eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
445 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
185 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤😭 در رثای بیت .................. من به فکر ، گور حرف این و آن زنده بادا عشق، ماییم و مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض سرمه ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان ساعتم رأس است و قدم ها عقربه می روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان این منم من، با تمام ضعف هایم آمدم ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان! آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان جان می دمد بر سینه ی پژمرده ام سفره ات رنگین تر است از یک جهان رنگین کمان آنقدر چای عراقی ها پر و پیمانه بود بغض های تلخ من حل شد درون استکان عده ای با چوبدستی، با عصا می آمدند یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران... نزدیک تر می شد به من از هر جهت بوی و آمد، دلم شد آستان در بیابان ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟ ، اولین گام است در این داستان! خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام پاسخم را کاش می داد آن امام مهربان در همین خواهد خواند چندین سال بعد «لشکر صاحب زمان» را حس و حال را قبل از این هم داشتم با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ ۱ در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان مستی انگورِ از سرم انگار رفت یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد گرم من بود و نمی رفت از کنارم توامان خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز نیزه ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان ساعتی نگذشت روبرویم ایستاد رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه جان راهی صحنت شدم از با در ام افتاد و رازم شد عیان موج ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی بادبان «» را که دیدم ذکر من شد از بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان از و پُر است گوشه ای اما کمین کرده ست مرد ! بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت می رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم چون ، بی صدا و بی هوا و بی زبان قبل از این بودم، حال هستم در بهشت حک شود بر برگه ی ترحیم من، کوچه های را گشتم و حیران شدم هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان هر که از بازار چیزی می خرید و من به اشک از خود خواستم ۲ هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم روز و شب قلبم تو را می زد صدا، ! یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش بر لبم بارید ذکر و تو را دیدم لب بودم دلم پر زد به سمت خیل عشاقت به خوشند آرزوی دارند از پلک بر هم زد دلم، شد خیمه گاهی سبز و من پر کشیدم در زمان، گرفتم از در ، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد با غروب ، خون می چکید از آسمان آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد آن زمان که دختری جا مانده بود از حالِ را در آن شب، درک خواهی کرد اگر... را گم کنی در قم المقدسه .......................................... ۱. اردوی راهیان نور ۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 برای (ع) و زائرانی که در ایشان کیلومترها راه را بر سر و و گونه به می رسند دسته دسته ............... می رسد خورشیدِ گنبد کم کم از پشت کَلات ۱ از ، ... آب دارد نه قنات دسته دسته می رسند از کوه های بی عبور خیل مشتاقان تو از و از ۲ تا برایت مویه و افغان کنند از عمق جان پیرزن ها می رسند از این دهات و آن دهات با هزاران عشق، به سمتت می دوند جاده ها هم راه افتادند از شوق صدات تا گیریم از لب های باران خورده ات می خوانیم و هستیم ای بر این صراط چشم ما در روضه های جدّ تو شده این راهیم و دلخوش بر همین ها از پر بود اما چشم ها... پشت سر ما بود و ما رو به با از و اغنا شدیم ۳ با دل بستیم بر آهِ بیات ۴ شب به شب روشن تر از قبلیم در چشمان تو می گیرد دل ما از تو ای خورشیدِْ ذات روز آخر، بی قراری بود و یک شهر شلوغ تا ببینم روی ماهت را... شدم از دور مات یک خیابان مانده تا زمینگیرم کند آه از آن ساعت که این دیوانه می افتد به پات قم المقدسه .............................. ۱. کلات: یک. نام شهری مرزی در شمال شرقی مشهد به نام کلات دو. قلعه ای به نام کلات نادر یا کاخ خورشید ۲. بامیان و هرات: نام دو شهر افغانستان ۳. قطعه زینب زینب اثر استاد سلیم موذن زاده اردبیلی ۴. اذان معروف استاد رحیم موذن زاده اردبیلی در آواز بیات ترک 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭🖤 برای خانم (س) و (ع) ................... تو را از بین صدها گُل برای خود جدا کرده با دیدنت ای یاد خدا کرده تویی آن ماهِ پنهان در پس ابرِ حیا، بانو که خود را در دل به لطف شرم، جا کرده عروس خانه مولا، خودش را خوانده ولی او را صدا کرده چه بانویی که شد، چه بانویی که شد چه بانویی که با اش در این ، صفا کرده تویی، نور و... ، نورٌ علیٰ نور و... تبارت، نور خدا چشم تو را آیینه ی کرده شنیدم و را گرفته از تو و آتش، پای ظلمت را به قلب خیمه وا کرده شنیدم پرده‌نشینت رفته در بازار امان از ! در حق عزیزانت جفا کرده همین که از برگشته؛ - شده ، ام‌الشّفاء و... کارها کرده نه تنها است مثل این زن خدا عباسِ او را نیز الگوی وفا کرده الاَنگور، در میخانه ی ، شد می و ، حق فرزندیِ خود را خوب ادا کرده - چنانکه آسمان کرده زمین را از که حتی ارمنی را با آشنا کرده برو در گلدسته هایش را تماشا کن ببین در چه غوغایی بپا کرده دست هایش را به ساق عرش گسترده قنوت تشنگان را اینچنین کرده یعنی همین که او به پاس کودکی هایش به یاد ، ایوانِ بلندش را کرده برای آنکه مَشکی را ببخشد بر لب خیمه سرش را داده و «پیراتنش» را بوریا کرده ۱ برای پیریِ ، دستان سبزش را قلم کرده قلم کرده، عصا کرده عصا کرده بنازم هیئتش را که... هم آنجاست عموجانش، جهانِ مرده را کرده قم المقدسه ............................................. ۱. پیراتن: واژه ابداعی شاعر متشکل از پیراهن و تن البته ریشه این واژه پیرا+تن یعنی پیرامون تن هست که شاعر بعدها متوجه شده است. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🌷 پیشکش به (ع) ................ بوده بر هر دلیل بوده بر هر کفیل تو باشد فراتر از غزل، ای جزر و مَدّت می‌کند غرقم به صد با جمالش خودنمایی می‌کند در تو خدا می‌نویسم ابتدای این غزل: «هوُ... » هرکه بر پای تو افتاد آسمان شد فرش او هرکه سر بر آسمان سایید پیشت، شد ، و مادرت ، هست و تو بار عالَم روی دوش بود و بس تا شما بودید، هرگز نشد شیرمردی از تبار و و محکم‌تر از کوه، آبرومندی اصیل کاش در شعرش می‌گفت از لبت ۱ آنچنانکه گفته در وصف ، ۲ « پُر بود از ... آن » ۳ هرکه از او می‌نویسد سهم او راویانی که گزارش می‌نوشتند از لشکری از را دیدند زیر پای او سفارش شد به از سوی ؛ غیر ازین قصه‌ی این قوم هم می‌شد همان و یک دست برد و یک دست باخت ماجرای دست‌های تو کجا، شد هر دست تو در می‌کِشد بالِ خودش را بر پر تو، باز هم چشمش به چشم بود و ، وقتیکه زد کوس رحیل تو تنها نباشد یک در ، حال فرق دارد با جهان می‌بَرد نام تو را یک جورِ دیگر قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻😭🖤 برای خانم (س) و (ع) ................... تو را از بین صدها گُل برای خود جدا کرده با دیدنت ای یاد خدا کرده تویی آن ماهِ پنهان در پس ابرِ حیا، بانو که خود را در دل به لطف شرم، جا کرده عروس خانه مولا، خودش را خوانده ولی او را صدا کرده چه بانویی که شد، چه بانویی که شد چه بانویی که با اش در این ، صفا کرده تویی، نور و... ، نورٌ علیٰ نور و... تبارت، نور خدا چشم تو را آیینه ی کرده شنیدم و را گرفته از تو و آتش، پای ظلمت را به قلب خیمه وا کرده شنیدم پرده‌نشینت رفته در بازار امان از ! در حق عزیزانت جفا کرده همین که از برگشته؛ - شده ، ام‌الشّفاء و... کارها کرده نه تنها است مثل این زن خدا عباسِ او را نیز الگوی وفا کرده الاَنگور، در میخانه ی ، شد می و ، حق فرزندیِ خود را خوب ادا کرده - چنانکه آسمان کرده زمین را از که حتی ارمنی را با آشنا کرده برو در گلدسته هایش را تماشا کن ببین در چه غوغایی بپا کرده دست هایش را به ساق عرش گسترده قنوت تشنگان را اینچنین کرده یعنی همین که او به پاس کودکی هایش به یاد ، ایوانِ بلندش را کرده برای آنکه مَشکی را ببخشد بر لب خیمه سرش را داده و «پیراتنش» را بوریا کرده ۱ برای پیریِ ، دستان سبزش را قلم کرده قلم کرده، عصا کرده عصا کرده بنازم هیئتش را که... هم آنجاست عموجانش، جهانِ مرده را کرده قم المقدسه ............................................. ۱. پیراتن: واژه ابداعی شاعر متشکل از پیراهن و تن البته ریشه این واژه پیرا+تن یعنی پیرامون تن هست که شاعر بعدها متوجه شده است. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭 در رثای بیت .................. من به فکر ، گور حرف این و آن زنده بادا عشق، ماییم و مرزها را پشت سربگذار با من پر بکش باز کن آغوش خود را بر جهانی بیکران گفت: شاعر این سیاهی چیست!؟ گفتم: نور محض سرمه ی غم را خدا بیرون کشید از سرمه دان ساعتم رأس است و قدم ها عقربه می روم تا لحظه ی ارباب، تا بعد از زمان این منم من، با تمام ضعف هایم آمدم ای که گفتی با خدا: «هَل مِن مُعین!؟»، یا مُستعان! آفتاب آمد به استقبال من هنگام خواب یک نفر ابری شد و شد بر سر من سایبان جان می دمد بر سینه ی پژمرده ام سفره ات رنگین تر است از یک جهان رنگین کمان آنقدر چای عراقی ها پر و پیمانه بود بغض های تلخ من حل شد درون استکان عده ای با چوبدستی، با عصا می آمدند یاد کردم از لب و دندان و چوب خیزران... نزدیک تر می شد به من از هر جهت بوی و آمد، دلم شد آستان در بیابان ها به دنبال تو هستم یا خودم!؟ ، اولین گام است در این داستان! خویش را پیدا نکردم مثل او اما... سلام پاسخم را کاش می داد آن امام مهربان در همین خواهد خواند چندین سال بعد «لشکر صاحب زمان» را حس و حال را قبل از این هم داشتم با شهیدانِ شلمچه در مسیرِ ۱ در مسیرِ سبز تو روییدم از نو بارها زردیِ گنبد به چشمم خورد و مُردم ناگهان مستی انگورِ از سرم انگار رفت یک نفر گویا به دستم داد جام شوکران لب زدم! غم بود، غربت بود، هجران بود آه سرکشیدم هر سه را... دیگر نبود از من نشان روح، بالا آمد و بر جسم خسته خیره شد گرم من بود و نمی رفت از کنارم توامان خادمی آمد به بالینم صدا زد آب... آب ریخت از سرداب حضرت بر سرم آبی روان چشم وا کردم ولی روی زمین بودم هنوز نیزه ها را دیدم... اما شکل یاس و ارغوان ساعتی نگذشت روبرویم ایستاد رخصتم داد و به من بخشید جان، آن نیمه جان راهی صحنت شدم از با در ام افتاد و رازم شد عیان موج ها را پس زدم تا غرق دریایت شوم ساحلِ امنم تویی، من قایقی بی بادبان «» را که دیدم ذکر من شد از بالاتر آیا هست!؟ پس... او را بخوان از و پُر است گوشه ای اما کمین کرده ست مرد ! بر ضریحت گوشِ جان دادم دلم از هوش رفت می رسید از زیر پاهایم، صدای استخوان با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی با ضریحت کارها دارم نخواهم رفت زود روضه آوردم برایت، روضه ی کاش زیر دست و پای زائرانت گم شوم چون ، بی صدا و بی هوا و بی زبان قبل از این بودم، حال هستم در بهشت حک شود بر برگه ی ترحیم من، کوچه های را گشتم و حیران شدم هر طرف رفتم تو بودی، از تو دیدم یادمان هر که از بازار چیزی می خرید و من به اشک از خود خواستم ۲ هر قدم با شوق تعجیل فرج پیش آمدم روز و شب قلبم تو را می زد صدا، ! یک طرف برق فرات و یک طرف رعد عطش بر لبم بارید ذکر و تو را دیدم لب بودم دلم پر زد به سمت خیل عشاقت به خوشند آرزوی دارند از پلک بر هم زد دلم، شد خیمه گاهی سبز و من پر کشیدم در زمان، گرفتم از در ، اشکِ چشمِ مشکِ سقا خشک شد با غروب ، خون می چکید از آسمان آه در چشمان آهویی مرا تا ماه برد آن زمان که دختری جا مانده بود از حالِ را در آن شب، درک خواهی کرد اگر... را گم کنی در قم المقدسه .......................................... ۱. اردوی راهیان نور ۲. سوق الصادق که منزل امام صادق نیز در آن است 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15