eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
735 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
213 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» از «حسین بن ثُوَیر» نقل شده است: من و «یونس بن ظَبیان» و «مفضّل بن عمر» و «ابو سلمه سرّاج» نزد امام صادق (علیه‌السلام) نشسته بودیم. از بین ما، یونس که از همه ما بزرگتر بود، سخن می‌گفت. یونس به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: فدایتان شوم، من خیلی یاد امام حسین (علیه‌السلام) می‌افتم. (در چنین حالتی) چه بگویم؟ حضرت فرمودند: بگو: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» این را سه بار تکرار کن؛ چراکه سلام، به ایشان می‌رسد، چه از نزدیک و چه از دور.» 📚الكافي، ج۴، ص۵۷۵ ♡حسین جان! دنیای بی‌تو یعنی جهنم، امتحانم نکن با دوری...♡ @AFKAREHOWZAVI
. پت و مت نباشیم! ✍️نجمه صالحی همه ما در مقطعی از زندگی با انیمیشن "پت و مت" سرگرم شده‌ایم و از کارهای آن‌ها که در آخر نیمه تمام می‌شد، حتی عصبی هم شده‌ایم مثلا یادم هست در قسمتی از آن، دو یار یا برادر که آخرش رابطه‌شان را نفهمیدم!، تصمیم گرفتند کتابخانه‌ای بسازند تا کتاب‌هایی که در گوشه گوشهٔ خانه جمع شده بود، خانه‌ای بیابند. پت و مت برای درست کردن کتابخانه نیاز به لوازمی داشتند، برای همین تصمیم گرفتند با فروش کتاب، ابزار لازم را خریداری کنند؛ یک کتاب را به عنوان الگوی اندازه‌گیری قرار دادند و با تلاش و کوشش زیاد و اندازه گیری‌های دقیق توانستند کتابخانه را بسازند. هنگامی‌که کارشان تمام شد و طبق معمول دست‌هایشان را به هم زدند، سراغ کتاب‌ها رفتند تا آن‌ها را در قفسه بگذارند که دیدند ای دل غافل! کتابی جز آن کتاب الگو باقی نمانده است! پس تصمیم گرفتند وسایل نجاری را در قفسه‌ها جایگزین کنند؛ وضعیت این دو نفر، حال و روز بعضی از ماست. در واقع این دو نفر در حین انجام کار، هدف خودشان را فراموش کرده بودند، درست است که طبق الگو کتابخانه‌ای ساختند، اما یادشان رفته بود این تلاش‌ها برای به وجود آوردن فضای مناسب برای همان کتاب‌هایی است که از کف داده‌اند، در آخر هم برای اینکه دل‌شان را خوش کنند به این رضایت دادند که کاربری کتابخانه را عوض کنند. در طول زندگی گاهی، دچار این مشکل می‌شویم، یعنی هدف زندگی‌مان را فراموش می‌کنیم، درست است که کارهایی هم در طول مسیر با موفقیت انجام می‌دهیم ولی در واقع رضایت دادن به امری است که در راستای هدف نهایی ما نیست. بعضی وقت‌ها آن‌قدر درگیر حواشی هدف می‌شویم که اصل هدف فراموش می‌شود! گاهی آن‌قدر درگیر لذت بردن از مسیر هستیم که از مقصد غافل می‌شویم، دقیقا حال مسافری است که با بی‌تدبیری تمام پس‌اندازش را در راه خرج کرده و برای رسیدن به مقصد چیزی برای خود باقی نگذاشته است. اگر سایه مسیر و مقصد را مشخص کنیم و با نقشهٔ راه، برای آن قدم برداریم، قدم‌هایی که روزانه و مثبت باشد، زندگی معنای زیباتری پیدا می‌کند. بادی به هر جهت زندگی کردن و رضایت به چیزهایی که جایگزین هدف می‌شوند، چیزی جز تلف کردن وقت نیست. شهید مطهری در کتاب آشنایی با قرآن، ج۷، ص۱۷۳ می‌گوید:«« در حديث است كه اگر می‌شد كسى در قيامت به‏ خاطر احساس مغبونيت بميرد اكثر اهل محشر می‌مردند از اینکه چقدر عمرشان تلف شد و از بين رفت! تمام کارهای من می‌توانست بر اساس رضاى حق و بر طريق پيمودن صراط عبوديت باشد. حتى می‌توانستم لحظات خواب خود را به عبادت تبدیل كنم. انسان اگر كارهايش بر اساس برنامه الهى باشد همه كارهايش عبادت می‌شود. خوابى كه بر اساس احتياج باشد، براى اين باشد كه انسان رفع خستگى كند تا باز به كارهايى بپردازد كه در آنها رضاى حق باشد عبادت است. غذا خوردنش هم عبادت می‌شود، شوخى و مزاح‏ كردنش هم عبادت مى‌شود. هر چه كه در اين مسير در حد نياز باشد و هدف اصلى انسان خدا باشد همه عبادت می‌شود. آيا من می‌توانم شش ساعت پشت سر هم بخوابم و همه خواب من عبادت باشد؟ البته می‌توانم.» به قول معروف"مومن باید زرنگ باشه*!" کیاست نوعی زیركی و تشخیص مواقع و مواضع است، کسی که در مسیر زندگی است باید زرنگ باشد؛ موقعیت‌های مختلف را به درستی تشخیص دهد و عمر خود را هدر ندهد. به نظرم شهدا از جمله زرنگ‌ترین مومن‌های زمانهٔ خود بودند، کاش روزی ما نیز شهادت باشد! 🍃الــلــهم صــل عــلــے مــحــمــد و آل مــحــمــد و عــجــل فــرجــهم🍃 * رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله: المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ/ مؤمن زيرك و باهوش محتاط است.*مجلسی، بحار الأنوار، ج۶۷، ص ۳۰۷. انتشار یادداشت در روزنامه سراسری سراج /پت و مت نباشیم! https://serajonline.com/News/OnlineNewsItem/5936 http://salehi60.blogfa.com/ @AFKAREHOWZAVI
. ✍زهرا نجاتی شب جمعه برای ما این پایین روی زمین، معنایی متفاوت از آن بالا دارد با خوشی و قهر و خوشگذرانی و شاید زیارتی می‌گذرد اما در همان لحظات، خبرهایی‌است جایی میان زمین و آسمان، فرشته‌ها و شهدا به استقبال بزرگمردی آمده‌اند که به جرم شهیدانه زیستن، به خون کشیده شد. کجا؟ در یک بانک؟ کِی؟ روز روشن و مقابلِ مردم. در چه حال؟ دادستان سابق و امام جمعه‌ی قبل زاهدان و نماینده سابق ولی فقیه و عضو خبرگان، حتی بدون یک محافظ، بی‌شیله و پیله، بی‌آنکه کسی پادوییش را کند یا چتر بالای سرش نگهدارد. نشسته روی صندلی و همین‌طور که لابد فرمش را پر کرده، منتظر نوبتش است! از کدام قشر؟ همانی که وقت کار وگرفتاری، از همه بیشتر در صحنه است و موقع فحش و آشوب، بیش ازهمه سیبل است. دلشان که ازحکومت و زمین و زمان و مردم ومسئولین می‌گیرد، عمامه به سرها می‌شوند سیبل متحرکشان. آن‌قدردر آشوب‌‌ها عمامه پرت کردند، اما با کرامت مواجه شدند که حالا علنا آخوندکشی می‌کنند! باکی نیست، اینها عمری روی منبر"من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیهم و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر"خوانده‌اند. اینها مردم را ولی نعمت می‌دانند و مظلومیت را از صاحب لباس‌شان، حضرت پیامبر و امیرمومنان، گرفته‌اند اما دو سوال، ذهنم را رها نمی‌کند: ماجرای ماست‌پاشی همین چند هفته پیش را که خاطر شریفتان هست؟! موضع‌گیری‌ها و سرو صدایش را چطور؟ خون هم از دماغ کسی نیامد! اما الان چرا همه ساکتند؟ ۲.آخوند بد داریم قبول پلیس،دکتر و مهندس بد نداریم؟چرا فقط آخوندها دسته جمعی تکفیر می‌شوند؟! @AFKAREHOWZAVI
