.
در حسرت دیدار
✍نجمه صالحی
به سمت هر دری که میرفتیم بسته بود، درهای محدودی برای ورود بانوان اختصاص داده بودند. روبهروی در باب القبله ایستادیم، از دور به سمت ضریح ابوالائمه علیهالسلام سلام دادیم و دوباره به امید باز بودن یک در حرکت کردیم.
بالاخره پس از تفتیش یا بازرسی نهایی، وارد رواق حضرت فاطمهالزهرا سلام الله علیها شدیم و به خواندن زیارت بدون رؤیت ضریح مطهر امام علیهالسلام رضایت دادیم! بهدلیل ازدحام جمعیت، دیدار و زیارت ضریح، برای بانوان ممنوع شده است! امواج متلاطم دل، آمده بود تا آرام گیرد اما...
در بخش بانوان، به وفور، زائرین خستهای میدیدیم که مانند کودکی در کنار مادر آن هم در خانه پدری، چشم بر هم نهاده و در خواب ناز بودند. بیشک یعسوب الدین علیهالسلام و دو پیامبر عظیمالشأن حضرت آدم و نوح علیهماالسلام در این مضجع شریف، دعاگوی زائران که پروانهوار دور آنها میگردیدند، بودند!
بیشتر از قبل دلم برای دیدار نقش گل و انگورهای زیبای منقش بر نقره اطراف ضریح، تنگ شد! پیچکهای مارپیچ و بالارونده که راه را تا رسیدن به گلهای بهشتی پیموده بودند و عطر و بوی دلانگیزی داشتند!
تابستان ۴۰۲
#اربعین
#امیرالمومنین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
فرصت تازه
✍م.حیدریان منش
امروز
یک روز جدید است
یک فرصت تازه
بعضی ها بین راه نجف و کربلا هستند
بعضی ها در مرز
بعضی ها مشغول بستن ساک
و اما
من و تو
کجا هستیم؟
این "سیر" خروشان هستی بخش را در کجا همراهی یا نظاره می کنیم؟
چقدر در این مدت با آموخته هایمان توانسته ایم حسینی شویم
همه در حال پیوستن به این کشتی نجات هستند
امروز برای نزدیک شدن به امام زمان، روز رسیدن به حسین است
"قافله عشق در سفر تاریخ است"
تو هم با "دل" همره این کاروان باش
کربلا "انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دل بستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین لا زمان و لا مکان #ولایت ملحق شوی"
پس برخیز
برای "هم فکری"، "هم عملی" و "هم روحیه" شدن با ولی
برخیز
اینجا با #دل هم می شود رسید
پس شتاب کن.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔰چند نکته برای کسانی که شرایط پیوستن به خیل عظیم جمعیت را دارند اما به دلیل خبرهای ضد و نقیض و... هنوز تردید دارند، آنچه ما مشاهده کردیم.
🔅هوا گرم است اما نفسگیر، خیر!
🔅مرز مهران جمعیت زیاد است اما با ترافیک روان!
🔅ازدحام جمعیت وجود دارد اما به تناسب آن، امکانات هم در حد توان برگزارکنندگان فراهم شده است!
🔅صفها طولانی است، سختی وجود دارد اما طاقت فرسا نیست!
🔅امنیت سفر برای بانوان هم فراهم است فقط گروهی و سه چهار نفره بیایند خیالشان جمعتر است!
🔅خلاصه که فرصت را از دست ندهید!
با کولهباری سبک آمادهی حرکت شوید!
فراموش نکنیم اربعین حماسه ظهور است!
➖➖
《این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد
پایان عمر قطرهها خشم شب دریاست
این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست
آمادگاه یاوران یوسف زهراست
از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید
من مطمئنم آخرین موعود هم اینجاست》
یاحسین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
درد جاماندگی!
✍مهدوی
نصیبتان مباد حال این روزهایم! خدا نیاورد برایتان، لحظات حسرتباری که این روزها سپریمیکنم.
هر چقدر تا به امروز نفس امّاره میتاخته، اینروزها مغلوب لوّامه گشته و او هم، سرِ خجالت پایینانداختهاست. نمیدانم کجا بهانه آوردهام برای یاری خیمهی حسین(علیهالسلام) که این روزها بهانهها سر راهم صفکشیدهاند تا پایم به آن خیمهی مقدس نرسد؟ آری این است وصف حال لحظات منِ جا مانده.
