eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
718 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
187 ویدیو
15 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖ماجرای یک پاسخ تاریخی ✍️آمنه عسکری منفرد سرود، آب و جارو، گل و ریسه، شیرینی و شکلات و مردمی که بدون توجه به دستور و تهدید به حکومت نظامی، برای استقبال از آیت الله خمینی به خیابانها آمده بودند. آن‌ها که می‌توانستند خود را به فرودگاه رساندند تا اولین دیدار حضوری را در خاطرات‌شان جاودانه کنند. اما اینجا در گوشه‌ی دیگر در سالن هواپیمایی  که حامل آیت الله خمینی بود، همه‌ی همراهان مضطرب بودند که چه خواهد شد؟ می‌دانستند که ستاد استقبال با وجود همه‌ی تهدیدها و فشارهای حکومتی، تمام تلاش خود را کرده‌است تا اولین حضور بین مردم در نهایت امنیت برگزار شود اما! و اینجا خبرنگاری بود که خود را برای یک مصاحبه‌ی جنجالی و مهم آماده می‌کرد. چند دقیقه گذشت تا بتواند خود را آرام‌کند. گلویش را صاف‌کرد، میکروفون‌به‌دست  به سمت صندلی آقا روح‌الله خمینی حرکت‌کرد. ابهت و قدرت در عین سادگی، نور، عظمت و هیبتی که  جذبش کرده بود، اما نمی‌توانست آن را  با شنیده‌هایش چطور جمع کند. سوال‌های زیادی در ذهنش بالا و پایین می‌رفت اما آنچه می‌دید و با قلبش احساس می‌کرد، به او جرأت و جسارت داد. بالاخره به هر زحمتی بود خود را جمع و جور کرد و با خضوعی که نمی‌فهمید از کجا بر جانش مستولی شده، آرام کنار صندلیِ آیت‌الله نشست و شروع به صحبت کرد. مترجمی که کنار آیت‌الله‌ خمینی نشسته بود با نگاهش به او قوت قلب داد، نفس عمیقی کشید و این‌طور شروع کرد: «سلام آیت الله خمینی. به ما بگویید از بازگشت به ایران چه احساسی دارید؟»  ایشان ابتدا با لبخندی ملیح به خبرنگار نگاه کرد و در نهایت اقتدار، با آرامش، خیلی آرام و ساده پاسخ داد: «هیچ» مترجم با حیرت پرسید: «هیچ»؟ آیت‌الله با آرامش تکرار کردند: «هیچ»  این‌بار نگاه متعجب مترجم با چشمان حیرت‌زده‌ی خبر‌نگار در صورت پرنور و جذبه‌ی آیت‌الله‌خمینی درهم آمیخت، «هیچ»…  تعجب تنها عکس العمل اطرافیان بود که همگی لحظه‌ای در بهت فرورفته‌بودند. حتما هر کدام از آنها انتظار چند جمله‌ی محکم و کوبنده در وصف پیروزی و یا حداقل اظهار شوق و شعف از بازگشت به ایران در جمع مردم مشتاق و یا حتی بیان جملاتی که نشان از برتری بر رضاخان و حکومت پهلوی باشد، از ایشان داشتند، اما …  حالا دیگر خبرنگار نمی‌دانست چه باید بپرسد، اما به گمانم علت آن همه خضوع در برابر عظمت و ابهت آیت‌الله را که بر جانش نشسته بود، فهمید و اکنون می‌اندیشید که با چه جملاتی پاسخِ تکان‌دهنده‌ی این پرسش را به خوانندگان منتقل کند. @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکست یک معادله ✍کبرا خالقی ۱] مؤمنم به تو، که با نگاه‌ نافذت، ایمان به خدای لاشریک و اسلام ناب محمدی را در دل‌ ما نشاندی و باور ما را بارور کردی و حکومت اسلامی، این بزرگترین معروف و عمل صالح که آرزوی همه‌ی انبیاء و اوصیای الهی بوده را به منصه ظهور رساندی. نظام اسلامی که به دست توانای تو و همراهی مردم پا گرفت، خاری شد در چشم دشمنان و مستکبران عالم و نیز گلی خوشبو و معطر شد که شمیم آن فطرت مستضعفان عالم را بیدار کرد تا آنجا که خنجری شد به قلب ستمگران عالم. ۲] با آمدنت، تاریخ با افتخار، مسیرش را تغییر داد، جباران را به زانو در آوردی و چنان بر ظلم و ستم حمله‌ور شدی که استکبار در این پیچش تاریخی به کنار جاده‌ی تباهی و ضعف و زبونی افتاد؛ تا جایی که برای برگشت به جاده‌ی سلطه‌ی مجدد، به هر دستاویزی آویزان شده و طناب پوسیده جاهلیت را روز به روز محکم‌تر گرفته؛ تا مگر آبروی از دست رفته‌ی‌ خود را دوباره به دست آورد تا تکیه به فرهنگ پوسیده‌ی خود زند. اما تو با آمدنت مسیر ظهور را هموار ساختی. و چه خوش آمدی امام روح‌الله، چرا که روح خدا را در میان مستضعفان و محرومان دمیدی. خوش آمدی، آن چنان با صلابت و مهربان بر قلب ملت ایران فرود آمدی که ایام الله دهه فجر تا ابد بر پیشانی امت اسلام خواهد درخشید. ای امام، هویت ملی، اسلامی و انقلابی خود را مدیون تو هستیم، ای عبد صالح خدا. ۳] سوال خبرنگار: شما زندگی خیلی منزوی‌ای داشتید، شما اقتصاد جدید و حقوق روابط بین المللی را مطالعه نکرده‌اید. تحصیل شما مربوط به علوم الهی است، شما در سیاست و گرفتن و دادنِ یک زندگیِ اجتماعی درگیر نبوده‌اید، آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمی‌آورد که ممکن است عواملی در این معادله باشد که شما نمی‌توانید درک کنید؟ ۴] امام خمینی(ره): ما و که تا به حال به واسطه آن تمام مسائل جهان سنجیده می‌شده‌است را . ما خود ساخته‌ایم که در آن را ملاک دفاع و را ملاک حمله گرفته‌ایم، از هر عادلی دفاع می‌کنیم و بر هر ظالمی می‌تازیم. حال شما اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم‌گذاشت. امید است کسانی پیدا شوند که ساختمان بزرگ سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمان‌ها و شوراها را بر این پایه بنا کنند، نه بر پایه نفوذ سرمایه‌داران و قدرتمندان که هر موقعی که خواستند هر کسی را محکوم نمایند بلافاصله محکوم کنند. آری با ضوابط شما من هیچ نمی‌دانم و بهتر است که ندانم. مصاحبه امام خمینی با نشریه آمریکایی تایم (صحیفه نور، جلد ۶، صفحه ۳۳۸ تاریخ۱۳۵۸/۰۹/۰۹) @AFKAREHOWZAVI