Khamenei Syed ali Pakistani . جالب است؛ دیشب منزل یک خانواده پاکستانی بودم اسم تنها پسرشان بود😊 آقا سیدعلی پاسپورت پاکستانی‌اش را با افتخار رونمایی کرد ما هم با افتخار عکس گرفتیم🙏 @HOWZAVIAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واقعه ی تلخ ✍فاطمه وجگانی گاهی اوقات در میان مجموعه ها افرادی با افکار پلید، متحجر، عقب مانده و خرافی خود صحنه هایی را میسازند که تلخی آن در افکار عمومی پاک نشدنی است. افکاری مانند اینکه چهره های برجسته ی بزرگان تخریب شود. البته نه چهره ی آنها بلکه قبور آنها نیز باید خراب شود تا یاد و نام و خاطره ای از آنها بر جای نماند. حتی اگر از شرق جغرافیای اسلام از هند تا غرب آفریقا معترض شوند ولی کوته فکران کج اندیش، کار خود را انجام میدهند. اقدام خبیثانه ی تخریب قبور ائمه ی اطهار به دست خشک مغزان وهابی به منزله ای که سر قبور رفتن شرک است را از یاد نبرده و روز به روز به غم و داغمان اضافه میشود. آیا متوسل شدن و طلب خیر و شفاعت از امامان معصوم شرک است! آیا ابزار دست شدن سیاستهای اینتلیجنس انگلیس و سی. آی. ای آمریکا شرک نیست! زنده نگه داشتن بقعه ی امام به معنای هویت فکری امام است. اصل مسلمانی بر این است که هر عمل با فکر و بصیرت انجام شود. جاهل صفتانی که دست به تخریب قبور امامان و بزرگان زدند، ریشه ی افکار سالم را تیشه زدند. خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج... مگر نه اینکه هر کجای عالم در آیین مسلمانی می‌توان عبادت و رسم بندگی را به جا آورد! ولی چرا قرآن میفرماید: «إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ »... آباد کردن مسجد و عبادت در مسجد چه کاربردی دارد!! یعنی این تجسّم و تجسّد خارجی مورد نظر اسلام است. قبور شهدا و اهلبیت و معصومین و بزرگان مرکز حال و روح عرفانی و برآوردن نیاز معنوی، محل برکات و نورانیت خواهد بود. هر کسی به مقدار ظرفیت و شعبه ی خودش از این مکانها تغذیه میشود. هشتم شوال روز تخریب قبور بقیع چهار امام همام را از یاد نخواهیم برد و این صحنه ی تلخ، از تصویر ذهنمان پاک نخواهد شد. @AFKAREHOWZAVI
، یك (۳) ✍فخری مرجانی زندگی در عالم رؤیا كه بیانات صریح و روشنی در قرآن دارد، چه چیزی را در ما بیدار می‌كند؟ چرا قرآن این‌ همه در این مورد صحبت می‌كند؟ قرآن با زبان فطرت صحبت می‌كند و هر كس با توجه به استعداد خودش از آن بـهره می‌گیرد. حتی ممكن است چوپانی بی‌سواد در بیابان، با آن پاكیزگی فطری خودش به خوابیدن عمیق‌تر توجه ‌كند و بیشتر در‌یابد که تمام وجودش صفر و هیچ است و قدرتی بر او حكومت می‌كند. اما ای‌بسا باسوادی كه آن سواد را برای خود امتیاز بداند و همین امتیازدانستن نگذارد توجه و دقت به فطرت داشته باشد و با همین مقدار، مشغولِ زاویۀ انحرافی شود. قرآن می‌خواهد عالِمی تربیت می‌كند كه هیچ‌گونه منیّتی نداشته باشد. خداوند در سوره زمر، آیه۴۲ می‌فرماید: «اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها فَیمْسِكُ الَّتِی قَضى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَكَّرُونَ»؛ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‌ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع‌] خوابش نمرده است [قبض مى‌كند]؛ پس آن [نفسى‌] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى‌دارد، و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معيّن [به سوى زندگى دنيا] بازپس مى‌فرستد. قطعاً در اين [امر] براى مردمى كه مى‌انديشند نشانه‌هايى [از قدرت خدا]ست. در این آیه خداوند به‌طور صریح و روشن، مرگ را با خواب یكی فرموده است؛زیرا در هر دو، نفس ایفا می‌شود. خواب را نوعی موت معرفی فرموده است که تمام موجودیت را به عالم دیگر منتقل می‌كند. در تفكر به خواب و رؤیا حقایق زیادی وجود دارد. زندگی در عالم رؤیا، منهای این بدن مادی، نه‌تنها ضعیف‌تر نیسـت؛ بلكه بسـیار قوی‌تر است. این روح، بدن را رها می‌كند، اما از بین نمی‌رود و در عالم دیگری زندگی می‌كند. روح به عالم رؤیا می‌رود و بدن اینجا عین یک تخته می‌شود. آن عالم چگونه عالمی است که در آن زندگی می‌كنم؛ آنچنان قوی كه حتی بعد از دو سه روز با یادآوری آن، هنوز برایم لذت‌بـخش است و می‌خـواهم دوباره آنجا باشم؟! اما آیا دست من است که دوباره به آن عالم بروم؟ اینجاست که بیشتر به این نکته توجه پیدا می‌کنم که من هیچم و قدرتی بر من حكومت دارد. @AFKAREHOWZAVI
. دل کوهنجمه صالحی می‌گویند گاهی برای کار بزرگ باید دل زد به دریا! دریا آدم را یاد صدای امواج، بوییدن نمک و خیسی شن ساحل می‌اندازد! شاید هم همان دریایی که فرعون را بلعید! گاهی تصميم بر کار بزرگ در دل دریا شسته می‌شود؛ اصلا نقش بر آب می‌شود! باید به دل کوه زد! در کوه بی‌تردد که تردید ته بکشد! باید به دل کوه زد! بر دل سنگین کوه؛ تصمیم بر کار سنگین حکاکی شود‌! باید به دل کوه زد! کوه آدم را یاد "کوه نور" می‌اندازد! "کوه نور"ی، که عصاره هستی با معبودش خلوت می‌کرد‌ و برادر و یارش، علی، همراهش بود! "کوه نور"ی که‌ در آن بار سنگین رسالت بر دوش نبی آمد و بر دیواره‌هایش آیات هدایت حک شد! باید به دل کوه زد! در دل کوه می‌شود کمی خود را نصیحت کرد! تاریخ گواه خوبی است؛ کارهای بزرگ در دل سنگ‌های بزرگ رقم خورد! کوه سینا*؛ کوه قاسیون*، کوه نور و... باید به دل کوه زد!... *طور سیناء یا جَبَل موسی *غار اصحاب کهف @AFKAREHOWZAVI
. “خدا نکند“ ✍زهرا سبحانی خدا نکند زنی، بی‌خیال آن شود؛ خدا نکند زنی، پا روی آن بگذارد؛ خدا نکند زنی بدون آن، یعنی «بی‌حیا» شود؛ آنقدر که موهایش را به باد بسپرد و «عشوه گری برای همسر» را توجیه کارش کند آن هم در معرض هزاران نگاه! نگاه همسرش اما جای دیگری باشد... جلوی همان نگاه‌ها، با همان موهای آشفته، کنار اویی که حواسش نیست، می‌نشیند؛ چیزی شبیه خنده‌، از دهانش، بلند بیرون می‌دود؛ پهلو به پهلو، دست به دست و حیایی که مانع گفتن از ادامه‌اش می‌شود. پارک است و اعتبارش به رهگذرانی که می‌گذرند و یا اتراق‌کنندگانی مثل ما که خیرِ سرمان بعد از مدت‌ها همت کرده بودیم که گِله از قوطی کبریت به اسم خانه، را کنار بگذاریم و یعنی مدیریت بحران کنیم! و یا مثل آن جوانک بیکاری که نداشتن شغلش را با درختهای بی ثمر پارک درمیان می‌گذاشت و یا مثل آن چند جوان سپیدموی دو نسل قبل که دست به چانه روی نیمکت‌های رنگی نشسته بودند تا وسعت این هجمه‌ی شتاب و تغییر را هضم کنند... رهگذران آرام و بلند، «فاحشه‌»ای نثارش می‌کنند و رد می‌شوند؛ او اما بی‌خیال به کارش ادامه می‌دهد. فاحشه نیست، زن آن مرد است ناموس او ... این را در جواب پیرزن می‌گوید، همانی که به او گفته بود: «قباحت دارد اینکارها» نمی‌دانم برای دق دل ما یا چیز دیگر! به کارش ادامه می‌دهد و من می‌مانم و نگاه آن مرد رهگذری که هیچ سویی جز سوی آن‌ها را نمی‌بیند! من می‌مانم و آن نوجوانی که در گوشه‌ای خیره به آن‌ها، ایستاده! من می‌مانم و آن دخترکی که آن طرفتر هر چند ثانیه سر برمی‌گرداند و لبش را به دندان می‌کشد! و همدرد بودم با آن خانم مسنی که مدام حرص می‌خورد... چه باید گفت؟ اصلا چه باید بگویم به لمن لا حیا له؟ به لمن لا ایمان له؟ دوست دارم همه صف بکشند و بگویند اشتباه می‌کنی! چرا دروغ؟! راستش از خدا می‌خواهم یکی پیدایش شود و بگوید: «قضاوت کار درستی نیست» و با این جمله که «تو چه می‌دانی، باطن اینها شاید بهتر از ما باشد» مرا برای لحظه‌ای آرام کند تا این نهیب درونم را ساکت کند، که شماتت‌ نشنوم، که این حقیقتِ «اینهمه سکوت خود بلاست»، را باور نکنم؛ و الا چه کسی منکر وسعت این "بلای ایمان‌دزد" می‌شود؟ این‌ صحنه‌ها از چاقو و تیر کشنده تر است برای یک طلبه، برای یک حزب الهی برای یک مومن! به گمانم برای رضایت بعضی‌ها که مدام مصلحت را علت رفتارشان قلمداد می‌کنند؛ باید بی‌خیال ایمانمان برای حفظ پُست و مقام آن‌ها شویم! و الا ما را چه شده که اینقدر بی‌هوشیم؟ که اینقدر بی‌هوا، از حرام شرعی و سیاسی عبور می‌کنیم؟ یک زن را چه می‌شود که روی حرمت‌ها پا می‌گذارد؟ اصلا زن را کنار بگذاریم آن موجودی که قبل‌ترها او را به اسم مرد می‌شناختیم کجا سیر می‌کند؟ این همه بی‌خیالی بیشتر از آنکه عجیب باشد درد است فقط خدا نکند زنی «بی‌حیا» شود؛ خدا نکند مردی بی‌غیرت شود! @AFKAREHOWZAVI
. «زهی خیال باطل» ✍زهرا نجاتی این بار اصلا نمی‌خواهم ازحقوق بالاترین قشرطلاب، بگویم که دکترا هستند و تمام زندگیشان را محض درس گذاشته‌اند و تازه شهریه‌شان، اکر متاهل باشند، شاید به حقوق کارگر برسد. کارگر همان قشرزحمت کشی که سخت‌ترین کارها را می‌کند و کمترین حقوق را دریافت می‌کند. کاش مثل آنچه امروز رهبرمان گفت، چنین بشود که هرکس به قدر کارش، به قدر زحمتش درآمد داشته باشد و راه مفت‌خوری برهمه بسته شود. اما این بارمی‌خواهم از زن‌هایی بگویم که خط می‌کشند روی چشم و هم چشمی‌ها، روی خیلی پزهایی که بقیه دارند و آنها نباید نداشته باشند.اگرچه شاید به تناسب وضعیت جامعه، خیلی کمتر باشند اما هستند کسانی که خیلی کاری به همین حقوق کذایی ندارند و برایشان دین ارجح است و اخلاق. از زن‌هایی که موقع جهازدادن و زندگی راه بردن انتخاب می‌کنند بین رضایت خدا ونیاز حفیقی تا مد و چشم وهم، چشمی. برای زنانی که بارها طلاهایشان را می‌فروشند تا خانه‌ای بگیرند، گیرم مسکن مهر، گیرم هفتاد، هشتاد متر. چون شوهرشان باید بیشتر عمرش را برای خدمت به اسلام، صرف کند و نمی‌تواند در چندجا درآمد داشته باشد چون ذهنش، باید کارآمد باشدـ می خواهم از زنانی بگویم که سالی یکی دوبار با بچه‌هایی که معمولا متعدد هستند، تنها بمانند یا به خانه‌های پدرشان بروند، چون همسرانشان برای تبلیغ دین باید اعزام شوند. همانها که بچه‌هایشان به خاطر اخلاق خوب پدرانشان، خیلی به آنها وابسته‌اند، اما این زنها که عموما خودشان هم مشغول تحصیل هستند، باید بچه‌داری کنند، چون نیت همه‌شان خدمت به دین است. بعضی‌شان حتی هر دوسه سال یکبار، هجرت می‌کنند. اساس خانه‌شان را جابه حا می‌کنند چون چیزی که در زندگیشان، حرف اول را می‌زند، خداست، نه گرانی، نه حرف مردم. نه کوچکی و بزرگی خانه، نه تعداد النگوها نه مارک جهاز خودشان ودختراشان. همان زن‌هایی که خیلی بیشتر از کلاس‌هایی که خیری برای معنویت فرزندانشان ندارد، غصه‌ی چادر و قرآن خواندن و تربیت درستش را می‌خورند. همان زنانی که میان رنگ ولعاب روزگار دلخوش کرده‌اند به سیاه و سفیدعمامه‌ها و لباس‌های شوهرانی که ملبس به لباس پیغمبرند! زنانی که حرف اول را در زندگیشان دین می‌زند و در سبک زندگی دینی و تلاش می‌کنند چراغ راه باشند. خیلی‌هایشان دست کشیده اند از ادا و اطوارهای بچه‌گانه. بعضی‌شان ناچارند به خاطردروغهایی که جارچی‌های دشمن توی مغزهای عده‌ای فرو کرده‌اند، درخرید و کافی‌شاپ و خیابان یا باشوهرانشان همراهی نکنند، یا منتظرحمله باشند. حمله‌ی بعضی از مردم هم که دلشان از زمین و زمان، ازنامردی روحانی‌نماهای شیطان، که خون می‌شود، دست بندارند بریقه و گریبان همین اخوندها که درسیل و زلزله و بلا، همیشه جلودارند و در کرونا، عزیزانشان را از دفن بی اداب مسلمانی، نجات داده‌اند. بعد هم که سال تحصیلی طلاب شروع می‌شود هرنامردی درتاریخ را به ریش اینها ببندند و درکوس مشکلات اقتصادی طلاب بدمند و حالا هم که آموخته‌اند ازعمامه پرانی برسند به چاقوکشی و زیرکردن و درروز روشن اسلحه کشی! البته که زهی خیال باطل، این لباس برتن تمام اهلبیت بوده و باهمان، درمیدان‌های جنگ رفته‌اند و در قصرمتوکل ها و ابن زیادها، بعهسخنرانی پرداخته اند و باهمان زیر سم اسبان رفته‌اندـ این لباس از اول انقلاب، برتن پنج شهید محراب و مطهری‌ها و بهشتی‌ها و باهنرها بوده که انقلاب از نه فقط خونشان که از تفکرشان، جان گرفته؛ پس زهی خیال باطل که بااین جنگ‌های روانی، حوزه‌ها را خلوت و زنان و دختران را از زندگی با این دلباخته‌های مکتب الهی و نانخورها و سربازان امام زمانشان، دلسرد کنید... و همین.. @AFKAREHOWZAVI
. خبر شهادت ✍نظیفه سادات مؤذّن خبر شهادتت پیچیده است! به همان تلخی و سنگینی که خبرهای این‌چنینی می‌پیچند و کام انسان‌های باشرافت را تلخ‌تر از زهر می‌کنند! قصه‌ی شهادت تو، قصه‌ی چاقوهای پی‌درپی که ناجوانمردانه و بی‌رحمانه بر جسمت نشست، از کثیف شدن روح دو نامردی آغاز می‌شود که اسیر هوس شهوت و غضب بودند و ادامه پیدا می‌کند با بی‌حیایی و بی‌مسئولیتی دختران نوجوانی که خلاف فطرت خود عمل کرده‌اند و چنگ به صورت شرع و قانون انداخته‌اند! قصه‌ی شهادت تو، ادامه پیدا می‌کند با غیرت زیبا و مثال‌زدنی‌ات