eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
732 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✔️"سرسری عبور نکنید" ✍زهرا سبحانی می‌توان به جرأت ادعا کرد که هیچ تفکری به اندازه‌ی «تفکر غرب» برای پیشبرد اهداف استکباری‌ش «زن» را ابزار و وسیله‌ی خود نکرده است! به طوری که اگر زن را از تفکر غربی فاکتور بگیریم هیچ جایگزینی برای رسیدن به اهدافش پیدا نمی‌کند. از این رو در بررسی ابعاد اندیشمندان تفکر غرب بارها با عناوین مختلف، از جمله عدالت جنسیتی و حقوق زنان و... مواجه می‌شویم؛ عبارات‌هایی که با وجود ظاهر جذاب و فریبنده، نتوانسته‌ حقیقت اراده‌ی حاکمیت بر تفکر ملت‌ها را منکر شود. اگرچه با بررسی اجمالی جوامع مختلف شاید بتوان اعتراف کرد که در این مسیر موفق هم بوده؛ با این حال نتوانسته آخرین سنگر اجتماعی بشر یعنی خانواده را به طور کامل فتح کند. در این راستا با مدد گرفتن از پروپاگاندای رسانه‌ای به معرفی ارزش‌هایی می‌پردازد که با کمی تأمل، متوجه این عداوت دیرینه با این پایگاه کوچک ولی مهم یعنی خانواده، خواهیم شد. در این میان «یونسکو» _بخوانید سرباز ترویج تفکر غرب_ با سند 2030 و امثالهم به کمک این جوسازی رسانه‌ای می‌آید و با تشویق و تطمیع سیاستمداران غافل از دین، و همچنین تعریف غلط از مبانی، ارزش‌هایی را به جوامع با فرهنگ‌های مختلف، معرفی می‌کند که از اساس با مبانی آن جوامع در تضاد می‌باشد اما بخاطر خاصیت رسانه‌ای آن مورد پذیرش و توجه همگان می‌شود! حال این سوال باقی می‌ماند در جامعه‌ای که ارزش یک زن مثلا به کاپیتانی دریانوردی _ آن کار سخت و خارج از توان بانوان هم به لحاظ زمانبر بودن آن و هم به لحاظ سختی کار_ معرفی می‌شود و بخاطر آن به عنوان چهره ماندگار، تقدیر و تجلیل می شود؛ می‌توان از نقش حقیقی و واقعی زن به عنوان مرکز کانون خانواده، نام برد؟ می‌توان از تمدن سازی و انسان سازی یک زن، حرفی به میان آورد؟ *می‌توان آرزوی کاهش آمار طلاق را در سر بپروانیم؟ اصلا می‌توان به کاهش تجرد بانوان بیاندیشیم؟ به مسئولین غافل که نه ولی به مسئولین مدعی انقلابیگری، خیرخواهانه توصیه می‌شود که بیانات امام جامعه را در راستای جهاد تبیین برای خود بارها بازخوانی کنند آنجا که می‌فرمایند: «نگذارید در جامعه‌ی شما نفوذ پیدا کنند. معنای نفوذ دشمن، نفوذ بیگانه و بدخواه این است که شما از خودتان اختیاری ندارید؛ او می‌آید و در جامعه‌ی شما، مثل انسان بی‌هوشی که هرچه می‌خواهند به او تزریق می‌کنند، تصرّف می‌کند.»۱۴۰۱/۱۱/۲۹ باشد که نصب العین خواص جامعه ی اسلامی شود چرا که «جنگ توپ و تفنگ نیست، اما جنگ اراده‏ها و عزم‏ها و سیاست‏ها و تدبیرهاست. ایران در کجای این جنگ است؟ »* لطفا سرسری عبور نکنید! *بیانات در١٣٨۶/٠٢/٣١ *لینک خبر @AFKAREHOWZAVI
. «از نسل سرآمد محور تا نسل گوشی محور» ✍فاطمه شکیب رخ دوران ابتدایی دانش آموزی همیشه یکی از اساسی ترین موضوع های انشاء، انتخاب شغل آینده بود، بیشتر بچه ها قرار بود معلم یا دکتر با تخصص های گوناگون بشوند! وقتی کارمون به انتخاب رشته رسید، بالاترین شغل هر رشته گزینش مهم اکثر بچه ها بود، وقتی کار به انتخاب در دانشگاه رسید؛ هر چی قبول شدی مهم بود. این‌همه چرخش از علایق تصوری، که در برخی موارد از باید های اجتماعی برای برتر بودن نشات گرفته بود، برآمده از عدم خود شناسی دانش آموزانی بود که فقط سرآمد بودن را آموخته بودند، نه از استعدادها و‌ توانایی های خویش و نه از نیازهای جامعه برای مثمر بودن اطلاعی داشتند، به بیان دیگر اصلا چنین احساسی در فکر هم نمی گنجید که باید به نیاز اجتماع هم توجه شود. با همه این‌توصیفات، اما نسل ما یک فرق مهم با نسل امروز داشت و آن حضور مستمر در مساجد به عنوان پایگاه دوم آموزش بود که به تبع آن «پای منبر» نشستن را واجب می نمو‌د! این تفاوت آن‌قدر برجسته بود که آغاز بسیاری از تلنگرها در زندگی ما بشود و تعدیل کننده‌ی بسیاری از خود محوری های تربیتی ما باشد! تربیت مسجد محور، همان نقطه ی وصلی بود که امروز بین نسل نوجوان و جوان ما رو به رکود است، چرا که فضای مجازی اوقات فراغت آنان را پر کرده و دیگر احساس نیاز کمتری به حضور در مساجد می کنند! حتی در هنگام حضور کودکان و نوجوانان در مساجد، عموما آن‌ها پای منبر یافت نمی شوند، بلکه با همان ساحر روح و روان خویش مشغول بازی و یا وب گردی هستند! گاهی از خود سوال می کنم که آیا این نسل در پی همان شغل و رشته انتخابی نسنجیده نسل ما خواهند بود؟! به راستی برای نجات نوجوانان و کودکانی که گوشی همراه، آرامش اولیه زندگانی آنان شده، راهکاری فراگیر و قابل اجرا می توان یافت؟! و آیا برنامه ی مدونی برای برچیده شدن این تربیت ولنگار در اذهان مسئولان فرهنگی احساس خواهد شد؟! و در آخر اگر چه عزم جدی برای این بلای خانه مان سوز از جانب دست اندرکاران احساس نمی شود اما لازم است خانواده ها اندکی بیشتر در حوادث ناشی از گوشی محوری فرزندان، تامل داشته باشند و ای کاش متوجه عاقبت مسیر پیش روی این نسل باشند… @AFKAREHOWZAVI
. ✔️«نقش ما» ✍زهرا نجاتی کنار میدان توحید مغازه داشت. باصفا بود و دلگرم. حاجی که از رها کردن تهران گفت و رفتن به شهرستان، دمتان گرمی گفت و گفت:«خیری هم اگه باشد در خدمت در مناطق محروم است» اسم بچه‌ها را پرسید و دنبال لواشک‌هایی گشت که با حروف اول اسم آنها شروع شده باشد. محصولات در مغازه‌اش هم، غالبا ارگانیک بودند و خوش رنگ و لعاب و البته تولید بجنوردـ اما همه‌ی این‌ها، آن قدر مهم نبود. مهم‌تر، تابلویی بود که بیرون مغازه زده‌بود و نوشته‌اش این بود: "به خاطر مهارتورم و رشدتولید با کمترین سود و بیشترین تخفیف، می‌فروشم." حاجی که از او تشکر کرد، حرفی زد حسابی!! حرفی که آرزو می‌کردم هر ایرانی، نه حتی هر بسیجی یا ولایت‌مدار، فقط هر ایرانی وطن دوست، آن را قبول داشت و برایش تلاش می‌کرد. حرفش این بود:«هرکس باید به قدر نقش خودش برای مهار تورم و رشد تولید، تلاش