🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌺🌷🌷🌷
🌺🌷
#دعوا_وسط_میدون_مین
برای چی؟؟؟؟؟؟
#برای_چتر_منور
#منطقه_عملیات_سیدالشهداء(ع)- #فکه
اوایل خرداد 65
✍✍✍ راوی : #جعفر_طهماسبی
اولین نیروهایی که بعد از عقب نشینی دشمن از #منطقه_فکه وارد منطقه شدند #بچه های_تخریب بودند
یعنی حاج علی روح افزاء اولین نفر و پیشقراول بود و برای شناسایی #میدون_مین دشمن رفت و بعد هم سایر بچه های تخریب برای پاکسازی به منطقه اعزام شدند.
روزهای اول #ماه_رمضان_سال 65 بود بود و هوا هم گرماش رو به رخ میکشید.
هنوز پیکر مطهر شهدا از توی منطقه عقب نرفته بود
پیکرهایی که نزدیک 15 روز از شهادتشون میگذشت و در منطقه درگیری با دشمن رها شده بودند.
یک مقدار که مسیرها از #مین_های دشمن پاک شد #بچه_های_تعاون هم اومدند برای جمع آوری شهدا...
پیکر مطهر بیش از صد شهید از خاک گرم فکه برداشته شد که #شهید حاج _حسین_اسکندر_لو هم یکی از اون ها بود.
#بچه_های_تخریب در روزهای گرم منطقه فکه سرگرم پاکسازی میدان مین بودند.
تقریبا تمامی نیروها #تخریب_لشگر_10 مشغول به کار بودند.
توی منطقه درگیری عملیات سیدالشهداء علیه السلام پر بود از #چتر_منور.
تقریبا جای جای #میدون_مین چتر منوری به سیم خاردار و یا پایه ی تله های #مین_والمر و یا به سیم تله ها گیر کرده بود و با وزش باد خودنمایی میکرد.
همه ی بچه ها مشتاق بودند یه #چتر_منور از این سرزمین به یادگاری ببرند.
و حتی سر دستیابی به یه چتر منور خمپاره 120 که خیلی هم بزرگ بود بگو مگو میکردند.
اون هایی که ساعات اولیه پاکسازی به چتر منور رسیده بودند خوش به حالشون شده بود
اما اونهایی که با اومدن #شهید_آقا_سید_محمد صاحب #چتر_منور میشدند با غرولند باید #چتر_منور_ها رو تحویل میدادند.
#شهید_سید_محمد هم حرفش یک کلام بود.
میگفت همین که گفتم... حرف نباشه... کسی #چتر_منور بر نمیداره
#شهید_سید_محمد در جواب اعتراض بچه ها همون حرف #شهید_حاج_عبدالله رو تکرار میکرد.
به شوخی میگفت: میخوام با #پارچه_چتر_منورها برای دخترم چارقد درست کنم.
یاد همشون بخیر
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#امیر_یشلاقی
یا
همون #امیر_یحیوی
#قلندر_تخریبچی_های_لشگر_10
اگر از همه ی بچه های تخریب ل 10 سووال کنی امیر یشلاقی کی بود
میگویند توی دلاوری نه نظیر داشت و نه رقیب
با حاج علیرضا زاکانی صحبت از دلاوری های امیر شد.
من به حاج علیرضا زاکانی گفتم #شهید_امیر و #شهید_حاج_قاسم_اصغری زوج عملیاتی بودند که روحیاتشون مثل همدیگه بود و توی یه قواره بودند.
اما برادر زاکانی گفت : شاید توی دلاوری و نترسی حاج قاسم مثل امیر بود اما توی درگیری با دشمن ، #قلدری_امیر_رو_نداشت امیر به جهت توانایی جسمی و هیبت خاصی که داشت در مصاف با دشمن مثل #موتور_محرک_بقییه_بچه_های_تخریب_بود
امیر دهها بار تا یک سانتی شهادت رفت اما...... نشد که نشد.