پای ارادت بدجوری در گِل مانده و از همراهی عشاق عقبماندهام. برگزیدهها رفتند و به آغوش ارباب رسیدند و من ماندم و اشک و غم و حسرت.
خوبان روزگار کولهبار ارادت بربستند و پا به مسیر عشق نهادند و سهمشان شد، زیارت شاه و من ماندم و سینهای پرآه. با هر وداعی از سوی خوشروزیانِ عالم، فاتحهی دلم را خواندم و التماسشان کردم برای احیای این بیمار در حال احتضار. آری در احتضاری مرگبار دستوپامیزنم و چنگ به بسترِ بیتوفیقی میزنم و حسرت، راه نفسم را بستهاست.
آقاجان! ارباب خوبم! محتاج نگاهم، از آن نگاههایی که حرّ را پروازداد، دام دنیا بدجوری پاگیرم کردهاست. وای بر من! اگر در دامگیرافتاده، به صحرای قیامت برسم. حضرت شاه! این کنیز، بیتابت گشته و در آتشِ دوری میسوزد و نمیسازد با دلِ بیقرارش برای شما. کاش بشود نقطه پایانی به این خط طولانی حسرتم عنایت فرمایید، به حق خواهر عقیله و صبورتان زینب کبری سلام الله علیها!
بگو بگو به کدامین دعات خواهم یافت؟
بگو کجا برم این حسرت سوالی را؟
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
خاطرات سفر اربعین
✍زهرا نجاتی
سیدمحمد از کنارم رد میشود. کل مسیر، بالهجه فارسی و اَل اَل گذاشتنش سر هر کلمه ما را خندانده! برای اینکه خیلی هم با عربها همذات پنداری نکند، گفتم:«توی شلوغی صدای بلندی که شنیدید با لهجه غلیظ فارسی، عربی بلغور میکند، محمد است»
حالا اما که طبعا زیربارش محبت و لقمه و آبمیوه و شربت موکبداران اغلب عراقی، آبادتر شده، نمیدانم چرا چشمهاش قرمز است. کنارش می ایستم و نگاهش میکنم، اشکهایش را با دست پاک و کوله و چمدانش را پشت سر را مرتب میکند
ماتم برده. وسط شوخی و خنده و ساندویچ بیصف سلف سرویس، اشک چه میکند؟
انگار منتظر سوال من است. میان گریه میگوید:«اینا بدون اینکه مارو بشناسن، دارن یا التماس به ما غذا میدن و به خونههاشون ببرن؟
عاشق این نقطهزنیهای به وقتش هستم. تنور داغ است و وقت چسباندن نان تربیتی:_آره مامان. این اصل معنی ولایت مداریه. این اصل عشقه. یعنی فقط چون عاشق امام حسین علیه السلام هستند، دیگه هیچی مهم نیست. منتمون زو میکشند، پول خرج میکنند، عرب و عجم فراموش میشه، اینطور با اصرار نیمه شب، غذا و خوراکی آماده میکنن.
محمد واقعا ماتش برده، نگاهم میکند و همینطور که نسبتا بلند مشغول گریهاست، انگار هنوز میخواهد بشنود، بغضی پر از شوق، لحن مادرانهام، را تشدید میکند: هرموفع همه مردم دنیا همه مسلمونا، همه شیعهها اینقدر عاشق امام زمان و همینقدر ولایتمدار بشن که هیچی براشون جز شیعه و محب اهل بیت بودن ارزش نداشته باشه و باقی اختلافاتشونو بذارن کنار، آقاظهور میکنه
فرصت نیست. سیدمحمد هنوز بین گریه و شوق مانده.
راه خیابان باز میشود و جماعت راهی سمت دیگر خیابان میشوند، پدرش از پشت سر ما را میبیند و دلیل حالش را نی پرسد و بعد همه بدون هیچ حرفی، به جامعهای فکر میکنیم که اول باید لااقل در واحدهای کوچک مثل خانواده و فامیل مهدوی شود تا بعد به لطف حضرت دوست، کل جهان رافرا بگیرد.
