eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
712 دنبال‌کننده
880 عکس
154 ویدیو
12 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تحریریه تولید محتوای بانو مجتهده امین است. *کلیک بر روی عبارات آبی رنگ در نوشته‌ها، شما را به صفحه نویسنده هدایت می‌کند. 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. یک روز، یک تصمیم ✍الهام سادات حجازی (۳) یاد حرف معلمش افتاد که گفته بود تنها گناهی که قضا ندارد بی‌حجابی است. حالا باید چه می‌کرد، آیا همین رویه را ادامه می داد و یا به راه سابق بر می گشت؟ آیا حس الانش عذاب وجدان بود؟ به راستی آیا آزادی‌ای که آیلین به دنبال آن بود به همین جا ختم می شد؟! اصلا معنای آزادی در ذهن او چه می توانست باشد؟ آیا تصمیمش اشتباه بود؟ آیا با این کار خود و هویت زنانگی خود را فروخته بود؟! آیا سبب به گناه افتادن دیگران شده بود؟ آیا به خاطر این رفتار گرفتار عذاب خواهد شد؟ این‌ها تعارضاتی بود که در ذهن آیلین به سرعت می‌گذشت و ابهامات و سؤال‌های بی‌جواب او را بیش از پیش آشفته‌تر می‌کرد. خانم دکتر صادقی پزشکی که در طبقه‌ی بالای آپارتمان آیلینا زندگی می‌کنند. آیلین برگشت و خودش را بین شمشادهای پیاده‌رو پنهان کرد تا خانم صادقی او را نبیند. بعد که خانم صادقی رفت آیلین جلو رفت دید همه‌ی آن عصبانیت‌های دختر تبدیل به خنده و قهقهه شده بود برایش سؤال شد چرا این دختر به این سرعت عصبانیتش فروکش کرد؟ بالاخره جلوتر رفت تا پاسخ سؤالاتش را بفهمد: -سلام می‌تونم بپرسم چی شده بود؟ اون خانم به شما چی گفته بود؟ -سلام داشتم یواشکی ازش فیلم می‌گرفتم -فیلم؟ -آره دیدم موقعیت خوبیه بذارم روی پیچم -حالا چی گفته بود بهت؟ -بدبخت چیزی نگفت من خودم نقش درآوردم -چیزی نگفته بود!! دختر همین‌طور که به کارش می‌خندید از آیلین دور شد. اما آیلین چند لحظه‌ای سر جایش میخکوب شده بود. شب آیلین روی تختش به اتفاقات امروز فکر می‌کرد. به تصمیمش، به آدم‌هایی که از کنارشان عبور کرده بود، به آن دختری که بدون تذکر خانم دکتر صادقی، فیلم ساختگی درآورده بود. آیلین چند دقیقه‌ای به خانم دکتر صادقی فکر کرد، خانم دکتری که چادری هست و خیلی هم موفق. آیلین با اتفاقات امروز تا حدودی به جواب سؤال‌هایش رسیده بود. آزادی‌ای که آیلین به دنبالش بود آزادی‌ای نبود که امروز در خیابان تجربه‌اش کرده بود. آیلین از روی تختش بلند شد و سری به کمد لباس‌هایش زد. به روسری‌هایش نگاهی انداخت و به آن‌ها گفت «همیشه با شما بیرون می‌روم». از بین آن‌ها استایل فردایش را انتخاب کرد. آیلین فهمیده بود حجاب داشتن با آزادی داشتن تعارضی ندارد. مثل خانم دکتر صادقی که با پوشش چادر به آزادی‌های علمی‌اش که همان موفقیت‌های علمی‌اش بود رسیده بود. 🍃پایان @AFKAREHOWZAVI
. ققنوس‌های وطن ✍فاطمه وجگانی همه آمده بودند، کوچک و بزرگ، آسمان آغوش گشوده، خورشید پر حرارت، سَروها در حال قیام، گلدسته‌ها و مناره‌ها سرود آزادیِ آزادگان را سر داده‌اند. کوچه‌ها بسته به آذین، بوی اسپند و گلاب، چشم‌های منتظر به راه، اشک‌های شوق روان، ذکر حمد خدا بر زبان، دل‌های پر تپش را تسکین می دهد. او می آید.. اشک‌های شوق بر بومِ کوچه‌های خاکی می چکد و بوی خاکِ تربت می‌آید. مسافرانِ ندیده حرمِ دوست(حسین علیه السلام) ، بر بال ملائک سوار می‌آیند. لحظه‌های انتظار به تپش افتاده، عقربه‌های ساعت گیر کرده‌اند.. نگاه‌ها خیره به راه، مهره‌های تسبیح پدران سرعت گرفته، سیلِ جمعیت کلافه شده است از انتظار.. او آمد.. دسته‌های گل با گل صلوات محمدی نثارش می‌شود. بر بلندای سکویی هدایتش می‌کنند تا راز خاطراتش را بازگو کند. لبخند آرامی بر لبانش نشسته است، گودی چشمانش، سیاهی و کبودی چهره اش، لباس خاکی اش، شانه های لاغر و افتاده، چشمان سربه زیر و.. حاکی از اسارت را فریاد میزند. دلتنگی به پایان می رسد، همه خوشحالند، لبخندها زیباتر می‌شوند گرد و غبار اسیری را از تنش می‌تکانند، همه از خاطراتشان می‌گویند و می‌گوید. اما دلتنگی آن‌ها پایان ناپذیر است، آن روز از نامردی بعثی ها دیدند و امروز از بی‌غیرتی و بی‌حیایی و بیکفایتی... دلگیرند. رنج آن سفر عقده ای شده در آشیانه ی قلبشان.. درمانشان در دستان منتظَر است. ای سرو قامتان، یادتان جاوید و نامتان ماندگار. 26 مرداد روز آزادی آزادگان تقدیم به آزادگان سرافراز وطن @AFKAREHOWZAVI
. در ستایش دست‌ها ✍🏻زهرا کبیری‌پور دست‌ها عضو جالبی هستند. دستی که دعا می‌کند، می‌نویسد، می‌نوازد، می‌آفریند، مداوا می‌کند، غذا درست می‌کند و... اما در کنار تمام کارهایی که دست در مشاغل و مناسک گوناگون انجام می‌دهد، لذت جسمانی نوشتن با دست چیزی است که تنها یک نویسنده آن را درک می‌کند. دست برای یک نویسنده تنها یک دست نیست، دست نویسنده حافظه‌ی اوست همان‌طور که «ربکا وست» داستان‌نویس انگلیسی، معتقد است حافظه‌ی نویسندگی‌اش در دست‌های اوست. دست یک نویسنده تمام مهارت‌هایی است که او با توانایی‌های بصری و سمعی‌اش آموخته است. نویسنده‌ای می‌گفت: کوفتگی دست‌هایش به هنگام نوشتن به او نشاط می‌بخشد. ارتعاش صدایی که از کیبورد فضا را پُر می‌کند زمانی‌که دست‌های یک نویسنده بر روی کیبورد ضربه می‌زند و بدون وقفه می‌نویسد، می‌تواند گوش‌نوازترین آهنگ باشد. در طول تاریخ اما نویسندگانی نیز بوده‌اند که از لذت نوشتن و نعمتی که دست‌ها جاری می‌کنند محروم ماندند و ناگزیر برای نوشتن به سراغ کاتب یا منشی رفتند، مثل «بورخس» که از نیمه‌ی دوم عمرش نابینا شد و برای نوشتن سراغ منشی رفت. اگرچه نویسندگانی محروم از این نعمت هم در طول تاریخ بوده‌اند اما دست‌های یک نویسنده یکی از مهمترین ابزارهای کار او و بهترین رفیق اوست. بهترین رفیقی که می‌تواند جوش و خروش افکار او را به بند کلمات بکشاند. به عقیده‌ی من یک نویسنده بعد از خلق هر کدام از آثارش بعد از کش و قوسی که به دستانش می‌دهد باید از خالق آن‌ها تشکر کند. پ.ن: مقاله‌ی دست‌های نویسنده‌ی آقای اخوت را خواندم، احساس کردم باید برای دستانم چیزی بنویسم. متعالم من از تمام نعمت‌های و توانایی‌هایی که دادی فقط دست‌هایم را خوب دیدم... @AFKAREHOWZAVI