امیر به تنهایی خودش یک گردان بود.
هرکجا امیر بود فرمانده ما #شهید_حاج_عبدالله (شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10)خاطرش جمع بود که کار گیر نمیکنه.
امیر روحیات خاص خودش رو داشت. او توی #گردان_تخریب مستقیم با شهید حاج عبدالله نوریان کار میکرد. بارها از امیر شنیده بودم که گفت: حاج عبدالله من رو توی تورش انداخت و اسیر خودش کرد.
✍️✍️ #جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
🍃🍂🌹
🌹
سی و دومین سالگرد شهادت جانشین گردان تخریب لشگر10 سید الشهداء علیه السلام
شهید حاج قاسم اصغری است.
سراسر حضور حاج قاسم در دفاع مقدس پر است از اتفاقات ریز و درشت.
حاج قاسم در عملیات های مختلفی حماسه آفریده بود
و آنچه که از دلاوری و ایثار حاج قاسم مستند شد و به ثبت رسید #خوابیدن_روی_سیم_خاردار در شب #عملیات_عاشورای_3 در منطقه عمومی فکه بود.
متاسفانه روایت های تحریف شده زیادی در خصوص دویدن در #میدان_مین و خوابیدن روی سیم خاردار در جامعه زبان به زبان نقل میشود.
اما ایثار شهید حاج قاسم در باز گشایی معبر برای حمله به دشمن در #عملیات_عاشورای_3 را تعداد زیادی از رزمندگان لشگر10 به خصوص رزمندگان گردان حضرت علی اصغر علیه السلام و فرمانده لشگر10 سردار فضلی در روزهای دفاع مقدس روایت کرده اند.
تعداد زیادی از رزمنده هایی که شب عملیات از روی بدن غرق به خون حاج قاسم که در سیم خاردار ها فرو رفته بود گذر کرده اند در قید حیات هستند و این ایثار را تایید میکنند.
شهید حاج قاسم اصغری در بین رزمندگان تخریب لشگر10به شجاعت و نترسی و درایت در هنگام مواجهه با خطر شهرت داشت و این حاصل نشد مگر به معنویت و ممارست در بندگی خداوند ، که در حقیقت حاج قاسم را شاگرد ممتاز فرمانده دلاور تخریب #شهید_حاج_عبدالله_نوریان میدانستند و او وصیت کرد که وصیت کلی من عمل به وصیت #شهید_حاج_عبدالله است
روحش شاد
و یادش همیشه گرامیباد
جعفر طهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹
#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
سردار شهید تخریبچی
#شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین تخریب لشگر10
✍️✍️✍️ #جعفر_طهماسبی
یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که #صبح_جمعه ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در #پادگان_امام_علی(ع) سنندج به خط کرد.
حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو.
همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت .
اما به خودم اومدم که دیدم #حاج_قاسم به پهنه صورت داره گریه میکنه.
یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره ..
حاجی زبانش میگرفت.
و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد.
حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و......
تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم..
و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم.
آیا ما اینجوری برای آقامون #حجه_ابن_الحسن علیه السلام منتظریم.
یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم انتظار فرج آقاجونمونه.
و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم.
حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد.
و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات.
بعد از صبحگاه به #شهید_رسول_فیروزبخت گفتم : رسول :
این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره....
رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله ست.
#شهید_حاج_قاسم_اصغری و #شهید_حاج_رسول_فیروزبخت در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار #مین_والمرا جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
#منتظر_واقعی_شهدا_بودند
حال و روز منتظر از زبان
#سردار_شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🌹
🌹
یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که صبح جمعه ای #بچه_های_تخریب رو توی صبحگاه گردان ، در پادگان امام علی(ع) سنندج به خط کرد. حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو.
همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت .
یکهو به خودم اومدم که دیدم حاجی به پهنه صورت داره گریه میکنه.
یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره حاجی زبانش میگرفت.
و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد.
حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و......
تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم..
و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم.
🔸🍃 آیا ما اینجوری برای آقامون حجه ابن الحسن علیه السلام منتظریم.
یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم #انتظار_فرج آقاجونمونه.
و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم.
حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد.
و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات.
بعد از صبحگاه به #شهید_رسول_فیروزبخت گفتم رسول :
این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره....
رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله ست.
حاج قاسم و حاج رسول در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار مین والمرا جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن.(راوی:جعفرطهماسبی)
@alvaresinchannel
🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌺🌷🌷🌷
🌺🌷
#دعوا_وسط_میدون_مین
برای چی؟؟؟؟؟؟
#برای_چتر_منور
#منطقه_عملیات_سیدالشهداء(ع)- #فکه
اوایل خرداد 65
✍✍✍ راوی : #جعفر_طهماسبی
اولین نیروهایی که بعد از عقب نشینی دشمن از #منطقه_فکه وارد منطقه شدند #بچه های_تخریب بودند
یعنی حاج علی روح افزاء اولین نفر و پیشقراول بود و برای شناسایی #میدون_مین دشمن رفت و بعد هم سایر بچه های تخریب برای پاکسازی به منطقه اعزام شدند.
روزهای اول #ماه_رمضان_سال 65 بود بود و هوا هم گرماش رو به رخ میکشید.
هنوز پیکر مطهر شهدا از توی منطقه عقب نرفته بود
پیکرهایی که نزدیک 15 روز از شهادتشون میگذشت و در منطقه درگیری با دشمن رها شده بودند.
یک مقدار که مسیرها از #مین_های دشمن پاک شد #بچه_های_تعاون هم اومدند برای جمع آوری شهدا...
پیکر مطهر بیش از صد شهید از خاک گرم فکه برداشته شد که #شهید حاج _حسین_اسکندر_لو هم یکی از اون ها بود.
#بچه_های_تخریب در روزهای گرم منطقه فکه سرگرم پاکسازی میدان مین بودند.
تقریبا تمامی نیروها #تخریب_لشگر_10 مشغول به کار بودند.
توی منطقه درگیری عملیات سیدالشهداء علیه السلام پر بود از #چتر_منور.
تقریبا جای جای #میدون_مین چتر منوری به سیم خاردار و یا پایه ی تله های #مین_والمر و یا به سیم تله ها گیر کرده بود و با وزش باد خودنمایی میکرد.
همه ی بچه ها مشتاق بودند یه #چتر_منور از این سرزمین به یادگاری ببرند.
و حتی سر دستیابی به یه چتر منور خمپاره 120 که خیلی هم بزرگ بود بگو مگو میکردند.
اون هایی که ساعات اولیه پاکسازی به چتر منور رسیده بودند خوش به حالشون شده بود
اما اونهایی که با اومدن #شهید_آقا_سید_محمد صاحب #چتر_منور میشدند با غرولند باید #چتر_منور_ها رو تحویل میدادند.
#شهید_سید_محمد هم حرفش یک کلام بود.
میگفت همین که گفتم... حرف نباشه... کسی #چتر_منور بر نمیداره
#شهید_سید_محمد در جواب اعتراض بچه ها همون حرف #شهید_حاج_عبدالله رو تکرار میکرد.
به شوخی میگفت: میخوام با #پارچه_چتر_منورها برای دخترم چارقد درست کنم.
یاد همشون بخیر
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹
#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
سردار شهید تخریبچی
#شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین تخریب لشگر10
✍️✍️✍️ #جعفر_طهماسبی
یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که #صبح_جمعه ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در #پادگان_امام_علی(ع) سنندج به خط کرد.
حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو.
همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت .
اما به خودم اومدم که دیدم #حاج_قاسم به پهنه صورت داره گریه میکنه.
یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره ..