#کربلا
#اربعین
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#روایت_اربعین ۱
مهمترین تصمیم
✍ راضیه کاظمی زاده
از روزی که تصمیم به رفتن من شد و تا زمان حرکت، تنها چند روز طول کشید و من در این چند روز مدام قرار سفر را کنسل میکردم و دنبال هر بهانهای بودم تا به این سفر معنوی و پر از شور و هیجان نروم و تنها دلیلم دلتنگی جدایی از دخترهایم بود! دلتنگی از دو فرشته کوچولو که یکی از بهترین هدیههای خداوند به من بوده و هست.
لحظهای خودم را جای حضرت رباب تصور کردم، او چگونه توانسته بود از بچهی شش ماههاش دل بکند و او را در راه ولایت قربانی کند، دلم لرزید و از خودم خجالت کشیدم! ما چگونه میخواهیم فرزندانمان را فدای حسین علیه السلام کنیم ؟! و چگونه چنین ادعایی داریم که اولاد و پدر و مادرم به فدایت؟! این چه فدایی بود که حالا نمیتوانم دل از دخترانم بکنم آن هم با آن همه تدابیری که برای راحتیشان اندیشیده بودم، از خوراکی گرفته تا پارک رفتن و بازی کردن! به همسایهها هم سپرده بودم هوای آنها را داشته باشند، آن وقت چگونه زینب کبری سلام الله علیها دل از جگر گوشههایش کَند؟ مگر فرزندان من عزیزتر از آنها بودند!؟ چگونه اباعبدالله الحسین علیه السلام دل از دختران و پسرانش کند و آنها را تقدیم خدا نمود؟! آنهمه از عمق وجود و از ته قلب، مگر دختران من عزیزتر از آنها بودند؟! نه هرگز عزیزتر نبودند! ولی دلکندن سخت بود به قدری که هرشب خواب از سرم میبرد و ساعتها برای دلتنگیها، پیشاپیش اشک میریختم! اینجا بود که فهمیدم اینبار باید محبت فرزندانم را فدا کنم و از آنها بگذرم تا بتوانم به قله برسم! من در این راه فداییهای زیادی داده بودم که واقعا ارزشش را داشت و بالاخره با کمک همسرم توانستم بر حس مادریام غلبه کنم و دل از دو فرشتهی زمینیام بکنم و فرزندانم را به حضرت رقیه سلام الله علیها بسپارم و راهی سفر عشق شوم.
در راه برای خداحافظی با چند تن از اعضای خانواده تماس گرفته شد و طلب حلالیت نمودیم؛ مثل همیشه از همان ابتدا همه احوال پرس دخترهایم شدند و گفتند چگونه میتوانی آنها را بگذاری و بروی و شاید هم در خیالشان مُهر بیمهری برایم میزدند! اما آنها نمیدانستند من چگونه با این درد و درگیری با نفس، دست و پنجه نرم کردم؟! نمیدانستند که چقدر آزمایش شدن توسط اولاد سخت است! و به آنها نگفتم من آنها را به حضرت رقیه سلام الله علیها سپردهام و یقین دارم او خودش مواظب آنهاست.
همه وقتی به سفر میروند آنها را با سلام و صلوات بدرقه میکنند و برایشان آرزوی سلامتی دارند اما برای من چیز دیگری رقم خورده بود! انگار باز هم باید در راه آزموده میشدم تا با دلی شکسته وارد این راه شوم! شده بودم مانند انگشتری که باید نگینش را صیقل دهند! هر روز مقداری از آن را میتراشند، فقط از ارباب بیکفنم میخواستم که مرا صبر دهد و رو سفید از این مراحل عبور کنم! اربابم تا اینجای سفر برایم سنگ تمام گذاشته بود، مطمئنم ما بقی راه را نیز برایم سنگ تمام خواهد گذاشت!
ما باید برای ظهور آماده شویم و این آمادگی، هزینه دارد و یقینا این راهها ابتداییترین و آسانترین راه برای آمادگی ظهور است! به امید اینکه روزی برای دیدن مولایمان راهی سفر عشق شویم و با مولایمان در اربعین حسینی هم قدم باشیم!
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
آقا سید حسین نشانه شد برای محله ی ما
✍ سمانه اسفندیاری دولابی، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان کانال افکار بانوان حوزوی پیوست.
جمعه سوم شهریور ، محله ما به وجود پیکر شهید سی ساله عملیات کربلای پنج ، عطرآگین شد.شهیدی که همراه او پارچه سبز سیدی بود و سید حسین نام گرفت. آری او نشانهای بود از خود امام حسین و نگاه اهل بیت علیهم السلام به محله ما .