✔️ رهاورد انقلاب اسلامی در حوزه نشر جهانی معارف اسلام 💠 تبلیغ عزتمندانه از مشهد تا افریقا زهرا شریعتی «رویکرد ایران به قدرت نرم، ماهرانه و متنوع است؛ اگر تاریخ یکی از ستون‌های نفوذ ایران و یکی از نقاط‌اشتراکی باشد که مقامات این کشور، استراتژی‌های قدرت نرم را حول آن شکل می‌دهند، دین ستون دیگر [قدرت نرم ایران] است..» این بخشی از روایت بولتن اطلاعاتي ارتش آمريكا به قلم مایکل روبین در سال 2017 پیرامون استراتژي‌هاي بنيادين قدرت نرم ايران است که نشان می دهد دین و عقاید دینی هم در شکل گیری و راهبری انقلاب اسلامی و هم در تداوم و پیشبرد آن نقشی بی بدیل داشته و از پایه های گسترش عمق نفوذ نرم جمهوری اسلامی در سطح جهان می باشد. در واقع به برکت انقلاب اسلامی و مطابق فرمایش بنیانگزار کبیر انقلاب، در عصری ظلمانی که همه ارزش ها به باد رفته بود، اسلام حیاتی دوباره یافت و مسلمانان و حتی سایر دین داران از انزوای سال های پس از رنسانس، رهایی یافتن به ویژه شیعیان که همواره در طول تاریخ، میان امّت اسلام و سایر ملل، تحت ستم و فشار بود و گاها از این‌که نام آنان به عنوان شیعه یاد شود، خجالت می‌کشیدند چرا که اتهام‌های زیادی به شیعیان نسبت داده شده بود و دفاع در مقابل این هجمه گسترده تبلیغاتی امکان‌پذیر نبود. حتی در اواخر عمر رژیم پهلوی، به دلیل کمک‌های آن به رژیم صهیونیستی، شیعیان متهم به حمایت از یهود و «برادر خوانده یهود» خوانده شدند. اما با پیروزی انقلاب اسلامی، نه تنها این عزلت تاریخی مرتفع شد بلکه شاهد هستیم شیعیان با عزت و افتخار به تبلیغ مکتب خود در میان سایر ملت ها و کشورها نیز می پردازند که در این میان ایران اسلامی، خود پیشتاز بوده و چنانکه اشاره شد هم بعنوان رکنی از ار کان قدرت نرم و هم رسالت دینی خود، در این زمینه نقش پررنگی دارد. در این راستا گفتگوی ما با چند تن از مبلغان مشهدی عرصه بین الملل را در ادامه می خوانید. با وجود کرونا، ریسک معقولی بود/حضور خانواده مبلغ همراه او هم التیام است هم چالش در آفریقا تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، سخن بر سر این بود که تعداد شیعیان بومی سیاه پوست در این قاره شاید از تعداد انگشتان دست تجاوز نکند اما اکنون سخن از حدود ۵۰ میلیون شیعه بومی است که گذشته از تحصیل افریقایی ها در کشورهای اسلامی و بازگشت و تبلیغشان در این قاره، مرهون حضور مبلغان در این منطقه نیز می باشد مانند حجت الاسلام سیدمحسن موسوی زاده جزایری که با دغدغه صدور گفتمان انقلاب اسلامی و نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، سال 99 در آغازین روزهای چهارمین دهه زندگی، به همراه خانواده رهسپار کشور زامبیا شده است. 🔗 متن کامل در روزنامه شهرآرا @HOWZAVIAN_khorasan
ستاره‌ای‌به‌درخشش‌افتاد ✍️بانو آلاله، با ارسال یادداشتی به جمع نویسندگان افکار بانوان حوزوی پیوست روزها می‌گذشت دیو راهزن جاده انقلاب در کمینگاه افکار مردم و چون خون در رگ‌ها جریان یافته و تنها سکاندار کشتی نادانان شده بود. جهالت و نادانی در پشت پرده خوبی و یکرنگی قد بر افراشته و آن‌ها را در خواب غفلت و بی‌خبری فرو برده است. ساعت زمان، مدت‌ها بود که از توقف ایستاده و انسان‌ها سرزمین ناکجا آباد را به امید صلح و دوستی در آن به نظاره نشسته و روزها و شب‌ها به امید آن سپری می‌شد، افرادی رخ بر تافته بودند که با کاخ خضرایی و کذایی خود بر روح و جان‌ها مسلط شده بودند و آن‌‌ها را با ندانم کاری‌های جهالت‌گونه خود به کرنش و تعظیم در مقابل بُت استعمار و سجده بر آنها میخکوب نموده بودند. روزها سپری می‌شد اما با تاریکی و وحشتی که هر لحظه بیشتر و شدیدتر می‌شد، دلقک خیمه‌شب‌بازی با اسب‌سرکش سفیانی زمانه با طوغی از طلا و زیورها قلب‌ها را در دام افکار خود می‌کشید. عدالت به فاصله سال‌ها چشم انتظاری به فراموشی سپرده شده بود، بیرق کفر، نفاق و ظلم آسمان دوستی و عدالت را به تسخیر خود کشیده بود. کودکان شب‌ها سر بر بالین وحشت و اضطراب می‌گذاشتند، خوراک‌شان شکنجه‌های استعماری بود که بر آن‌ها تحمیل می‌شد. نداها در گلوها به خاموشی گراییده و به امید فردایی همراه با آرامش قطار عمرشان بر روی ریل زندگی می‌گذشت، انتظار مسافری از سرزمین صلح و آرامش همه را مدهوش خود نموده بود. روزها می‌گذشت همچنان زمان، زمان نیرنگ، نفاق و ناملایمتی تا اینکه ساعت زمان به صدا در آمد! مسافر سرزمین عدالت وارد شد بیرق کفر با سلاح عدالت و آزادی بر زیر پاهای صلح و دوستی به سجده در آمد مردی از سرزمین عدالت جهان را با دم مسیحایی خود در آرامش و صلح غوطه‌ور نمود و آنگاه ستاره‌ای به درخشش افتاد امام خمینی(ره) وارد شد. @AFKAREHOWZAVI