حاجی زبانش میگرفت.
و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد.
حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و......
تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم..
و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم.
آیا ما اینجوری برای آقامون #حجه_ابن_الحسن علیه السلام منتظریم.
یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم انتظار فرج آقاجونمونه.
و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم.
حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد.
و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات.
بعد از صبحگاه به #شهید_رسول_فیروزبخت گفتم : رسول :
این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره....
رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله ست.
#شهید_حاج_قاسم_اصغری و #شهید_حاج_رسول_فیروزبخت در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار #مین_والمرا جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
#آخرین_دیدار_من_و_غلام
#شهید_غلامرضا_زعفری
✍🏿✍🏿 : راوی: #جعفر_طهماسبی
آخرین دیدار ما با غلام وقت رفتن برای عملیات #والفجر_ده بود.
ما داشتیم سوار اتوبوس ها میشدیم که غلام رسید. بدو اومد سمت ما و از همان دور هم آغوش باز کرد. من رو بغل کرد. بغض گلوش رو گرفته بود .
غلام زبانش لکنت داشت ." لکنت زبان غلام برای #عملیات_محرم بود که خودش میگفت گلوله کاتیوشا نزدیکم خورد و موج انفجار گلوله من رو چندین متر پرت کرد ".
غلام گفت کجا!!!! گفتم عملیات... با حسرت گفت خوشبحالتون به من که اجازه نمیدند.
غلام داشت به من التماس میکرد اگر شهید شدی انگشت کوچیکه ما رو بگیر.
گفت جعفر ، رسول فیروزبخت پرید و ما موندیم. گفتم غلام خدای ما هم بزرگه...
بچه ها سوار شده بودند و من و غلام توی آغوش هم بودیم.و هی میگفتند بسه دیگه دیر شد.
غلام گفت : خانواده ام تماس گرفتند و گفتند بیا روستا...فکر کنم میخواهند منو قاطی مرغ ها کنند. میترسم برم و زنم بدهند و گرفتار بشم.من به #شهید_حاج_عبدالله قول دادم که گردان رو رها نکنم.
بهش گفتم مبارکه ، انشاءالله که خیره.. انگشتر فیروزه ای داشتم که خوده غلام از مشهد برام خریده بود از انگشتم در آورده و داخل انگشتش کردم و گفتم رفتی روستا و کار جور شد این انگشتر رو بده طرفت دستت کنه. غلام خیلی خوشحال شد .
و دم آخر با صدایی که به لکنت افتاده بود گفت: ج....ع.....فر اگ....ه ش...هید شدی م....ا رو هم ش....فاعت کن و س...لام من رو ه...م به حاج عب...دالله برسون.
احساس میکردم که شونه هام خیس شده و غلام حاضر به جدا شدن نیست
به بهونه اینکه بچه ها معطلند از غلام جدا شدم.
وقت آخر هم من یک ماچ آبدار از صورت اشک آلوده غلام کردم. اتوبوسها حرکت کردند و غلام با چشمهای اشک آلوده توی #صبحگاه_مقر_الوارثین ایستاده بود و با حسرت رفتن ما رو تماشا میکرد.
🍃🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
🔴 #بچه_های_حاج_عبدالله
فرمانده ما به بچه هاش یاد میداد که دروغ شوخی اش هم دروغه
توی #تخریب_تیپ 10 سیدالشهداء(ع) این جا افتاده بود
چه فرمانده حضور داشت و یا نداشت بچه های تخریب مراقب بودند
تابستان سال 63 اسم یه عده رو خوند برای مامور شدن به گردان ها برای #عملیات_در_هور
بچه هایی که اسمشون برای عملیات خونده نشده بود تجسس میکردند که بچه ها به کدوم گردان مامور میشند و قراره کجا عملیات کنند.
وانت ها اومده بودند تا بچه ها به گردان های عملیاتی بروند.
و بچه ها هم مشغول وداع بودند و فضای معنوی خاص عملیات در اردوگاه تخریب در #موقعیت_شهید_موحد حاکم شده بود.
اونایی که داشتن عملیات میرفتن در پاسخ اینکه کجا دارید میرید میگفتند : #گفتن_نگید
شهید حاج عبدالله نوریان در چند قدمی بود و این جمله رو شنید
و جمع بچه ها را مورد خطاب قرار داد و در حالیکه صورتش برافروخته شده بود و صدایش میلرزید گفـت: برادرها ... چرا دارید دروغ میگید
این نهیب حاج عبدالله توجه همه رو جلب کرد
آخه بچه ها فکر نمیکردند حرف نامربوطی زده باشند
اما حاج عبدالله از این فرصت برای نهی از منکر عالی استفاده کرد
و یه جوری که تذکرش اثر گذار باشه و بچه هاش تربیت شوند گفت :
برادرها من به عنوان فرمانده به کسی نگفتم نگو داری کجا میری و اینکه میگید گفتن نگید یه دروغه... شاید هم شوخی میکنید اما برای اینکه خدای نکرده هم رعایت مسائل حفاظتی عملیات رو بکنید و هم معصیتی صورت نگیره در جواب دوستانتون اینجوری بگید که #نگفتن_بگید.
از این نکات تربیتی، الی ماشاءالله در سال های فرماندهی شهید نوریان بر گردان تخریب در خاطر بچه های تخریب لشگر10 است و در حقیقت به این خاطر است که عبدالله نوریان را الگو خود میدانند و به این افتخار میکنند که #بچه_های_حاج_عبدالله هستند .
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
🔶 #دکتر_علیرضا_زاکانی
🔸#بچه_های_حاج_عبدالله
در مناظره امروز همه دیدند حاج علی زاکانی که دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله هست مثل فرمانده اش چگونه نسبت به دروغگویان میخروشد.
دروغ شوخی و جدی نداره
وقتی دروغگویی جا افتاد حقگویی فراموش میشه.
سلام بر شهیدان و سلام بر آنانی که راهرو آنان هستند
✅ (جعفر طهماسبی)
@alvaresinchannel
#روز_جانباز_مبارک
جانباز 70 درصد تخریبچی ل10 #شهید_زنده_حسین_حاج_آقایی
تصویر بالا برای پائیز سال 1364 است که حسین بعد از چند ماه که در کما بود به هوش آمده و #شهید_محمد_بهشتی به ملاقات همکلاسی اش رفته و این تصویر در بیمارستان نجمیه ی تهران به ثبت رسیده...
37 سال است حسین مدال جانبازی به سینه دارد و #شهید_محمد_بهشتی که بعد از شهادت در #جزیره_ام_الرصاص سال ها پیکرش در جزیره مانده بود ساکن #گلزار_شهدای_تهران است....
یاد و خاطره این دویار مدرسه ای بخیر
نوجوانان دبیرستانی که خلعت شهادت پوشیدند و پای در معرکه ی جهاد گذاشتند.
حسین روزها را به سختی میگذراند
امروز میگفت : خیلی بی حال و بیجون هستم
زنگ زده بود و داشت وصیت میکرد...
گفت: افسوس میخورم که نمیتونم هیات بیام.... پله داره و اذیت میشم
گفتم هفته دیگه سالگرد فرمانده ما #شهید_حاج_عبدالله در گلزار شهدای چیذر است
گفت : انشاالله که بتونم با ویلچر بیام
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#امیر_یشلاقی
یا
همون #امیر_یحیوی
#قلندر_تخریبچی_های_لشگر_10
اگر از همه ی بچه های تخریب ل 10 سووال کنی امیر یشلاقی کی بود
میگویند توی دلاوری نه نظیر داشت و نه رقیب
با حاج علیرضا زاکانی صحبت از دلاوری های امیر شد.
من به حاج علیرضا زاکانی گفتم #شهید_امیر و #شهید_حاج_قاسم_اصغری زوج عملیاتی بودند که روحیاتشون مثل همدیگه بود و توی یه قواره بودند.
اما برادر زاکانی گفت : شاید توی دلاوری و نترسی حاج قاسم مثل امیر بود اما توی درگیری با دشمن ، #قلدری_امیر_رو_نداشت امیر به جهت توانایی جسمی و هیبت خاصی که داشت در مصاف با دشمن مثل #موتور_محرک_بقییه_بچه_های_تخریب_بود
امیر دهها بار تا یک سانتی شهادت رفت اما...... نشد که نشد.
امیر به تنهایی خودش یک گردان بود.
هرکجا امیر بود فرمانده ما #شهید_حاج_عبدالله (شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10)خاطرش جمع بود که کار گیر نمیکنه.
امیر روحیات خاص خودش رو داشت. او توی #گردان_تخریب مستقیم با شهید حاج عبدالله نوریان کار میکرد. بارها از امیر شنیده بودم که گفت: حاج عبدالله من رو توی تورش انداخت و اسیر خودش کرد.
✍️✍️ #جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
#گزارش_تصویری
یادواره شهدای #تخریب_و_مهندسی_رزمی_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام به مناسبت سی و هشتمین سالگرد شهادت #شهید_حاج_عبدالله نوریان فرمانده گردان مهندسی رزمی و تخریب در گلزار شهدای چیذر با حضور پیشکسوتان دفاع مقدس برگزار شد. در این یادواره حجت الاسلام شیخ ناصر یوسفی و سردار حاج اکبر عاطفی سخنرانی نمودند....
🔷سردار شهید حاج عبدالله نوریان در 4 اسفند ماه 1364 بعد از اغماء دو روزه در بیمارستان شهیدبقایی اهواز آسمانی شد و در گلزار شهدای چیذر به خاک سپرده شد.
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
#آخرین_دیدار_من_و_غلام
#شهید_غلامرضا_زعفری
✍🏿✍🏿 : راوی: #جعفر_طهماسبی
آخرین دیدار ما با غلام وقت رفتن برای عملیات #والفجر_ده بود.
ما داشتیم سوار اتوبوس ها میشدیم که غلام رسید. بدو اومد سمت ما و از همان دور هم آغوش باز کرد. من رو بغل کرد. بغض گلوش رو گرفته بود .
غلام زبانش لکنت داشت ." لکنت زبان غلام برای #عملیات_محرم بود که خودش میگفت گلوله کاتیوشا نزدیکم خورد و موج انفجار گلوله من رو چندین متر پرت کرد ".
غلام گفت کجا!!!! گفتم عملیات... با حسرت گفت خوشبحالتون به من که اجازه نمیدند.
غلام داشت به من التماس میکرد اگر شهید شدی انگشت کوچیکه ما رو بگیر.
گفت جعفر ، رسول فیروزبخت پرید و ما موندیم. گفتم غلام خدای ما هم بزرگه...
بچه ها سوار شده بودند و من و غلام توی آغوش هم بودیم.و هی میگفتند بسه دیگه دیر شد.
غلام گفت : خانواده ام تماس گرفتند و گفتند بیا روستا...فکر کنم میخواهند منو قاطی مرغ ها کنند. میترسم برم و زنم بدهند و گرفتار بشم.من به #شهید_حاج_عبدالله قول دادم که گردان رو رها نکنم.
بهش گفتم مبارکه ، انشاءالله که خیره.. انگشتر فیروزه ای داشتم که خوده غلام از مشهد برام خریده بود از انگشتم در آورده و داخل انگشتش کردم و گفتم رفتی روستا و کار جور شد این انگشتر رو بده طرفت دستت کنه. غلام خیلی خوشحال شد .
و دم آخر با صدایی که به لکنت افتاده بود گفت: ج....ع.....فر اگ....ه ش...هید شدی م....ا رو هم ش....فاعت کن و س...لام من رو ه...م به حاج عب...دالله برسون.
احساس میکردم که شونه هام خیس شده و غلام حاضر به جدا شدن نیست
به بهونه اینکه بچه ها معطلند از غلام جدا شدم.
وقت آخر هم من یک ماچ آبدار از صورت اشک آلوده غلام کردم. اتوبوسها حرکت کردند و غلام با چشمهای اشک آلوده توی #صبحگاه_مقر_الوارثین ایستاده بود و با حسرت رفتن ما رو تماشا میکرد.
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#راه_جمهور_ایران_عزیز 🇮🇷
#مرد_میدان
تخریبچی جانباز
🔷 دکتر حاج علیرضا زاکانی
فقط کار خودته...
خنثی کردن این #مین_های بد قلق کار خودته
ما هم #پشت_میدون_مین دعات میکنیم
مواظب باش مین یه خورده مونده... خودش رو هم پوشونده
اما تو کارت رو خوب بلدی.... خدا یارت باشه
چه رئیس جمهور بشی(که انشاءالله میشی) چه نشی تو مجاهدت میکنی...
فرمانده ما #شهید_حاج_عبدالله به ما یاد داد که دلها در تسخیر خداست
رئیسی عزیز مظلوم بود....
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#امیر_یشلاقی
یا
همون #امیر_یحیوی
#قلندر_تخریبچی_های_لشگر_10
اگر از همه ی بچه های تخریب ل 10 سووال کنی امیر یشلاقی کی بود
میگویند توی دلاوری نه نظیر داشت و نه رقیب
با حاج علیرضا زاکانی صحبت از دلاوری های امیر شد.
من به حاج علیرضا زاکانی گفتم #شهید_امیر و #شهید_حاج_قاسم_اصغری زوج عملیاتی بودند که روحیاتشون مثل همدیگه بود و توی یه قواره بودند.
اما برادر زاکانی گفت : شاید توی دلاوری و نترسی حاج قاسم مثل امیر بود اما توی درگیری با دشمن ، #قلدری_امیر_رو_نداشت امیر به جهت توانایی جسمی و هیبت خاصی که داشت در مصاف با دشمن مثل #موتور_محرک_بقییه_بچه_های_تخریب_بود
امیر دهها بار تا یک سانتی شهادت رفت اما...... نشد که نشد.
امیر به تنهایی خودش یک گردان بود.
هرکجا امیر بود فرمانده ما #شهید_حاج_عبدالله (شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10)خاطرش جمع بود که کار گیر نمیکنه.
امیر روحیات خاص خودش رو داشت. او توی #گردان_تخریب مستقیم با شهید حاج عبدالله نوریان کار میکرد. بارها از امیر شنیده بودم که گفت: حاج عبدالله من رو توی تورش انداخت و اسیر خودش کرد.
✍️✍️ #جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
#دیدار_با_شهید_زنده
به مناسبت سی و نهمین سالگرد جانباز شدن
امروز جمعی از همسنگران #تخریبچی در معیت خانواده فرمانده #شهید_حاج_عبدالله نوریان به مناسبت سی و نهمین سالگرد جانباز شدن برادر تخریبچی حسین حاج آقایی با این شهید زنده و جانباز 70 درصد دیدار کردند...
🔷برادر جانباز حسین حاج آقایی 17 ساله بود که به گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) اعزام شد و در مرداد ماه سال 1364 قبل از #عملیات_عاشورای_3 با انفجار مین ضدتانک و اصابت ترکش به ناحیه سر به اغما رفت و به حمدالله با تلاش کادر درمان در تهران بعد از چند ماه از اغماء خارج شد و 39 سال است که به عنوان شهید زنده در جامعه مشغول فعالیت است...برای این همسنگر عزیز و خانواده گرامیش آرزوی توفیقات روز افزون را داریم..
@alvaresinchannel