eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
99 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات
مشاهده در ایتا
دانلود
آیه تصریح می کند که نور خداوند چنان وسیع است که اگر از سوی حق تعالی در شیشه یا زجاج، آن را قرار نداده بود هر گنهکاری را بدون توبه می بخشید و مجازاتی خلایق را نمی کرد و در این آیه به نوعی فرشتگان شکایت خدا بر کثرت رحمت او می نمایند و اگر رحمت واسعه الهی در زجاج نباشد و نامحدود حرکت کند این رحمت، خلایق را می سوزاند. تصور کنید کسی را شما فرزندش به عمد بکشید و او در مقابلِ شما، شما را ببوسد و بگوید: مبادا غصه بخورید، فرزندم فدای تو...... این رحمت چنان وسیع است که می سوزاند و زجاج لازم دارد. برادران یوسف نبی وقتی ستمکاری خود و بخشش و رحمت وسیع یوسف را دیدند از او خواستند مجازات شان کند که اگر مجازات شان نکند آنان خودشان بلایی بر سرخود می آورند چون تحمل رحمت بیکران یوسف را در این بخشش نداشتند و اگر این چنین بخشیده می شدند رحمت یوسف آنان را آتش می زد و زجاج رحمت یوسف نبی لازم بود که در پاسخ گفت: قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين (۹۲_یوسف) و با شنیدن آن، یکی از برادران یوسف به نام لاوی، خود شروع به ضرب و شتم و سیلی زدن خویش کرد چون تحمل این همه نور رحمت را نداشت.... گویند: پادشاهی را پسرش بیمار شد و اطباء بر بالین او از هر سو جمع کرد. بوعلی سینا فهمید او را بیماری در جسم نیست و به او گفت، و شاهزاده فهمید بوعلی تیز است، پس راز با او در میان گذاشت. گفت: من پسر این شاه از کنیز او هستم. شاهان را رسم است از فرزند زن عقدی جانشین بر خود انتخاب کنند ولی پدرم در برابر همه مخالفت ها ایستاد و مرا جانشین خود کرد. روزی مرا اطرافیان تطمیع کردند تا در شراب پدر زهر بریزم و من کردم تا زودتر پادشاه شوم. پدرم زهر را فهمید و شراب نخورد. من لرزیدم و منتظر بودم مرا حکم قتل دهد، ولی نداد. از آن روز منتظرم مرا بپرسد: چرا؟ ولی نمی پرسد. (شعله آتش رحمت از زجاج خارج ساخته است و من می سوزم) من با این آتش خواهم مُرد و تحمل این را ندارم. برو و مرا به حال خود بگذار تا بمیرم... حق تعالی از شدت ظهور ناپیداست. اگر نور زیاد باشد اشیاء دیده نمی شوند و این از شدت رحمت حق تعالی است که در عذاب انسان تأخیر می اندازد و کافر را روزی می دهد تا کافر و عاصی منکر وجود او شوند. وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ (۶۹_زمر) اشراق به نوری گفته می شود که کوچکترین ظلمتی در آن نیست. یک جراح وقتی کلیه را جراحی می کند باید در اشراق دست به کار شود. وقتی می فرماید: نور من در زجاج است که آن شیشه شاکی از آن است، اشاره به این امر در دنیا دارد که رحمت او مانع می شود عاصی را در دنیا سریع کیفر کند که در روز قیامت نور حق تعالی از زجاج بیرون شده و رحمت اش همه کائنات را اشراق خواهد کرد طوری که گنهکار خود سر به زیر انداخته و سمت جهنم روانه خواهد شد. طبق کلام نبی مکرم اسلام (ص) که می فرمایند: «حق تعالی را رحمت اش یک درصد در این دنیاست و نود و نُه درصد رحمت او در قیامت تجلی خواهد کرد» و این همان اشراق حق تعالی است. در این دنیا کواکب نمایندگانی از نور الهی هستند که فقط بخشی از کائنات را در ساعات محدود و معدودی اندک روشنایی می بخشند، ولی در روز قیامت کواکب إنتثار شده و هیچ ظلمتی در جهان با وجود نور حق تعالی نخواهد ماند. از این اشراق و تجلی نور حق تعالی است که کائنات در روز قیامت از هم می پاشند و تجلی نور حق در کوه طور بخش کوچکی از این تجلی بود که از این تجلی کائنات متلاشی و هر نفسی به مرگ و بی هوش خواهد افتاد که در صور دوم توسط اسرافیل کائنات زنده خواهند شد.. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۸۸ 🌟زجاج: رحمت الهی در دنیا در زجاج است، یعنی چنان وسیع است که این زجاج مانع از آن می شود در دنیا رحمت واقعی حق تعالی که همان صد در صد اوست تجلی کند. و این تأخیر در مجازات عاصیان فقط یک درصد از رحمت حق تعالی است، و مجازات الهی بندگان عاصی در دنیا را از زجاجی است که در دنیا رحمت حق تعالی را به خاطر تربیت بشر مانع دریافت اش می شود و اگر زجاجی در دنیا نور الهی را نبود ذات خویش با نور خویش بر خلایق نشان می داد که همگی از آن نور می سوختند و حتی نفس و کسب لذتی در دنیا برایشان نمی ماند و همگی شیفته حق تعالی شده و مجنون وار به دنبال او می گشتند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
مثال، تصور کنید تاجری که در سرای تجارت خود مشغول کسب دنیای پوچ است، اگر معشوقه ای زیبا ببیند این دیدن نورش او را چنان می سوزاند که حجره و تجارت را رها کرده و به دنبال او فقط می رود... این همان سوختن است و حق تعالی نورش در دنیا در زجاج قرار داده است تا خلایق چنین نسوزاند. نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: «اگر امر خدا بر ماندن روح های شما در جسم تان برای زمانی که مقرر کرده است نبود، روح های شما از شوق وصل حق تعالی لحظه ای در جسم تان درنگ نمی کردند و اسیر نمی شدند.» و زمانی که مولای متقیان حضرت علی علیه السَّلام به شهادت رسیدند، فرمودند: "فُزت و‍َ ربَُ الکَعبه" اشاره به آن زمان دارد که روح بزرگ اسیر شده، حضرت در جسم خاکی اش به بیکران الهی پر کشید و وصل شد. نور حق تعالی در زجاج است چرا که زجاج آتش و حرارات را می گیرد و فقط نور را بیرون می دهد. هر نور منبعث از آتشی است، یعنی زجاج حرارت و آتش حق تعالی را می گیرد که شما را نسوزاند و بخشی از نور که برای هدایت شما و سعادت دنیا و آخرت شما برای همنشینی با حق تعالی در بهشت لازم است بر شما می بخشد. اگر از نور الهی زجاج برداشته شود آتش و حرارت وصل او چنان شما را می سوزاند که نیازی دیگر به نورش برای هدایت و رسیدن به او نمی بینید و سوخته می شوید. چنان چه در حالات نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: گاهی چنان در آتش الهی از زجاج بر حضرت خارج می شد که تب می کردند و در بستر می افتادند و دست عایشه را می گرفتند و می گفتند: "کلمینی حمیرا و اشتغلنی بالدنیا" ای همسر زرد گونه و زیبای من با من کمی از نفس حلال و دنیا سخن بگو و مرا به سمت دنیا بیاور تا از آتش خدا فاصله ام دهی تاب سوختن ندارم. "لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ" در آیه نشانگر آن است که نور الهی نه در شرق است نه در غرب، این امر بیانگر آن است چون شرق و غرب نشان محدودیت بر یک قلمرو است پس حق تعالی در قلمرو پادشاهی اش نامحدود است و شرق و غربی بر آن نیست. ابری که ز آسمان می بارد از دوری اوست که این چنین می زارد از دوری او چگونه دل خون نشود این اشک تَر است که وصل او می آرَد تابوت مرا به آسمان بردارید تا آتش من به کهکشان بسپارید ترسم که چو تابوت زمین بگذارید نعشی زخلایق ز زمین بردارید ✍حسین جعفری خویی (نایر خویی) 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم می فرمایند: کمیاب ترین چیزی که در آخر الزمان یافت شود؛ برادری مورد اطمینان یا درهمی‌ پول حلال است. 