eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
797 ویدیو
70 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌺🌷🌷🌷 🌺🌷 برای چی؟؟؟؟؟؟ (ع)- اوایل خرداد 65 ✍✍✍ راوی : اولین نیروهایی که بعد از عقب نشینی دشمن از وارد منطقه شدند های_تخریب بودند یعنی حاج علی روح افزاء اولین نفر و پیشقراول بود و برای شناسایی دشمن رفت و بعد هم سایر بچه های تخریب برای پاکسازی به منطقه اعزام شدند. روزهای اول 65 بود بود و هوا هم گرماش رو به رخ میکشید. هنوز پیکر مطهر شهدا از توی منطقه عقب نرفته بود پیکرهایی که نزدیک 15 روز از شهادتشون میگذشت و در منطقه درگیری با دشمن رها شده بودند. یک مقدار که مسیرها از دشمن پاک شد هم اومدند برای جمع آوری شهدا... پیکر مطهر بیش از صد شهید از خاک گرم فکه برداشته شد که حاج _حسین_اسکندر_لو هم یکی از اون ها بود. در روزهای گرم منطقه فکه سرگرم پاکسازی میدان مین بودند. تقریبا تمامی نیروها مشغول به کار بودند. توی منطقه درگیری عملیات سیدالشهداء علیه السلام پر بود از . تقریبا جای جای چتر منوری به سیم خاردار و یا پایه ی تله های و یا به سیم تله ها گیر کرده بود و با وزش باد خودنمایی میکرد. همه ی بچه ها مشتاق بودند یه از این سرزمین به یادگاری ببرند. و حتی سر دستیابی به یه چتر منور خمپاره 120 که خیلی هم بزرگ بود بگو مگو میکردند. اون هایی که ساعات اولیه پاکسازی به چتر منور رسیده بودند خوش به حالشون شده بود اما اونهایی که با اومدن صاحب میشدند با غرولند باید رو تحویل میدادند. هم حرفش یک کلام بود. میگفت همین که گفتم... حرف نباشه... کسی بر نمیداره در جواب اعتراض بچه ها همون حرف رو تکرار میکرد. به شوخی میگفت: میخوام با برای دخترم چارقد درست کنم. یاد همشون بخیر 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
🌺🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌺🌷🌷🌷 🌺🌷 برای چی؟؟؟؟؟؟ (ع)- اوایل خرداد 65 ✍✍✍ راوی : اولین نیروهایی که بعد از عقب نشینی دشمن از وارد منطقه شدند های_تخریب بودند یعنی حاج علی روح افزاء اولین نفر و پیشقراول بود و برای شناسایی دشمن رفت و بعد هم سایر بچه های تخریب برای پاکسازی به منطقه اعزام شدند. روزهای اول 65 بود بود و هوا هم گرماش رو به رخ میکشید. هنوز پیکر مطهر شهدا از توی منطقه عقب نرفته بود پیکرهایی که نزدیک 15 روز از شهادتشون میگذشت و در منطقه درگیری با دشمن رها شده بودند. یک مقدار که مسیرها از دشمن پاک شد هم اومدند برای جمع آوری شهدا... پیکر مطهر بیش از صد شهید از خاک گرم فکه برداشته شد که حاج _حسین_اسکندر_لو هم یکی از اون ها بود. در روزهای گرم منطقه فکه سرگرم پاکسازی میدان مین بودند. تقریبا تمامی نیروها مشغول به کار بودند. توی منطقه درگیری عملیات سیدالشهداء علیه السلام پر بود از . تقریبا جای جای چتر منوری به سیم خاردار و یا پایه ی تله های و یا به سیم تله ها گیر کرده بود و با وزش باد خودنمایی میکرد. همه ی بچه ها مشتاق بودند یه از این سرزمین به یادگاری ببرند. و حتی سر دستیابی به یه چتر منور خمپاره 120 که خیلی هم بزرگ بود بگو مگو میکردند. اون هایی که ساعات اولیه پاکسازی به چتر منور رسیده بودند خوش به حالشون شده بود اما اونهایی که با اومدن صاحب میشدند با غرولند باید رو تحویل میدادند. هم حرفش یک کلام بود. میگفت همین که گفتم... حرف نباشه... کسی بر نمیداره در جواب اعتراض بچه ها همون حرف رو تکرار میکرد. به شوخی میگفت: میخوام با برای دخترم چارقد درست کنم. یاد همشون بخیر 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌺🌹 ✍️✍️ راوی: معمولا محرم ها جبهه تعطیل بود حد اقل برای . توی جبهه محرم ها بند نمیشدند محرم سال 63 بود و ما بودیم از فقط بچه های ، و عملیات توی پادگان بودند بقیه بچه ها در بودند بچه های (ص) و نیروهای توی پادگان مستقر بودند با هر ترفندی بود توی مراسمات با کمک دوستان به میرسیدیم توی حسینیه قدس پادگان برگزار میشد. زودتر از من و محمد غلامعلی رفتن حسینیه تا مقدمات به دست گیری مراسم رو مهیا کند. من هم با فاصله از رفتن اونها وارد حسینیه شدم تقریبا آخرهای منبر حاج آقا بود از در که وارد شدم یه نگاهی اطراف منبر انداختم. دیدم چند تا کاغذ به دست نشسته اند . معلوم بود دارند آماده میشن برای مداحی... محمد غلامعلی با سر اشاره کرد که بیا... من هم خودم رو پای منبر رسوندم و همینکه حاج آقا والسلام رو گفت میکرفون رو برداشت به من داد و من هم بدو معطلی شروع کردم خوندن. سلام به دادم و وارد روضه شدم وبعد هم نوحه رو شروع کردم محمد غلامعلی چند تا کوچه باز کرد وسط حسینیه و و و خودش هم رفتن وسط برای میونداری. پر از جمعیت بود و همه جوون و سینه میزدند. توی بچه های شهرستانی معمول نبود . همه لباس خاکی تنشون بود و با اشتیاق سینه میزدند. محمد غلامعلی خودش رو به من رسوند و گفت : !!!!! اینها عشق سه ضرب هستند و من هم نوحه رو عوض کردم. غوغایی بود.. آخر برنامه هم محمد غلامعلی خودش و که توی پادگان بودن دور خودش جمع کرد و اون که تازه چند ماهی سر زبون ها افتاده بود خوند قال رسول الله (ص) نور عینی حسین و منی انا من حسینی حسین جان کربلا... حسین حسین بچه های غیر تهرونی این سبک براشون مانوس نبود و با تاخیر وارد سینه زنی شدن. اما این شور در حقیقت بود و اون روز ولوله ای در حسینیه قدس به پا کرد البته دیگر مداحان هم خوندند و همه فیض دادند و عاشورای خاطراتی شد یاد همه ی اون سینه زنها بخیر اونهایی که به اربابشون رسیدند اواسط مهر ماه سال 63 دهه اول محرم بود و اواسط اسفند سال 63 پادگان ابوذر توسط هواپیماهای دشمن بمباران شد و حدود 1200 نفر شهید و مجروح شدند. 🌺🌹 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @alvaresinchannel
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐 🌹💐 معمولا توی با بود برای اینگونه ماموریت ها رو انجام میداد و نسبت به نیروهای این ماموریت ها واسواس خاصی داشتند همیشه حرفشون این بود که نیرویی باید برای این کار استفاه شود که فقط در صورت شهادت ماموریت کار زمین بماند. این دوشهید اینقدر به نیروهای دست پرورده خود اعتماد داشتند. در این تصاویر و معاونش و را در حلقه ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌴🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌴🌿 (ع) در جمع بچه های تخریب لشگر10 اردیبهشت 66 ✍️✍️✍️ راوی: چند روز به نیمه ماه رمضان مونده بود که فرمانده گردان تخریب فرمودند برای ولادت باید سنگ تموم بگذارید. و همه ی بچه ها دست به کار شدند. یه تعداد پیگیر مسابقه قرآن شدند و دو تا تئاتر هم پیشنهاد شد. یکی با محتوی طنز که و برادر پورمند رفتند دنبال نوشتن نمایشنامه و تمرین و یکی هم با محتوی تاریخی که نقش اصلی اون رو داشت و هماهنگ کننده همه ی این برنامه ها روحانی گردان حاج آقا عابدین زاده بود. در طول یک هفته به نیمه رمضان هر شب در برنامه بود. هم جشن با شکوهی برگزار شد و صبح ولادت هم بعد از نماز صبح و مسایقه ی دوی استقامت به مسافت 5 کیلومتر از دوراهی سایت تا رو بچه ها دویدند و در این مسابقه اول و برادر _مهدی_محمدی_نژاد دوم شد. بعد از خوردن صبحانه هم برای یه عده دیگه از بچه ها مسابقه تیر اندازی گذاشته شد. سال 66 آخرین سالی بود که فرمانده ما در میان ما بود و هرچه توانست در برگزاری سنگ تموم گذاشت . ارادت خاصی به داشت و توی ماشین یه نوار کاست داشت که شب ولادت امام مجتبی (ع) خونده بود و آقا_سید با عشق گوش میداد و به من میگفت : حاج منصور توی این جلسه حق جشن پسر فاطمه (س) ادا کرد. یاد همه ی شهدا بخیر و یاد همه ی اون هایی که برای هرچه با شکوهتر برگزار شدن جشن تولد اولین (س) تلاش کردند. ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌺🌹 ✍️✍️ راوی: معمولا محرم ها جبهه تعطیل بود حد اقل برای . توی جبهه محرم ها بند نمیشدند محرم سال 63 بود و ما بودیم از فقط بچه های ، و عملیات توی پادگان بودند بقیه بچه ها در بودند بچه های (ص) و نیروهای توی پادگان مستقر بودند با هر ترفندی بود توی مراسمات با کمک دوستان به میرسیدیم توی حسینیه قدس پادگان برگزار میشد. زودتر از من و محمد غلامعلی رفتن حسینیه تا مقدمات به دست گیری مراسم رو مهیا کند. من هم با فاصله از رفتن اونها وارد حسینیه شدم تقریبا آخرهای منبر حاج آقا بود از در که وارد شدم یه نگاهی اطراف منبر انداختم. دیدم چند تا کاغذ به دست نشسته اند . معلوم بود دارند آماده میشن برای مداحی... محمد غلامعلی با سر اشاره کرد که بیا... من هم خودم رو پای منبر رسوندم و همینکه حاج آقا والسلام رو گفت میکرفون رو برداشت به من داد و من هم بدو معطلی شروع کردم خوندن. سلام به دادم و وارد روضه شدم وبعد هم نوحه رو شروع کردم محمد غلامعلی چند تا کوچه باز کرد وسط حسینیه و و و خودش هم رفتن وسط برای میونداری. پر از جمعیت بود و همه جوون و سینه میزدند. توی بچه های شهرستانی معمول نبود . همه لباس خاکی تنشون بود و با اشتیاق سینه میزدند. محمد غلامعلی خودش رو به من رسوند و گفت : !!!!! اینها عشق سه ضرب هستند و من هم نوحه رو عوض کردم. غوغایی بود.. آخر برنامه هم محمد غلامعلی خودش و که توی پادگان بودن دور خودش جمع کرد و اون که تازه چند ماهی سر زبون ها افتاده بود خوند قال رسول الله (ص) نور عینی حسین و منی انا من حسینی حسین جان کربلا... حسین حسین بچه های غیر تهرونی این سبک براشون مانوس نبود و با تاخیر وارد سینه زنی شدن. اما این شور در حقیقت بود و اون روز ولوله ای در حسینیه قدس به پا کرد البته دیگر مداحان هم خوندند و همه فیض دادند و عاشورای خاطراتی شد یاد همه ی اون سینه زنها بخیر اونهایی که به اربابشون رسیدند اواسط مهر ماه سال 63 دهه اول محرم بود و اواسط اسفند سال 63 پادگان ابوذر توسط هواپیماهای دشمن بمباران شد و حدود 1200 نفر شهید و مجروح شدند. 🌺🌹 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @alvaresinchannel
🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐 🌹💐 معمولا توی با بود برای اینگونه ماموریت ها رو انجام میداد و نسبت به نیروهای این ماموریت ها واسواس خاصی داشتند همیشه حرفشون این بود که نیرویی باید برای این کار استفاه شود که فقط در صورت شهادت ماموریت کار زمین بماند. این دوشهید اینقدر به نیروهای دست پرورده خود اعتماد داشتند. در این تصاویر و معاونش و را در حلقه ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
(ع) در جمع بچه های تخریب لشگر10 اردیبهشت 66 ✍️✍️✍️ راوی: چند روز به نیمه ماه رمضان مونده بود که فرمانده گردان تخریب فرمودند برای ولادت باید سنگ تموم بگذارید. و همه ی بچه ها دست به کار شدند. یه تعداد پیگیر مسابقه قرآن شدند و دو تا تئاتر هم پیشنهاد شد. یکی با محتوی طنز که و برادر پورمند رفتند دنبال نوشتن نمایشنامه و تمرین و یکی هم با محتوی تاریخی که نقش اصلی اون رو داشت و هماهنگ کننده همه ی این برنامه ها روحانی گردان حاج آقا عابدین زاده بود. در طول یک هفته به نیمه رمضان هر شب در برنامه بود. هم جشن با شکوهی برگزار شد و صبح ولادت هم بعد از نماز صبح و مسایقه ی دوی استقامت به مسافت 5 کیلومتر از دوراهی سایت تا رو بچه ها دویدند و در این مسابقه اول و برادر _مهدی_محمدی_نژاد دوم شد. بعد از خوردن صبحانه هم برای یه عده دیگه از بچه ها مسابقه تیر اندازی گذاشته شد. سال 66 آخرین سالی بود که فرمانده ما در میان ما بود و هرچه توانست در برگزاری سنگ تموم گذاشت . ارادت خاصی به داشت و توی ماشین یه نوار کاست داشت که شب ولادت امام مجتبی (ع) خونده بود و آقا_سید با عشق گوش میداد و به من میگفت : حاج منصور توی این جلسه حق جشن پسر فاطمه (س) ادا کرد. یاد همه ی شهدا بخیر و یاد همه ی اون هایی که برای هرچه با شکوهتر برگزار شدن جشن تولد اولین (س) تلاش کردند. ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌺🌹 ✍️✍️ راوی: معمولا محرم ها جبهه تعطیل بود حد اقل برای . توی جبهه محرم ها بند نمیشدند محرم سال 63 بود و ما بودیم از فقط بچه های ، و عملیات توی پادگان بودند بقیه بچه ها در بودند بچه های (ص) و نیروهای توی پادگان مستقر بودند با هر ترفندی بود توی مراسمات با کمک دوستان به میرسیدیم توی حسینیه قدس پادگان برگزار میشد. زودتر از من و محمد غلامعلی رفتن حسینیه تا مقدمات به دست گیری مراسم رو مهیا کند. من هم با فاصله از رفتن اونها وارد حسینیه شدم تقریبا آخرهای منبر حاج آقا بود از در که وارد شدم یه نگاهی اطراف منبر انداختم. دیدم چند تا کاغذ به دست نشسته اند . معلوم بود دارند آماده میشن برای مداحی... محمد غلامعلی با سر اشاره کرد که بیا... من هم خودم رو پای منبر رسوندم و همینکه حاج آقا والسلام رو گفت میکرفون رو برداشت به من داد و من هم بدو معطلی شروع کردم خوندن. سلام به دادم و وارد روضه شدم وبعد هم نوحه رو شروع کردم محمد غلامعلی چند تا کوچه باز کرد وسط حسینیه و و و خودش هم رفتن وسط برای میونداری. پر از جمعیت بود و همه جوون و سینه میزدند. توی بچه های شهرستانی معمول نبود . همه لباس خاکی تنشون بود و با اشتیاق سینه میزدند. محمد غلامعلی خودش رو به من رسوند و گفت : !!!!! اینها عشق سه ضرب هستند و من هم نوحه رو عوض کردم. غوغایی بود.. آخر برنامه هم محمد غلامعلی خودش و که توی پادگان بودن دور خودش جمع کرد و اون که تازه چند ماهی سر زبون ها افتاده بود خوند قال رسول الله (ص) نور عینی حسین و منی انا من حسینی حسین جان کربلا... حسین حسین بچه های غیر تهرونی این سبک براشون مانوس نبود و با تاخیر وارد سینه زنی شدن. اما این شور در حقیقت بود و اون روز ولوله ای در حسینیه قدس به پا کرد البته دیگر مداحان هم خوندند و همه فیض دادند و عاشورای خاطراتی شد یاد همه ی اون سینه زنها بخیر اونهایی که به اربابشون رسیدند اواسط مهر ماه سال 63 دهه اول محرم بود و اواسط اسفند سال 63 پادگان ابوذر توسط هواپیماهای دشمن بمباران شد و حدود 1200 نفر شهید و مجروح شدند. 🌺🌹 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @alvaresinchannel