او که آمد تا ما را بیش از پیش دلگرم کند و روحیه استقامت را در محله تزریق کند.
او که آمد تا مأمن ما باشد در روزهای دلتنگی و روز های جاماندگی
آقا سید حسین حسابی به موقع آمدی، ماییم و یک دنیا دلتنگی و برات کربلا و دستهای خالی که دخیل شماست.
آقا سید، خودت پا در میانی کن.
#خانه_مداحان
#شهید_گمنام
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
هدیهی خانهی پدری
✍نجمه صالحی
سوار ماشین شده بودیم تا از سامرا به سمت حله (زیارت بی بی شریفه) حرکت کنیم که مرد جوانی با یک دسته تسبیح کنارمان ایستاد، با خودم گفتم:" وقت مناسبی برای فروش انتخاب نکردی! "اما واگویهام کاملا خطا بود...
او بعد از سلام و خیر مقدم بخاطر حضور در خانهی پدری، جملاتی گفت که تلنگری شد بر وجود خوابزدهام! او گفت:" حواستان باشد از سی میلیون زائر اربعین فقط سه میلیون سمت خانهی پدر صاحب الزمان عجل الله فرجه حرکت میکنند این یعنی شما انتخاب و دعوت شدید! تسبیح را به شما هدیه میدهم تا به نیت ظهور و تعجیل در فرج صلوات بفرستید و قدمهایتان در جادهی مشایه با این ذکر نور بگیرد! همراهان با شوق تسبیح را گرفتند و همگی مشغول صلوات شدند.
یکی از همراهان از او خواست تسبیح دیگری برای پدر جامانده از سفرش دهد، گفت:هر زائر یک تسبیح! همراه دیگر گفت: "من تسبیح خودم را به او میدهم." نمیدانم چرا این ولع گرفتن بیش از حق خود یا بیش از حد نیاز، کمرنگ نمیشود؟! بگذریم... اینکه با هدیه دادن یک تسبیح، حواسمان جمعتر شد که کجا رفتهایم و چه کسانی آنجا مدفون هستند و چه وظیفهای داریم، از نکاتی بود که به جانم نشست!
#اربعین_حماسه_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
جا نمانید!
✍نظیفهسادات مؤذّن
هر جا میروی، عطر حسین (ع) پیچیده است.
عالم را صلای دعوت پر کرده است.
بیایید!
آی مردم پریشان! بیایید و در این اقیانوس زلال بیپایان جاری شوید!
کربلا از زمین و زمان جوشیده است.
کربلا در تمام ذرات عالم منتشر شده است.
ذرات، در مغناطیس غریب و بیمانندی، غوطهور شدهاند و به سوی حرمش جاری میشوند.
در این رفتنها، هر چه در مسیر هست با خود میبرند.
هر چه با آنها سنخیّتی دارد، از جا کندهاند و میبرند.
هر دلی،
هر عاشقی،
هر آشنایی، ....
هر که هر چه را میتواند، به حسین (ع) سپرده است و به سوی او روانه کرده است.
عالم در گردبادی عجیب در هم پیچیده است.
خوشا آنان که با این طوفان بزرگ به پرواز درآمدهاند!
خوشا آنان که از شعلههای این عشق، جان گرفتهاند!
آی اهل عالَم!
جا نمانید!
سفینة النجاة حسین(ع) برای همه جا دارد!
#اربعین
#شوق_زیارت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔻قابلیت جدید پیامرسان بله برای زائران اربعین
رسم دیرینهای بین ما ایرانیها وجود داره که هر وقت به زیارت میریم به اونایی که دوستشون داریم پیام میدیم که #به_یادتم
حالا پیام رسان بله رباتی منتشر کرده که شما زائر امام حسین (ع) میتونی به راحتی یه پوستر زیبا با موقعیت مکانی که حضور داری تهیه و اونو در هر پیامرسانی تقدیم عزیزانت کنی.
این پوسترو میتونی بفرستی برای اونایی که تا حالا کربلا نرفتن و یا حتی افرادی که چند وقته ازشون بیخبری و شایدم بینتون کدورتی هست.
قطعا امام حسین نقطه اشتراک خوبی برای رفاقت و صمیمیت ما با همدیگست.
حالا تا دیر نشده با ربات زیر یه عکس بگیر و بهش بگو به یادش هستی... 👇
https://ble.ir/BeYadetam_bot
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI