eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
718 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
187 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
5⃣مساجد در تسخیر نوجوانان ✍زينب نجیب نوجوانی بودم پر از غرور، پشت کنکوری و مملو از انرژی. در کتابخانه محله، ثبت نام کرده بودم تا در شرایط بهتری کتاب‌های تستی را به امانت گرفته و خود را بیازمایم. ساعت هشت صبح تا ظهر در مکانی بزرگ و ساکت مشغول درس خواندن و تست‌زنی می‌شدم. روز اول بود، بعد از چهار ساعت اولین صدایی که بلند شد و هیچ کس به شکسته شدن این سکوت اعتراضی نداشت اذان ظهر بود. برای من فرصت خوبی بود تا به بهانه‌ی نماز اول وقت، کمی به سرم هوا بخورد. از جا بلند شدم و به سمت مسجد کنار کتابخانه حرکت کردم. از آنجا که آن ایام به شدت نیازمند حافظه‌ای قوی بودم، همیشه وضو داشتم، به همین دلیل خیلی سریع‌تر از نمازگزاران دیگر وارد محوطه مسجد شدم. نیاز به نگاه خاص خدا بود که صف اول را برگزیدم و به سمت آن خیز برداشتم که یک‌دفعه، پیرزنی با غیظ و ناراحتی گفت: "چقدر جوون‌های امروز پرتوقع و بی‌حیا شدند". به این طرف و آن طرف نگاهی انداختم، به غیر از من کسی نبود فقط کمی آن طرف‌تر، خانمی با دخترش نشسته بود. من نیز چیزی نگفتم. از روی کنجکاوی، زیر چشمی او را نگاه می‌کردم، بعد از چرخاندن چند مهره در تسبیح‌اش، دوباره با لحنی جدی گفت:" دختر، صف اول برای بزرگترهاست. برو به عقب." از آنجا که کلاً دختری با جسارت بودم و به راحتی سخنی را قبول نمی‌کردم سریع پرسیدم: "چرا؟" در جواب گفت: " کسی که هر روز و هر وعده به مسجد می‌آید صف اول حق اوست. دلیلش قانع‌ام نکرد اما آهسته به سمت صف دوم رفتم و در همین حین، همان مادر که آن‌سو تر نشسته بود، گفت: "حاج خانوم سخت نگیر این جوان‌ها پاک‌ترند، این‌ها جلو باشند شما هم از ثواب آن‌ها بهره می‌برید." من که اصلاً دلیل گفتگوی آن‌ها را متوجه نمی‌شدم، نشستم و برای قبولی خود در کنکور دعا کردم. پیرزن هم تا زمان شروع نماز سر خود را تکان می‌داد و غرغر می‌کرد به گمانم به بی‌ادبی نوجوان‌های روزگار می‌توپید. بعد‌از‌ظهر، به خانه برگشتم و از مادر دلیل این رفتارها را پرسیدم لبخندی زد و گفت: "صف اول ثواب بیشتری دارد به خاطر همین مشتریش بیشتر است." تازه دوزاری‌ام افتاد. اما دیگر به آن مسجد نرفتم. تا اینکه سال‌ها گذشت و من مربی مهدویت مسجدی شدم تقریباً در همان منطقه از شهر. موقع نماز حواسم بود که جلو نروم اما دیگر این گونه نبود. هرکدام از نمازگزاران مدام به هم تعارف می‌کردند که خانم شما بفرمایید. شما مقدمی.حتی خانمی صدا میزد، دخترا بیاین جلو. با خودم گفتم الحمدلله که انقلاب اسلامی نرم‌نرمک بسیاری از فرهنگ‌های غلط را که در اذهان رسوب کرده بود اصلاح کرد و امروز شاهد آنیم که، رفتارهای منسوخ جای خود را به رفتارهای شایسته می‌دهد. اما این داستان به همین جا ختم نشد، روزی شاگردانم بیش از روزهای دیگر از من سوال داشتند و نیم ساعتی بیشتر ماندند. دقیقاً همان نیم‌ساعتی که قبل از نماز مغرب، پیرمردها به مسجد می‌آیند برای عبادتی بیشتر و انجام اعمال مستحبی. صدای گفتگوی ما به طبقه‌ی پایین رسید، همانجاکه آقایان حضور داشتند. ناگهان صدای بلندی گفت تمامش کنید می‌خواهیم نماز بخوانیم. من که در جایگاه مربی بودم در مقام پاسخ برآمده و گفتم حاج آقا بیش از نیم‌ساعت تا اذان مغرب باقیست بچه‌ها سوال دارند.دوباره با لحنی طلبکارانه فریاد زد جمع‌اش کنید. در پاسخ گفتم" شرمنده‌ام نمی‌توانم. شما یک روز نماز مستحبی خود را تعطیل کن. مگر نشنیده‌اید که بزرگان ما می‌فرمایند نمازگزارانی که نسبت به بی‌نمازی جوانان جامعه بی‌تفاوت‌اند و تکلیف و مسئولیتی در خود احساس نمی‌کنند دیگر نمازگزار نیستند". دیگر جوابی نشنیدم؛ اما قبل از نماز با همان نوجوانان به صف‌های نماز جماعت پیوستیم و در کنار هم نماز جماعت خواندیم. دیگر حتی کسی نبود که برای نشستن در صف اول باعث دلخوری نوجوانان باشد بلکه این نوجوانان بودند که مقتدرانه در مسجد رفت و آمد می‌کردند و مسجد در تسخیر آنان بود. @AFKAREHOWZAVI
شب میلاد امام جواد علیه السلام ✍️زهره قاسمی امشب به درِ کوی رضا کاسه به دستم تا پر شود این کاسه ی من، بست نشستم آمد به جهان کودک پر خیر امامت دلداده ی فرزند رضا بوده و هستم... 🍃 @AFKAREHOWZAVI
✔️تاریخ گواه است ✍️فخری مرجانی شیعه از لحاظ تشکیلاتی در نهایت قدرت است و این را مدیون اهل بیت رسول الله‌ صلی الله علیه و آله است. امامانی که هر کدام در شرایط مختلف اجتماعی و سیاسی، مبارزاتی داشتند از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) تا زمان امام حسن عسکری(علیه‌السلام). مبارزاتی علیه طاغوت و دژخیمان زمان. مبارزۀ بین حق و باطل. بین نور و تاریکی. و تو گمان مبر که اکنون و در این برهه از زمان، کارکردن سخت‌تر شده است؛ بلکه باید بروی به زمان ائمه(علیهم‌السلام) تا ببینی فشار و سختی کار ایشان را. و اینک در شب ولادت یکی از همان دردانه‌های هستی، یکی از زیباترین و کامل‌ترین مخلوق خدای بی‌همتا؛ امام جواد(علیه‌السلام) دل‌مان را روانه حریم حضرتش تا عرش کبریایی پروردگار می‌کنیم و عاجزانه خواستار نگاه پر از مهر و عطوفتش می‌شویم تا زنگارها از دل‌مان بزداید و پیرایش کند وجودمان را از هرچه غیر اوست. ☘میلاد مولود پرخیروبرکت، جواد الائمه علیه‌السلام تهنیت☘ 🍃 @AFKAREHOWZAVI