کند، من هم نقش خودم را ایفا کرده‌ام و از این بابت وجدان راحتی دارم». به خاطر همین حرفش، دویست تومانی خرید کردیم و آرزوی برکت برایش. راستی نقش خودمان را برای حل مشکلات، پیدا کرده‌ایم؟! @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» از «حسین بن ثُوَیر» نقل شده است: من و «یونس بن ظَبیان» و «مفضّل بن عمر» و «ابو سلمه سرّاج» نزد امام صادق (علیه‌السلام) نشسته بودیم. از بین ما، یونس که از همه ما بزرگتر بود، سخن می‌گفت. یونس به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: فدایتان شوم، من خیلی یاد امام حسین (علیه‌السلام) می‌افتم. (در چنین حالتی) چه بگویم؟ حضرت فرمودند: بگو: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» این را سه بار تکرار کن؛ چراکه سلام، به ایشان می‌رسد، چه از نزدیک و چه از دور.» 📚الكافي، ج۴، ص۵۷۵ ♡حسین جان! دنیای بی‌تو یعنی جهنم، امتحانم نکن با دوری...♡ @AFKAREHOWZAVI
. پت و مت نباشیم! ✍️نجمه صالحی همه ما در مقطعی از زندگی با انیمیشن "پت و مت" سرگرم شده‌ایم و از کارهای آن‌ها که در آخر نیمه تمام می‌شد، حتی عصبی هم شده‌ایم مثلا یادم هست در قسمتی از آن، دو یار یا برادر که آخرش رابطه‌شان را نفهمیدم!، تصمیم گرفتند کتابخانه‌ای بسازند تا کتاب‌هایی که در گوشه گوشهٔ خانه جمع شده بود، خانه‌ای بیابند. پت و مت برای درست کردن کتابخانه نیاز به لوازمی داشتند، برای همین تصمیم گرفتند با فروش کتاب، ابزار لازم را خریداری کنند؛ یک کتاب را به عنوان الگوی اندازه‌گیری قرار دادند و با تلاش و کوشش زیاد و اندازه گیری‌های دقیق توانستند کتابخانه را بسازند. هنگامی‌که کارشان تمام شد و طبق معمول دست‌هایشان را به هم زدند، سراغ کتاب‌ها رفتند تا آن‌ها را در قفسه بگذارند که دیدند ای دل غافل! کتابی جز آن کتاب الگو باقی نمانده است! پس تصمیم گرفتند وسایل نجاری را در قفسه‌ها جایگزین کنند؛ وضعیت این دو نفر، حال و روز بعضی از ماست. در واقع این دو نفر در حین انجام کار، هدف خودشان را فراموش کرده بودند، درست است که طبق الگو کتابخانه‌ای ساختند، اما یادشان رفته بود این تلاش‌ها برای به وجود آوردن فضای مناسب برای همان کتاب‌هایی است که از کف داده‌اند، در آخر هم برای اینکه دل‌شان را خوش کنند به این رضایت دادند که کاربری کتابخانه را عوض کنند. در طول زندگی گاهی، دچار این مشکل می‌شویم، یعنی هدف زندگی‌مان را فراموش می‌کنیم، درست است که کارهایی هم در طول مسیر با موفقیت انجام می‌دهیم ولی در واقع رضایت دادن به امری است که در راستای هدف نهایی ما نیست. بعضی وقت‌ها آن‌قدر درگیر حواشی هدف می‌شویم که اصل هدف فراموش می‌شود! گاهی آن‌قدر درگیر لذت بردن از مسیر هستیم که از مقصد غافل می‌شویم، دقیقا حال مسافری است که با بی‌تدبیری تمام پس‌اندازش را در راه خرج کرده و برای رسیدن به مقصد چیزی برای خود باقی نگذاشته است. اگر سایه مسیر و مقصد را مشخص کنیم و با نقشهٔ راه، برای آن