eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘ 🍃☘🍃☘ 🍃☘ #هیات_الوارثین رزمندگان گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) #هیات_مجازی #به_مناسبت_روز_جانباز #ولادت_علمدار_کربلا #یادبود_شهدای_تخریبچی با مداحی حاج جعفر طهماسبی یکشنبه 10 فروردین ساعت 10 صبح #کانال_الوارثین_در_پیام_رسان_تلگرام #کانال_الوارثین_در_پیام_رسان_ایتا @alvaresinchannel
سلام به همه ی همسنگران و همراهان عزیز روز ولادت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام و روز جانباز مبارکباد ورود شما را به هیات مجازی الوارثین خوش آمد میگوییم
🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️🍃☘️ 🍃☘️🍃☘️ 🍃☘️ #هیات_الوارثین رزمندگان گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) #هیات_مجازی #به_مناسبت_روز_جانباز #ولادت_علمدار_کربلا #یادبود_شهدای_تخریبچی با مداحی حاج جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳🌲🌳 🌳🌲🌳🌲 🌳🌲 🔻 در سالروز ولادت با سعادت قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل‌العباس علیه‌السلام و ، رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی از مقام شامخ جانبازان انقلاب اسلامی تجلیل کردند. 📝 متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم روز ولادت قمر بنی‌هاشم حضرت ابی‌الفضل‌العباس سلام‌الله‌علیه را که تا ابد مفتخر به پرچمداری کربلاست به جانبازان عزیز کشور که نامشان مفتخر به تقارن با این روز است، تبریک عرض میکنم. شما جانبازان، مجاهدان فداکار و شهیدان زنده‌اید. چشم و دل شما با پاداش الهی روشن خواهد شد ان‌شاءالله. از خداوند متعال برای شما و خانواده‌های صبورتان که خدماتشان در شمار برترین حسنات است، سلامت، عزت، ثبات قدم و عافیت نیکو مسألت میکنم. سیّد علی خامنه‌ای ۹ فروردین ۱۳۹۹ @alvaresinchannel
🌺 پيشانى آفتاب دارى، آرى در ديده‏ ى جان گلاب دارى، آرى گل نغمه ى نور، از كلامت جارى است سجادى و عشق ناب دارى، آرى @alvaresinchannel
☘☘☘☘☘☘☘☘☘ ☘☘☘ ☘ #ایکاش_من_هم_یک_پاسدار_بودم(امام خمینی (ره) #امام_المسلمین #نائب_امام_عصر_علیه_السلام در حلقه ی #رزمندگان_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن @alvaresinchannel
🍃🌱🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🍃 #فرمانده_روز_جانباز_بر_شما_مبارک خدایی حاج ابراهیم قاسمی حق پدری بر #بچه_های_تخریب_لشگر_10 داره.کسی که #شهید_حاج_عبدالله_نوریان_فرمانده_تخریب_لشگر_10بعد از خودش فرزندان تخریبچی اش رو به او سپرده.او بعد از سالهای دفاع مقدس بیرق #هیات_الوارثین رو بدوش کشید و تا به امروز به لطف خدا حیات این یادگار شهدا مرهون اوست. خدا نگهدارت باشه. @alvaresinchannel
#شهدای_تخریبچی_لشگر_10 شهادت: روز11فروردین 67 هنگام #فریضه_ظهر_و_عصر محل شهادت: ارتفاع تیمورژنان منطقه عملیات #بیت_المقدس_4 @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺🌺 تحریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام ✍🏿✍🏿 راوی: 67 بود هنوز هوا روشن نشده بود که ما از به مقر برگشتیم.