🔰انتشار یادداشت‌ «مساجد در تسخیر نوجوانان» خانم زینب نجیب به عنوان یادداشت‌ امروز در روزنامه سراسری سراج @AFKAREHOWZAVI
6⃣مایل به او ✍️ فاطمه میری طایفه‌فرد خبر در کل روستا زبان به زبان می‌چرخید. حال و هوای عجیبی فضای روستا را پر کرده بود. تکلیف نمازهایی که خوانده‌ایم چه می‌شود؟ مسجد روستای‌ما حال‌وهوای خاصی داشت. اصلا روستا را به مسجد قدیمی‌اش می‌شناختند. کتیبه‌ی مسجد برمی‌گشت به دوره‌ی صفوی؛ حدود ۴۰۰ سال پیش. طی این سال‌ها از گنبد چند ردیف کاشی فیروزه‌ای افتاده‌بود‌. میراث فرهنگی چندباری هم قول مرمت داده‌بود ولی عملی نشده‌بود. هرچند این عیب چیزی از زیبایی مسجد کم نمی‌کرد. فقط مانده بودیم با این مشکل جدید چه کنیم؟ امام‌جماعت جوانی به روستا آمد. مردم از او خوششان آمده بود. تا این‌که قبله‌نما گذاشت و گفت: قبله‌ی مسجد دقیق نیست و ۳۰ درجه انحراف دارد. انحراف ۳۰ درجه‌ای قبله‌، ذهن همه را مُشَوَّش کرد. از طرفی روحانی جوان را قبول داشتند‌؛ ولی قضیه ۴۰۰ سال نماز خواندن در این مسجد بود. کم‌کم مردم از مسجد پراکنده شدند. پذیرش این اتفاق کار ساده‌ای نبود آن هم برای مردم دین‌دار روستا. با یک عمر نماز اشتباه چه می‌کردند؟ یک‍هفته‌ای که آشیخ سعید نبود؛ کلی حرف و حدیث درست شده‌بود. حرف تا دخالت از ما بهتران هم پیش رفت. تا این‌که آشیخ سعید بعد یک هفته غیبت، به روستا برگشت و از مردم خواست تا برای نمازمغرب به مسجد بیایند. قبل از نماز، آشیخ سعید رفت بالای منبر و گفت: اهالی روستای قصر، در این مدت که نبودم مسئله قبله مسجد را از اساتید فقه و نماینده حضرت آقا پرسیدم و همه‌ی جوانب کار را بررسی کردم. قرار نیست اگر متوجه اشتباه خودمان شدیم بازهم به اشتباه ادامه دهیم. اسلام دین رأفت است. دین عقلانیت است. دل‌ها مایل به خداوند است. خیال‌تان راحت تمام نماز‌های پیشین خودتان و پدران و مادران‌تان درست است چون شما به وظیفه‌ی خود عمل کرده بودید. از همین نماز به بعد به جهت درست نماز ‌می‌خوانیم. صدای صلوات در لابه‌لای طاقی ضربی مسجد می‌چرخید و بالا می‌رفت. @AFKAREHOWZAVI
خط جدید، زبان قدیم ✍️زهرا نجاتی اخیرا حکیم خردمندی که طبق اعتقادات ما، حتی سخنی هجو هم برزبان نمی آورد، یک ساعت و نیم به حرف بزرگان اقتصاد جو جان سپر و بعد سخنانی مفصل ارایه فرمود تا هم راهبری کرده باشد هم دیده‌بانی. هم خط کشی. هم تعیین وظیفه. تا حالی‌مان کرده باشد که الان اقتصاد حرف اول را می‌زند.البته برای من وشمای غیرفعال اقتصادی، شاید مهم‌تر قصه‌ی زبان فارسی باشد. همانجا که تاکید فرمود:جنستان را جوری بسازید که با «نام ایران» بفروشید،« made in iran», هم ننویسید رویش. بنویسید تولید ایران. بین تمام دانشمندان دنیا، شاید غریب ترینشان همین رهبرمان باشد. وقتی یک پیش‌بینی یا هشدار میدهت، آن قدر خاک می‌خورد تا عاقبت وقتی به دردی دچار شدیم، آن را از آرشیو بیرون بکشیم و توی چشم هم فرو کنیم و بگوییم:_ دیدی. رهبر آن سال هم گفته بود. وای برما! غرض اینکه این فارسی حرف زدن، این دغدغه زبان فارسی داشتن، این اصرار ایشان براینکه حتی از الفاظ عربی، استفاده نکنیم و اینکه آن قدر تولید علم کنیم که هرکس در هرجای دنیا، برای مراجعه به علم، احساس نیاز کرد، ناچار شود فارسی را بیاموزد، دغدغه مبارک و پرفرجام رهبر انقلاب ماست. اگر تاسف می‌خورد بر اینکه گویش جوان‌ها و نسلی از ما طوری شده که واژه‌های صدمن یک غاز، بینشان زیاد شده، این دلیل گستردگی پارسی نیست، دلیل مظلومیتش است و نشان به انزوا رفتن و به فراموشی سپردنش است. این هشدارها وقتی معنای بیشتری برایمان پیدا می‌کند، که کشورهایی مثل هند را ببینیم،که کار زبانشان، از گرته برداری گذشته و زبان شیرین و با اصالتشان، تبدیل به زبانی پر از واژه های غربی و شرقی شده. طوری که در یک ترانه‌ی هندی معاصر، شما به راحتی واژه هایی از انگلیسی را در کنار واژه‌های فارسی و هندی می‌بینید. دردی که اگر مراقبش نباشیم، به زودی بدن زبان اصیل پارسی ما را هم فراخواهد گرفت. این‌ها را گفتم تا حواس‌مان باشد، این صحبت رهبر، برای من وتوی ولایتمدار، و من. وتوی مادر و معلم و مربی که قرار است نسل آینده را تربیت کنیم، یعنی:خط قرمز. یعنی ممنوعیت استفاده از واژه هایی مثل «مرسی» و «تنکیو» و «اکی»، که بعضی‌شان را به اسم کلاس بالا و جوان‌پسندی، در روز بیش از صدبار هم استفاده می‌کنیم و خیال باطلی داریم از به روز حرف زدن. این یعنی خداحافظی با هر زبانی غیرفارسی. این یعنی کور شوند آریایی‌هایی که ادعا می‌کنند اسلام از عرب هاست و مارا به عرب پرستی محکوم می‌کنند واین را علمی برای دشمنیشان می‌کنند، اما اصرار رهبر این انقلاب را به حذف حتی واژگان عربی و استفاده از فارسی، نمی‌بینند. چون مصلحتشان اقتضا نمی کند‌. این یعنی دین ما اسلام است و مملکت‌مان ایران فارسی زبان و این بدون شک پیوند محکمی با غیرت ما بر سراسم خلیج تا ابد فارس دارد.این یعنی خط جدید مبارزه؛ پس بسم‌الله. @AFKAREHOWZAVI