نکات نهفته در یک افسانه ✍️سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین در افسانه آمده است که توی ده شَلمرود حسنی تک‌وتنها بود و علت تنهایی حسنی را همین ابتدای افسانه می‌آورد: «حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو!» که اینجا برچسب تنبلی زدن به حسنی کاری غیراخلاقی است و ممکن است در ناخودآگاه کودک حک بشود. دلیل تنبلی حسنی را از احوالات ظاهری وی نتیجه می‌گیرد: «موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز واه! واه! واه!» که تکرار «واه» برای نشان دادن عمق فاجعه و پژواک «واه» در آن است. درحالی‌که می‌شود احتمال داد قضاوت نا به‌جا رخ‌داده، شاید حسنی مدل موی بلند دوست دارد و پوست صورتش را برنزه کرده و کاشت ناخن انجام داده. درواقع وی یک تیپی زده بسی خفن و لاکچری؛ اما شاعر در ادامه می‌گوید نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچ‌کس باهاش رفیق نبود. شاید بگویید کسی اسم بچه‌اش را فلفلی و قلقلی نمی‌گذارد؛ در دهی که رودی به نام شَلم در آن جریان دارد، این اسامی هم بعید نیست. فراز بعدی عنوان می‌کند: «تنها روی سه‌پایه، نشسته بود تو سایه» احتمالاً شاعر قصد داشته با نشاندن حسنی روی سه‌پایه؛ عدم ثبات و استحکام شرایط را نتیجه‌گیری کند. چون اساساً سه‌پایه نداریم و البته باید توجه داشت این انزواطلبی حسنی، می‌تواند ناشی از درون‌گرا بودن وی بوده و تمایلی به دوستی با این اعزه نامبرده را نداشته باشد... 🔗متن کامل این طنز نوشت را در صفحه شخصی نویسنده بخوانید @AFKAREHOWZAVI
تقدیم به همه پدران  و روح آسمانی پدرم در آستانهٔ روز پدر 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ پدرم چشمـــهٔ نور است ، خدا می داند قلب او عین بلور  است ، خدا می داند در  دل حــادثـه ها صبــر و تحمـل دارد مهـربانانه  صبـور اسـت ، خدا می داند مثـل آیینــه ، دل ســاده  و روشــن دارد پدر از کینـه به دور است ‌، خدا می داند بوسـه بر دست پدر ، حـسّ غریبـی دارد حسّ دوری ز غرور است ، خدا می داند دلِ  دریــایـــیِ او  از دلِ  امـــواج   بلا دائمــاً غــرقِ  عبـور است خدا می داند پُرِ موج است، ولی ساحل آرامش ماست در غم و غصه شکور است خدا می داند اینکه گفتم پدرم هست ، ولی رفته و نیست همـــدم اهــل قبـــور است ، خدا می داند سفــری سبــز ، جــدا کرده  پدر  را از  ما خــانه اش روضــهٔ نور است ، خدا می داند باز هم  روز  پدر ، غیــرِ  دلِ خستــهٔ  من همه جا شادی و شور است ، خدا می داند روزت ای خسته ترین کوه ! مبــارک باشد روزت ای  قلــّــهٔ نستـــوه  ! مبــارک باشد 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═ (کیمیا) 💠 💠 @shaeranehowzavi
چقدر می‌شناسمش؟ ✍سیده ناهید موسوی مولودکعبه، پرورش یافته مکتب پیامبراکرم(ص) و اولین شخصی که به اسلام ایمان آورد. ایمانش توأم با یقین بود و درعین حال، معیار هدایت و راه نجات برای هر انسان آزاده‌ای در جهان. از ویژگی‌های امامان(ع) اطاعت از پرودگار است و امام علی(ع) نیز در این ویژگی سرآمد است. امیرالمومنین (ع) شریک غم و همراه سختی‌های مردم بودند و ساده زیستی را سرلوحه زندگی خود می‌دانستند. سیاست‌هایشان کاملا مطابق باقرآن و سنت پیامبر(ص) بود و در هیچ شرایطی حاضر به عدول از این مبانی نبودند، حتی در زمانی که به خلافت رسیدند. در تمام عمر شریف خود از نوجوانی تا کهولت سن از شجاعت فوق العاده‌ای برخوردار بودند. نهج البلاغه که نام دیگر آن«أخ القرآن»است، جامع‌ترین کتاب پس ازقرآن محسوب می‌شود و می‌تواند راهنما و هدایتگر انسان درتمام ابعاد زندگی باشد. در عظمت و شگفتی این اثر جاودانه همین کافی است که در وصفش گفته‌اند؛ کلامی که بالاتر از کلام بشر و پایین‌تر از کلام خداوند است. بااینکه بیش از هزاران سال از عمر نهج‌البلاغه می‌گذرد اما این گنجینه ارزشمند و گرانبها، در میان بسیاری از شیعیان هنوز هم مهجورمانده و تنها با نام این کتاب آشنایی دارند. این درحالی است که جرج جرداق ادیب و نویسنده مسیحی اهل لبنان، چهار دهه از عمرخود را صرف مطالعه و تحقیق و به تعبیرخودش عمرش را صرف مطالعه یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های جهان امام الموحدین حضرت علی(ع) کرده است و بیش از دویست مرتبه نهج البلاغه راخوانده وحاصل تحقیقات وی و البته بخش درخشان زندگی‌اش تالیف دایرةالمعارف علی، صدای عدالت انسانی، علی و حقوق بشر، علی و انقلاب فرانسه، علی و سقراط، علی و ناسیونالیست عربی و عناوین دیگری در این زمینه است. وی می‌گوید: عدالت موجود در علی(ع) از عادات عربی اصیل چون دوست داشتن خیر، کمک، اخوت، شهامت، کرم، مردانگی، قهرمانی،‌ سوارکاری، شجاعت، عدل، انصاف، فرهنگ، ادب، فکر، علم، دین، زهد و ترس از خداوند و امور دیگری از این دست که از عادات اصیل یک فرد عربی محسوب می‌شود، تا اینکه مرا واداشت تا از امام علی(ع) نمادی ملی و عربی اتخاذ کنم و به ایشان افتخارکنم و من پس ازعلی(ع) کسی را شایسته نوشتن ندیدم وتصمیم گرفتم که جز در موردایشان ننویسم. یکی از ویژگی‌های مهم نهج البلاغه که آن را از بسیاری ازکتاب‌های دیگرممتاز کرده، تنوع موضوعاتی است که درآن موجود می‌باشد و این مجموعه غنی می‌تواند نیازهای مختلف علمی و عملی انسان را پاسخ دهد و باعث رشد و هدایت بشر در عرصه‌های فردی و اجتماعی گردد. بنابراین لازم است تا با استفاده ازشیوه‌های آشنایی بانهج البلاغه ازجمله، تهیه نهج البلاغه درهرخانه و اهدای آن در مساجد، مدارس وادارات، تشویق به مطالعه کتاب‌های پیرامون نهج البلاغه و ایجاد انگیزه مطالعه وانس بااین کتاب ارزشمند و حتی حفظ نهج البلاغه همراه برگزاری مسابقات مختلف دراین زمینه و اهدای جوایز متناسب، که عامل اصلی تشویق است، در بین جوانان ایجاد معنویت کرد و درآخرنصب کلمات زیبای نهج البلاغه درمحیط‌های مختلف از شیوه‌های مهم و کارآمد برای آشنایی با جملات حکمت آمیز و تأثیرگذار در منظر عموم مردم است. این کار می‌تواند با نوشتن کلمات کوتاه حضرت در صفحات شخصی در فضای مجازی هم موثر باشد. @AFKAREHOWZAVI