نماز صبح رو خوندیم.. معمولا رسم گردان ما بود که بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب بچه ها نمیخوابیدند و مشغول خواندن میشدند. اونروز هم توقع داشتند من زیارت عاشورا رو بخونم که بعلت خستگی رفتم زیر پتو و زود هم خوابم برد. اون روز صبح رو خوند و حدود ساعت 8 صبح بود که به زور ما رو برای خوردن صبحانه بیدار کردند و بعد از صبحانه قرار شد یک تعداد از بچه ها به جلو برند تا جایگزین در شوند. ساعت 10صبح بود که به سنگر داخل خط رسیدیم. حاج ناصر اسماعیل یزدی مسوول بچه های تخریب مستقر در خط بود. هنوز بچه ها داخل سنگر نرفته بودند که آتش دشمن شروع شد. و ارتفاع بالای سنگر ما رو زیر آتیش گرفت. و با خوردن گلوله ها روی صخره ها سنگ های زیادی پایین میریخت..آتیش که شروع شد حاج ناصر نگران به اینطرف و آنطرف میرفت. گفتم ناصر تو که آدم جیگر داری هستی چرا دست و پاهات رو گم کردی. اون با خنده گفت: این بی پدر و مادرها اشک ما رو این چند روزه در آوردند. هوا که روشن میشه از زمین و آسمون گلوله میاد. صبر کنید الان سروکله هلکوپترهاشون هم پیدا میشه.. ناصر راست میگفت.. هلکوپترها هم توی آسمون ظاهر شدند و چند تا موشک سمت سنگر ما شلیک کردن. همه بچه ها توی سنگر چپیدند و یک ساعتی گذشت و بچه هایی که باید عقب میرفتند آماده شدند. حدود 20 نفر بودند که باید عقب میرفتند... چون دشمن آتیش فراوان میریخت و احتمال تلفات بود قرار شد بچه ها دو قسمت بشند و با فاصله عقب برند. من میخواستم با گروه اول عقب برم اما تا وضو بگیرم و ام رو پیدا کنم طول کشید و گروه اول رفتند سمت که با قایق به عقب برگردند. قبل از عقب رفتن ، صحبت از منطقه شد و گفتند اگر قبل از ظهر به آنطرف آب رسیدید برید چادرها رو جمع کنید و به مقر بچه های تخریب در شهر بیاره برید و اگر بعد از ظهر از آب گذشتید مستقیم به مقر بیاره برید ما تا لب اسکله رسیدیم طول کشید و قایق هم دیر اومد و اذان ظهر رو گفته بودند که به اسکله لشکر رسیدیم. نماز رو خوندیم و حرکت کردیم ... ماشین نبود و مجبور بودیم یک مقدار از مسیر رو پیاده بریم. رسیدیم سر دوراهی که یه راه اون به مقر زیر ارتفاع تیمورژنان میرفت. گفت استخاره کن. اگر خوب اومد میریم به مقر جلو و اگر بد اومد میریم مقر"بیاره" من یک تسبیح کوچیکی توی سنگر پیدا کرده بودم و برای خودم هم نبود و با اون و رفتن به مقر جلو بد اومد و در همین حین هم یک وانت خالی رسید و همه سوار شدیم و به سمت عقب حرکت کردیم. وقتی عقب میرفتیم هواپیماهای دشمن توی آسمون بودند و مدام شیرجه میرفتند و بمبارون میکردند و چند جا ما هم مجبور شدیم از ماشین پایین بریزیم و روی زمین دراز بکشیم. هنوز وارد حلبچه نشده بودیم که یکی از هواپیماها برای بمباران شیرجه رفت و ما توی آسمون مسیر حرکت بمب ها رو به هم نشون میدادیم. بمبها درست میرفت سمت مقر ما توی خط... بمب های دشمن که زمین خورد من گفتم +نکنم_مقر_ما_رو_بمبارون_کرد. نزدیک عصر بود که به مقرمون در رسیدیم. نهار خوردیم و من هم خیلی خسته بودم خوابم برد...یک ساعتی به اذان مغرب بود که با صدای پچ پچ بچه ها بیدار شدم.یکی از بچه ها از جلو اومده بود و خبر بمباران مقر را آورده بود. فقط میگفت . 🍃🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
#معراج_شهیدان یاران ما زاینجا به سوی حق پریدند اینجا جمال یوسف گم گشته دیدند #مقر_بچه_های_تخریب_لشگر10 #سکوی_پرواز_یاران_شهید @alvaresinchannel