«قهرمانان هنگ مرزی» ✍️طیبه فرید _سرجوخه، سرجوخه! _چه خبره شهریاری؟ _قربان متفقین از نوار مرزی عبور کردند و کلبه ی چوبی رو هم پشت سر گذاشتند و الان به پل آهنی نزدیک شدند، چی دستور می دید؟ سرجوخه مثل فنر از جا پرید و با شهریاری چشم در چشم شد، خودش را رساند به تلفن و با عجله شروع کرد به گرفتن شماره ی مرکز! اول تبریز و بعد تهران! بناگوش سرجوخه پشت تلفن هر لحظه قرمز و قرمزتر می شد! طولی نکشید که با عصبانیت گوشی را کوبید روی میز. صدای ضعیفی از پشت تلفن شنیده می شد: «سرجوخه ملک محمدی، هنگ مرزی جلفا را بدون مقاومت تسلیم ارتش شوروی نموده و سریعا پادگان را ترک کنید». بی توجه گوشی تلفن را روی میز رها کرد و رفت بیرون، هوای خنک سحر سوم شهریور که به صورتش خورد حالش جا آمد.نور ماه در بستر آرام ارس مثل آینه منعکس شده بود. تصورش سخت بود! لبخند موذیانه سربازان ارتش سرخ و هنگ مرزیِ خالی از افسران و سربازان ایرانی توی ذهنش داشت جولان می داد. این ننگ در باورش نمی گنجید، اینکه وقتی متفقین از پل آهنی عبور کنند، پادگان خالی باشد و زاغه مهمات به تصرف دشمن در بیاید و پایشان برسد به تبریز، کوچه باغ های تبریز! زیر چکمه های دشمن! سربازها را صدا زد، شهریاری و یکنفر دیگر را... _آقایون، ارتش شوروی قصد اشغال کشور رو داره، این اشغال یعنی غارت تبریز، غارت تهران، یعنی ناموس من، ناموس شما... از بالا دستور دادند عقب نشینی کنید! ولی من می خواهم بمانم. شما هم مختارید که بمانید و تا آخرین گلوله ای که دارید بجنگید و یااینکه بروید و زنده بمانید! لحظات نفس گیری بود، انتخاب مرگِ باشرف یا زندگی جلو چشم نیروهای اشغالگر متفقین! هر دو سرباز، بی درنگ با سرجوخه هم قسم شدند که تا آخر خط همراهش بمانند. صدای تیربار و شلیک گلوله لحظه ای در مرز جلفا قطع نمی شد. دو سه روز بعد به جز صدای خروش ارس هیچ صدایی به گوش نمی رسید..... فرمانده روس رسیده بود این طرف پل آهنی! اجساد ملک محمدی و دو سرباز روی زمین افتاده بود! چشم های آبی افسر روس که به آن سه نفر افتاد حیرت زده شد. لشکر سه نفره یک ارتش مسلح را سه شبانه روز پشت پل آهنی معطل کرده بود! دستی به سیبیل های طلایی اش کشید و کمی پیچ و تابشان داد! حس می کرد چقدر در این خاک بیگانه است!افسر روس دست برد از سر شانه اش یکی از درجه هایش را کند و در مقابل چشم های متعجب سربازان ارتش سرخ گذاشت روی سینه ی سرجوخه ی ایرانی! و بعد به او ادای احترام کرد و دستور داد آنها را به روش مسلمان ها به خاک بسپارند. و سرجوخه ملک محمدی و آن دو سرباز وطن برای همیشه در کنار ارس خروشان ماندگار شدند. 🍃تقدیم به شهدای مظلوم هنگ مرزی جلفا 🍃 @AFKAREHOWZAVI
خاطره‌ای از آن روز به‌یاد ماندنی ✍ مخدره چمن خواه همه خانواده مشتاقانه روبروی تلویزیون نشسته بودیم و چشم از صفحه شیشه‌ای آن جعبه جادویی برنمی‌داشتیم. تلویزیون صحنه‌هایی از سالن فرودگاه مهرآباد را نشان می‌داد. گوشه‌ای از سالن گروه سرود خودش را آماده استقبال کرده بود. همهمه‌ای در سالن بود. درمیان این هیاهو، موج شور و شعف در چهره‌ها دیده می‌شد. با دیدن این صحنه‌ها، در دلم آرزو کردم کاش من هم الان آنجا بودم. ساعت ۹:۲۷ صبح هواپیمای امام به زمین نشست. وقتی امام از پله‌های هواپیما پایین می‌آمدند، آرامش همراه با اقتدار معنوی از چهره مهربان‌شان حس می‌شد و این حس حتی از پشت صفحه شیشه‌ای بی‌جان تلویزیون به بیننده القا می‌شد. 🍃بوی گل و سوسن و یاسمن آمد عطر بهاران کنون از سفر آمد🍃 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید، اقتدار، تلاش، بارش و پیروزی نهایی☘ 🍃جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا🍃۸۱/اسرا @AFKAREHOWZAVI
🔖ماجرای یک پاسخ تاریخی ✍️آمنه عسکری منفرد سرود، آب و جارو، گل و ریسه، شیرینی و شکلات و مردمی که بدون توجه به دستور و تهدید به حکومت نظامی، برای استقبال از آیت الله خمینی به خیابانها آمده بودند. آن‌ها که می‌توانستند خود را به فرودگاه رساندند تا اولین دیدار حضوری را در خاطرات‌شان جاودانه کنند. اما اینجا در گوشه‌ی دیگر در سالن هواپیمایی  که حامل آیت الله خمینی بود، همه‌ی همراهان مضطرب بودند که چه خواهد شد؟ می‌دانستند که ستاد استقبال با وجود همه‌ی تهدیدها و فشارهای حکومتی، تمام تلاش خود را کرده‌است تا اولین حضور بین مردم در نهایت امنیت برگزار شود اما! و اینجا خبرنگاری بود که خود را برای یک مصاحبه‌ی جنجالی و مهم آماده می‌کرد. چند دقیقه گذشت تا بتواند خود را آرام‌کند. گلویش را صاف‌کرد، میکروفون‌به‌دست  به سمت صندلی آقا روح‌الله خمینی حرکت‌کرد. ابهت و قدرت در عین سادگی، نور، عظمت و هیبتی که  جذبش کرده بود، اما نمی‌توانست آن را  با شنیده‌هایش چطور جمع کند. سوال‌های زیادی در ذهنش بالا و پایین می‌رفت اما آنچه می‌دید و با قلبش احساس می‌کرد، به او جرأت و جسارت داد. بالاخره به هر زحمتی بود خود را جمع و جور کرد و با خضوعی که نمی‌فهمید از کجا بر جانش مستولی شده، آرام کنار صندلیِ آیت‌الله نشست و شروع به صحبت کرد. مترجمی که کنار آیت‌الله‌ خمینی نشسته بود با نگاهش به او قوت قلب داد، نفس عمیقی کشید و این‌طور شروع کرد: «سلام آیت الله خمینی. به ما بگویید از بازگشت به ایران چه احساسی دارید؟»  ایشان ابتدا با لبخندی ملیح به خبرنگار نگاه کرد و در نهایت اقتدار، با آرامش، خیلی آرام و ساده پاسخ داد: «هیچ» مترجم با حیرت پرسید: «هیچ»؟ آیت‌الله با آرامش تکرار کردند: «هیچ»  این‌بار نگاه متعجب مترجم با چشمان حیرت‌زده‌ی خبر‌نگار در صورت پرنور و جذبه‌ی آیت‌الله‌خمینی درهم آمیخت، «هیچ»…  تعجب تنها عکس العمل اطرافیان بود که همگی لحظه‌ای در بهت فرورفته‌بودند. حتما هر کدام از آنها انتظار چند جمله‌ی محکم و کوبنده در وصف پیروزی و یا حداقل اظهار شوق و شعف از بازگشت به ایران در جمع مردم مشتاق و یا حتی بیان جملاتی که نشان از برتری بر رضاخان و حکومت پهلوی باشد، از ایشان داشتند، اما …  حالا دیگر خبرنگار نمی‌دانست چه باید بپرسد، اما به گمانم علت آن همه خضوع در برابر عظمت و ابهت آیت‌الله را که بر جانش نشسته بود، فهمید و اکنون می‌اندیشید که با چه جملاتی پاسخِ تکان‌دهنده‌ی این پرسش را به خوانندگان منتقل کند. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکست یک معادله ✍کبرا خالقی ۱] مؤمنم به تو، که با نگاه‌ نافذت، ایمان به خدای لاشریک و اسلام ناب محمدی را در دل‌ ما نشاندی و باور ما را بارور کردی و حکومت اسلامی، این بزرگترین معروف و عمل صالح که آرزوی همه‌ی انبیاء و اوصیای الهی بوده را به منصه ظهور رساندی. نظام اسلامی که به دست توانای تو و همراهی مردم پا گرفت، خاری شد در چشم دشمنان و مستکبران عالم و نیز گلی خوشبو و معطر شد که شمیم آن فطرت مستضعفان عالم را بیدار کرد تا آنجا که خنجری شد به قلب ستمگران عالم. ۲] با آمدنت، تاریخ با افتخار، مسیرش را تغییر داد، جباران را به زانو در آوردی و چنان بر ظلم و ستم حمله‌ور شدی که استکبار در این پیچش تاریخی به کنار جاده‌ی تباهی و ضعف و زبونی افتاد؛ تا جایی که برای برگشت به جاده‌ی سلطه‌ی مجدد، به هر دستاویزی آویزان شده و طناب پوسیده جاهلیت را روز به روز محکم‌تر گرفته؛ تا مگر آبروی از دست رفته‌ی‌ خود را دوباره به دست آورد تا تکیه به فرهنگ پوسیده‌ی خود زند. اما تو با آمدنت مسیر ظهور را هموار ساختی. و چه خوش آمدی امام روح‌الله، چرا که روح خدا را در میان مستضعفان و محرومان دمیدی. خوش آمدی، آن چنان با صلابت و مهربان بر قلب ملت ایران فرود آمدی که ایام الله دهه فجر تا ابد بر پیشانی امت اسلام خواهد درخشید. ای امام، هویت ملی، اسلامی و انقلابی خود را مدیون تو هستیم، ای عبد صالح خدا. ۳] سوال خبرنگار: شما زندگی خیلی منزوی‌ای داشتید، شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بین المللی را مطالعه نکرده‌اید. تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گرفتن و دادنِ یک زندگیِ اجتماعی درگیر نبوده‌اید، آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمی‌آورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمی‌توانید درک کنید؟ ۴] امام خمینی(ره): ما و که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده می‌شده‌است را . ما خود ساخته‌ایم که در آن را ملاک دفاع و را ملاک حمله گرفته‌ایم، از هر عادلی دفاع می‌کنیم و بر هر ظالمی می‌تازیم. حال شما اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم‌گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمان‌ها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایه نفوذ سرمایه‌داران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هر کسی را محکوم نمایند بلافاصله محکوم کنند. آری با ضوابط شما من هیچ نمی‌دانم و بهتر است که ندانم. مصاحبه امام خمینی با نشریه آمریکایی تایم (صحیفه نور، جلد ۶، صفحه ۳۳۸ تاریخ۱۳۵۸/۰۹/۰۹) @AFKAREHOWZAVI