. صفر الخیر ✍️نجمه صالحی صَفَر، صفرالمظفّر یا صفرالخیر دومین ماه قمری است. از صُفْرَة به معنای زردی گرفته شده؛ زیرا هنگام انتخاب نام با فصل پاییز و زرد شدن برگ درختان مقارن بوده است. نقل‌های منفی در مورد ماه صفر زیاد شنیده می‌شود اما به نظرمن این ماه هم مانند سایر ماه‌های قمری است! هنگامی که با انرژی مثبتِ حاصل از صدقه و کار نیک، این ماه را بگذرانیم چه فرقی می‌کند که صفر باشد یا ربیع الاول؟! دعا همراه امیدواری و تلاش برای بهتر شدن شرایط، انرژی و نور مضاعف بر زندگی‌ ساطع می‌کند. مهم این است در آغاز هر ماه، تلاش کنیم گامی در مسیر سعادت دنیا و آخرتِ خود برداریم! بنابراین چسباندن برچسب مبارک یا نحسی و‌ نامیمونی به آنها زیبنده نیست! آنچه موجبِ نامبارک شدن روز و ماه می‌شود، رویدادها هستند؛ البته در طول تاریخ، رویدادهای تلخ و غمباری در ماه صفر اتفاق افتاده که غم‌بارترین آن‌ها رحلت عصاره‌ی هستی، رسول مهربانی‌هاست؛ اما امکانِ وقوع خاطراتِ خیر و مبارک در این ماه، برای هر فردی، وجود دارد. به عنوان نمونه، برای من ماه صفر، مصادف است با ماه وصل! ماه یادآوری خاطرات خوب سال‌های متمادیِ پیاده‌روی جاده‌ی عشق، ساک‌ بستن و مهیای سفر شدن، آماده شدن برای گام نهادن در جادهٔ آرزوها! ماه صفر، ماه دیدار خواهر و برادر پس از چهل روز فراق است! ماه رسیدن به مقتل عشق! عشق و محبت او در جانم ریشه دوانده و مانند گل میخکی که به دور درختان مو پیچ و تاب می‌خورد، نام او برای همیشه به قلب‌م سنجاق و زمزمه قلب‌م شده است! درست است با آغاز این ماه، دلتنگی‌ام بیشتر می‌شود‌، اما دلتنگی همراه امید! دلتنگ روزهایی می‌شوم که برای رسیدن به حریمش سه روز پای پیاده گام برمی‌داشتم و با جابر‌های زمانه هم‌مسیر بودم! دلتنگ روزهایی که در حرم ارباب، زیارت عاشورا می‌خواندم و اشک شوق دیدار از چشمانم سرازیر بود. دلتنگ روزهایی می‌شوم که در حیرت انتخاب رفتن بین دو حرم بودم و هر ثانیه نفس کشیدن در کنار ضریح شش گوشه‌، برایم مانند سال‌های همچون زَر، ارزشمند بود. دلتنگی آن روزها، اشک فراق از گوشه چشمان جاری می‌کند و فقط با زیارت التیام می‌یابد.‌ 🍃اللهم ارزقنا کربلا🤲🍃 @AFKAREHOWZAVI
. تبلیغ، زبان فرا ملی می‌خواهد ✍صدیقه عالیپور تبلیغ همیشه یکی از کا‌ر‌ویژه‌های مهم حوزه بوده که به تناسب شرایط زمانی و سیاسی و اجتماعی مختلف، در جامعه تأثیر‌ داشته است. تبلیغ در اسلام به معنای رساندن حقایق، معارف اسلامی و تشویق مردم به رعایت و اطاعت از فرامین الهی و تأسی به سیره انبیاء و ائمه اطهار علیهم السلام به كار رفته است، اولین مبلغان پیامبران الهی بودند که با فعل و قول خود دستور العمل زندگی را متناسب با زمان وظرفیت‌های بشری و با هنر رایج زمانه در اختیار بشریت قرار می‌دادند. لذا یكی از رسالت‌های مهم علمای دین به عنوان وارثان پیامبران این است که آنچه از سرمنشا وحی یا از رسول دریافت کرده اند، بدون كم و زیاد با توجه به مخاطب و با در نظر گرفتن زبان خاص در اختیار خلایق قرار دهند. امروزه گرایش به مسلمانی در میان همه ملل مشهود است، زیرا مکتب اسلام دارای یک غنا ومحتوا ی ذاتی و پر باری است که برای مشکلات بین المللی راه حل دارد. امام خمینی (ره )می فرماید: دانستن همه زبان‌ها، برای تبلیغ، عبادتی بزرگ است، گرچه امروز در اکثر کشورها اسلام مطرح است، ولی ما نمی‌توانیم برای مردم آمریکا و سایر کشورها آموزه های دینی را بگوییم، زیرا ما آشنا به زبان مخاطب نیستیم ،ولی می طلبد ما برای مخاطب فرا مللی، مسلط به زبانهای بین المللی شویم. اگر چه در تبلیغ درون کشوری احتیاجی به زبان‌های خارجی نبود، ولی امروز احتیاج است. زبان‌های زنده، وآنهایی که در همه دنیا شایع تر است به مبلغان وروشنفکران ونخبگانی که قصد تبلیغ دین را دارند،آموزش داده شود و این باید یکی از چیزهایی باشد که در مدارس و دانشگاه‌های علوم ومعارف اسلامی و حوزه‌های علمیه مد نظر قرار بگیرد، چراکه در این برهه محل نیاز است، مثل دیروز نیست که ما صدای‌مان از ایران بیرون نمی‌رفت، ما امروز می‌توانیم در ایران باشیم و به زبان دیگری، همه جای دنیا تبلیغ کنیم، در همه جا مبلّغ باشیم. لذا تبلیغ بین‌المللی لازمه اش این است که مسلط به سلاح زبان شویم، زیرا با وجود زبان اهلی ارتباط با مخاطب، تفاهم وانتقال معنابه راحتی صورت می گیرد و این از امور جزء واجباتی است که باید عملی شود. علما و بزرگان ما در عرصه بین الملل منشاءخدمات فراوان بوده اند ،که دراین راستا می توان به افرادی چون شهید بهشتی ،آیت الله آصفی ،مرحوم موسوی لاری، شهدای صدر، حجت الاسلام زکزاکی و پور حسینی و...اشاره نمود، زندگینامه این بزرگان باید مورد توجه واقع شود وباید از این بزرگان درس بگیریم وتجربیات بین المللی آنها را مورد توجه قرار دهیم. پس می‌توان گفت:در تبلیغ بین المللی، زبان شناسی ومخاطب شناسی ازمهم‌ترین ابعاد است ،که می طلبد ما در این راستا جریان سازی داشته باشیم و فعالیت‌های متفرقه شخصی و دولتی وغیر دولتی را براساس یک نگاه راهبردی واحد، انجام ونقش خودرا در اعتلای کلمه الله داشته باشیم. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. در محضر او ✍ نظیفه‌سادات مؤذّن نشسته بود روی همان صندلی. مثل همیشه، همان‌قدر ساده و مقتدر و دوست‌داشتنی؛ و می‌گفت: ما از بخش زیادی از مسیر با وجود شیب‌ تند عبور کرده و به قله‌ها نزدیک شده‌ایم بنابراین امروز روز خسته شدن و نا امیدی نیست بلکه روز شوق و امید و حرکت است و مسئولان کشور باید با این روحیه حرکت کنند. ٫۱٫ و من حس کردم، پدر دارد قرآن می‌خواند: وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ ٫۲٫ فقط منم که این‌قدر از این جمله، بوی نوید ظهور می‌شنوم؟! ____________________ ٫۱٫ بیانات در دیدار مجمع سپاه پاسداران. ۴۰۲٫۵٫۲۶ ٫۲٫ ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! سوره مبارکه القصص آیه ۵ @AFKAREHOWZAVI