پدری به وسعت همۀ عوالم ✍️فخری مرجانی وقتی خداوند خلقت آدم را کامل کرد؛ همان زمان که تسویه شد و از روح خودش در او دمید؛ آن‌چنان خلقت عظیمی بود که به خود احسنت گفت: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» و انسان آینۀ تمام‌نمای جمال و جلال پروردگارش شد. سال‌ها و سال‌ها گذشت تا مولودی در کعبه متولد شد. آن‌قدر آن شخصیت، عظیم و محبوب خدا بود که اجازه یافت در خانۀ خدا متولد شود. آن‌زمان که مولود کعبه شد؛ از عرش الهی، چند صباحی میهمان اهل زمین شد و لباس زمینیان بر تن کرد؛ پروردگارش در وصف او چه گفت؟! در وصف کسی که سه روز در کعبه میهمان خدایش بود و پس از آن میهمان پیامبر خدا(صلى‌الله‌علیه‌وآله). از همان شیرخوارگی، عبد خدا بود و جز او معبودی نمی‌شناخت. با نَفَس گرم رسول‌ خدا رشد کرد و نَفَس کشید. شاید به همین دلیل بود که خداوند در آیه مباهله، او را نَفْس رسول نامید. به تدریج در کنار رسول خدا قد کشید‌حتی صداى وحى را نیز مى‌شنید؛ نه اینکه وحی بر او نازل شود که او پیغمبر نبود؛ جبرئیل امین با على(علیه السلام) حرف نمى‌زد؛ اما او گفت‌وگوى جبرئیل با پیغمبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) را مى‌شنید. و همۀ این فضایل به دلیل عبودیت و بندگی او در مقابل پروردگارش بود. و تنها عبد خداست که می‌تواند دارای این همه فضایلی باشد که حتی چشم دشمنانش را خیره کند و نتوانند از آن سر باز زنند. اگر بندگی خدا نمی‌کرد که امیرالمؤمنین نمی‌شد. و آن‌گاه که خلافتش را غصب کردند، بعد از مجاهدت‌ها و تلاش‌ها وقتی دانست که اگر ادامه دهد، از اسلام جز نامی نمی‌ماند، سکوت کرد؛ هرچند راضی نبود به خلافت‌شان. و این ناشی از دیدِ وسیع و نافذ او بود که شرایط را شناخت و حاضر به نابودی دین خدا نشد؛ دینی که پیامبر اسلام(صلى‌الله‌علیه‌وآله) برای به ثمرنشاندن و گسترشش در جهان تلاش‌ها کرده بود. که علی(علیه‌السلام) نیز در این مجاهدت‌ها دوشادوش پیامبر بود؛ مانند کودکی که پیوسته مطیع امر پدر است. وقتی قضیه به اینجای داستان می‌رسد، غمی عظیم از نداشتن مهربان در دل انسان چنگ می‌زند؛ پدری که اگر غاصبان، خلافتش را غصب نکرده بودند، هنگامه‌ای در جهان اسلام به پا می‌کرد. و انسان‌هایی تربیت می‌نمود که بتوانند همۀ ابعاد وجودی‌شان را رشد دهند؛ نه اینکه فقط به فکر خور و خواب و چند روزۀ این دنیای فانی باشند. حسرتِ نبودن مهربان، چندبُعدی و کامل که می‌تواند تو را از دنیای خاکی به عالم باقی برساند و تو را زیاد کند؛ تا همیشۀ عمرت در دلت زبانه می‌کشد. اما مسروری از اینکه شیعۀ او نام گرفته‌ای، مسروری که محبت نگاه را در زندگی‌ات درک کرده‌ای، مسروری از اینکه او را آگاهانه انتخاب کرده‌ای. هر چند که استادِ شهیدمرتضی مطهری در کتاب انسان کامل می‌فرماید: «شیعه؛ یعنی کسی که علی‌ را مشایعت کند؛ یعنی انسان با «لفظ» شیعه نمی‌شود، با «حرف» شیعه نمی‌شود، فقط با «حب و علاقه» شیعه نمی‌شود؛ پس با چه چیز شیعه‌ می‌شود؟ با مشایعت. مشایعت؛ یعنی همراهی. وقتی کسی می‌رود، شما پشت‌ سر و همراه او می‌روید، این را «مشایعت» می‌گویند. شیعۀ علی؛ یعنی‌ مشایعت‌کنندۀ عملی علی.» و این، رسالت تو را در عهدی که با او بسته‌ای بیشتر می‌کند. 🍃پیشاپیش میلاد فرخندۀ امام خوبی‌ها، امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب بر همۀ محبین و شیعیانش تهنیت🍃 @AFKAREHOWZAVI
منجی دلتنگی دوران ✍️زهره قاسمی، عضو تحریریه مجتهده امین چشم‌هایت در زمستان عطر نرگس می‌دهد منجی دل‌تنگی دوران، نگاهم می‌کنی؟ از هوای شهر بیزارم، نفس از دست رفت کوچ نزدیک است آیا سر به راهم می‌کنی؟ هیچ فصلی مثل فصل خستگی‌ها زرد نیست سبزی روح بهاران را پناهم می‌کنی؟ من گدای کوچه‌ی دردم، دوا دست تو است باز با آغوش مهرت پادشاهم می‌کنی؟ من خراب عطر گل بوی وصالت گشته‌ام مست و مدهوش نگاه صبح‌گاهم ‌می‌کنی؟ با تب عشق آمدم تا خیس بارانت شوم دست اعجاز خدا را سرپناهم می‌کنی؟ خسته از بار گناه و بی‌قرار لطف تو ابر رحمت، سایه‌ات را تکیه‌گاهم می‌کنی؟ @AFKAREHOWZAVI
🍃مهدی باوریم اما... ✍زينب نجیب، عضو تحریریه مجتهده امین وقتی در آرزوی احیای تمدنی اسلامی به ابعاد و زوایای انسان و جامعه‌ی انسانیِ تمدن‌ساز می‌نگرم، چیزی نمی‌یابم جز آنچه به نامِ آرمان‌های امام و انقلاب بر صفحه‌ی تاریکِ تاریخِ بشر همچون ستارگانی می‌درخشد. تاریخی که سایه‌ی شوم استکبار و ظلم و فساد، قرن‌ها بر چهره‌ی انسانیت آن مُهرِ خاموشی زده بود و یک روز، صبحی روشن، در افق دید آزادی‌خواهانِ جهان کلید خورد و آن فریاد دعوت پیر جماران بود در قلب ایران . البته، او پرچم سه رنگ منقش به توحید را در حالی به یار خراسانی داد که هنوز نهالی بود تازه ریشه‌دوانده در خاک انقلاب. باید این نهال، با دستی پر مهر، با دیدی بصیر، با عقلی مدبر و با شجاعتی بی‌مانند آبیاری می‌گشت و اینچنین شد که آن نهال جوان به شجره طیبه‌ی ریشه‌دوانده‌ای تبدیل شد که دیگر با باد که هیچ، با طوفان‌های زمانه هم نلرزید و نخواهد لرزید. و اینک... اینک ما به برکت وجود الگویی به این زیبایی و بزرگی، می‌توانیم با قدرت، دولت کریمه مهدوی را باور کنیم؛ چراکه اگر در غیاب معصوم می‌توان به آرمان‌های تمدن‌ساز، اندیشید، آن‌ها را خواست، از آن‌ها دفاع کرد و امید به تحقق آن داشت و آن را محقق کرد، پس به طور قطع می‌توان با حضور مهدی موعود (عج) در آن زیست و آن را حفظ کرد. بنابراین می‌توان گفت؛ انقلاب اسلامی، نه فقط بسترسازِ ظهور که مقدمه ساز آن است. و اما، ما ... ما می‌توانیم با برداشتن قدم‌های بلند و محکم در مسیر انقلاب اسلامی و با جهاد تبیین در جهت حفظ شعائر آن و مقاومت در برابر دشمنان آن، ظهور منجی عالم بشریت را رقم بزنیم. و شاهد جهانی باشیم که عدالت، تنها، نگین انگشتر حکومت آن ابر انسان است. آری ما مهدی‌باوریم اما کافی‌نیست؛ باید مهدی‌یاور باشیم. @AFKAREHOWZAVI
🔅جهان با او ✍️نجمه صالحی در کعبه چشم بر جهان گشود. جهانی را که در کودکی و نوجوانی در دامانش بزرگ شد و پرورش یافت، دوست داشت. دوشادوش او سختی بلندی‌های کوه نور را می‌پیمود، غار حرا برایش بهترین کارگاه انسان‌سازی شد. جهانی که در جوانی و بهار جانش رقم خورد با بهار زندگی و بهترین همراه و یار بود. طولی نکشید دست‌تقدیر به جهانش ضربه‌ای زد. برترین مربی و بهترین یارش از جهان رخت بربستند. جهان او بعد از نبی صلی‌الله‌علیه‌وآله و دخت گرامی او، سکوت و تنهایی شد. جهان در نظرش همچو سکه دو رو داشت. جهان در چشمش خوار بود حتی از برگ جویده‌ای در دهان ملخی، خوارتر* و از دانه تلخی بر شاخه درخت بلوط تلخ‌تر* او از جهان قاسطین، ناکثین و مارقین و نوع نگرش آن‌ها نسبت به دنیا بیزار بود و دید آن‌ها را نسبت به دنیا مورد سرزنش قرار می‌داد اما روی دیگر دنیا را روی سازنده آن یعنی محل عبادت دوستان و محل نزول وحی الهی می‌دانست.* دنیا را با دو نقش مثبت و منفی به ما شناساند، دنیایی که می‌تواند بر روی چشم حقیقت‌بین انسان پرده افکند و بالعکس. سکّه‌ای دو رو که هم طرف برد دارد و هم طرف باخت. هم می‌تواند انسان را کور کند و هم می‌تواند بصیرت و بینایی دهد. به انتخاب و گزینش بستگی دارد که کدام طرف را برای قرائت انتخاب کند؛ طرف «من ابصر بها» یا طرف «من ابصر الیها» * و او بهترین الگو برای درست زیستن در این جهان بوده و هست. جهان بی‌علی و اولادش بیش‌از کویر و برهوت نخواهد بود. *نهج‌البلاغه، خ215 *همان،ن 45 *همان،ح131 *همان،خ82 🍃 تابلورنگ روغن اثرجدید حسن روح‌الامین🍃 @AFKAREHOWZAVI
🍃🌹 مثل مفاتیح الجنان سرشار آه است حال دلی که با کمیلش رو به راه است شهر یتیم کوفه دیده، نیمه شب ها رد قدم های علی لبریز ماه است مردی که آغوش عبای وصله دارش سقفی برای کودکان بی پناه است هم بازی طفلان شده آن کس که خیبر بر روی کوه شانه اش مانند کاه است هر جا علی سجاده اش را پهن کرده آنجا برای سائل او قبله گاه است از چشم های دردمند او چکیده دریای طوفانی که در اعماق چاه است 💠 💠 @shaeranehowzavi
🔖 پدر امت ✍🏻 زهرا کبیری‌پور بیشتر افرادی که به شهر نجف مشرف شده‌اند، در اولین توصیف می‌گویند: انگار در منزل پدرمان بودیم. من هم در اولین حضورم در حرم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به دنبال پیدا کردن این حس بودم که ناگهان فهمیدم هیچ نیازی به جستجو کردن نیست، در لحظه به لحظه‌ی حضور در حرم امنش تنها توصیفی که از احساست می‌توانی داشته باشی، حس حضور در منزل پدری است. حس اطمینان، حس آرامش، حس تکیه‌گاه داشتن و... . کنجکاو شدم تا منشأ این حس را پیدا کنم که با این روایت که از پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه و آله و سلم) نقل شده است، رو به رو شدم که فرمودند: «أنَا و عَلِی أبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»* من و علی پدران این امت هستیم. در روایات مختلف آمده است که انسان دارای دو نوع پدر است. یک پدری که منشأ تولد و پیدایش او است و دیگری آنکه عهده‌دار تربیت و کمال روحی و معنوی اوست. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) طبق این روایت پدر دوم ما بوده و مسئولیت بُعد معنوی ما شیعیان بر دوش اوست. منشأ حسی که در حرم امنش به مذاق می‌آید هم باید همین باشد. * عيون أخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج‏۲، ص۸۶، علل‌الشرائع، ج‏۱، ص۱۲۸. @AFKAREHOWZAVI