✔️ رهاورد انقلاب اسلامی در حوزه نشر جهانی معارف اسلام 💠 تبلیغ عزتمندانه از مشهد تا افریقا زهرا شریعتی «رویکرد ایران به قدرت نرم، ماهرانه و متنوع است؛ اگر تاریخ یکی از ستون‌های نفوذ ایران و یکی از نقاط‌اشتراکی باشد که مقامات این کشور، استراتژی‌های قدرت نرم را حول آن شکل می‌دهند، دین ستون دیگر [قدرت نرم ایران] است..» این بخشی از روایت بولتن اطلاعاتي ارتش آمريكا به قلم مایکل روبین در سال 2017 پیرامون استراتژي‌هاي بنيادين قدرت نرم ايران است که نشان می دهد دین و عقاید دینی هم در شکل گیری و راهبری انقلاب اسلامی و هم در تداوم و پیشبرد آن نقشی بی بدیل داشته و از پایه های گسترش عمق نفوذ نرم جمهوری اسلامی در سطح جهان می باشد. در واقع به برکت انقلاب اسلامی و مطابق فرمایش بنیانگزار کبیر انقلاب، در عصری ظلمانی که همه ارزش ها به باد رفته بود، اسلام حیاتی دوباره یافت و مسلمانان و حتی سایر دین داران از انزوای سال های پس از رنسانس، رهایی یافتن به ویژه شیعیان که همواره در طول تاریخ، میان امّت اسلام و سایر ملل، تحت ستم و فشار بود و گاها از این‌که نام آنان به عنوان شیعه یاد شود، خجالت می‌کشیدند چرا که اتهام‌های زیادی به شیعیان نسبت داده شده بود و دفاع در مقابل این هجمه گسترده تبلیغاتی امکان‌پذیر نبود. حتی در اواخر عمر رژیم پهلوی، به دلیل کمک‌های آن به رژیم صهیونیستی، شیعیان متهم به حمایت از یهود و «برادر خوانده یهود» خوانده شدند. اما با پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها این عزلت تاریخی مرتفع شد بلکه شاهد هستیم شیعیان با عزت و افتخار به تبلیغ مکتب خود در میان سایر ملت ها و کشورها نیز می پردازند که در این میان ایران اسلامی، خود پیشتاز بوده و چنانکه اشاره شد هم بعنوان رکنی از ار کان قدرت نرم و هم رسالت دینی خود، در این زمینه نقش پررنگی دارد. در این راستا گفتگوی ما با چند تن از مبلغان مشهدی عرصه بین الملل را در ادامه می خوانید. با وجود کرونا، ریسک معقولی بود/حضور خانواده مبلغ همراه او هم التیام است هم چالش در آفریقا تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، سخن بر سر این بود که تعداد شیعیان بومی سیاه پوست در این قاره شاید از تعداد انگشتان دست تجاوز نکند اما اکنون سخن از حدود ۵۰ میلیون شیعه بومی است که گذشته از تحصیل افریقایی ها در کشورهای اسلامی و بازگشت و تبلیغشان در این قاره، مرهون حضور مبلغان در این منطقه نیز می باشد مانند حجت الاسلام سیدمحسن موسوی زاده جزایری که با دغدغه صدور گفتمان انقلاب اسلامی و نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، سال 99 در آغازین روزهای چهارمین دهه زندگی، به همراه خانواده رهسپار کشور زامبیا شده است. 🔗 متن کامل در روزنامه شهرآرا @HOWZAVIAN_khorasan
ستاره‌ای‌به‌درخشش‌افتاد ✍️بانو آلاله، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان افکار بانوان حوزوی پیوست روزها می‌گذشت دیو راهزن جاده انقلاب در کمینگاه افکار مردم و چون خون در رگ‌ها جریان یافته و تنها سکاندار کشتی نادانان شده بود. جهالت و نادانی در پشت پرده خوبی و یکرنگی قد بر افراشته و آن‌ها را در خواب غفلت و بی‌خبری فرو برده است. ساعت زمان، مدت‌ها بود که از توقف ایستاده و انسان‌ها سرزمین ناکجا آباد را به امید صلح و دوستی در آن به نظاره نشسته و روزها و شب‌ها به امید آن سپری می‌شد، افرادی رخ بر تافته بودند که با کاخ خضرایی و کذایی خود بر روح و جان‌ها مسلط شده بودند و آن‌‌ها را با ندانم کاری‌های جهالت‌گونه خود به کرنش و تعظیم در مقابل بُت استعمار و سجده بر آنها میخکوب نموده بودند. روزها سپری می‌شد اما با تاریکی و وحشتی که هر لحظه بیشتر و شدیدتر می‌شد، دلقک خیمه‌شب‌بازی با اسب‌سرکش سفیانی زمانه با طوغی از طلا و زیورها قلب‌ها را در دام افکار خود می‌کشید. عدالت به فاصله سال‌ها چشم انتظاری به فراموشی سپرده شده بود، بیرق کفر، نفاق و ظلم آسمان دوستی و عدالت را به تسخیر خود کشیده بود. کودکان شب‌ها سر بر بالین وحشت و اضطراب می‌گذاشتند، خوراک‌شان شکنجه‌های استعماری بود که بر آن‌ها تحمیل می‌شد. نداها در گلوها به خاموشی گراییده و به امید فردایی همراه با آرامش قطار عمرشان بر روی ریل زندگی می‌گذشت، انتظار مسافری از سرزمین صلح و آرامش همه را مدهوش خود نموده بود. روزها می‌گذشت همچنان زمان، زمان نیرنگ، نفاق و ناملایمتی تا اینکه ساعت زمان به صدا در آمد! مسافر سرزمین عدالت وارد شد بیرق کفر با سلاح عدالت و آزادی بر زیر پاهای صلح و دوستی به سجده در آمد مردی از سرزمین عدالت جهان را با دم مسیحایی خود در آرامش و صلح غوطه‌ور نمود و آنگاه ستاره‌ای به درخشش افتاد امام خمینی(ره) وارد شد. @AFKAREHOWZAVI
نکات نهفته در یک افسانه ✍️سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین در افسانه آمده است که توی ده شَلمرود حسنی تک‌وتنها بود و علت تنهایی حسنی را همین ابتدای افسانه می‌آورد: «حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو!» که اینجا برچسب تنبلی زدن به حسنی کاری غیراخلاقی است و ممکن است در ناخودآگاه کودک حک بشود. دلیل تنبلی حسنی را از احوالات ظاهری وی نتیجه می‌گیرد: «موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز واه! واه! واه!» که تکرار «واه» برای نشان دادن عمق فاجعه و پژواک «واه» در آن است. درحالی‌که می‌شود احتمال داد قضاوت نا به‌جا رخ‌داده، شاید حسنی مدل موی بلند دوست دارد و پوست صورتش را برنزه کرده و کاشت ناخن انجام داده. درواقع وی یک تیپی زده بسی خفن و لاکچری؛ اما شاعر در ادامه می‌گوید نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچ‌کس باهاش رفیق نبود. شاید بگویید کسی اسم بچه‌اش را فلفلی و قلقلی نمی‌گذارد؛ در دهی که رودی به نام شَلم در آن جریان دارد، این اسامی هم بعید نیست. فراز بعدی عنوان می‌کند: «تنها روی سه‌پایه، نشسته بود تو سایه» احتمالاً شاعر قصد داشته با نشاندن حسنی روی سه‌پایه؛ عدم ثبات و استحکام شرایط را نتیجه‌گیری کند. چون اساساً سه‌پایه نداریم و البته باید توجه داشت این انزواطلبی حسنی، می‌تواند ناشی از درون‌گرا بودن وی بوده و تمایلی به دوستی با این اعزه نامبرده را نداشته باشد... 🔗متن کامل این طنز نوشت را در صفحه شخصی نویسنده بخوانید @AFKAREHOWZAVI