. 🏴 هئیت باورساز مهتا صانعی شب‌های هئیت، شب‌های سازندگی روح و فراخ و بسط باورهای آدمی‌ست. اینکه یک هئیت را عاری از وجود و روح زنانه بدانیم سخت در اشتباهیم چرا که مادرانمان ما را زِ کودکی خادم این حرم بار آورده‌اند. زنان شاکله‌ی اصلی موقعیت‌های زینب‌گونگی در مسیر هیئات و باورسازی‌ها هستند. اما چگونه؟ سال ۶۱ هجری‌ست. کاروان اسرا به سرزمین شام رسیده است. زن تراز فرهنگ عاشورا، حضرت زینب سلام‌الله‌علیها شاکله‌ و ستون عزاداری و انتقال فهم صحیح روایت‌ها از حادثه‌‌ی عاشوراست. سیره‌ی گفتاری و رفتاری بانو نشان‌دهنده‌ی نیاز آن زمان به حضور و بروز یک زن در تمام شئون زنانگی‌ست. حال قیاس آن حضور با حضور زن تراز انقلاب اسلامی و ایراد و ابراز نقش‌ها و تکالیف در قرن‌ها بعد، به واسطه‌ی انقلاب اسلامی به منصه‌ی ظهور می‌رسد. بانوان ما در بستر انواع و اقسام روایت‌ها از دفاع مقدس تا برگزاری هیئات و مناسک مذهبی خود را وام‌دار همان موقعیت زینب‌گونگی می‌دانند. یکبار پشت جبهه‌ها در «حوض خونِ» فرزندانشان بانوی «صد خرو» می‌شوند و یکبار هم در هئیتی میان‌دار و برگزار کننده‌ی تجمعات. در هر مسیر قدرت اصلی همان الگومحوری‌ است. هیئت و مناسک مذهبی ما از قدیم‌الایام به واسطه‌ی زنده نگهداشتن مادرمان به قدرت باروری اذهان و رشد و آگاهی رسیده‌اند. زنانِ ما به تاسی از همان الگوها در هیئت هم علاوه بر شور حسینی به دنبال ره‌یافتی برای بستر سازی شعور و باورسازی قدم برمی‌دارد. تلفیق احساس و آگاهی همان رکن اصلی حضور زن در مناسبات آگاهی‌ساز است. چرا که زن توانمندی تنظیم اراده‌ها را دارد. پ‌ن: اشاره به بانوی «صد خرو» در بیانات رهبری؛ یاد خیر النساء جهاد است. حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب... یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدّس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانه‌اش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است. انتشار یادداشت در روزنامه سراسری سراج https://serajonline.com/News/OnlineNewsItem/18499 @AFKAREHOWZAVI
. درسی برای همه‌ی دوران ✍زینب نجیب کودتای ۲۸ مرداد حادثه‌ای عبرت آموز بود که در سال ۱۳۳۲ به وقوع پیوست البته درس از این واقعه نه فقط برای ایران بلکه برای کل ملتها مطلوب خواهد بود. درسی که هرگز کهنه نمی‌شود، تازگی‌اش را از دست نمی‌دهد و تحولات گوناگون از ضرورت آن نمی‌کاهد. درسی که ویرانگریِ حاصل از جهل و غفلت را نشان می‌دهد. چراکه غفلت از یک اصل می‌تواند یک حرکت عظیم را در آستانه‌ی پیروزی با شکست مواجه کند و دستاورد عظیمی که با تلاش و کوشش بسیار حاصل شده است را به نابودی کشاند و در یک کلام، ملتی در مسیر پیشرفت را دچار ارتجاع کند. کودتای ۲۸ مرداد یا عملیات آژاکس در سال ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق اجرا شد دولتی که توانسته بود منبع ثروت ملی کشور را از چنگ انگلیسی‌ها به کمک افرادی همچون کاشانی خارج کند اما بر اثر غفلتی دچار یک خطا شد. اشتباه او اعتماد به آمریکا بود چرا که تصور می‌کرد آمریکا در عرصه‌ی بین‌الملل حامی او خواهد بود اما همین آمریکا بود که با عوامل خود در ایران زمینه‌های کودتا را فراهم کرد و با سقوط دولت مصدق حکومت ایران به سلطنت پادشاهی تبدیل شد. همین بازگشت به دوران سلطنتی سرمنشأ حوادث تلخ تاریخی بسیاری در ایران شد. ملی شدن صنعت نفت و قطع ید بریتانیای کبیر از ذخایر ملی، توسط دولت مصدق، خشم دولت انگلیس را برانگیخت و همین دلیلی شد تا سرنگونی دولت مصدق در دستور کار انگلیس قرار گیرد. البته نه این محل بحث است نه حتی حرکت زيرکانه‌ی انگلستان در همراه کردن آمریکا خیلی قابل توجه. چرا که روباه با مکرش زنده است. درس اصلی، دیدن دست‌های پشت پرده و اهداف و علل دشمنی‌هاست. مسلم است که دشمن به طور طبیعی دشمنی می‌کند و دشمنی او بنا به دلايلی‌ست که این دلایل هرگز رنگ نمی‌بازد و تا زمانی که حق و باطل هر دو در صحنه‌ی حیات بشر نقش ایفا می‌کنند این دلایل ثابت‌اند. بنابراین روزی نخواهد رسید که دشمنان دست از خصومت بردارند. اما عقلانیت این است که انسان چنین میدانی را فهم کند و با خرد و تدبیر برخورد نموده و از میدان توطئه‌های دشمنان بر حذر باشد. حال این دلایل دشمنی آنها چیست که حتی مصدق، فردی را که نه فقط به آمریکا اعتماد داشت بلکه به آنها ارادت می‌نمود را برنتابیدند؟ دکتر مصدق در برابر انگلیس موضعی تهاجمی و مخالف داشت در عوض به آمریکایی‌ها اعتماد کرد. اما چه شد که ماجرای اصلی کودتا زیر سر آمریکا شکل گرفت و آنها به مصدق نیز پشت کردند؟ علت حقیقی این است که  آمریکایی‌ها حتی به مصدق راضی نبودند. مصدق استقلال طلب بود در حالی که آنها نوکر و سرسپرده می‌خواستند. فردی همچون محمدرضا پهلوی که دست بسته و تسلیم در برابر آنهاست. بنابراین ما شاهد آنیم که دشمنی اصلی آمریکا با ایران بر سر دوستی و اعتماد و ارادت نیست. متن کامل در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
. 👶جنین‌ها هم چشم می‌گذارند ✍اشرف پهلوانی قمی جسمم روی صندلی ایستگاه مامایی نشسته بود و فکرم به دنبال راه‌کاری برای شکفتن غنچه‌های امید در خانواده و جوان‌سازی ایران عزیز. - خانوم تکلیف من چیه؟ سرم را به طرف صدایی که به صدای نوحه بیشتر شبیه بود چرخاندم. زن بیست و هفت هشت‌ساله‌ای بالای سرم ایستاده بود. لب‌های رنگ‌پریده‌اش را چندبار جنباند و حرفش را تکرار کرد. با نوک انگشت به اتاق چهار اشاره کردم: «تختِ...؟» هنوز شماره را نگفته حرفم را تایید کرد و منتظر جواب سؤالش شد! نگاهی به پرونده‌اش انداختم. از دیشب به دلیل درد شدید شکم و پهلوی راست بستری شده بود و هر آن‌چه از دست دکتر بخش برآمده بود از آزمایش و سونوگرافی و مشاوره با متخصصین مختلف انجام داده بود تا خیالش راحت شود که چیزی را از قلم نیانداخته است! نتیجه همه‌شان یکی بود: هیچ. همه چیز نرمال بود الّا یکی. آزمایش بارداری‌اش مدام بالا می‌رفت؛ در حالی‌ که در سونوگرافی، جنینی مشهود نبود. هر چه پرونده را زیر و رو کردم جوابی برای این تناقض‌ پیدا نکردم. نفسم را پر سر وصدا به بیرون هل دادم. سرم را که بلند کردم چشم‌های درشتی را دیدم که همراه من پرونده را ورق می‌زد. -باید به دکتر زنان زنگ بزنم. بلافاصله گوشی را برداشتم و با دکتر مشورت کردم‌. معنای جوابش، همان از سربازکردن بود: «فعلا تحت نظرباشه تا فردا ببینیم چی می‌شه!» کلام دکتر را که شنید با لب‌های آویزان و چانه‌ای که به دکمه سفید پیراهن صورتی‌اش چسبیده بود به طرف اتاق چهار حرکت کرد. هنوز دو قدم برنداشته بود که برگشت. -من بچه‌م پنج ماهشه می‌خوام ببینم اگه حامله‌م، زودتر... بقیه حرفش را با بغضی که توی گلویش بود قورت داد. ماهی‌های مشکی چشمانش در لایه کم‌عمقی از آب شناور شدند. نیازی به گفتن نبود. قصه‌ تکراری خیلی‌ها بود؛ غم روزیِ روزی‌خواری که روزی‌دهنده‌اش تنها خدا بود. کودکی که شاید آن پس و پشت‌های رحم، چشم گذاشته بود و منتظر بود که مادر با ذوق و شوق بیاید و او را پیدا کند و چقدر وظیفه ما در مسیر پیداکردن این موجود معصوم سنگین است. @AFKAREHOWZAVI
. «فرداهایی پر از امید» ✍زهرا نجاتی رهبرمعظم‌ انقلاب در دیدار اخیرشان به نکاتی اشاره کردند که بی‌تعارف باید گفت در نگاه نخبگانی هم، غریب باقی مانده است. بعضی‌وقت‌ها، در نگاه‌دانشگاهی نخبگانی حتی جمع‌های مذهبی و انقلابی، این نوع نگاه با جهت‌گیری بسیارمنفی گاهی از بین رفته است. حتی گاهی رهبر معظم و حکیم انقلاب، محکوم به خوشبینی افراطی یا امیدبخشی واهی برای حفظ نظام شده‌اند. در حالی‌که در همین روزهای اخیر، دریکی از روزنامه‌های اسراییل، خبری مبنی بر مقبولیت ۷۸ درصدی نظام، توسط مردم، قید شده است. همچنین از نکات حائز اهمیت دیدار دیروز، قدرشناسی رهبرانقلاب از مجموعه سپاه پاسداران انقلاب و تعیین وظایف امروز جامعه است. باتوجه به تغییر بیان ایشان نسبت به هفت ماهه گذشته که قبلا ایران را در شرف گذر از پیچ تاریخی و دیروز گذرکرده از این پیچ و نزدیکی به سمت قله، دانستند، به نظر می‌رسد اهمیت توصیه‌های درخشان و کارآمد ایشان بیش از پیش مشخص شود. اول اعتماد به خلوص و علاقه، ایمان و توکل و حرکت با تمام توان مجموعه دولت در راستای اهداف کشور، دوم، تلاش برای مراقبت از انقلاب در همه زمینه‌ها و توسط اقشار مختلف، سوم وحدت ملت آن هم در آستانه انتخابات، که طبیعتا بر آتش اختلافات، دمیده می‌شود و کمک به آحاد مردم است. اما به طورحتم، مخاطب ویژه سه‌ دستور ایشان، مسئولین هستند: یک: کارجهادی و دوم: مشارکت دادن مردم در امور مدیریتی و سوم: وحدت. آنچه با توجه به فرمایشات رهبر معظم انقلاب، برای همه‌ ما ضروری به نظر می‌رسد و جای خالی آن در مجامع نخبگانی و حتی بعضا مجامع بسیجی و متدین، به چشم می‌خورد؛ تطبیق افق‌نگاه با افق دید رهبری، امیدواری و امیدبخشی و انتشارِ اخبارِ مثبت و امیدبخش و دریک کلام، ولایت‌مداری صددرصد در تمام ابعاد، می‌تواند ما را نجات ببخشد و درطوفان‌های آخررسیدن به قله، دستگیر و نجات‌بخش این مردم و این مرز و بوم باشد. در این وانفسا، به قول رهبر انقلاب، باید هرکس نقش خودش را بیابد و خودش را مرکز دنیا بداند و با جان و دل برای اهداف بلندمان تلاش کند. بدون شک در این میان، اقشار و خانواده، قدرت ایفای نقش بالایی خواهند داشت. شایدحالا وقتش باشد با جانی پر از امید، قدم‌های آخر را به سمت قله‌های تمدنی و کسی چه می‌داند شاید روزهای دولت مهدوی، برداریم. @AFKAREHOWZAVI
. 《تطهیر کودتا به نام قیام ملی》 ✍فاطمه شکیب رخ در تاریخ معاصر ایران ما، کودتای ۲۸ مرداد و برکناری دولت مصدق، نشانگر قدرت و سلطه بیگانگان بر سیاست و تصمیمات سلطنت پهلوی بوده که مهمترین نمایه منفی آن، در راس حاکمیت یعنی شاه منفعل و حلقه به گوش ایادی استکبار دیده می شود. چندسالی ست که در تطهیر این بی ارادگی و البته برای مقاصد خاص، طرح تطهیر کودتا با عنوان 《قیام ملی》 کلید خورده است. این کودتا به رغم وجود اسناد و مدارک بی شمار که همه اثبات کننده ی دخالت و اراده مستقیم آمریکا و انگلیس می باشند، به واسطه ی خودِ عاملان این کودتا از جمله آمریکا نیز، در سال ۱۳۹۶ با انتشار اسناد، بر ادعاها و گمانه زنی های مطرح صحه نهاده است، در حالی که این واقعه همچنان با تطهیر کورکورانه سلطنت طلبان مواجهه است. اخیرا نیز [آقای ب] با ادعای ارائه ادله حقوقی، این اقدام شاه را عملی قانونی خوانده بود و تمام قد به دفاع از عنوان قیام ملی در برابر کودتا ایستاده بود! لازم به ذکر است که نگرش حقوقی به پدیده ای تاریخی که با انواع زاوایای درونی، بیرونی و پنهانی روبرو بوده است، بدون تردید کار یک حقوقدان ساده نبوده و این امر نیازمند به تاریخ پژوهی با رویکرد حقوقی می باشد! ضمن آنکه این سوال مطرح می گردد که جناب حقوق دان، چگونه بدون هضم علت تاریخی کودتا و شرح تفسیر متن واقعه، در صدد تفسیر حقوقی آن واقعه برآمده است؟! چنانچه تنها از زاویه بیرونی به ماجرای کودتای ۲۸ مرداد، عواملی مانند حضور آمریکا به علت نزدیکی مصدق به حزب توده و احتمال قدرت یابی شوروی در ایران، به همراه حضور انگلیس به خاطر مسئله نفت و قراردادهای شکست خورده خویش و یا عوامل داخلی مانند عدم حمایت روحانیت به جهت انتخاب بین گزینه بد و بدتر یعنی گسترش نفوذ حزب توده مشهود است، هرچند که عامل داخلی، با عدم انتخاب گزینه ی حمایت از مصدق، به رغم ادعای اخیر، همراه توطئه ی دلار بیگانگان نیز نگردید! گذشته از شرح و اثبات صحت اسناد موجود در دخالت مستقیم آمریکا و انگلیس در شکل گیری کودتای ۲۸ مرداد، صرف پرداختن مکرر به امثال چنین مسائلی، رسانای نکات زیر می تواند باشد؛ ۱.اینکه تطهیر اقدامات شاه منفعل، بی اراده، فاسد، وابسته به استکبار، در جامعه کنونی توسط افرادی مانند[آقای ب]، به جهت زاویه معناداری که با نظام اسلامی دارد، امکان پذیر است، نشان‌دهنده‌ی وجودِ ظرفیت تطهیرسازی‌های بعدی و البته قابلیت تبدیل به تاریخ‌سازی و یا اسطوره سازی ها غیر واقعی را نیز هدف خواهد داشت! (آقای ب حقوقدانی با سابقه در مشاغل شغلی دولتی و دانشگاهی بوده که مدعی آگاهی یافتن از خطای گذشته خود یعنی همکاری با نظام اسلامی و اصلاح خطاهای پیشین خود، یعنی ضدیت با نظام اسلامی شده است!) ۲. تطهیر حقوقی کودتا و تبدیل آن به یک قیام ملی، بیانگر آغاز تطهیر حضور بیگانگان و پذیرش آنان در کشور اسلامی ایران خواهد بود، همانطور که در منظر هم فکرهای این جناب نیز، روابط عادی با اسکتبار، پیامد منفی در جوامع اسلامی به دنبال نخواهد داشت، بلکه در جهت حفظ مصالح مسلمانان نیز توصیه شده است و این یعنی مخالفت با متن صریح قرآن《 أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ》که سفارش اکید بر مخالفت با کفار نموده است. ودر آخر آنکه، تحریف وقایع تاریخی به منظورِ تجویز و ترویج افکار لیبرال محور، مشخصه اصلی گفتمان های جاری است که شاخص هدف چنین افرادی قرار گرفته است. @AFKAREHOWZAVI
|نشست نقد کتاب « داستان بریده بریده » 💠 با حضور نویسنده کتاب حجت‌الاسلام علیرضا نظری خرّم و ناقدین محترم خانم دکتر منصوره رضایی پژوهشگر ادبیات آئینی و آقای ابراهیم اکبری دیزگاهی مدرس و محقق روش‌شناسی، نقد ادبی و رمان نویس در مدرسه فکرت برگزار می‌شود. ▫️شرکت در این نشست رایگان بوده و امکان مشارکت حضوری و مجازی فراهم است. ساعت: ۱۷ تا ۱۹ مکان: قم، بلوار بسیج، موسسه شناخت 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ @Fekrat_Net
آزادی یا اباحه‌گری؟ ✍الهام سادات حجازی یکی از معضلاتی که در جامعه‌ی امروز با آن مواجه‌ایم مسئله‌ی کشف حجاب است. ریشه‌ی این بحرانِ اجتماعی رفتار اباحه‌گری است. افراد با شعار آزادی فعلی حرام را مباح و جایز می‌شمرند. در نتیجه اباحه‌گری یک روحیه یا طرز تفکر است که به مقتضای آن، انسان به خود حق می‌دهد که نسبت به حدود و ضوابط شرعی بی‌اعتنا شده و مرزهای حلال و حرام را زیر پا بگذارد. در واقع چنین افرادی در ایدئولوژی ذهنیشان قائل به حدودپذیری نیستند و به دلیل تبعیت از غرائز نفسانی و میل به آزادی‌های فردی و اجتماعی به حدودشکنی پرداخته‌اند. در واقع آزادی نزد چنین افرادی به معنای حدودشکنی است، درحالی که حدود و ضوابط شرعی و کوشش در انجام دقیق و کامل فرامین الهی یکی از مسائل مهم در حوزه‌ی فرهنگ اسلامی است. اباحه‌گری دارای ریشه‌های فلسفی، اخلاقی و کلامی است. ریشه‌ی اباحه‌گری فلسفی به جهان‌بینی مادی برمی‌گردد. در جهانی که خدا در آن غایب باشد و حذف شده باشد، انجام هر کاری مجاز خواهد بود زیرا در چنین جهانی محور فقط و فقط منافع انسانی است و دلیلی برای پرهیز از انجام محرمات باقی نمی‌ماند. در حوزه اخلاق عدم پذیرش حدود موجب بروز رفتار اباحه‌گری می‌گردد. تأکید اخلاق بر حدودپذیری است و این تأکید در مواردی در قرآن به صراحت مطرح شده است به طور مثال در بیان احکام طلاق و توجه به حقوق زوجین پس از وقوع طلاق در چندین نوبت با عبارت «تلک حدودالله» بر حدود پذیری تأکید می‌شود. و یا در سوره نساء پس از ذکر احکام ارث می‌فرماید: «تلک حدودالله». و موارد متعدد دیگر در آیات قرآن کریم ذکر شده و قرآن برای این حدود ارزش خاصی قائل شده است تا آنجا که یکی از صفات مؤمنان را «و الحافظون لحدود الله» (توبه/112) می‌داند. و درهم شکنندگان حدود الهی را کافر، ظالم و فاسق معرفی می‌کند. (مائده/44.45.47) در اباحه‌گری یکی از مسائلی که تجلی پیدا می‌کند شکستن حدود الهی و زیرپاگذاشتن آن اوامر است. قرآن کریم در سوره قیامت علت این امر را میل به آزادی می‌داند که باعث می‌شود انسان مطابق این میل به شکستن همه موانعی که در مقابل خود احساس می‌کند اقدام کند. خداوند در آیات 5 و 6 سوره قیامت می‌فرماید: «بل یرید الانسان لیفجر امامه یسأل ایان یوم القیامه» یعنی انسان مایل است که (موانع) پیش روی خود را از بین ببرد. (لذا) سؤال می‌کند که قیامت کی فرا می‌‌رسد. ریشه‌ی این سؤال یک مسأله‌ی اخلاقی است و آن میل به آزادی است. آن هم آزادی مطلق. زیرا آزادی نسبی و در چهارچوب حدود و ضوابط امری بدیهی و مقبول است. بنابراین انسان اخلاقی از نظر اسلام، انسانی است که مقید به حدود و ضوابطی است که اسلام آن را برای سعادت انسان تعیین کرده است. اباحه‌گری در بعد اجتماعی و چه در بعد فردی خلاف اخلاق اسلامی است و انحرافات شدید انسانی را به بار خواهد داشت. ریشه‌ی ظهور اباحه‌گری در بعد کلامی ناشی از انکار رابطه‌ی ایمان و عمل و جدایی این دو از هم است. این نوع انکار هم یک نوع رویکرد در بعضی از افراد است. بعضی صرف نیت و ایمان قلبی را کافی تلقی می‌کنند و جلوه‌ و بروز این ایمان قلبی را در جنبه‌ی عملی لازم نمی‌دانند و لذا شاهد عدم رعایت ضوابط شرعی در افرادی هستیم که ظاهر قرآن و سنت را پذیرا هستند. در واقع در مواجهه با تکالیف الهی یؤمن ببعض و نکفر ببعض هستند، این درحالی است که عمل به ضوابط شرعی جزء لاینفک ایمان است و این در روایات ائمه علیهم السلام مطرح شده است که بیان می‌دارد ایمان از سه رکن تشکیل شده است که عبارتند از: تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به ارکان. بنابراین آزادی به معنای عدم پذیرش محدودیت نیست و آدمی در این دنیا در هر بعد زمانی و مکانی محدودیت دارد و این جزئی از قانون دنیای مادی است و اگر چنین نباشد و نقض این قانون سنگ را روی سنگ بند نمی‌کند. و اتفاقا برعکس، پذیرش حدودپذیری انسان را به آزادی واقعی می‌رساند. افراد کشف حجاب کرده در سطح شهر، آزادی‌ای که به دنبالش هستند آزادی‌ای نیست که در خیابان تجربه کرده‌اند و برعکس دچار تضاد بشری شده‌اند. اسیر شهوت، خشم، حرص و آز اسمش آزادی نیست. اباحه‌گری اسارت نفس اماره است. حواس‌مان باشد دچار خطای شناختی نشویم. اباحه‌گری افراد در سطح شهرها در زمینه‌ی حجاب حتما مقطعی خواهد بود و تعبیرات لازم برای برچیدن آن صورت خواهد گرفت اما آدمی هر لحظه باید خود را و اعتقادات خود را غربال کند و مراقب باشد در دنیای مادی غرق نشود و دچار تفکر سکولاری نشود تا در نتیجه حرام خدا در اجتماع قبحش شکسته نشود. توجه به مادیات اگر در کنار توجه به معنویات نباشد معادباوری را در انسان کمرنگ می‌کند و تا مرحله‌ی انکار انسان را پیش می‌برد و ارتکاب حرام الهی را امری کم ارزش نشان می‌دهد. انتشار در روزنامه سراسری سراج https://serajonline.com/News/OnlineNewsItem/18520 @AFKAREHOWZAVI
لطفا با صدای بلند زندگی نکنید ✍زهرا گندمکار دیل چرا یک عده حریم خصوصی زندگی‌شان را مجازی می‌کنند؟ چرا عشق و محبت به همسرشان را در معرض عموم می‌گذارند؟ باور کنید چنین عشق‌هایی زودگذر هستند و آن قشنگی‌ها، ماندگاریشان را از دست می‌دهند.. عشقی ماندگار است که در چارچوب خانه همراه با "خلق و خوی اسلامی" باشد و چشم در چشم منتقل شود. همین فضای مجازی باعث شده که افرادی ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خودشان مقایسه کنند. لطفا خوشیهایتان را فریاد نزنید. همیشه آن چیزی نیستیم که وانمود می‌کنیم! هر چند این ظاهر خوش، پسندیده است ولی نکته قابل تأمل، نیتی است که مسیر ما را به هدف شیطانی یا الهی سوق می‌دهد. برای آرامش مردم ، محبت و خدمت به آنها لبخند می‌زنیم یا برای خودنمایی و پز دادن؟ اگر ذره‌ای باور کنیم دنیا دایره‌وار هر چه کردیم باز می‌گرداند، باز حاضر می‌شویم زندگی خود را با چشم زخم و حسد و کینه و .... به آتش نفرت دیگران بکشیم؟ یا فریاد خوشحالیمان، آنقدر اهمیت دارد که به تمام رنجهای بعدش بیارزد؟! آیات خدا را فراموش نکنیم. تفاخرکنندگان به نعمت ، در پیشگاه خداوند محبوبیت ندارند. وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي ۚ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ( آیه ۱۰ ،سوره هود) و اگر بعد از شدت و رنجی که به او رسیده، نعمتهایی به او بچشانیم، می‌گوید: «مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت! » و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می‌شود. یکی دیگر از نقطات ضعف انسان‌های بی‌ایمان این است که به هنگام ناز و نعمت‌، چنان خودباختگی و غرور و تکبر بر آنها چیره می‌شود که همه چیز را فراموش می‌کنند، چنان که قرآن می‌گوید: و اگر نعمتهایی بعد از ناراحتیها به این انسان برسد چنان از خود مغرور می‌شود که می‌گوید دیگر همه مشکلات و ناراحتیهای من برطرف شد و هرگز باز نخواهد گشت، و به همین جهت شادی و سرور بی حساب و فخر فروشی و غرور بیجا سر تا پای او را فرا می‌گیرد آن چنان که از شکر نعمتهای پروردگار غافل می‌گردد. لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ(آیه ۲۳,سوره حدید) این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید و خداوند هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد فایده‌ی اینکه حوادث دنیا را مکتوب و مقدر بدانیم برای این است که نه از دست دادن، اندوهگین بشویم و نه از به دست آوردن خوشحال و بی‌خود شویم. در میان آیات قرآن مجید،مفسران آیات (51 سوره قلم و 67 سوره یوسف) را دلیل بر وجود چشم زخم دانسته‌اند، یکی آیه «وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون» (آیه۶۷,سوره یوسف)؛ «گفت:ای پسران من، از یک دروازه داخل مشوید از دروازه‌های مختلف داخل شوید و من قضای خدا را از سر شما دفع نتوانم کرد و هیچ فرمانی جز فرمان خدا نیست. بر او توکل کردم و توکل کنندگان بر او توکل کنند». پی نوشت:اگر تفاخر به نعمت کنیم،ممکن است دچار چشم زخم شویم‌. @AFKAREHOWZAVI
«ارتش عَیّارها» ✍طیبه فرید سلطان اعظم و خاقان افخم، شاهنشاه مملکت، مظفر الدین شاه قاجار، رفته بود توی کار واردات وزیر و وکیل! عین نُقل و نبات آدم های خارجکی می آورد سوار گُرده اجداد یک لا قبای من و شما می کرد، مملکت بی صاحب را می گذاشت به امان اجنبی‌ها و خودش با آن شکم گنده و یال و کوپال پشمکی با یک کاروان خدم و حشمی که اموراتشان را از جیب سوراخ ملّت یتیم و یسیر سر هم کرده بود، می‌رفت هفت ماه کل ممالک غرب را دور می زد و کیفور بر می گشت. نشئگی اش هم مال رعیت بدبخت بود. توی آن شلوغی اما کسی نمی دانست پشت آن سیبیل های کت و کلفت جوگندمی و آن درجه های عنتر و منتر روی سینه اش، پسر بچه نحیفی نشسته بود که از فوبیای تاریکی رنج می برد و اعتماد به نفسش از سطح کویر لوت هم پایین تر بود. قجر زاده ی مریض احوالِ بی حوصله، رفته بود آن مرتیکه دیو صفتِ کج و کوله «مسیو نوز» را از بلژیک وارد کرده بود که بشود رییس گمرکات! بی اصل و نسبی از چشم هایش می‌بارید. لباس پیغمبر را می کرد تنش وسط رقص بالماسکه توی دل طهرانِ غریب، قِر و اَطوار می‌آمد. کم از این فسق وفجورها نداشت، مردم بینوا بارها دیده بودنش دم در کافه می‌ایستد مشروب تعارف طلبه ها می کند. یکی نبود به مظفرشاه بگوید حالا که ملت را یک هِل پوک هم حساب نکردی حداقل چشم بازار را در نمی آوردی! ارواح عمه ات تو پادشاهی، پادشاه پدر رعیت است! خودش بارها گفته بود: «ایرانی جماعت آن قدر از قافله پیشرفت عقب افتاده که هیچ راه جبرانی ندارد، برای اداره مملکت ناچاریم از خارجه آدم بیاوریم!» این بود که از وکیل و وزیر گرفته تاقزاق را وارد می کرد. خدا می داند این دست مملکت داری ها چقدر شرافت و غرور رعیت یتیم را لکه دار کرد. پهلوی‌ها هم از قجرها کژ پسندتر وبی‌ذائقه تر بودند. هم از حاکمان کندند هم از گوشت تنمان. بگذریم که سلاطین سر و ته یک کرباسند. مورخان تاریخ را یک‌جوری می نویسند که به تریج قبای فاتحان بر نخورد. اما شما یادتان نرود اگر کسی انقلاب پنجاه و هفت را مسخره کرد، سرگذشت رعیت را در عصر سلاطین بکنید توی چشم و چالش! تا فرق مملکتی که پدرشاهش نان از حلق رعیت می‌کشید و می‌رفت دور دنیا می‌چرخید و قزاق‌ها امنیت خاکش را تامین می‌کردند را با آبادانستانی که امام خمینی ره فهمیده بود جوان‌های با غیرتش مشتِ نمونه خروارند و نژاد ایرانی قابلیت ارتش بیست میلیونی شدن را دارند بفهمد! القصه «فرزاد بادپا» جوانی که عین رستم دستان، دیو سفید را توی حرمِ شاه چراغ جانمان خِفت کرد و قصه‌اش این روزها نَقل محافل است مشتِ نمونه خروار است. حکایت قهرمان های دهه شصت، فهمیده‌ها و بهنام محمدی‌ها و..... قصه هزار و یک شب نسل‌های بعد ماست. این قهرمان‌ها و عَیارانی که عددشان به شماره درنمی‌آید ثمرات انقلاب پدران ما در سال پنجاه و هفت است و ملت ما از همان نژاد ارتش بیست میلیونی‌اند که امام خمینی گفته بود. ارتش هشتاد میلیونی برای دفاع از آیین و خاک منتظر کسی نمی ماند. @AFKAREHOWZAVI
. 💠 حضور بیش از ۱۹۰۰ طلبه و فاضل حوزوی در شبکه اجتماعی ویراستی ✍️ اینجا مجبوریم کوتاه‌ بنویسیم و گویا 🔍دنیای کوتاه‌نویسی، دنیای هنر و احترام به مخاطب امروزین است. 🏙نشانی خانه‌ی ما در ویراستی👇 https://virasty.com/HOWZAVIAN @HOWZAVIAN
. «غرب زدگان انقلابی نما» ✍فاطمه شکیب رخ گاهی دلم می خواهد، مانند برخی از بانوان هم وطنم، از خویش و روزگار خویشتن بنویسم، از نگهداری و پرورش گل و‌گیاه بگویم و یا از اصول مراقبت پرندگانی زینتی سخن گویم... راستی از بچه داری، همسرداری، خانه داری و یا درس و تحقیق هم می توان بسیار گفت! اما جای تمام این موارد ذهن مرا اشکالات لایحه عفاف و حجاب پر کرده است! حذف یک متر پارچه از روی سر آن دختر جوان، در حالی که مثل ویروس در حال انتشار است؛ غلیان فکری مرا به خود اختصاص داده است! می خواهم بگویم، آن لایحه ای که تربیت دختر زیر ۱۸ سال را در نظر نگرفته است! در واقع تربیت دینی را از دختران ما گرفته است! تاریخ خوانده را نمی توان در پهنای روزگار، بی درد تماشا نمود! آنهم در روزگاری که بند بند تاریخ معاصر در کمتر از یک قرن درحال تکرار است! درست بعد از مشروطه بود که حقوق زنانگی با بی بند و باری، نسبیتی نزدیک یافت! مردان و زنان نواندیش و مخالف حجاب، موافق بی بندباری و آزادی در پوشش شدند! و هرگاه که مورد عتاب دین مداران قرار می گرفتند، با توجیحات خویش، آسمان ریسمان را بهم می بافتند تا اثبات کنند که عفاف از حجاب جدا است و بی حجابی ما، عفت ما را دچار نقصان نخواهد کرد! آنقدر گفتند که این تز به یک باور نخبگانی تبدیل شد! و تاسف بار تر آنکه، علوم روز در بین همین قشر رشد و انتشار یافت! همان ها ترور اسلام و نمادهای اسلامی را در راس باورهای خویش بیان کردند و چه اندوه بار که شاگردهای بسیار نیز تربیت کردند! همان ها بودند که مسئولیت های دولتی را تصاحب نمودند و متناسب با افکار خویش برای عموم مردم برنامه ریزی کردند! و جالب تر از همه آنکه، امروز بعد از گذشت یک قرن، صدای تربیت آن قشر غرب زده، از لابه لای عنوان انقلابی نماها نیز به صدا در آمده است! اگر وجود باور حجاب اختیاری، درباره یک واجب شرعی، حاصل نفوذ نیست، پس چه می تواند باشد؟! اگر قانونی کردنِ اهمال، در اجرای قانون خداوند در جامعه اسلامی، خیانت در حق دین نیست، پس چه می تواند باشد؟! چرا وقتی رد نفوذ به این واضحی نمودار گشته، به اسم حمایت از دولت انقلابی، نباید فریاد کشید؟! بدون تردید مطالبه اجرای قانون خداوند در جامعه امروز، پاسداری از خون شهدا در برابر نفوذِ تربیت یافتگان عصر رضاخان است! آنهم در زمانی که با نزدیکی به قله های موفقیت، گام ها باید با تمرکز بیشتر برداشته شود تا مبادا با تغافل، دست یابی به مقصد طولانی گردد! @AFKAREHOWZAVI
. 🔖«دردانه‌ی‌سه ساله، رقیه خاتون» ✍آمنه عسکری منفرد دردانه سه ساله‌ی امام حسین (علیه السلام) از شهدای قیام حسین است که نقش بسیار تأثیرگذاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت. در جریان اسارت اهل‌بیت پیامبر بعد از واقعه عاشورا، شهادت جانسوز و مظلومانه‌ی «رقیه  خاتون»(سلام الله علیها) جانسوزترین واقعه‌ای بود که در خرابه‌های شام رخ داد. او که خسته‌ی اسارت و ظلم‌های یزیدیان در فراق پدر زانوی غم بغل داشت، در عالم رؤیا پدر را دید و با ناله و گریه، پریشان شده و با بهانه‌جویی‌ پدر را طلب کرد. صدای ناله‌ی او اهل حرم را به شیون انداخت و یزید ملعون برای آرام کردن این‌همه شیون و خاموش کردن صدای عزاداری اهل حرم، رأس بریده‌ی پدر را در طبقی برای رقیه خاتون فرستاد. دردانه‌ی سه ساله در نهایت بهت با مشاهده‌ی رأس مطهر، بر پیشانی، لب‌ها و رگ‌های بریده‌ی پدر بوسه زد و ناله سرداد که (مَنِ الذی أیْتَمَنی علی صِغَر سِنّی.) و آنقدر نوحه خواند و گریست تا خاموش شد. او نیز چون مادرش زهرا شبانه غسل شد و شبانه دفن شد.شهادت مظلومانه‌ی این خاتون سه ساله، باعث افشای عمق جنایت یزید گشت، چرا که دیگر نمی‌توانست از برگزاری مراسم عزای اهل‌بیت اسیر در خرابه‌های شام جلوگیری کند. او شهیده‌‌ای بود که با شهادتش ندای مظلومیت حسین و حقانیت راهش را در گوش تاریخ فریاد زد.( بر گرفته از: نفس‌المهموم، ص۴۶۵). @AFKAREHOWZAVI
. فاطمه مشهور به رقیه، مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله تیمیه بود و در سال پنجاه و هفت هجری در مدینه دنیا آمد. بعد از عاشورا در جمع اسیران حضور داشت و در چهار سالگی در صفر سال شصت و یک هجری چند روز بعد از دیدن سر مبارک پدرش، در خانه یزید( به نقلی خرابه شام) وفات کرد و همان جا به خاک سپرده شد. هنوز دل همراهان کاروان، به وجود این دختر خردسال شیرین زبان، گرم‌ بود و چشم امید به بازگشت وطن داشتند اما رقیه بی‌تاب وصال بود و زود بار سفر بست! حضرت رقیه سلام‌الله علیها که تربیت یافته "عزت حسینی" و "عفت زینبی" بود، یکی از جلوه‌های احساسی و عاطفی قیام امام حسین علیه‌السلام شد. از سده‌های نخست تا پایان قرن هفتم قمری علما و بزرگان در آثار خود از او و سرگذشتش یاد کرده‌اند. با توجه به اشعار صحابی امام صادق علیه‌السلام مانند سیف بن عمیره در رثای پیشوای سوم شیعیان و ثقه دانسته شدن او از سوی رجالیون شاخص نظیر نجاشی و گزارش بیهقی در کتاب لباب الانساب و نقل سید بن طاووس در اللهوف و گزارش عماد الدین طبری در کامل بهایی، می‌توان اثبات فرضیه وجود دختر خردسالی را برای امام حسین علیه‌السلام، به‌نام رقیه تقویت نمود. پ.ن: تصویر کاشی کاری اسرا در کاخ یزید، در بنای تکیه معاون الملک در سال 1320 هجری قمری که توسط دو برادر حسن و حسین خان معین الرعایا به خاطر عشق به امام حسین علیه‌السلام در کرمانشاه ساخته شده است. لینک مقاله برای مطالعه https://b2n.ir/j20888 @AFKAREHOWZAVI
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 📝 تقریظ رهبر انقلاب بر کتب و ❤️ رهبر انقلاب: مصطفی‌صدرزاده یک الگو برای جوانان امروز و فردای ماست. ✏️ شهید صدرزاده: حرف قاسم سلیمانی تو گوشمه! که شهدا شهر را آزاد کردند... 🗓 صبح دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ طی مراسمی با عنوان تقریظ بر کتب «سرباز روز نهم» و «اسم تو مصطفاست» منتشر شد‌. ☘️فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Hamaseh_Book @AFKAREHOWZAVI
🔴 سفارش کتاب های اسم تو مصطفاست و سرباز روز نهم با 20 درصد از طریق ادمین 👇👇 🆔 @Store_Manager — — — — — — — — — — — — ☘️فروشگاه کتاب حماسه ✅ @Hamaseh_Book
. کفش هایم کو ✍طیبه فرید اول صبحی دل توی دلم نبود. اولش فکر کردم درها بسته است اما با حرکت در چوبی براق روی لولای برنجی فهمیدم دارند در رواق‌ها را باز می‌کنند. با خودم گفتم بالاخره طلسم فراق شکسته شد و رسیدم. خم شدم کفش‌هایم را بردارم بدهم کفشداری که دیدم کفش‌هایم مال من نیست!هاج و واج نگاهشان کردم و نگاهی به در باز رواق. با کفش مردم زیارت رفتن قربت نیست، غربت است. کفش‌ها را دستم گرفتم و برگشتم حسینیه. توی حسینیه بودم که از خواب پریدم! یک هفته به سفرمان مانده بود. پیش خودم گفتم: یا امام رضا دوباره داره چه بهانه‌ای درست می‌شه من نیااام؟! خواب را برای آقاجانم تعریف کردم و گفت: مصطفی را یک وقت توی سفرتان اذیت نکنی، یک وقتی نظرت را تحمیل نکنی!خندیدم و گفتم آقاجان باور کن مصطفی زورش می‌چربد، نظرش را یک جوری تحمیل می‌کند که من اصلا نمی‌فهمم، نگرانش نباشید. تمام طول سفر نگران بودم که نکند تعبیر کفش‌های اشتباهی‌ام توی نرسیدن باشد؛ اما همچین که پایم رسید به مشهد گنبد و گلدسته را که دیدم خیالم راحت شد و یادم رفت. یادم رفت کفش‌های اشتباهی پوشیده بودم. هنگام برگشتن مصطفی زورش چربید و بردمان شمال. تمام سال‌های بعد از ازدواج‌مان فرصت نکرده بودیم شمال برویم! تقصیر خودم بود که به سفر دور و دراز با ماشین شخصی ذهنیت منفی داشتم. خصوصا که مصطفی، کم سابقه‌ی تصادف ناشی از خوابیدن پشت فرمان نداشت! همیشه هم سمت من آسیب می‌دید! بگذریم که چند سال زندگی در شهر قم دست فرمانش را خوب کرد. شمال، هوا شرجی بود و ما که قوچان هوای اول زمستان را وسط مرداد تجربه کرده بودیم حسابی غافلگیر شدیم. عصر آخر رسیده بودیم چالوس. به مصطفی گفتم: تورو خدا مسیر معمولی را برای رفتن به تهران انتخاب کن. برمان نداری ببری توی جاده پیچ در پیچ! من بچگی‌هایم چند باری که از آنجا گذشتم نزدیک بود قالب تهی کنم. او هم صفحه گوشی‌اش را نشانم داد و گفت باشه نگران نباش ببین همه جایش صاف است، اصلا مارپیچ ندارد! راه که افتادیم به سمت تهران نماز مغرب را مرزن آباد خواندیم. کمی که از مرزن آباد گذشتیم سر و کله جاده پیچ در پیچ چالوس پیدا شد.مسیر برگشت جاده پر از ماشین بود. محاسبات و پژوهش مصطفی درباره مسیر غلط از آب درآمده بود.توی دل ظلمات برمان داشته بود آورده بود جاده مارپیچ چالوس.گاهی اتوبوسی از روبرو می‌چرخید و من حس می کردم الان است که کار تمام بشود و ما قولنج روح‌مان زیر چرخ های اتوبوس بشکند، تند تند دانه‌های تسبیح را می‌انداختم و با ذکر خودم را آرام می‌کردم و یواشکی دو تا «تو روحت صلوات» نثار مصطفی می‌کردم یک‌جوری که نشنود و تمرکزش توی تاریکی جاده به هم نریزد. با سرعت چهل مسیر یکی دو ساعته را از اذان مغرب تا دوازده شب طولش دادیم. نزدیک‌های یک نیمه شب رسیدیم شاه عبدالعظیم. داشتم از خواب می‌مُردم. عین شاگرد شوفرها تمام مسیر پا به پای مصطفی بیدار بودم که مبادا خوابش ببرد و برویم ته دره! صندل‌هایم را کندم که چند دقیقه سرم را زمین بگذارم و حالم جا بیاید. هنوز چشمم گرم نشده بود که با خنده زهرا از خواب پریدم که می‌گفت:مامان چرا صندلات تابه تا شده!؟ اولش فکر کردم بچه توی تاریکی چشم هایش آلبالو گیلاس چیده اما نور موبایل را که انداختم دیدم راست می‌گوید یک لنگه صندل خودم با یک لنگه صندل کهنه درب و داغان پیرزنی اشتباه شده و من از شدت خستگی نفهمیدم. تنها چیزی که یادم می‌آمد این بود که مرزن آباد صندل هایم را زیر فضای خالی جاکفشی جفت کرده بودم و وقتی بیرون آمدم دیدم جایشان عوض شده و با توجه به اینکه ما نفرات آخری بودیم که از مسجد خارج شدیم یحتمل یکی گیج‌تر از من اشتباهی پوشیده و رفته و من هم توی تاریکی به خیال جفت بودن پوشیده بودم‌شان... صبح که درهای شاه عبدالعظیم را باز کردند یادم آمد خواب دیده بودم رفتم زیارت، کفش های اشتباهی پوشیده بودم. @AFKAREHOWZAVI