واکسینه عبادی ✍️نجمه صالحی چه خوش خاطره‌ای باشد اقامه اولین نماز با بهترین رهبر و پدر امت. این خاطره هیچ‌وقت از خاطر این دختران، پاک نخواهد شد. شادی وصف ناشدنی که شیرینی آن تا آخر عمر حتما زیر زبان‌شان باقی خواهد ماند. این دختران نو تکلیف، واکسینه عبادی شدند. 🍃الحمدلله علی کل حال 🍃 @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جاپدری ✍️سمیه رستمی پدرها از زمان بشر اولیه این‌قدر جایگاه ویژه‌ای در خانه و خانواده داشتند که اصلاً در خانه‌های اولیه مکان خاصی را به نام جا پدری قرار می‌دادند، حتی اگر پدر هم در جاپدری حضور نداشت بچه‌های اولیه جرأت نداشتند تا شعاع چندکیلومتری پایشان را جلویش دراز کنند. پدرهای اولیه؛ پدرهای تمام‌وقت بودند و تأثیرشان همیشه واضح و مبرهن بود. صبح به صبح بچه را با خودشان می‌بردند شکار، طناب پیچش می‌کردند به درخت. حیوان که می‌آمد سمت بچه، آن را شکار می‌کردند. این‌طوری باگ تربیتی بچه را هم پیدا می‌کردند؛ چون بچه هنگام ترس، خود واقعی‌اش را نشان می‌داد. بعد با یک پس‌گردنی دوآتشه بچه را برمی‌گردانند به تنظیمات کارخانه، هر چه فحش و لیچار سیو کرده بود، شیفت دیلیت می‌شد. بنابراین پدر، تمام‌وقت با بچه در تعامل سازنده بود. هرچه تعداد بچه‌ها بیشتر بود طبیعتاً تعداد شکار هم زیاد می‌شد. این کار گاهی یکی دو تا پرتی داشت و طعمه از دست می‌رفت. با پیشرفت بشر اندکی رنگ و روی نقش پدرها کم شد و به پدرهای نیمه‌وقت تبدیل شدند. بچه‌ها حتی اگر در بعضی کارهای خانوادگی مشارکت داشتند باز هم نیمی از وقت خود را در مدرسه می‌گذراندند البته هنوز جا پدری در خانه‌ها وجود داشت و گاهی که بچه‌ها جرأت به خرج می‌دادند، آنجا پایشان را دراز می‌کردند. ضربات ریست کننده و تعاملی هم همچنان کارکرد داشت تا آن نیمه‌وقت که بچه از اشراف اطلاعاتی پدر خارج می‌شود همچنان بای دیفالت دست از پا خطا نکند. ولی زندگی بشر همچنان دچار گسترش شد. پدرها برای به‌دست‌آوردن چندرغاز جوری بیرون از خانه مشغول بودند که دیگر جا پدری کاربردی نداشت. به این نوع پدرها، پدرهای وقت‌وبی‌وقت می‌گفتند که گاهی سروکله‌شان در خانه پیدا می‌شد و البته آن‌قدر با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشته بودند که از تعداد و شدت ضربات ریست کننده کاسته شده بود. تعامل بین پدر و فرزند که می‌توانست در آینده بچه نقش مهمی ایفا کند به پایین‌تر حد خود رسیده بود. زندگی بشر همچنان دچار گسترش‌های فراخی شد که شاید بهتر باشد از تعبیر گسست برای آن بهره برد. این گسست بیشترین تأثیر را بر پدرها گذاشت. جاپدری کلاً تعطیل شد. در عوض جابچه‌ای، کل محیط خانه را در بر گرفت. این بار پدر بود که طعمه بود تا بچه خواسته‌هایش را شکار کند و پدر در این راه حقیقتاً دچار گسست‌های عمیقی می‌شد که به این نوع پدرها؛ پدرهای پاره‌وقت می‌گویند و از توضیح بیشتر در این باره به دلیل رعایت حرمت قلم معذوریم. از تعامل سازنده پدر و بچه نیز اطلاعی در دست نیست. 📌منتشر شده در دفتر طنز حوزه هنری تهران @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگوی ستاره‌ها‌ با ماه ✍️آمنه عسکری منفرد گفتگو با این جملات شروع شد: «سلام آقا، سلام ای رهبرم، بابای خستگی‌ناپذیرم، روزت مبارک ای عزیز جانم! امروز با سجاده‌هایمان آمده‌ایم تا اولین نماز را...» تاریخ بنویسد ولی امر مسلمین جهان، در سالروز ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام، میزبان فرشته‌ها بود تا دنیا ببیند، اسلام برای نسل بشر از عنفوان نونهالی برنامه‌ی‌سعادت چیده‌است. آری! صدها فرشته‌ی ایران زمین، با حضرت ماه بیعت کرده، عهد بستند تا در سایه‌ی ولایت، در آینده زنان بزرگ و افتخارآفرین انقلاب و ایران باشند. گوارایتان باد این بیعت، گوارایتان باد این عهد. اشک‌هایی که در اولین روز تکلیف بر گونه‌هایتان جاری شد، روزی در پیشگاه حق شهادت می‌دهند که شما امروز به نیابت از تمام دختران پاک ایران‌زمین در شب میلاد امام علی (علیه‌السلام) در محضر نائب‌ امام مهدی عهد بستید، تا وارثِ امینِ چادر حضرت زهرا و حامی ولایت علی باشید. 📌درحاشیه دیدار دختران در جشن فرشته‌ها با رهبر انقلاب ۱۴۰۱/۱۱/۱۴ @AFKAREHOWZAVI
1⃣حسرت و امید ✍🏻مریم زارعی من از آن‌هایی هستم که همیشه سر خدا غر می‌زنم که چرا نه امام دیده‌ام و نه پیامبر! همیشه در حسرت این بوده‌ام؛ که چرا مثل آن کودکان، در کوچه‌های مدینه نبوده‌ام تا زمانی که پیامبر برای رفتن به مسجد از آنجا رد می‌شوند، با من بازی کنند؟ ناراحتم که چرا نبودم تا مثل آن خانم که می‌رود پیش حضرت زهرا ده‌ها سوال می‌پرسد و حضرت همه را با حوصله جواب می‌دهد؛ سوال بپرسم و غرق در سیمای جذاب خانم شوم. همیشه دوست داشتم جزء آن دسته از بچه‌ها باشم که امام علی ع برایشان شیر و نان می‌برد. یا مثلا بین کودکانی بودم که امام باقر ع جمع‌شان می‌کرد و با آنها دعا می‌کرد. حتی دوست داشتم در زمان امام صادق ع می‌بودم و مانند آن مرد رفیق امام می‌شدم. یا جزء آن دسته از کسانی بودم که نزد امام کاظم ع می‌رفتم تا سوال بپرسم و امام هفتم مرا به دخترشان حضرت معصومه س ارجاع بدهند. همیشه ناراحتم که چرا زمانی که امام رضا از شهرهای ایران رد میشدند من نبودم تا از او استقبال کنم.یا زمانی‌که حضرت معصومه س به قم‌آمدند من نبودم که به نزدشان بروم. حتی حسرت می‌خورم که چرا سال 57نبودم که کنار دختران و پسران جوانِ امام خمینی نقشی در پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشم و ابناء الخمینی باشم. و من بازهم امروز حسرت خوردم که چرا 9ساله نبودم و در جمع دختران پر شور و نشاط نبودم که در بدو ورود حضرت آقا جیغ بزنم و از خوشحالی بالا و پایین بپرم و دست بزنم. اما من امیدوارم جزء آن نسلی باشم که ظهور آقا حجت بن الحسن عج را درک می‌کند و موثر در آن زمان است.چه کنم؟ راست می گویند که آرزو بر جوانان عیب نیست! @AFKAREHOWZAVI