تقدیم به همه پدران  و روح آسمانی پدرم در آستانهٔ روز پدر 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ پدرم چشمـــهٔ نور است ، خدا می داند قلب او عین بلور  است ، خدا می داند در  دل حــادثـه ها صبــر و تحمـل دارد مهـربانانه  صبـور اسـت ، خدا می داند مثـل آیینــه ، دل ســاده  و روشــن دارد پدر از کینـه به دور است ‌، خدا می داند بوسـه بر دست پدر ، حـسّ غریبـی دارد حسّ دوری ز غرور است ، خدا می داند دلِ  دریــایـــیِ او  از دلِ  امـــواج   بلا دائمــاً غــرقِ  عبـور است خدا می داند پُرِ موج است، ولی ساحل آرامش ماست در غم و غصه شکور است خدا می داند اینکه گفتم پدرم هست ، ولی رفته و نیست همـــدم اهــل قبـــور است ، خدا می داند سفــری سبــز ، جــدا کرده  پدر  را از  ما خــانه اش روضــهٔ نور است ، خدا می داند باز هم  روز  پدر ، غیــرِ  دلِ خستــهٔ  من همه جا شادی و شور است ، خدا می داند روزت ای خسته ترین کوه ! مبــارک باشد روزت ای  قلــّــهٔ نستـــوه  ! مبــارک باشد 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═ (کیمیا) 💠 💠 @shaeranehowzavi
چقدر می‌شناسمش؟ ✍سیده ناهید موسوی مولودکعبه، پرورش یافته مکتب پیامبراکرم(ص) و اولین شخصی که به اسلام ایمان آورد. ایمانش توأم با یقین بود و درعین حال، معیار هدایت و راه نجات برای هر انسان آزاده‌ای در جهان. از ویژگی‌های امامان(ع) اطاعت از پرودگار است و امام علی(ع) نیز در این ویژگی سرآمد است. امیرالمومنین (ع) شریک غم و همراه سختی‌های مردم بودند و ساده زیستی را سرلوحه زندگی خود می‌دانستند. سیاست‌هایشان کاملا مطابق باقرآن و سنت پیامبر(ص) بود و در هیچ شرایطی حاضر به عدول از این مبانی نبودند، حتی در زمانی که به خلافت رسیدند. در تمام عمر شریف خود از نوجوانی تا کهولت سن از شجاعت فوق العاده‌ای برخوردار بودند. نهج البلاغه که نام دیگر آن«أخ القرآن»است، جامع‌ترین کتاب پس ازقرآن محسوب می‌شود و می‌تواند راهنما و هدایتگر انسان درتمام ابعاد زندگی باشد. در عظمت و شگفتی این اثر جاودانه همین کافی است که در وصفش گفته‌اند؛ کلامی که بالاتر از کلام بشر و پایین‌تر از کلام خداوند است. بااینکه بیش از هزاران سال از عمر نهج‌البلاغه می‌گذرد اما این گنجینه ارزشمند و گرانبها، در میان بسیاری از شیعیان هنوز هم مهجورمانده و تنها با نام این کتاب آشنایی دارند. این درحالی است که جرج جرداق ادیب و نویسنده مسیحی اهل لبنان، چهار دهه از عمرخود را صرف مطالعه و تحقیق و به تعبیرخودش عمرش را صرف مطالعه یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های جهان امام الموحدین حضرت علی(ع) کرده است و بیش از دویست مرتبه نهج البلاغه راخوانده وحاصل تحقیقات وی و البته بخش درخشان زندگی‌اش تالیف دایرةالمعارف علی، صدای عدالت انسانی، علی و حقوق بشر، علی و انقلاب فرانسه، علی و سقراط، علی و ناسیونالیست عربی و عناوین دیگری در این زمینه است. وی می‌گوید: عدالت موجود در علی(ع) از عادات عربی اصیل چون دوست داشتن خیر، کمک، اخوت، شهامت، کرم، مردانگی، قهرمانی،‌ سوارکاری، شجاعت، عدل، انصاف، فرهنگ، ادب، فکر، علم، دین، زهد و ترس از خداوند و امور دیگری از این دست که از عادات اصیل یک فرد عربی محسوب می‌شود، تا اینکه مرا واداشت تا از امام علی(ع) نمادی ملی و عربی اتخاذ کنم و به ایشان افتخارکنم و من پس ازعلی(ع) کسی را شایسته نوشتن ندیدم وتصمیم گرفتم که جز در موردایشان ننویسم. یکی از ویژگی‌های مهم نهج البلاغه که آن را از بسیاری ازکتاب‌های دیگرممتاز کرده، تنوع موضوعاتی است که درآن موجود می‌باشد و این مجموعه غنی می‌تواند نیازهای مختلف علمی و عملی انسان را پاسخ دهد و باعث رشد و هدایت بشر در عرصه‌های فردی و اجتماعی گردد. بنابراین لازم است تا با استفاده ازشیوه‌های آشنایی بانهج البلاغه ازجمله، تهیه نهج البلاغه درهرخانه و اهدای آن در مساجد، مدارس وادارات، تشویق به مطالعه کتاب‌های پیرامون نهج البلاغه و ایجاد انگیزه مطالعه وانس بااین کتاب ارزشمند و حتی حفظ نهج البلاغه همراه برگزاری مسابقات مختلف دراین زمینه و اهدای جوایز متناسب، که عامل اصلی تشویق است، در بین جوانان ایجاد معنویت کرد و درآخرنصب کلمات زیبای نهج البلاغه درمحیط‌های مختلف از شیوه‌های مهم و کارآمد برای آشنایی با جملات حکمت آمیز و تأثیرگذار در منظر عموم مردم است. این کار می‌تواند با نوشتن کلمات کوتاه حضرت در صفحات شخصی در فضای مجازی هم موثر باشد. @AFKAREHOWZAVI
