eitaa logo
المرسلات
9.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
665 ویدیو
46 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
المرسلات
♨️ از خاک تا خدا 👈مروری بر برخی از نظریات علامه طباطبایی در موضوع "نفس" @fater290 👇👇👇👇
💠اثبات عالم عقل و عالم مثال از نگاه فلسفه، وحی و مکاشفه 🔰شهید آیت الله مطهری 🔺 یکی از مباحث مهم فلسفی، اثبات عالم عقل و عالم مثال است. شهید مطهری ره در این عبارت که مربوط به حاشیه مقاله۱۴ اصول فلسفه می باشد، توضیحی را در مورد براهین و طرق اثبات این عوالم بیان می کنند و می فرمایند که در این مسئله میدان برای فلسفه چندان باز نیست و باید به وحی و مکاشفه پناه برد. 🔰🔰🔰🔰🔰 🔸آنچه براي ما بالحس و العيان ثابت است است. حکما در اصطلاحات خود آنگاه که اين عالم را در مقابل ساير عوالم هستي نام مي‌‌‌‌‌برند کلمه «ناسوت» را به کار مي‌‌‌‌‌برند. 🔸عالم ديگر که به حکم دليل و برهان بر ما ثابت است است؛ يعني ذات مقدس واجب الوجود که مستجمع جميع صفات کماليه است. البته در آن مرتبه از وجود آنچه هست يک وجود اطلاقي است و بس. ذات پروردگار به تنهايي خود عالمي است و عظيم‌‌‌‌‌ترين عوالم است، زيرا ذات حق محيط است بر همه عوالم مادون و ذره‌‌‌‌‌اي از وجود از احاطه قيومي او خارج نمي‌‌‌‌‌باشد و به قول بو علي در الهيات‌‌‌‌‌ شفا: «العالم الربوبي عظيم جدّا». اين عالم اصطلاحا عالم «لاهوت» ناميده مي‌‌‌‌‌شود. 🔸آنچه براي ما قطعي و ثابت است همين دو عالم است، ولي در اينجا از نظر فلسفه دو پرسش باقي است: 1⃣آيا ميان عالم الوهيت و عالم طبيعت عوالم ديگري وجود دارد يا وجود ندارد؟ يعني آيا آن عالمي که بلاواسطه بر عالم طبيعت احاطه دارد و مباشرتا موجد و مدبّر و محيط بر اين عالم است عالم الوهيت است؟ و يا عالم و يا عوالمي متوسط ميان اين دو عالم هست؟ و البته چنين عالم يا عوالمي- به فرض وجود- محاط عالم بالاتر از خود، يعني عالم الوهيت، خواهد بود همچنانکه محيط عالم پايين‌‌‌‌‌تر از خود، يعني عالم طبيعت، خواهد بود. 2⃣آيا عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از عالم طبيعت وجود دارد يا وجود ندارد؟ يعني آيا مرتبه‌‌‌‌‌اي از موجودات وجود دارد که عالم طبيعت محيط و موجد و مدبّر آن عالم باشد يا وجود ندارد؟ 🔸بديهي است که فرض عالمي بالاتر از عالم الوهيت معني ندارد زيرا عالم الوهيت عالم اطلاق و لاحدّي و وجوب ذاتي است، براي ذات واجب الوجود مثل متصور نيست تا چه رسد به مافوق و محيط. پس پرسشها يکي درباره اين است که آيا عوالمي متوسط ميان عالم الوهيت و عالم طبيعت وجود دارد يا ندارد؟ ديگر درباره اينکه آيا عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از طبيعت وجود دارد يا ندارد؟ 🔸جوابي که فلاسفه به پرسش دوم مي‌‌‌‌‌دهند ساده و قاطع است، مي‌‌‌‌‌گويند عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از طبيعت نمي‌‌‌‌‌تواند وجود داشته باشد، زيرا اولًا وجود عالمي پايين‌‌‌‌‌تر از طبيعت مستلزم اين است که ماده طبيعي قادر بر ايجاد يک شئ از کتم عدم باشد، و به دلائلي ثابت مي‌‌‌‌‌کنند که تأثير جسم و طبيعت از نوع تحريک است نه از نوع ايجاد؛ و ثانيا عالم طبيعت عالم قوّه و فعل و مادّه و صورت و حرکت و زمان و مکان است، موجودي ضعيف‌‌‌‌‌الوجودتر از قوه و ماده و زمان و مکان که وجود و عدم در آن به هم آميخته است قابل تصور نيست. 🔸اما جواب به پرسش اول قدري دشوار است. حکما جوابهايي به پرسش اول ‌‌‌‌‌داده‌‌‌‌‌اند. در اکثر اين جوابها از ذات واجب الوجود و بساطت او و اينکه چه نوع موجودي مي‌‌‌‌‌تواند صادر بلاواسطه باشد استدلال کرده‌‌‌‌‌اند؛ مدعي شده‌‌‌‌‌اند که صادر اول بايد کامل‌‌‌‌‌ترين و بسيط ترين ممکنات باشد و چنين موجودي جز اينکه مجرد از ماده و زمان و مکان باشد نمي‌‌‌‌‌تواند باشد، چنين موجودي طبعا داراي ماهيت هست، زيرا ماهيت داشتن لازمه معلوليت است. اينچنين موجودي را به حسب اصطلاح «عقل» مي‌‌‌‌‌نامند. در بعضي استدلالهاي ديگر از قاعده‌‌‌‌‌اي به نام قاعده «امکان اشرف» استفاده شده است که مجال سخن در آن بسيار است. 🔸در بعضي استدلالهاي ديگر وجود به عنوان نمونه از کل عالم وجود مورد استفاده قرار گرفته است. در اين مقاله همين راه که ساده‌‌‌‌‌ترين راههاست طي شده است. عالم عقل يا عقول به حسب اصطلاح «جبروت» ناميده مي‌‌‌‌‌شود. 🔸اگر استدلال حکما را بر وجود عقل بپذيريم تازه با سؤال ديگري روبرو مي‌‌‌‌‌شويم و آن اينکه آيا موجود مجردي که به نام «عقل» ناميده مي‌‌‌‌‌شود فقط يکي است و يا موجودات بسياري که همه عقولند وجود دارد؟ و بنابر اينکه عقول مجرده‌‌‌‌‌اي وجود دارند آيا اين عقول در طول يکديگرند و در حقيقت هر کدام عالمي را تشکيل مي‌‌‌‌‌دهند و يا در عرض يکديگرند؟ و يا بعضي از عقول عقول طوليه‌‌‌‌‌اند و بعضي از آنها عقول عرضيه‌‌‌‌‌اند؟ حکما براي اثبات عقول طوليه و يا عرضيه راههايي که هرگز مورد اتفاق نبوده و نيست طي کرده‌‌‌‌‌اند. 🔸مبنا قرار گرفتن هيئت قديم سبب شد که حکما يک سلسله عقول طوليه که عددشان به ده تا مي‌‌‌‌‌رسد قائل شوند. فرضيه معروف «عقول عشره» که مورد قبول‌‌‌‌‌ اکثريت مشّائين قرار گرفت و برخي از مشّائين مانند خواجه نصير الدين طوسي و قاطبه اشراقيين آن را انکار کردند و امروز اصل مبنا، يعني فلکيات قديم، موهوم شناخته مي‌‌‌‌‌شود مبتني بر همين اصول و نظريات است. 🔸اشراقيون طرفدار عقول عرضيه‌‌‌‌‌اند، هر نوعي از انواع عالم طبيعت را تحت تأثير و تدبير يکي از آن موجودات مجرده مي‌‌‌‌‌دانند. فرضيه معروف «ارباب انواع» و يا «مثل افلاطوني» در شکل اسلامي و اشراقي آن، در همين زمينه است. 🔸حقيقت اين است که در زمينه عوالم متوسط ميان عالم الوهيت و عالم طبيعت ميدان براي چندان باز نيست، مخصوصاً براي فلسفه مشّاء. بحث در اين عوالم را فلاسفه اشراق بهتر از فلاسفه مشّاء، و بهتر از هر دو دسته انجام داده‌‌‌‌‌اند. و باز حقيقت اين است که در اين زمينه بايد ميدان را منحصرا در اختيار و و و گذاشت. 🔸از نظر وحي اسلامي، قدر مسلّم اين است که موجوداتي به نام «ملائکه و فرشتگان» وجود دارند که آنها اقرب به ذات پروردگارند از موجودات عالم طبيعت و قاهر و مسيطر بر عالم طبيعت‌‌‌‌‌اند. البته سخن در اين نيست که ذات واجب الوجود به آنها از ساير موجودات اقرب است زيرا او به همه چيز احاطه ذاتي و قيومي دارد (و هو معکم اينما کنتم)، سخن در قرب و بعد ساير موجودات به ذات حق است. از نظر اسلامي، ايمان به وجود ملائکه واجب و لازم است؛ ملائکه هم واسطه وحي‌‌‌‌‌اند، و هم واسطه علم، و هم واسطه رزق، و هم واسطه خلق، و هم واسطه احياء، و هم واسطه اماته. 🔸از نظر حکماي اشراق و هم از نظر عرفا- که مورد تأييد نصوص اسلامي نيز هست- عالم ديگري غير از عالم عقول مجرده که متوسط ميان عالم عقول و عالم طبيعت است وجود دارد که مقداري است. اين عالم اصطلاحا «عالم‌‌‌‌‌ملکوت» ناميده مي‌‌‌‌‌شود. اين عالم، متوسط است ميان عالم عقول مجرده و عالم طبيعت. اين عالم از قوه و حرکت و زمان و مکان مجرد است اما از ابعاد مجرد نيست. اين عالم، جسماني هست ولي مادي نيست. 🔸استدلالي که در اين مقاله بر وجود عالم عقل و عالم مثال آورده شده است از ناحيه وجود انسان است؛ يعني به دليل اينکه مرتبه‌‌‌‌‌اي از انسان طبيعت است و مرتبه‌‌‌‌‌اي از او مثال است و مرتبه‌‌‌‌‌اي از او عقل، و از طرف ديگر طبيعت قادر نيست که موجد مرتبه‌‌‌‌‌اي عالي‌‌‌‌‌تر از خود يعني مثال و عقل بوده باشد پس هر مرتبه‌‌‌‌‌اي از وجود انسان وابسته به عالمي از سنخ خود اوست. اين است مفاد استدلال متن. 🔸همان طور که گفتيم بهتر است در شناسايي اين عوالم به آنچه از ناحيه وحي و نبوّت رسيده است استناد گردد و يا همچون مردان راه از ضمير و باطن و مکاشفه شهودي استمداد شود. @fater290
✍️آیا فلسفه بخوانیم؟ 🌀تاملی پیرامون اعتقاد آخوند خراسانی (ره) در ارتباط با خاص نبودن معنای حروف 🔰حجت الاسلام سجاد انتظار 💠 یکی از موضوعاتی که برای برخی از محصلین حوزه مطرح است این است که آیا خواندن ضرورت دارد یا نه؟ و در صورتی که ضرورت داشته باشد به چه اندازه و در چه سطحی نیاز به فراگیری آن است؟ به طور معمول در پاسخ این سوال چنین گفته می شود که اگر کسی بخواهد به ارزش ذاتی فلسفه در به دست آوردن نگرشی کلان به عالم هستی برسد باید این علم را به طور مستوفی تحصیل کند بنابراین نمی تواند به سطح خاصی از این علم مانند آراء یا به تنهایی اکتفاء کند و در نتیجه چاره ای جز اندوختن آراء صدر المالهین و فلاسفه بعد از ایشان نیست. اما اگر کسی به دنبال تحصیل چنین نگرشی نیست و تنها از آن جهت به این علم می پردازد که مقدمه لازم برای فهم علم اصول است در این صورت می تواند به آراء مشاء و (ره) اکتفا کند زیرا مستوای مباحث فلسفی که در علم اصول مخصوصا در دوره نجف وجود دارد بالاتر از مباحث مشاء نیست. 💠به نظر می رسد که این پاسخ گرچه برای کسانی که نسبت به فلسفه موضع دارند خوشآیند هست اما از حقیقت امر و میدان علم اصول فاصله دارد. بدون تردید سخنان آخوند خراسانی به عنوان بزرگترین اصولی نجف مشحون از مباحث فلسفی است که قضاوت پیرامون آن ها بلکه حتی تفسیر عبارات ایشان بدون تسلط بر امکان پذیر نیست. ما به عنوان نمونه در این جا به بررسی یکی از عبارات ایشان می پردازیم که از جمله عبارات ابتدائی ایشان و مربوط به است. در ضمن این عبارات متوجه خواهیم شد که ایشان علیرغم تسلط وافی به بخشی از مساله که مربوط به فلسفه مشاء است به دلیل عدم اشراف کافی به حکمت متعالیه دچار انحرافی عجیب در این بحث شده است و برخی از ایشان با همان رویکرد استاد خود دچار انحرافاتی به مراتب نازل تر شده اند. آخوند خراسانی در این بحث معتقد است که وضع حروف بر خلاف اعتقاد مشهور به صورت عام-خاص نیست بلکه از جنس وضع عام-موضوع له عام است اما برخی از شاگردان به دلیل اینکه این ادعا را نپذیرفته اند مجبور به نفی کلی حکایت گری حروف شده و به بودن آن ها اعتقاد پیدا کرده اند و به این ترتیب با دو خطای پی در پی در دو مرحله از سخن مشهور فاصله گرفته اند. اکنون به قدر وسع به این بحث می پردازیم 💠آخوند خراسانی در ضمن تحقیقی که پیرامون موضوع له حروف ارائه می کند چنین می فرماید: لأن الخصوصية المتوهمة إن كانت هي الموجبة لكون المعنى المتخصص بها فمن الواضح أن كثيرا ما لا يكون المستعمل فيه فيها كذلك بل كليا و لذا التجأ بعض الفحول إلى جعله جزئيا إضافيا و هو كما ترى و إن كانت هي الموجبة لكونه حيث إنه لا يكاد يكون المعنى حرفيا إلا إذا لوحظ لمعنى آخر و من القائمة به و يكون حاله كحال فكما لا يكون في الخارج إلا في الموضوع كذلك هو لا يكون في الذهن إلا في آخر و لذا قيل في تعريفه بأنه ما دل على معنى في فالمعنى و إن كان لا محالة يصير بهذا بحيث يباينه إذا لوحظ ثانيا كما لوحظ أولا و لو كان اللاحظ واحدا إلا أن هذا اللحاظ لا يكاد يكون مأخوذا في المستعمل فيه و إلا فلا بد من لحاظ آخر متعلق بما هو ملحوظ بهذا اللحاظ بداهة أن التصور المستعمل فيه مما لا بد منه في استعمال الألفاظ و هو كما ترى مع أنه يلزم أن لا يصدق على الخارجيات لامتناع صدق الكلي العقلي عليها حيث لا موطن له إلا الذهن ف امتنع امتثال مثل سر من البصرة إلا بالتجريد و إلغاء الخصوصية هذا مع أنه ليس لحاظ المعنى حالة لغيره في الحروف إلا كلحاظه في نفسه في الأسماء و كما لا يكون هذا اللحاظ معتبرا في المستعمل فيه فيها كذلك ذاك اللحاظ في الحروف كما لا يخفى. 💠ایشان در ابتدا به توضیح مقدمه ای دقیق از مشاء می پردازند تا از آن در استدلال خود بهره گیرند؛ مطابق اعتقاد مشاء امور عالم مانند یک طیف منشوری به سه صورت تحقق دارند؛ دسته نخست هستند که موجوداتی در ذهن و خارج اند و وابستگی به چیزی ندارد؛ دسته دوم هستند که علیرغم استقلال ماهوی شان، در خود وابسته به جواهر اند و از خواص آن ها هستند؛ مشاء در تعبیری فنی و دقیق از اعراض چنین یاد می کنند که: ؛ یعنی اعراض موجوداتی بینابین هستند که از یک نظر شبیه جواهر اند زیرا ذات و ذاتیات دارند و از جنس ماهیت هستند اما از جهت دیگر شبیه دسته سوم موجودات هستند؛ دسته سوم موجوداتی هستند که نه در ذهن و نه در خارج هیچ استقلالی ندارند و کاملا به طرفین خود هستند و به آن ها وجود رابط گفته می شود. اعراض با اینکه دارای ماهیت هستند اما تحقق خارجی ان ها مانند وجودات رابط است یعنی در تحقق خود کاملا وابسته به غیر هستند. نکته ای که در این جا باید یادآوری کنیم این است که توضیحات دقیق ایشان نشان می دهد که اشراف کافی بر تقسیم موجودات از نظر استقلال وارتباط دارند بنابراین برخی از اصولیون که در مقام رد سخن ایشان به بیان دوباره این تقسیم پرداخته و از ضرورت وضع برای هر کدام از این موجودات سخن گفته اند نمی تواند ردیه ای بر سخن آخوند خراسانی باشد. ایشان علی رغم اعتقاد به انحاء موجودات در میفیت وضع حروف مناقشه دارند. 💠 آخوند خراسانی با استفاده از مقدمه فوق به تصویر خاص بودن معنای حروف می پردازد و سپس توالی فاسد متعدد این تصویر را بیان می کند و در نهایت عام بودن موضوع له حروف را نتیجه می گیرد. از نگاه ایشان حرفی بودن یک معنا و مفهوم با توجه به مقدمه گذشته به این است که آن مفهوم وابسته به غیر باشد. چیزی که این را تامین می کند انسان است یعنی مفهوم زمانی خاص و جزئی خواهد بود که لاحظ، آن را به عنوان حالت چیزی دیگر و خصوصیات چیزی دیگر تصویر کند. این لحاظ باعث می شود که آن مفهوم تحقق فی غیره داشته باشد و چنین تحققی، موجب و بودن آن مفهوم می شود. ایشان پس از روشن ساختن کیفیت تشخص و خاص بودن یک مفهوم، با برشمردن لوازم فاسد این مطلب نتیجه می گیرند که نباید لحاظ انسان را در حریم معنا دخالت داد و وقتی لحاظ از حریم معنا خارج شود تشخص آن مفهوم نیز از بین می رود و در نتیجه آن مفهوم و خواهد شد. لوازم فاسد تعلق لحاظ به معنا و مفهوم موارد زیر هستند: -لزوم اجتماع دو لحاظ در مقام استعمال که خلاف وجدان است -مجازیت کاربرد حروف در معانی خارجی و اختصاص کاربرد حقیقی آن ها به محیط ذهن -لزوم دخالت لحاظ در معنای حروف و عدم دخالت لحاظ در معنای اسماء نتیجه بطلان دخالت لحاظ در معنای حروف از نظر آخوند(ره) این است که معنای حروف را باید عام و کلی بدانیم 💠حقیقت آن است که ایشان علیرغم تصویر صحیح انحاء موجودات، در تحلیل خواص مفاهیم، از مساله بزرگ و مهمی غفلت کرده اند و آن تفکیک حیث مفاهیم از حیث آن ها است. در حکمت متعالیه و بر اساس تقسیم وجود به ذهنی و خارجی این مطلب تحقیق شده است که مفاهیم دارای دو اعتبار هستند؛ هر مفهومی از یک جنبه از خارج است و بر مصداق خارجی خود می یابد و از جنبه دیگر یک موجود واقعی است در عداد سایر موجودات که ذیل مقوله ای از مقولات می شود. مفهوم از جهت مقیسیت، امری و غیر اصیل است و از جهت تحقق و اندراج آن، موجودی است که ماهیت یا وجود آن مورد نزاع قرار می گیرد. اگر با نظر گرفتن این تفکیک به عبارت ایشان بنگریم خواهیم دید که آن چه مورد تعلق لحاظ است حیث اندراج مفاهیم است و جنبه قیاسی مفاهیم مورد لحاظ قرار نمی گیرد؛ بنابراین تشخص مفاهیم نیز مربوط به جنبه اندراجی آن ها است و حیث مقیسیت نمی تواند متصف به تشخص گردد زیرا تشخص شان وجود است. از سوی دیگر آن چیزی که وصف کلیت(عام) یا جزئیت(عام) را می پذیرد حیث انطباق مفاهیم است نه جنبه اندراج آن ها؛ بر این اساس هر مفهومی که در ذهن باشد از جنبه اندراج خود، متعلق لجاظ واقع می شود و در نتیجه تشخص می یابد و در این جهت تفاوتی ندارد که آن مفهوم در انطباق خود، قابلیت صدق بر بیش از یک مصداق را دارد تا کلی باشد یا قابلیت صدق بر بیش از یک مصداق را ندارد تا جزئی باشد. مفهوم چه جزئی باشد و چه کلی باشد با تعلق لحاظ به وجود آن، یک وجود متشخص عینی خواهد بود. متاسفانه محقق خراسانی با در هم آمیختن این دو حیث، از نفی تعلق لحاظ که به وجود مفاهیم مربوط می شود کلیت مفاهیم را که به مفهومیت مفاهیم مربوط است را نتیجه می گیرد. این خلط در بیانات امام با تعبیر خلط بین و مطرح است. 💠 با تفکیک دو جنبه فوق اکنون می توانیم بگوییم که ملاک ربطی یا مستقل بودن یک مفهوم را باید در حیث انطباق مفاهیم جست. اگر مفهومی دارای ذات و ذاتیات باشد و رابطه اش با مصداق خود رابطه و باشد آن مفهوم مستقل و اسمی است اما اگر مفهومی فاقد ذاتیات باشد و صدق آن بر مصداق خارجی اش به صورت انطباق بر باشد آن مفهوم حرفی و ربطی است. نکته تکمیلی در باب مفاهیم ربطی این است که ملاک ربط بودن یک مفهوم ، وابستگی یک معنای حرفی به دو مفهوم دیگر است نه وابستگی آن به لحاظ یا نفس مدرک و یا مواردی از این دست؛ بنابرین ظرفیت در جمله «زید فی الدار» به خاطر اندکاک در دو مفهوم زید و دار است که حرفی است نه به دلیل تعلق لحاظ لاحظ؛ کما اینکه این نسبت در تحقق خارجی خود وابسته به تحقق خارجی زید و دار است. نتیجه دیگری که از این بحث می توان گرفت این است که جمله مشهور«ربط به ذهن نمی آید» به این معنا است که ربط به صورت مستقل از طرفین به ذهن نمی آید اما در ضمن طرفین به ذهن می آید و می توان آن را به نحو تصویر کرد چرا که اگر چنین نباشد هیچ در ذهن شکل نمی گیرد. 📚تحقیق دقیق این مباحث را می توان در کتاب امام خمینی (ره) در ضمن بحث از تطابق قضایای و و هم چنین تقسیم ربط به و جست و جو کرد. @almorsalaat