قدم برداریم، قدم‌هایی که روزانه و مثبت باشد، زندگی معنای زیباتری پیدا می‌کند. بادی به هر جهت زندگی کردن و رضایت به چیزهایی که جایگزین هدف می‌شوند، چیزی جز تلف کردن وقت نیست. شهید مطهری در کتاب آشنایی با قرآن، ج۷، ص۱۷۳ می‌گوید:«« در حديث است كه اگر می‌شد كسى در قيامت به‏ خاطر احساس مغبونيت بميرد اكثر اهل محشر می‌مردند از اینکه چقدر عمرشان تلف شد و از بين رفت! تمام کارهای من می‌توانست بر اساس رضاى حق و بر طريق پيمودن صراط عبوديت باشد. حتى می‌توانستم لحظات خواب خود را به عبادت تبدیل كنم. انسان اگر كارهايش بر اساس برنامه الهى باشد همه كارهايش عبادت می‌شود. خوابى كه بر اساس احتياج باشد، براى اين باشد كه انسان رفع خستگى كند تا باز به كارهايى بپردازد كه در آنها رضاى حق باشد عبادت است. غذا خوردنش هم عبادت می‌شود، شوخى و مزاح‏ كردنش هم عبادت مى‌شود. هر چه كه در اين مسير در حد نياز باشد و هدف اصلى انسان خدا باشد همه عبادت می‌شود. آيا من می‌توانم شش ساعت پشت سر هم بخوابم و همه خواب من عبادت باشد؟ البته می‌توانم.» به قول معروف"مومن باید زرنگ باشه*!" کیاست نوعی زیركی و تشخیص مواقع و مواضع است، کسی که در مسیر زندگی است باید زرنگ باشد؛ موقعیت‌های مختلف را به درستی تشخیص دهد و عمر خود را هدر ندهد. به نظرم شهدا از جمله زرنگ‌ترین مومن‌های زمانهٔ خود بودند، کاش روزی ما نیز شهادت باشد! 🍃الــلــهم صــل عــلــے مــحــمــد و آل مــحــمــد و عــجــل فــرجــهم🍃 * رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله: المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ/ مؤمن زيرك و باهوش محتاط است.*مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۷، ص ۳۰۷. انتشار یادداشت در روزنامه سراسری سراج /پت و مت نباشیم! https://serajonline.com/News/OnlineNewsItem/5936 http://salehi60.blogfa.com/ @AFKAREHOWZAVI
. ✍زهرا نجاتی شب جمعه برای ما این پایین روی زمین، معنایی متفاوت از آن بالا دارد با خوشی و قهر و خوشگذرانی و شاید زیارتی می‌گذرد اما در همان لحظات، خبرهایی‌است جایی میان زمین و آسمان، فرشته‌ها و شهدا به استقبال بزرگمردی آمده‌اند که به جرم شهیدانه زیستن، به خون کشیده شد. کجا؟ در یک بانک؟ کِی؟ روز روشن و مقابلِ مردم. در چه حال؟ دادستان سابق و امام جمعه‌ی قبل زاهدان و نماینده سابق ولی فقیه و عضو خبرگان، حتی بدون یک محافظ، بی‌شیله و پیله، بی‌آنکه کسی پادوییش را کند یا چتر بالای سرش نگهدارد. نشسته روی صندلی و همین‌طور که لابد فرمش را پر کرده، منتظر نوبتش است! از کدام قشر؟ همانی که وقت کار وگرفتاری، از همه بیشتر در صحنه است و موقع فحش و آشوب، بیش ازهمه سیبل است. دلشان که ازحکومت و زمین و زمان و مردم ومسئولین می‌گیرد، عمامه به سرها می‌شوند سیبل متحرکشان. آن‌قدردر آشوب‌‌ها عمامه پرت کردند، اما با کرامت مواجه شدند که حالا علنا آخوندکشی می‌کنند! باکی نیست، اینها عمری روی منبر"من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیهم و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر"خوانده‌اند. اینها مردم را ولی نعمت می‌دانند و مظلومیت را از صاحب لباس‌شان، حضرت پیامبر و امیرمومنان، گرفته‌اند اما دو سوال، ذهنم را رها نمی‌کند: ماجرای ماست‌پاشی همین چند هفته پیش را که خاطر شریفتان هست؟! موضع‌گیری‌ها و سرو صدایش را چطور؟ خون هم از دماغ کسی نیامد! اما الان چرا همه ساکتند؟ ۲.آخوند بد داریم قبول پلیس،دکتر و مهندس بد نداریم؟چرا فقط آخوندها دسته جمعی تکفیر می‌شوند؟! @AFKAREHOWZAVI
Khamenei Syed ali Pakistani . جالب است؛ دیشب منزل یک خانواده پاکستانی بودم اسم تنها پسرشان بود😊 آقا سیدعلی پاسپورت پاکستانی‌اش را با افتخار رونمایی کرد ما هم با افتخار عکس گرفتیم🙏 @HOWZAVIAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واقعه ی تلخ ✍فاطمه وجگانی گاهی اوقات در میان مجموعه ها افرادی با افکار پلید، متحجر، عقب مانده و خرافی خود صحنه هایی را میسازند که تلخی آن در افکار عمومی پاک نشدنی است. افکاری مانند اینکه چهره های برجسته ی بزرگان تخریب شود. البته نه چهره ی آنها بلکه قبور آنها نیز باید خراب شود تا یاد و نام و خاطره ای از آنها بر جای نماند. حتی اگر از شرق جغرافیای اسلام از هند تا غرب آفریقا معترض شوند ولی کوته فکران کج اندیش، کار خود را انجام میدهند. اقدام خبیثانه ی تخریب قبور ائمه ی اطهار به دست خشک مغزان وهابی به منزله ای که سر قبور رفتن شرک است را از یاد نبرده و روز به روز به غم و داغمان اضافه میشود. آیا متوسل شدن و طلب خیر و شفاعت از امامان معصوم شرک است! آیا ابزار دست شدن سیاستهای اینتلیجنس انگلیس و سی. آی. ای آمریکا شرک نیست! زنده نگه داشتن بقعه ی امام به معنای هویت فکری امام است. اصل مسلمانی بر این است که هر عمل با فکر و بصیرت انجام شود. جاهل صفتانی که دست به تخریب قبور امامان و بزرگان زدند، ریشه ی افکار سالم را تیشه زدند. خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج... مگر نه اینکه هر کجای عالم در آیین مسلمانی می‌توان عبادت و رسم بندگی را به جا آورد! ولی چرا قرآن میفرماید: «إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ »... آباد کردن مسجد و عبادت در مسجد چه کاربردی دارد!! یعنی این تجسّم و تجسّد خارجی مورد نظر اسلام است. قبور شهدا و اهلبیت و معصومین و بزرگان مرکز حال و روح عرفانی و برآوردن نیاز معنوی، محل برکات و نورانیت خواهد بود. هر کسی به مقدار ظرفیت و شعبه ی خودش از این مکانها تغذیه میشود. هشتم شوال روز تخریب قبور بقیع چهار امام همام را از یاد نخواهیم برد و این صحنه ی تلخ، از تصویر ذهنمان پاک نخواهد شد. @AFKAREHOWZAVI