📓 تحف العقول، ص ۸۳ 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۱۳ عمو عبدالله در محله شهانق زندگی می کند و چهار سال است که از فوت همسرش می گذرد. او چهار پسر دارد که سری به او زیاد نمی زنند، ولی تنها دخترش ریحانه هر روز به او سر می زند و خانه اش مرتب می کند و غذای او می پزد و همدم پدر است. عمو عبدالله به خواهرش می گوید: به دخترش پیام بدهد که او می خواهد همسری پیدا کند. عبدالله شرم دارد مستقیم به دخترش نیازش را بیان کند. ریحانه که نمی تواند زنی را در خانه زندگی مادرش ببیند به شدت عصبانی می شود و می گوید: «من همیشه مراقب پدرم هستم، او زن می خواهد چکار....؟؟؟» خواهرش به عبدالله قول می دهد برای او همسری انتخاب کند. اما سراغ هر زنی می روند مهریه نقد سنگینی طلب می کنند و عمو عبدالله از عواقب کار نگران است که فرزندان اش از کم شدن ارث بیشتر ناراحت شوند و در آخر عمر او را طرد کنند. از قضای پروردگار، خواهر عموعبدالله روزی سمیرا دختری ۲۱ ساله را پیدا می کند که بی اذن پدر شوهر کرده بود و شوهرش بعد از مدتی روانه خانه پدر کرده بود. سمیرا روزی نبود که از برادران کتک نخورد و تحت فشار برای ترک منزل قرار نگیرد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
خواهر عبدالله شبی با او پنهانی از چشم وراث سمیرا را از پدرش که معتاد بود در قبال مهریه ای اندک خواستگاری می کنند و مبلغ مهریه را به پدر عروس می دهند و عروس جوان با برگ عقد موقت خانه پیرمرد می آورند. خواهر عبدالله نقشه ای طرح می کند که به وراث و همسایگان حقیقت را نگویند بلکه بگویند: برای عبدالله پرستاری در منزل استخدام کرده اند. فرزندان که از ماجرا خبر نداشتند ریحانه هم از این امر خوشحال می شود که پدرش را مراقب موقتی پیدا شده است. عبدالله بعد از سه سال زندگی مشترک از دنیا می رود و قبل از مرگ مغازه اش را به نام او می زند. روز مرگ اش خواهر عبدالله که پیرزنی تنهاست سمیرا را به منزل خود می آورد و از او می خواهد بیرون نرود. چون همه سمیرا را به عنوان پرستار می شناختند و پرستار بعد از مرگ عبدالله دیگر نیازی نبود در آن خانه بماند. یک هفته بعد از مرگ عبدالله، سمیرا خواهر عبدالله هم ترس داشت مبادا وراث او را در خانه او ببینند و برای آن ها سوال شود و مشکوک شوند و همه کارهای پنهانی لو رود. پس باید برای سمیرا و زندگی او فکر می کردند. خواهر عبدالله تصمیم می گیرد مغازه را اجاره بدهد و با پول آن خانه ای برای سمیرا اجاره کند. سمیرا که دختر زجر کشیده ای بود و از عبدالله و خواهرش مهر زیادی دیده بود دوست نداشت برای عبدالله وراث بعد مرگ اش عاق شوند و عمه شان به دردسر بیفتد. پس سند مغازه را به نام خواهر عبدالله می زند که روزی اگر وراث قصد فروش و تقسیم ارث را داشتند از گذشته پدرشان خبری نداشته باشند و تصمیم می