پدری به وسعت همۀ عوالم ✍️فخری مرجانی وقتی خداوند خلقت آدم را کامل کرد؛ همان زمان که تسویه شد و از روح خودش در او دمید؛ آن‌چنان خلقت عظیمی بود که به خود احسنت گفت: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» و انسان آینۀ تمام‌نمای جمال و جلال پروردگارش شد. سال‌ها و سال‌ها گذشت تا مولودی در کعبه متولد شد. آن‌قدر آن شخصیت، عظیم و محبوب خدا بود که اجازه یافت در خانۀ خدا متولد شود. آن‌زمان که مولود کعبه شد؛ از عرش الهی، چند صباحی میهمان اهل زمین شد و لباس زمینیان بر تن کرد؛ پروردگارش در وصف او چه گفت؟! در وصف کسی که سه روز در کعبه میهمان خدایش بود و پس از آن میهمان پیامبر خدا(صلى‌الله‌علیه‌وآله). از همان شیرخوارگی، عبد خدا بود و جز او معبودی نمی‌شناخت. با نَفَس گرم رسول‌ خدا رشد کرد و نَفَس کشید. شاید به همین دلیل بود که خداوند در آیه مباهله، او را نَفْس رسول نامید. به تدریج در کنار رسول خدا قد کشید‌حتی صداى وحى را نیز مى‌شنید؛ نه اینکه وحی بر او نازل شود که او پیغمبر نبود؛ جبرئیل امین با على(علیه السلام) حرف نمى‌زد؛ اما او گفت‌وگوى جبرئیل با پیغمبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) را مى‌شنید. و همۀ این فضایل به دلیل عبودیت و بندگی او در مقابل پروردگارش بود. و تنها عبد خداست که می‌تواند دارای این همه فضایلی باشد که حتی چشم دشمنانش را خیره کند و نتوانند از آن سر باز زنند. اگر بندگی خدا نمی‌کرد که امیرالمؤمنین نمی‌شد. و آن‌گاه که خلافتش را غصب کردند، بعد از مجاهدت‌ها و تلاش‌ها وقتی دانست که اگر ادامه دهد، از اسلام جز نامی نمی‌ماند، سکوت کرد؛ هرچند راضی نبود به خلافت‌شان. و این ناشی از دیدِ وسیع و نافذ او بود که شرایط را شناخت و حاضر به نابودی دین خدا نشد؛ دینی که پیامبر اسلام(صلى‌الله‌علیه‌وآله) برای به ثمرنشاندن و گسترشش در جهان تلاش‌ها کرده بود. که علی(علیه‌السلام) نیز در این مجاهدت‌ها دوشادوش پیامبر بود؛ مانند کودکی که پیوسته مطیع امر پدر است. وقتی قضیه به اینجای داستان می‌رسد، غمی عظیم از نداشتن مهربان در دل انسان چنگ می‌زند؛ پدری که اگر غاصبان، خلافتش را غصب نکرده بودند، هنگامه‌ای در جهان اسلام به پا می‌کرد. و انسان‌هایی تربیت می‌نمود که بتوانند همۀ ابعاد وجودی‌شان را رشد دهند؛ نه اینکه فقط به فکر خور و خواب و چند روزۀ این دنیای فانی باشند. حسرتِ نبودن مهربان، چندبُعدی و کامل که می‌تواند تو را از دنیای خاکی به عالم باقی برساند و تو را زیاد کند؛ تا همیشۀ عمرت در دلت زبانه می‌کشد. اما مسروری از اینکه شیعۀ او نام گرفته‌ای، مسروری که محبت نگاه را در زندگی‌ات درک کرده‌ای، مسروری از اینکه او را آگاهانه انتخاب کرده‌ای. هر چند که استادِ شهیدمرتضی مطهری در کتاب انسان کامل می‌فرماید: «شیعه؛ یعنی کسی که علی‌ را مشایعت کند؛ یعنی انسان با «لفظ» شیعه نمی‌شود، با «حرف» شیعه نمی‌شود، فقط با «حب و علاقه» شیعه نمی‌شود؛ پس با چه چیز شیعه‌ می‌شود؟ با مشایعت. مشایعت؛ یعنی همراهی. وقتی کسی می‌رود، شما پشت‌ سر و همراه او می‌روید، این را «مشایعت» می‌گویند. شیعۀ علی؛ یعنی‌ مشایعت‌کنندۀ عملی علی.» و این، رسالت تو را در عهدی که با او بسته‌ای بیشتر می‌کند. 🍃پیشاپیش میلاد فرخندۀ امام خوبی‌ها، امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب بر همۀ محبین و شیعیانش تهنیت🍃 @AFKAREHOWZAVI
منجی دلتنگی دوران ✍️زهره قاسمی، عضو تحریریه مجتهده امین چشم‌هایت در زمستان عطر نرگس می‌دهد منجی دل‌تنگی دوران، نگاهم می‌کنی؟ از هوای شهر بیزارم، نفس از دست رفت کوچ نزدیک است آیا سر به راهم می‌کنی؟ هیچ فصلی مثل فصل خستگی‌ها زرد نیست سبزی روح بهاران را پناهم می‌کنی؟ من گدای کوچه‌ی دردم، دوا دست تو است باز با آغوش مهرت پادشاهم می‌کنی؟ من خراب عطر گل بوی وصالت گشته‌ام مست و مدهوش نگاه صبح‌گاهم ‌می‌کنی؟ با تب عشق آمدم تا خیس بارانت شوم دست اعجاز خدا را سرپناهم می‌کنی؟ خسته از بار گناه و بی‌قرار لطف تو ابر رحمت، سایه‌ات را تکیه‌گاهم می‌کنی؟ @AFKAREHOWZAVI
🍃مهدی باوریم اما... ✍زينب نجیب، عضو تحریریه مجتهده امین وقتی در آرزوی احیای تمدنی اسلامی به ابعاد و زوایای انسان و جامعه‌ی انسانیِ تمدن‌ساز می‌نگرم، چیزی نمی‌یابم جز آنچه به نامِ آرمان‌های امام و انقلاب بر صفحه‌ی تاریکِ تاریخِ بشر همچون ستارگانی می‌درخشد. تاریخی که سایه‌ی شوم استکبار و ظلم و فساد، قرن‌ها بر چهره‌ی انسانیت آن مُهرِ خاموشی زده بود و یک روز، صبحی روشن، در افق دید آزادی‌خواهانِ جهان کلید خورد و آن فریاد دعوت پیر جماران بود در قلب ایران . البته، او پرچم سه رنگ منقش به توحید را در حالی به یار خراسانی داد که هنوز نهالی بود تازه ریشه‌دوانده در خاک انقلاب. باید این نهال، با دستی پر مهر، با دیدی بصیر، با عقلی مدبر و با شجاعتی بی‌مانند آبیاری می‌گشت و اینچنین شد که آن نهال جوان به شجره طیبه‌ی ریشه‌دوانده‌ای تبدیل شد که دیگر با باد که هیچ، با طوفان‌های زمانه هم نلرزید و نخواهد لرزید. و اینک... اینک ما به برکت وجود الگویی به این زیبایی و بزرگی، می‌توانیم با قدرت، دولت کریمه مهدوی را باور کنیم؛ چراکه اگر در غیاب معصوم می‌توان به آرمان‌های تمدن‌ساز، اندیشید، آن‌ها را خواست، از آن‌ها دفاع کرد و امید به تحقق آن داشت و آن را محقق کرد، پس به طور قطع می‌توان با حضور مهدی موعود (عج) در آن زیست و آن را حفظ کرد. بنابراین می‌توان گفت؛ انقلاب اسلامی، نه فقط بسترسازِ ظهور که مقدمه ساز آن است. و اما، ما ... ما می‌توانیم با برداشتن قدم‌های بلند و محکم در مسیر انقلاب اسلامی و با جهاد تبیین در جهت حفظ شعائر آن و مقاومت در برابر دشمنان آن، ظهور منجی عالم بشریت را رقم بزنیم. و شاهد جهانی باشیم که عدالت، تنها، نگین انگشتر حکومت آن ابر انسان است. آری ما مهدی‌باوریم اما کافی‌نیست؛ باید مهدی‌یاور باشیم. @AFKAREHOWZAVI
🔅جهان با او ✍️نجمه صالحی در کعبه چشم بر جهان گشود. جهانی را که در کودکی و نوجوانی در دامانش بزرگ شد و پرورش یافت، دوست داشت. دوشادوش او سختی بلندی‌های کوه نور را می‌پیمود، غار حرا برایش بهترین کارگاه انسان‌سازی شد. جهانی که در جوانی و بهار جانش رقم خورد با بهار زندگی و بهترین همراه و یار بود. طولی نکشید دست‌تقدیر به جهانش ضربه‌ای زد. برترین مربی و بهترین یارش از جهان رخت بربستند. جهان او بعد از نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله و دخت گرامی او، سکوت و تنهایی شد. جهان در نظرش همچو سکه دو رو داشت. جهان در چشمش خوار بود حتی از برگ جویده‌ای در دهان ملخی، خوارتر* و از دانه تلخی بر شاخه درخت بلوط تلخ‌تر* او از جهان قاسطین، ناکثین و مارقین و نوع نگرش آن‌ها نسبت به دنیا بیزار بود و دید آن‌ها را نسبت به دنیا مورد سرزنش قرار می‌داد اما روی دیگر دنیا را روی سازنده آن یعنی محل عبادت دوستان و محل نزول وحی الهی می‌دانست.* دنیا را با دو نقش مثبت و منفی به ما شناساند، دنیایی که می‌تواند بر روی چشم حقیقت‌بین انسان پرده افکند و بالعکس. سکّه‌ای دو رو که هم طرف برد دارد و هم طرف باخت. هم می‌تواند انسان را کور کند و هم می‌تواند بصیرت و بینایی دهد. به انتخاب و گزینش بستگی دارد که کدام طرف را برای قرائت انتخاب کند؛ طرف «من ابصر بها» یا طرف «من ابصر الیها» * و او بهترین الگو برای درست زیستن در این جهان بوده و هست. جهان بی‌علی و اولادش بیش‌از کویر و برهوت نخواهد بود. *نهج‌البلاغه، خ215 *همان،ن 45 *همان،ح131 *همان،خ82 🍃 تابلورنگ روغن اثرجدید حسن روح‌الامین🍃 @AFKAREHOWZAVI
🍃🌹 مثل مفاتیح الجنان سرشار آه است حال دلی که با کمیلش رو به راه است شهر یتیم کوفه دیده، نیمه شب ها رد قدم های علی لبریز ماه است مردی که آغوش عبای وصله دارش سقفی برای کودکان بی پناه است هم بازی طفلان شده آن کس که خیبر بر روی کوه شانه اش مانند کاه است هر جا علی سجاده اش را پهن کرده آنجا برای سائل او قبله گاه است از چشم های دردمند او چکیده دریای طوفانی که در اعماق چاه است 💠 💠 @shaeranehowzavi
🔖 پدر امت ✍🏻 زهرا کبیری‌پور بیشتر افرادی که به شهر نجف مشرف شده‌اند، در اولین توصیف می‌گویند: انگار در منزل پدرمان بودیم. من هم در اولین حضورم در حرم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به دنبال پیدا کردن این حس بودم که ناگهان فهمیدم هیچ نیازی به جستجو کردن نیست، در لحظه به لحظه‌ی حضور در حرم امنش تنها توصیفی که از احساست می‌توانی داشته باشی، حس حضور در منزل پدری است. حس اطمینان، حس آرامش، حس تکیه‌گاه داشتن و... . کنجکاو شدم تا منشأ این حس را پیدا کنم که با این روایت که از پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) نقل شده است، رو به رو شدم که فرمودند: «أنَا و عَلِی أبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»* من و علی پدران این امت هستیم. در روایات مختلف آمده است که انسان دارای دو نوع پدر است. یک پدری که منشأ تولد و پیدایش او است و دیگری آنکه عهده‌دار تربیت و کمال روحی و معنوی اوست. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) طبق این روایت پدر دوم ما بوده و مسئولیت بُعد معنوی ما شیعیان بر دوش اوست. منشأ حسی که در حرم امنش به مذاق می‌آید هم باید همین باشد. * عيون أخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج‏۲، ص۸۶، علل‌الشرائع، ج‏۱، ص۱۲۸. @AFKAREHOWZAVI
واکسینه عبادی ✍️نجمه صالحی چه خوش خاطره‌ای باشد اقامه اولین نماز با بهترین رهبر و پدر امت. این خاطره هیچ‌وقت از خاطر این دختران، پاک نخواهد شد. شادی وصف ناشدنی که شیرینی آن تا آخر عمر حتما زیر زبان‌شان باقی خواهد ماند. این دختران نو تکلیف، واکسینه عبادی شدند. 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 @AFKAREHOWZAVI