، یك (۳) ✍فخری مرجانی زندگی در عالم رؤیا كه بیانات صریح و روشنی در قرآن دارد، چه چیزی را در ما بیدار می‌كند؟ چرا قرآن این‌ همه در این مورد صحبت می‌كند؟ قرآن با زبان فطرت صحبت می‌كند و هر كس با توجه به استعداد خودش از آن بـهره می‌گیرد. حتی ممكن است چوپانی بی‌سواد در بیابان، با آن پاكیزگی فطری خودش به خوابیدن عمیق‌تر توجه ‌كند و بیشتر در‌یابد که تمام وجودش صفر و هیچ است و قدرتی بر او حكومت می‌كند. اما ای‌بسا باسوادی كه آن سواد را برای خود امتیاز بداند و همین امتیازدانستن نگذارد توجه و دقت به فطرت داشته باشد و با همین مقدار، مشغولِ زاویۀ انحرافی شود. قرآن می‌خواهد عالِمی تربیت می‌كند كه هیچ‌گونه منیّتی نداشته باشد. خداوند در سوره زمر، آیه۴۲ می‌فرماید: «اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیمْسِكُ الَّتِی قَضى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَكَّرُونَ»؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‌ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع‌] خوابش نمرده است [قبض مى‌كند]؛ پس آن [نفسى‌] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى‌دارد، و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معيّن [به سوى زندگى دنيا] بازپس مى‌فرستد. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هايى [از قدرت خدا]ست. در این آیه خداوند به‌طور صریح و روشن، مرگ را با خواب یكی فرموده است؛زیرا در هر دو، نفس ایفا می‌شود. خواب را نوعی موت معرفی فرموده است که تمام موجودیت را به عالم دیگر منتقل می‌كند. در تفكر به خواب و رؤیا حقایق زیادی وجود دارد. زندگی در عالم رؤیا، منهای این بدن مادی، نه‌تنها ضعیف‌تر نیسـت؛ بلكه بسـیار قوی‌تر است. این روح، بدن را رها می‌كند، اما از بین نمی‌رود و در عالم دیگری زندگی می‌كند. روح به عالم رؤیا می‌رود و بدن اینجا عین یک تخته می‌شود. آن عالم چگونه عالمی است که در آن زندگی می‌كنم؛ آنچنان قوی كه حتی بعد از دو سه روز با یادآوری آن، هنوز برایم لذت‌بـخش است و می‌خـواهم دوباره آنجا باشم؟! اما آیا دست من است که دوباره به آن عالم بروم؟ اینجاست که بیشتر به این نکته توجه پیدا می‌کنم که من هیچم و قدرتی بر من حكومت دارد. @AFKAREHOWZAVI
. دل کوهنجمه صالحی می‌گویند گاهی برای کار بزرگ باید دل زد به دریا! دریا آدم را یاد صدای امواج، بوییدن نمک و خیسی شن ساحل می‌اندازد! شاید هم همان دریایی که فرعون را بلعید! گاهی تصميم بر کار بزرگ در دل دریا شسته می‌شود؛ اصلا نقش بر آب می‌شود! باید به دل کوه زد! در کوه بی‌تردد که تردید ته بکشد! باید به دل کوه زد! بر دل سنگین کوه؛ تصمیم بر کار سنگین حکاکی شود‌! باید به دل کوه زد! کوه آدم را یاد "کوه نور" می‌اندازد! "کوه نور"ی، که عصاره هستی با معبودش خلوت می‌کرد‌ و برادر و یارش، علی، همراهش بود! "کوه نور"ی که‌ در آن بار سنگین رسالت بر دوش نبی آمد و بر دیواره‌هایش آیات هدایت حک شد! باید به دل کوه زد! در دل کوه می‌شود کمی خود را نصیحت کرد! تاریخ گواه خوبی است؛ کارهای بزرگ در دل سنگ‌های بزرگ رقم خورد! کوه سینا*؛ کوه قاسیون*، کوه نور و... باید به دل کوه زد!... *طور سیناء یا جَبَل موسی *غار اصحاب کهف @AFKAREHOWZAVI
. “خدا نکند“ ✍زهرا سبحانی خدا نکند زنی، بی‌خیال آن شود؛ خدا نکند زنی، پا روی آن بگذارد؛ خدا نکند زنی بدون آن، یعنی «بی‌حیا» شود؛ آنقدر که موهایش را به باد بسپرد و «عشوه گری برای همسر» را توجیه کارش کند آن هم در معرض هزاران نگاه! نگاه همسرش اما جای دیگری باشد... جلوی همان نگاه‌ها، با همان موهای آشفته، کنار اویی که حواسش نیست، می‌نشیند؛ چیزی شبیه خنده‌، از دهانش، بلند بیرون می‌دود؛ پهلو به پهلو، دست به دست و حیایی که مانع گفتن از ادامه‌اش می‌شود. پارک است و اعتبارش به رهگذرانی که می‌گذرند و یا اتراق‌کنندگانی مثل ما که خیرِ سرمان بعد از مدت‌ها همت کرده بودیم که گِله از قوطی کبریت به اسم خانه، را کنار بگذاریم و یعنی مدیریت بحران کنیم! و یا مثل آن جوانک بیکاری که نداشتن شغلش را با درختهای بی ثمر پارک درمیان می‌گذاشت و یا مثل آن چند جوان سپیدموی دو نسل قبل که دست به چانه روی نیمکت‌های رنگی نشسته بودند تا وسعت این هجمه‌ی شتاب و تغییر را هضم کنند... رهگذران آرام و بلند، «فاحشه‌»ای نثارش می‌کنند و رد می‌شوند؛ او اما بی‌خیال به کارش ادامه می‌دهد. فاحشه نیست، زن آن مرد است ناموس او ... این را در جواب پیرزن می‌گوید، همانی که به او گفته بود: «قباحت دارد اینکارها» نمی‌دانم برای دق دل ما یا چیز دیگر! به کارش ادامه می‌دهد و من می‌مانم و نگاه آن مرد رهگذری که هیچ سویی جز سوی آن‌ها را نمی‌بیند! من می‌مانم و آن نوجوانی که در گوشه‌ای خیره به آن‌ها، ایستاده! من می‌مانم و آن دخترکی که آن طرفتر هر چند ثانیه سر برمی‌گرداند و لبش را به دندان می‌کشد! و همدرد بودم با آن خانم مسنی که مدام حرص می‌خورد... چه باید گفت؟ اصلا چه باید بگویم به لمن لا حیا له؟ به لمن لا ایمان له؟ دوست دارم همه صف بکشند و بگویند اشتباه می‌کنی! چرا دروغ؟! راستش از خدا می‌خواهم یکی پیدایش شود و بگوید: «قضاوت کار درستی نیست» و با این جمله که «تو چه می‌دانی، باطن اینها شاید بهتر از ما باشد» مرا برای لحظه‌ای آرام کند تا این نهیب درونم را ساکت کند، که شماتت‌ نشنوم، که این حقیقتِ «اینهمه سکوت خود بلاست»، را باور نکنم؛ و الا چه کسی منکر وسعت این "بلای ایمان‌دزد" می‌شود؟ این‌ صحنه‌ها از چاقو و تیر کشنده تر است برای یک طلبه، برای یک حزب الهی برای یک مومن! به گمانم برای رضایت بعضی‌ها که مدام مصلحت را علت رفتارشان قلمداد می‌کنند؛ باید بی‌خیال ایمانمان برای حفظ پُست و مقام آن‌ها شویم! و الا ما را چه شده که اینقدر بی‌هوشیم؟ که اینقدر بی‌هوا، از حرام شرعی و سیاسی عبور می‌کنیم؟ یک زن را چه می‌شود که روی حرمت‌ها پا می‌گذارد؟ اصلا زن را کنار بگذاریم آن موجودی که قبل‌ترها او را به اسم مرد می‌شناختیم کجا سیر می‌کند؟ این همه بی‌خیالی بیشتر از آنکه عجیب باشد درد است فقط خدا نکند زنی «بی‌حیا» شود؛ خدا نکند مردی بی‌غیرت شود! @AFKAREHOWZAVI