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌴🌹🌹🌹 🌴🌹🌹🌹 پنجشنبه11فروردین67 و12ماه شعبان ✍🏿✍🏿 راوی : نزدیک غروب بود که با یکی دو تا از بچه ها و شیخ مسعود تاج آبادی با ماشین گردان رفتیم به مقر زیر ارتفاع تیمور ژنان... ماشین تا بالا نمیرفت و مجبور شدیم بقیه راه رو پیاده بریم.هنوز به شیاری که چادر هامون در آن مستقر بود نرسیده بودیم که یک عده میگفتند جلو نرید منطقه آلوده است و زدند. ما توجهی نکردیم و به محوطه مقر که رسیدیم دیدیم اند . بچه های پست امداد گفتند همه را عقب بردند. فکر کنیم بردند ... سوار وانت شدیم و خودمون رو به معراج شهدای جوانرود رسوندیم. دو ساعتی از اذان مغرب گذشته بود .. سراغ بچه ها رو گرفتیم . گفتند یک تعداد شهید برای ما آوردند و داخل سردخونه اند. از اونها خواستیم که اجازه بدهند اونها رو شناسایی کنیم.بچه های معراج گفتند امکانش نیست. من زدم زیر گریه و گفتم برادر ما باید اینها رو ببینیم اینها همسنگران ما هستند .مسوولشون دلش به حال ما سوخت و درب کانکس رو باز کرد...کف کانکس پر بود از شهید که همه رو داخل پلاستیک پیچیده بودند. نه زانوهام جون داشت و نه دستم یاری میکرد که پلاستیک روی صورت بچه ها رو کنار بزنم و از طرفی هم مدام مسوول کانکس میگفت برادر یک خورده زودتر.. اولین شهیدی که پلاستیک رو از صورتش کنار زدم بود. خیلی آروم خوابیده بود دور لب و اطراف گوشهاش یک مقدار کف جمع شده بود. شیخ تاج آبادی بیرون کانکس بود و سوال کرد ..گفتم آره اولیش سید عباس بود و بعد @ابوطالب و بعد و و دیگر بچه ها.... شوخی نبود بدن بی جان یازده تا بچه ها داخل کانکس معراج شهدا بود. صورتهاشون سفید شده بود و آرام خوابیده بودند. مشخصاتشون رو ثبت کردیم و درب کانکس رو بستند. از معراج بیرون اومدیم و به سمت مقرمون راه افتادیم. من عقب وانت نشستم و تا خود مقر گریه کردم توی راه مدام به این جمله سید عباس فکر میکردم که گفت : .. به مقر که رسیدیم بچه ها دور ما رو گرفتند .. شب جمعه بود. اعلام کردیم رفقا برای داخل ساختمون جمع بشند. بچه ها اومدند و من وسط خوندن دعای کمیل رو دادم و غوغایی شد دعا که تموم شد دیگر هم به ما رسید و اون خبر شهادت عزیز ترین یارمون بود. روزهای آغازین سال 67 روزهای سختی برای ما بود 🌴🌹🌹🌹 🌴🌹🌹🌹 🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
@alvaresinchannel
به برکت ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی ایران تقدیم به روح ملكوتي حضرت امام خميني(ره) و ارواح طیبه ی شهدای انقلاب اسلامي ، دفاع مقدس، مدافع حرم و شهدای جبهه های مقاومت، خدمت، امنیت و سلامت ایرانِ سربلند، سعادت از آنِ توست زیرا که اقتدا به ولایت از آنِ توست وقتی خدا اراده کند سرفرازی اَت دیگر یقین بدان که عنایت از آن توست دیری نمیشود که سرافراز تر شوی یعنی که در جهان، همه عزت از آن توست علم و عمل میان جوانان، رسد به اوج تا فتحِ قله های هدایت از آن توست اصلِ جهاد، دانش و فناوریِ ماست حالا سلاحِ برترِ خدمت از آن توست فائق شوی تو بر همه ی دشمنانِ خویش زیرا امید و وحدت و همت از آن توست داری به کف، موازنه ی سخت و نرم را با این سپر، توازنِ قدرت از آن توست □ □ □ در ابتلا به درد و بلا و عزا و غم بهروزی و نشاط و سلامت از آن توست با خود بخوان تو "اِن معَ العُسرِ یُسر" را مومن بمان که صبر و بصیرت از آن توست تحریم ها بهانه ی خوبی برای ماست تهدیدها نمانَد و فرصت از آن توست دارم یقین، شوی پس از این، سربلند تر تا واژه ی امامت و امت از آن توست روحِ بلندِ حضرتِ روح خداست شاد بنیانگذارِ مکتب و نهضت از آن توست با رهبرم بگو ، بِرهَت ایستاده ایم فرمان بده، اطاعتِ ملت از آن توست مستضعفین بنام تو دلبسته اَند و بس چون دیده اَند، روح عدالت از آن توست نظم نوین، تمدن اسلامیِ شماست بر قلب های پاک، حکومت از آن توست □ □ □ اینک براهِ فاطمه نزدیک میشویم ایرانِ من، رضایتِ عصمت از آن توست زهرای اطهر است دعا گوی رهبرت دستِ دعای آل نبوت از آن توست این سرزمین، وَلایتِ موسی بنِ جعفر است چندین حرم، ز عصمت و عترت از آن توست این مملکت، هماره ولی نعمتش رضاست بر شاهِ طوس، عرضِ ارادت از آن توست اینجا حسینِ فاطمه فصل الخطابِ ماست احیای راه سرخِ شهادت از آن توست قرآن و عترتند، دو بالِ پریدنَت اشک و دعا و روضه و هیئت از آن توست ما را مدافعانِ حرم نام داده اَند حفظِ حریمِ کوی وِلایت از آن توست □ □ □ گفتیم اگر چه آنهمه مِکنت از آن توست با اینهمه، هزار حکایت از آن توست از شاهراهِ کرب و بلا، قدس میرویم فتحُ الفتوحِ جنگ، نهایت از آن توست مستکبرین، عجیب به وحشت فتاده اَند فهمیده اَند، پرچم نصرت از آن توست بیهوده پایگاهِ فراوان بنا کنند انبارهای قدرت و ثروت از آن توست آل سعود، قابلِ این حرفها که نیست حیَّ علَیَ الجهاد، غنیمت از آن توست لبنان، یمن، عراق، فلسطین و سوریه فرماندهیِ اینهمه دولت از آن توست چرخِ مقاومت، چو بچرخد به منطقه از نیل تا فرات، ز نصرت از آن توست پا در رکابِ یاریِ مهدی نهاده ایم پس صبر کن که فیضِ زیارت از آن توست ای نایبِ امام زمان، تا فرج بمان چون دادنِ علَم به امامت از آن توست فروردین ۹۹ / ماه شعبان المعظم @hajmahmoodzholideh
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 🌹🌹 ✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: بود که با تعدادی از بچه ها رفتیم برای جمع کردن چادر بچه هایی که روز قبل شهید شده بودند. روز سیزده بدر و از طرفی هم بود گفتیم روحیه بچه ها عوض بشه . به مهدی صور اسرافیل اشاره کردم و اون هم روی ما رو زمین نگذاشت و شروع کرد سرود خوندن . گفت برادر ها من هرچی میگم شما بگید. گرفت ، گرفت .. مهدی خوند...فلق دوباره رنگ خون گرفت و همه بچه ها یک صدا میگفتند گرفت، گرفت و میزدند زیر خنده. و بعد هم چون شب نیمه شعبان بود با هم سرود" ای ولی عصر" رو خوندیم . به مقرکه رسیدیم همه چیز به ریخته و روی زمین خوابیده بود با کمک بچه ها چادرها رو روی پایه هاش بلند کردیم . چادرها که سر پا شد با منظره ای مواجه شدیم که اشک ها رو سرازیر کرد. دیدیم جانماز ها کنار هم در یک ردیف پهن شده و این حکایت میکرد که مهیا شده بودند و وقت نماز مقر بمباران شده بود. چادرها و وسایل شهدا رو جمع کردیم و به طرف شهر بیاره برگشتیم نزدیک غروب بود که به نزدیک مقرمون در بیاره رسیدیم.. دیدم ماشینها چراغ میزنند که جلو تر نرید . . باز به دلمون بد اومد که اینبار هم مقر ما رو زده. تا جلوی مقر رسیدیم . حاج احمد ماشین رو نگه داشت. من زودتر از همه پایین پریدم و سر بالایی جلو مقر رو بدو بالا رفتم. دیدم چادر تدارکات روی درخت آویزونه و یکی هم به پشت روی زمین افتاده. دلم ریخت و بچه ها رو صدا زدم . دیدم کسی جواب نمیده.. وارد ساختمون شدم همه جا تاریک بود و صدایی از کسی نمیومد .. کف اطاق تعداد زیادی پتو افتاده بود . پتوها رو وارسی کردم. اطاق خالی بود. از ساختمون بیرون اومدم و بچه های دیگه هم رسیدند و همه جا رو وارسی کردیم. یکی از بچه ها صدا زد بچه ها رفتند بالای ارتفاع و کسی اینجا نیست. خاطرمون جمع شد که تلفات زیاد نیست. رفتیم سر وقت چادر تدارکات ... به پشت افتاده بود و صورتش خونی بود. اون رو داخل پتو پیچیدیم و به بردیم. قرارمون بود که شب برای ولادت (ع) جشن بگیریم که هواپیماهای دشمن برنامه ما رو به هم زدند. اون روز نزدیک 50 نفر از بچه ها ی تخریب لشگر 10 سیدالشهداء(ع) مصدوم شیمیایی شدند. یه تعداد که حالشون خراب بود و حالت تهوع داشتن با مینی بوس به بهداری فرستادیم و ما هم که حالمون زیاد بد نبود موندیم . نماز مغرب و عشا رو که خوندیم وضعمون به هم ریخت و سرفه های شدید و خارش پوست شروع شد ... حالت تهوع و درد چشم هم اضافه شد و مجبور شدیم که به بهداری مراجعه کنیم و ما رو فرستادند پاوه و بعد هم کرمانشاه و در نهایت در بیمارستان امیرکبیر اراک بستری شدیم . در 14 تا شهید دادیم و بیش از پنجاه نفر هم مصدوم شیمیایی شدند. و گردان ما در تهران پخش بین دو تا بیمارستان شد. عده ای در بیمارستان لقمان... تعدادی هم در بیمارستان بقیه الله.. 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
#شهید_روز_طبیعت #تخریبجی_شهید #رضا_استاد #شهادت : 13 فروردین 67 #شهر_بیاره_عراق شهادت با #بمب_شیمیایی @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 : 13 فروردین 67 شهادت با ✍✍✍ راوی: رضا از بچه های با صفای بود خودش میگفت بچه شا ه عبدالعظیم. خیلی لوطی منش بود از همون ابتدای ورودم به یه سری از بچه های شا ه عبد العظیم تا زه دوره آموزشی تخریبشون شروع شده بود اگر اشتباه نکرده باشم مربیشون برادر بزرگوار کوهی مقدم بود که این حقیر هم با ایشان همدوره شدم .توی مسیر رفتن به منطقه عملیاتی توی اتوبوس نشسته بودم که رضا اومد کنارم با همون گویش داش مشتیش. بهم گفت چطوری بچه محل! منم زدم زیر خنده بهش گفتم بابا من بچه خانی آباد نو هستم تو بچه شهر ری . خندیدوگفت: اره !!! خوب راهی نیست با موتور گازی یک لیتر بنزین راهه. دیدم چیزی می خواد بگه بهش گفتم رضا چه خبر؟ گفت یه سوالی دارم ؟ گفتم در خدمتم؟ پرسید به نظرت اگه من شهید بشم پدر مادرم چیکار میکنند؟ خیلی نگرانشون بود. منم به شوخی گفتم تو شهید بشو نگران اونا نباش. دیدم جدی داره حرف میزنه بهش گفتم داغ و ناراحتی اونا زود گذره اما خوشحالی و شادی تو ابدیه، خوب از اونجایی که بعد شهادت اخویم تجربه حال و هوای بعد شهادت عزیزانشونو داشتم کمی براش از اون حال و هوا گفتم دیدم خیلی آروم شد. گذشت تا توی داشتیم با بچه ها جلوی مدرسه پتوهارو می تکوندیم و به شوخی میکردیم . که یکدفعه هواپیماهای دشمن حمله کردند. من و دوسه نفر از بچه ها ابتدا رفتیم تو کانالی که اون دورو برا بود رضا پایین تر از ما جلوی بود که دقیقا کنارش خورد. توی همون موقع یکی داد زد . یکی هم داد زد بوی بادوم تلخ میاد(یکی از علامت های گاز شیمیایی استشمام بوی بادام تلخ بود). !خلاصه ماسک و زدیم همراه بچه ها رفتیم رو ارتفاعات. از اونجا معلوم بود که چند جای یگه رو هم زدند فکر کنم آشپزخانه لشکر رو هم زده بودند نزدیکای غروب اومدیم پایین که گفتند شهید شده. یادش به خیر چه زود خدا طلبیدش. 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
تصویر مقر #تخریب_لشگر_10 در #شهر_بیاره_عراق که در روز13 فروردین 67 توسط هواپیماهی بعثی #بمباران_شیمیایی شده و عده زیادی مصدوم شدند @alvaresinchannel
#موقعیت_جغرافیایی مقر #تخریب_لشگر_10 در #شهر_بیاره_عراق که در روز13 فروردین 67 توسط هواپیماهی بعثی #بمباران_شیمیایی شده و عده زیادی مصدوم شدند @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 13 فروردین 67 ✍✍✍ راوی: روز بیاره من هم اونما بودم. خبر ها در مقر نزدیک خط رسیده بود و حاج مجید و احمد خسروبابایی رفته بودند برای پیگیری کارهای آنها. ما در در بیاره مستقر بودیم. نماز ظهر و عصر تمام شده بود ولی هنوز ماشین غذا نرسیده بود. برخی بچه ها خودشان با بعضی خورا کیها که از چادر تدارکات و بقیه چادرها گیر می آوردند سیر می کردند. من خودم یک مقدار از نوعی سبزی های بهاری که قابل خوردن بود خوردم احنمال میدادم که هواپیماهای دشمن برای بمبارون پیداشون بشه. رفتم داخل ساختمان و ماسک شیمیایی رو به صورت زدم ودراز کشیدم با این کار میخواستم دیگران رو هم تشویق کنم که برای احتیاط هم که شده ماسک هاشون رو به صورت بزنند. هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که صدای شیرجه هواپیمای دشمن و صدای مهیب اصابت بمب روی زمین آمد،ولی انفجاری صورت نگرفت. همه از داخل ساختمان بیرون ریختیم. که مقابل ساختمان بود به درختی آویزان بود و پیکری غرق خون که بعدا فهمیدیم است اونجا روی زمین افتاده بود . و از بمبی که کنار چادر تدارکات به زمین اصابت کرده بود مواد سمی سفید رنگی فوران میکرد. بدون معطلی بچه ها را به ارتفاع کنار ساختمان هدایت کردم. وقتی از رفتن بچه ها مطمئن شدم با یکی دو نفر آمدیم پایین سمت ساختمان. هنوز بچه های ش.م.ر سر بمب نرسیده بودند. تعدادی از بچه ها از جمله حاج آقا تاج آبادی هم مجروج شده بودند. اینها را برداشتیم و به بهداری رسوندیم. حاج تاج آبادی را خودم و بچه های دیگر را هم دوستان دیگر به بهداری رسوندند. اکیپ خنثی سازی بمب آمدند و چاله بمب را با مواد پر کردند. رو هم داخل پتو پیچیده و به فرستادیم .. فرمانده گردان تخریب از راه رسید و اسامی 20 نفر رو داد که برای ماموریت مین گذاری اعزام شوند بچه هایی که قرار شد ماموریت بروند جدا کردم و لحظاتی بعد مینی بوس آمد و ما سوار شدیم و حرکت کردیم. ظاهرا طوریمان نبود. ولی یک مقدار که با مینی بوس رفتیم حال بچه ها خراب شد و همه شروع کردن به استفراغ و... تا اونجا یادم هست که با هر بدبختی بود خودمان را به بهداری رسوندیم ابتدا لباس های آلوده بچه ها رو درآوردند و همه رو زیر دوش آب فرستادند تا خودشون رو بشورند. بعد از دوش گرفتن یه لنگ دادن و همه رو داخل اتوبوس هایی که صندلی نداشت سوار کردند و به عقب فرستادند. ماها رو یه راست بردند (ع) ... 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
چه میکردند👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 13 روز از فروردین 66 گذشته بود . به خاطر فرارسیدن ماه شعبان وایام ولادت امام حسین (ع) ، حضرت عباس(ع) و امام سجاد (ع) بچه های توی خط مقدم مجلس شادی برگزار میکردند.از پشت جبهه هم شیرینی و شربت رسیده بود وبچه ها خوش بودند. دستور رسید که تیم های شناسایی با دقت بیشتر کار کنند.چون دشمن روی منطقه حساس شده شب که جلو میرفتند مواظب بودند خاک رو زیاد جابجا نکند. و تا اونجا که امکان داشت بدون اینکه دشمن متوجه شود بعضی از سر راه رو خنثی میکردند . بچه ها شبهای آخر مسیر عبور را با سیم نشانه گذاری کردند، چون امکان پهن کردن وجود نداشت. (ع) خیلی محدود بود و در این محدوده چند صدمتری باید چند گردان وارد عمل میشدند. فاصله بعضی از معابر ما حتی به صد متر نمیرسید. روز 17 فروردین 66 بود که به گردانها برای باز کردن معابر در میادین مین مامور شدند. و روز انجام شد 🍃🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🌷🍃🌷 🍃🌷 یاد و خاطره همه ی شهدا را گرامی میداریم @alvaresinchannel