و شجاعت و انسانیتت. قصه‌ی شهادت تو، قصه‌ی ارزش‌هایی است که قرن‌هاست در قصه‌های مادران سرزمین ما درخشیده است! ! ! ! آقا حمید رضای الداغی! نامت به تاریخ ما پیوست. مثل علی خلیلی، مثل علی لندی، مثل حسن امیدزاده، مثل ریزعلی، ... ما به شما افتخار کرده‌ایم و می‌کنیم. ولی امروز مثل شما نگران دخترانمان هستیم. نگران دخترانی که هر چه گفته‌ایم و می‌گوییم، باور نمی‌کنند که پوشش و رفتار درست، عامل امنیت خودشان است. و این‌گونه تجربه‌ای تلخ باید برای چندمین بار تکرار شود و خانواده‌ای این‌گونه به سخت‌ترین و تلخ‌ترین درد دچار شود، تا شاید عده‌ای باور کنند فلسفه‌ی قرآنی پوشش را: «فیطمع الذی فی قلبه مرض» @AFKAREHOWZAVI
. ✔️خلیج همیشه فارس ✍فاطمه میری طایفه فرد آمده بودند بمانند. پرتغالی‌ها را می‌گویم. این از قلعه‌هایشان پیدا بود، از استحکام و زیبایی چیزی کم نگذاشته بودند، برای خود زمین بازی، کلیسا و... ساخته بودند. نه یکی، نه دوتا، بلکه در بهترین و استراتژیک‌‌ترین مناطق خلیج فارس، فرقی نمی‌کرد خاکش سرخ باشد مانند جزیره هرمز یا مستحکم باشد مثل جزیزه قشم. توپ‌های جنگی‌شان را با کبر و غرور، در اطراف قلعه‌ها مستقر کرده بودند و در خیال خام سلطه بر این دریای باشکوه غرقه بودند. اما امامقلی رویای سروری بر خلیج فارس را برایشان به کابوسی هولناک تبدیل کرد... و دست آخر هم آنان را برای همیشه از خلیج همیشه‌فارس بیرون کرد... شاخاب‌پارس باشی یا خلیج فارس یا بحر ایران، فرقی ندارد، زیرا همیشه هویتت را با نامت حفظ کرده‌ای. همیشه، تاریخ اسنادی به یادگار می‌گذارد که به مزاج تحریف‌کنندگان خوشایند نیست، مثل قدیمی‌ترین نقشه‌های جهان که نام زیبای تو را فریاد می‌کنند. مثل قدیمی‌ترین کتب که در تاریخ مکتوب، استواری تو را نمایش می‌دهند. ایران پر است از مردانی چونان رئیسعلی که حتی تاب دیدن پرچم بیگانه را بر روی بارو‌های تو نداشتند. فرق نمی‌کرد که بیگانه از جنس دولت غیرفخیمه باشد یا دیگر هم‌دستانش. خون ریخته‌شده یاران رئیسعلی بر کرانه خلیج همیشه‌فارس، نشانه مظلومیت، اما اقتدار نام ایران دارد. کم نیستند همانند نادر مهدوی‌ها که خواب از چشم متجاوز بگیرند. «کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل «نادر مهدوی» یا «بیژن گرد» بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان در خلیج فارس حمله برد؟ می‌پرسد این شجاعت و توکل و عشق به چه درد می‌خورد؟ هیچ! به درد دنیای دنیاداران نمی‌خورد اما به کار آخرت عشاق می‌آید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق».(سید مرتضی آوینی) خلیج فارس یعنی تمام زیبایی جزیره هفت‌رنگ هرمز، یعنی بزرگی و صلابت قشم، یعنی همه صفای مردم لارک، یعنی نجابت زنانی با پوشش جنوب، یعنی همه خنده‌های کودکانه بچه‌ها در کوچه‌پس‌کوچه‌های بندرعباس. یعنی دستان پینه‌بسته مردان غیور این سرزمین بعد از چیدن خرمای نخلستان، یعنی زبان فارسی با لهجه جنوبی، یعنی بوم سبز، بوموسی، یعنی بزرگی و کوچکی تنب‌هایت، یعنی زردکوه و آریانا، یعنی دفاع و صیانت از جایی به نام پارس. چقدر در اوج مظلومیت، زیبایی! دریای اردیبهشتی! @AFKAREHOWZAVI