گیرد با مرد دیگری ازدواج کند. خواهر عبدالله از این همه شعور و درایت و حس فهمیدگی سمیرا متعجب می شود و بعد از انتقال سند به نام اش، او را به عنوان پرستار خودش در خانه خودش برای وراث معرفی می کند. اما گویی اراده خدا بر آن بود این پنهان کاری را کسی توفیقی حاصل نکند. قبل از چهلم عبدالله خواهر عبدالله و سمیرا متوجه می شوند سمیرا باردار است. خواهر عبدالله مجبور می شود برای حفظ آبروی برادرش و فرزندان اش، موضوع را به فرزندان برادر شفاف باز کند و توضیح دهد چون اگر چاره ای اندیشیده نمی شد بعد از زایمان سمیرا و پدرشان به بدنامی در محله و فامیل در سوء استفاده از پرستار جوان متهم می شد... عمه وقتی حقیقت را به فرزندان روشن می کند ترس و فشار روحی جمع کردن این مسئله شوک همه مسائل پنهان گذشته را از بین می برد. فرزندان تسلیم می شوند مغازه را بفروشند و با پول آن واحدی برای سمیرا بخرند و حقوق بازنشستگی پدر را به سمیرا بدهند. سمیرا پسری به دنیا می آورد که اکنون چهارده سال دارد. وحید، بسیار سرو قامت و زیبا و مؤدب و باهوش است در مدرسه شاگرد اول است و تابستان ها برای کمک خرجی مادرش به کارگری می رود... تمام دلخوشی و ستون زندگی سمیرا پسرش وحید است. بعد از مرگ پدر یکی از برادران سمیرا در تصادف می میرد و برادر دیگرش آواره می شود و مدت هفت سال است با سمیرا زندگی می کند... آری با خود می اندیشم که داستان احسن القصص یوسف نبی همیشه در طول تاریخ تکرار می شود. و نکته دیگر که ذهن مرا به خود مشغول می کند این که هرگز نباید والدین و فرزندان را از حق مسلم شان محروم کنیم که تبعات کارشان دامن ما را هم روزی خواهد گرفت. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
هر آن کس ذکر او گوید بحال خود غمی جوید مشو خسته ز ذکر او که بر غم آتشی روید اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً (۴۱_احزاب) ✍حسین جعفری خویی (تخلص نایر خویی) 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۷۳۴ إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا (۴۸_نساء) شرک تنها گناهی است که حتی با استغفار هم حق تعالی از آن نمی گذرد. (لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ) کسی که در توفیق عبادتی مَثْنیٰ دارد (يعنی نفس خود شریک عبادت خداوند کرده است) مشرک است، نه تنها مزدی از خدا نمی برد؛ بلکه معصیتی را مرتکب شده است که با استغفار هم بخشیده نخواهد شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
✍️تا خدا را نشناسی خود را رها نخواهی کرد و تا خود را رها نکنی خدا را نخواهی شناخت، در جهان هستی حق تعالی هر شئ را یا مبداء آفرید یا مقصد.... جز ذات قدسی خودش که هم مبداء اش آفرید و هم مقصد اش..... جان ها به قربان این همه حکمت حکیم 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۴۱۴ پیرمردی، جوانی در صحرا به چوپانی دید. گفت: ای جوان تا پیر نشده ای از گلّه خود بهره ببر. همانا ارزش یک گوسفند نزد صاحب اش از ارزش یک پیرمرد بیشتر است. چون گوسفند را صاحب اش تا نمرده است از خود نمی راند، ولی فرزند را والدین چون پیر شدند دیگر کارشان نیاید. پس یک گوسفند مریض نزد بشر از یک پیرمرد سالم ارزشمندتر است. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی