واژگون کردند چشم حسین بن علی را غرق خون کردند شد مثل یاسِ رازقی پرپر علی اکبر تا روز محشر رحمت حق بر علی اکبر https://eitaa.com/abdorroghaye
باید که از زمین و زمان دلبری کنی نامت نهاده اند علی، سروری کنی   پروانه ی دلم به تمنای شعله ات بالش گشوده است که خاکستری کنی   بد نیست ای نگار بیایی و لحظه ای فکری به تنگدستی این مشتری کنی   خاتم اگر نبود محمد به انبیاء جا داشت بین خلق که پیغمبری کنی   از مأذنه صدای اذانت رسیده است تحریر میزنی ز پدر دلبری کنی   مفتاح بندگی است اذانی که گفته ای ‌"الله اکبری" که "علی اکبری" کنی   فریاد کن به مأذنه "حق مرتضی علی است"‌ تا اهل شهر را همگی حیدری کنی   امشب بیا به حال دلم یک نظاره کن امشب بیا که باز گدا پروری کنی   از کودکی همیشه به من گفته مادرم:‌ باید برای آل علی نوکری کنی   شرمنده ام که خار، ثناگوی گل شده است رسمِ شماست این که گدا را جَری کنی https://eitaa.com/abdorroghaye
... لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ چنان لبخند زد در اولین دیدارِ بابایش که شد جبریل از عرش برین محو تماشایش کسی را که شود ممسوس حق، باید علی نامید علی، جانم فدای او و اسم با مسمایش چه تصویری، تصور کن به روی دست، ثارالله... علیِ اکبر خود را نشان داده به سقایش قسم بر طور سینا و قسم بر تین و بر زیتون مراد از أحسنِ تقویم باشد روی زیبایش شبیه مصطفی خَلقش، شبیه مصطفی خُلقش شبیه مصطفی حتی کلام و نطق و آوایش همه یاد نبی افتاده، باور کن که حق دارند امینِ وحیِ حق، هم خوانده او را گاه طاهایش یقین دارم که جان داده اذانش بر دل عیسی که تکبیر علی اکبر نمود او را مسیحایش اگر انگور می خواهد علی، حق می کند نازل جناب شاهزاده، میوه ی جنت گوارایش بدان بانوی پر فضل و اصیلی مادر او بود بخوان این جلوه از انوار را فرزند لیلایش تمام عمر دست و پای بابا را علی بوسید که روزی تا ابد سر را گذارد زیر پاهایش چنین آرامش قلب و چنین فرزند رعنا را چرا باید پدر روزی ببیند ارباً اربایش؟! کفن نه که فقط سطح کسای اهل بیت وحی شرف دارد برای پهن گشتن زیر اعضایش فَدَینا آیه ی ذبح حسین و بچه های اوست سرم نذر علی اکبر، به قربان فَدَینایش https://eitaa.com/abdorroghaye