پدر مهربان ✍️آمنه خالقی فرد «علی» نام آشنایی که در لحظه تولد، پدر در گوشم نجوا کرد و مادر ،وقتی‌که برای اولین بار روی پاهایم ایستادم، برای توکل در ایستادن بر زبان جاری کرد. من از همان روزها که نه، حتی قبل از تولدم ،در رحم مادر با حب علی علیه‌السلام پرورش یافتم و دانستم بر صراط حقم. و چه سعادتمندم من! و چه سعادتمندیم ما، همه شیعیان این پدر مهربان امت سعادتمندیم چون علی علیه‌السلام را داریم. نام علی و حب علی در تار و پود وجودمان ریشه افکنده. نامی که مهربانی، صلابت، شجاعت و در عین حال مظلومیت از آن می بارد و حبی که مایه مباهات ما بر کل عالم است. حب و بغض‌ی که میزان است برای سعادت یا شقاوت انسان در کل زمان از گذشته تا حال و آینده. من بر کل عالم، برای داشتن چنین پدری بر خود می بالم! و باز هم به وسعت کل تاریخ فریاد می‌زنم، طوری که پژواک صدایم به گوش آیندگان نیز برسد‌ و می‌گویم: چه سعادتمندم من، و چه سعادتمندم ما، شیعیان این پدر مهربان. 🍃الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ🍃 @AFKAREHOWZAVI
2⃣«جشنی که پدرانه برگزار شد» ✍️زهرا نجاتی دخترک با آن چادر زرد قشنگش به محض ورود پدر، به سمت دوستش می‌چرخد و ذوق زده ورود آقا را جشن می‌گیرد. همان پدر. نیمی از دختران بالا و پایین می‌پرند و نیمشان اشک را از گوشه‌ی چشم‌هایشان می‌گیرند. من اینجا پشت این قاب شیشه‌ای که فاصله‌ی کیلومترها را تبدیل به چند سانتی‌متر می‌کند، میان حسرت دنیای پاکی‌های نه سالگی و حسرت جشن تکلیف پشت سر حضرت دلبر که به قدر سنم، حسرت دیدارش را کشیده‌ام، غرق می‌شوم. هم درمیان حسرت‌ها، هم در میان مستی دخترکان، هم نگاه بلند پدری حکیم که باهرقشر متناسب با او صحبت می‌کنند، هم قد، هم عقل، هم طراز با آنها. مثل همین فرشته‌ها که رهبر به آنها توصیه می‌کند، خوشحال باشند به خاطر جشن تکلیف که آن‌ها را مخاطب خدا کرده و به خاطر دوست داشتن خداوند، از نهیش دوری کنند. دارم به این فکر می‌کنم که شب روز پدر چقدر برای اینها، مبارک شده و به اینکه اگر این رهبر فرزانه،این چنین پدری است مهربان،پس امام زمانمان، چقدر رنگ مهربانی دارد؟ نه اصلا مگر نفرمود:_انا و علی ابوا عده الامه.تصور کن دومین و اولین آدم کل دنیا، پدرت باشد.با همه‌ی شؤونش! دارم فکر می‌کنم اگر مثل علامه جعفری، آرزوی دیدارش را در دل می پروراندیم و به وصال می‌رسیدیم، چه قدر حرف و درخواست داشتیم! تصور کن می‌توانستیم از راه های زمین و آسمان و ملکوت از او بپرسیم! یا مثلاً بگوییم:_می‌شود حضرت پدر چشم ببندی روی تمام گناهانمان! می‌شود تو که قسیم النار والجنه هستی، این طفل چموش را، بهشتی کنی؟ ما که زورمان به این خود چموشمان نمی‌رسد، حضرت پدر برایمان و برای فرزندانمان، در همه‌ی شؤون پدری می‌کنی؟ ما در این زمانه، برایت محب می‌آوریم، هرقدر که بتوانیم، هرقدر که جانمان و عمرمان گفت دهد، اما به عشق پدری تو برایشان! پدری می‌کنی! @AFKAREHOWZAVI
پدرانه ✍️فاطمه میری گوشه‌ی ماه از پشت ابر خودش را بیرون می‌کشد تا حیاط را خانه کمی روشن کند. نور می‌تابد بر آب حوض. انگار وقت آمدنش شده. دلم هرچه به ساعت رسیدنش نزدیک می‌شود، بیشتر صدا می‌دهد. انگار قصد زبان به لب گرفتن ندارد. اول که چشم به‌راه آذوقه‌اش بودم؛ اما حالا اسیر نگاهش. انگار این یتیمی برای من فخر عالم شده. وقتی که شب‌ها به دیدارمان می‌آید؛ حس بی پناهی در ما گم می‌شود. آن‌قدر هواخواهش شدیم که اگر نیاید؛ گره از موی خواهرم باز نمی‌شود. اجاق خانه روشن نمی‌شود و غذای مادر نمی‌پزد. اگر او بیاید بوی غذا و عطر نان هوش از سر همسایه‌ها می‌برد. آن‌وقت می‌فهمند ما هم سری در سرها داریم. یتیم باشیم درست، اما بی صاحب نه! اصلا چه‌ می‌شد من پسرش بودم؟! آن وقت سینه سپر می‌کردم و می‌گفتم: من، فلان‌بن‌علی بن‌ابی‌طالب هستم. اما مگر من اورا به قدر پدر دوست ندارم؟ نه! هزار مقابل پدر خونی‌ام. او آمده به بهانه نان به من، به ما، بها دهد. خوشا به حال من که عطر نفسش قسمت من شده. خدا را شکر که در ولایت اویم. ولایت او امروز و فردا دارد مگر؟ خوشا به حال آدمیان که در ولایت اویند، کاش بدانند. باید بلند شوم حیاط را آب پاشی کنم تا گردخاک بر لباسش نشیند. بوی خاک چقدر دلفریب است. اصلا شاید خاک هم با نامش آبرو گرفته. مگر نه اینکه ایشان ابوتراب است؟! نفس عمیق می‌کشم تا بوی خاک گل‌ نم‌خورده سینه‌ام را پر کند از عطر انتظار. گوش کن! صدا می‌آید صدای نعلینی که تنش به وصله‌ها زینت شده. صدای سنگینی قدم هایی می‌آید و زمین، بی وزن می‌شود از ابهتش. بگذار کلون در را نزده به استقبالش بروم. @AFKAREHOWZAVI
✔️به بهانه ی روز پدر...برای پدرم ✍️فاطمه پورسعید امروز به بهانه‌ی دوست داشتن تو و به پاس تمام محبت‌ها و حمایت‌هایت برای تو می‌نویسم. یادم می‌افتد به آن روز که تو نبودی. و من به‌یادت بودم و دل کوچکم مُدام برایت می‌تپید تا بیایی. بیایی و بغلم کنی. من در عالم کودکی‌ام به تو «واوا» می‌گفتم.تازه دوسالم شده بود و مثل همه‌ی بچه ها نبودم که بگویم بابا.متفاوت صدایت می‌کردم: «واوا !!» تو همیشه سرکار بودی و ماموریت! و من هر روز ظهر، سرم را از پنجره‌ی خانه‌مان بیرون می‌اوردم.صدای سرویس اداره‌ات را می‌شنیدم و فکر می‌کردم تو آمدی؛ اما اکثر اوقات با آن سرویس نمی‌امدی.مجبور بودی بیشتر سرکار بمانی یا اینکه ماموریتی داشتی. من سرویس‌ات را که می‌دیدم شادی می‌کردم و دست می‌زدم و فریاد می‌زدم: سِویل واوام آمون(سرویس بابام آمد). مامان می‌گوید بابا در سرویس نبود و شادی کودکانه‌ات تبدیل به بغض می‌شد وقتی می‌دیدی همکاران او از آن سرویس پیاده می‌شوند و پدرت همراهشان نیست. یادم می‌اید در تمام سالهای کودکی ام فکر تلخ نبودن تو بغضم را می‌شکست و در خلوت برای روزی که اگر، نباشی گریه می‌کردم. حالا من مادر شدم و تو آقاجان مهربان بچه های من هستی. خوشحالم که دارمت.خوشحالم که بعد از سال‌ها کار و مجاهدت برای کشورت حالا در سال‌های بازنشستگی،می‌توانی صبح‌ها کمی دیرتر بیدار شوی،می‌توانی صبحانه‌ات را بدون عجله بخوری.می‌توانی ظهرها موقع اذان با خاطری آسوده وضو بگیری و بروی مسجد نزدیک خانه و نمازت را به جماعت بخوانی و فرصت کنی عبادات مستحبی داشته باشی بعد هم رسیدگی به حیاط و درخت‌ها و گل‌ها که جانت هستند. خوشحالم که می‌توانی عصرها بعد از ناهار کمی بخوابی،خوشحالم بعد از خواب و چای عصر ذوق داری دوباره بروی مسجد برای نماز مغرب وعشا. بابا جان! سر شوق می‌آیم وقتی می‌بینم از مسجد که برمی‌گردی از مامان یا یکی از ماها می‌پرسی فلان سریال چی شد و یا شروع نشده هنوز؟ بابا این‌ها روزمرگی‌هایی بود که تو سال‌ها آن‌ها را نداشتی یا اگر داشتی برحسب وجوب عجله‌ای و سریع انجام می‌شد. تمام سال‌های خدمتت به‌خاطر رفاه ما. کارهایت روی دورِ تند بود و من الان که خوشی‌های ساده‌ات را می‌بینم می‌فهمم. « واوای» من! دستانت را می‌بوسم.تکیه گاه من روزت مبارک. @AFKAREHOWZAVI
🔅 داستان خدا ✍️طیبه فرید چه ماجرای شگفتی! آن‌قدر قصه‌اش را برایمان گفته‌اند که به شنیدنش عادت کرده‌ایم! بی‌آن‌که ابعاد لایتناهی‌اش را تصور کرده باشیم. بی‌آنکه رابطه‌ی خودمان را با عظمت آن داستان پیدا کرده باشیم. خدا در آن داستان دارد با ما سخن می‌گوید! عجیب است! یک لحظه شکافته شدن آن دیواری که از قضا در داشت، برای هدایت ابدی بشر کافی‌است! خدا برای تولد او روشی خارق‌العاده را برگزید، و او نخست از بطن مادر و بعد از دل خانه ی کعبه متولد شد! و چه کسی می‌تواند وجه عاشقانه‌ی این‌گونه متولد شدن را دریابد؟ دیوار خانه در داشت اما شکافت! وبگذریم که کمتر می‌گویند بعد از ورود مادرش از شکاف، کلید خانه، در قفل کارگر نبود و آنجا فقط خدا بود و علی بود ودیگر هیچ نبود! مزه‌ی این داستان عاشقانه را سلمان می فهمد و صعصعه بن صوحان که هر وقت نامش را هجی می‌کنم ناخودآگاه دهانم شیرین می‌شود! اینکه با گذشت سالیانی اما هیچ ملاتی نمی‌تواند جای آن شکاف را پر کند و هربار که پر می‌شود، دوباره می‌شکافد، این ماجرا را ابوذر می‌فهمد و آن شاعر مجنونی که با شنیدنش آرزو کرده بود ای کاش شانه‌ی چوبی او بود در دستانش، بین قصه‌ی گیسویش. چقدر حیرت انگیز است! اینکه دیوار در داشت اما شکافت. @AFKAREHOWZAVI
زیادعلی ✍🏻 زهرا کبیری پور اسم پدربزرگ من حسین‌علی بود، با توجه به شواهد مشخص است که ایشان به حضرت علی(علیه‌السلام) بسیار ارادت داشتند می‌پرسید: چطور؟! عرض می‌کنم خدمت‌تان: خداوند متعال به پدربزرگم دوازده تا پسر عطا می‌کند، ایشان اسم پسر اول را برات‌علی انتخاب می‌کنند چون از شدت ارادت به حضرت این پسر را براتی از طرف ایشان می‌دانستند. وقتی فرزند بعدی هم پسر می‌شود اسم ایشان را نجف‌علی انتخاب می‌کنند، نجف و علی هم که نیاز به توضیح ندارد... این نجف‌علی به رحمت خدا می‌رود، لذا اسم پسر بعدی هم می‌شود نجف‌علی، پسر سوم ماه صفر به دنیا می‌آید و می‌شود صفرعلی، پسر بعدی برای اینکه با پسر قبلی سِت شود، می‌شود محرم‌علی، اسم یکی از پسرها را دقیق نمی‌دانم ولی حتما آن هم ...علی بوده است!... البته این عموهای بنده به رحمت خدا رفته‌اند. پسر بعدی می‌شود قربان‌علی عموی ارشد بنده، بعدی حسن‌علی و عباس‌علی بابای من، رحمان‌علی عموی دیگر و امیرعلی که یازدهمی بوده و خوب مشخص است که بعد از ایشان پدربزرگم دیگر خسته شده بودند؛ چون پسر آخر و دوازدهمی را زیاد‌علی خطاب می‌کنند. در واقع خوب که دقت کنید یک بسه دیگه‌ی ریزی در اسم این عموی گرام بنده نهفته است. شما ارادت را ببنید... : البته مابین این پسرها سه تا دختر هم عنایت شده به ایشان، یعنی ما فقط عمو نداریم ایضا عمه هم داریم که البته اسامی آن‌ها حول محور رضایت خداوند می‌چرخد خدیجه، مرضیه و راضیه @AFKAREHOWZAVI