eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
873 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
626 ویدیو
65 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
27.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 مسابقات قرآن جمع با صفای بچه های تخریب لشگر10 که تعدای از شهدا در تصویر دیده میشوند. انس و الفتی با کتاب الهی داشتند. معمولا نیم ساعت قبل از نماز داخل حسینیه مشغول تلاوت قرآن بودند و شبها هم قبل از خواب به رسم سنت همه ی رزمندگان سوره واقعه به صورت جمعی تلاوت میشد. یاد همه ی اون روزها و شب های خوب بخیر. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 حکایت ✍🏿✍🏿 راوی: توی بین نماز ظهر و عصر مشغول خواندن تعقیبات ماه رجب و همان دعای معروف یامن ارجوه بودم و همه ی بچه ها دعا رو با هم زمزمه میکردند... کنارم نشسته بود و هم کنار زعفری... به اینجای دعا رسیدیم که مستجبه با دست چپ محاسن رو بگیریم و با دست راست به راست و چپ اشاره کنیم... بعضی بچه ها حتی نوجوونها یک ته محاسنی داشتند که با نوک انگشتها شون بگیرند... همه به شهید زعفری خیره شدند که اون چیکار میکنه. زعفری هم با همون خنده همیشه گی اش با دست چپ ریشهای پر پشت شهید فیروزبخت رو گرفت و مثل بقیه با انگشت راستش به راست و چپ اشاره میکرد. هرکسی شاد شد برای شادی روح این دو عزیز شهید صلواتی هدیه کند. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌴🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌴🌿 (ع) در جمع بچه های تخریب لشگر10 اردیبهشت 66 ✍️✍️✍️ راوی: چند روز به نیمه ماه رمضان مونده بود که فرمانده گردان تخریب فرمودند برای ولادت باید سنگ تموم بگذارید. و همه ی بچه ها دست به کار شدند. یه تعداد پیگیر مسابقه قرآن شدند و دو تا تئاتر هم پیشنهاد شد. یکی با محتوی طنز که و برادر پورمند رفتند دنبال نوشتن نمایشنامه و تمرین و یکی هم با محتوی تاریخی که نقش اصلی اون رو داشت و هماهنگ کننده همه ی این برنامه ها روحانی گردان حاج آقا عابدین زاده بود. در طول یک هفته به نیمه رمضان هر شب در برنامه بود. هم جشن با شکوهی برگزار شد و صبح ولادت هم بعد از نماز صبح و مسایقه ی دوی استقامت به مسافت 5 کیلومتر از دوراهی سایت تا رو بچه ها دویدند و در این مسابقه اول و برادر _مهدی_محمدی_نژاد دوم شد. بعد از خوردن صبحانه هم برای یه عده دیگه از بچه ها مسابقه تیر اندازی گذاشته شد. سال 66 آخرین سالی بود که فرمانده ما در میان ما بود و هرچه توانست در برگزاری سنگ تموم گذاشت . ارادت خاصی به داشت و توی ماشین یه نوار کاست داشت که شب ولادت امام مجتبی (ع) خونده بود و آقا_سید با عشق گوش میداد و به من میگفت : حاج منصور توی این جلسه حق جشن پسر فاطمه (س) ادا کرد. یاد همه ی شهدا بخیر و یاد همه ی اون هایی که برای هرچه با شکوهتر برگزار شدن جشن تولد اولین (س) تلاش کردند. ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 حکایت ✍🏿✍🏿 راوی: توی (تخریب لشگر10)بین نماز ظهر و عصر مشغول خواندن تعقیبات ماه رجب و همان دعای معروف یامن ارجوه بودم و همه ی بچه ها دعا رو با هم زمزمه میکردند... کنارم نشسته بود و هم کنار زعفری... به اینجای دعا رسیدیم که مستجبه با دست چپ محاسن رو بگیریم و با دست راست به راست و چپ اشاره کنیم... بعضی بچه ها حتی نوجوونها یک ته محاسنی داشتند که با نوک انگشتها شون بگیرند... همه به شهید زعفری خیره شدند که اون چیکار میکنه. زعفری هم با همون خنده همیشه گی اش با دست چپ ریشهای پر پشت شهید فیروزبخت رو گرفت و مثل بقیه با انگشت راستش به راست و چپ اشاره میکرد. هرکسی شاد شد برای شادی روح این دو عزیز شهید صلواتی هدیه کند. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
(ع) در جمع بچه های تخریب لشگر10 اردیبهشت 66 ✍️✍️✍️ راوی: چند روز به نیمه ماه رمضان مونده بود که فرمانده گردان تخریب فرمودند برای ولادت باید سنگ تموم بگذارید. و همه ی بچه ها دست به کار شدند. یه تعداد پیگیر مسابقه قرآن شدند و دو تا تئاتر هم پیشنهاد شد. یکی با محتوی طنز که و برادر پورمند رفتند دنبال نوشتن نمایشنامه و تمرین و یکی هم با محتوی تاریخی که نقش اصلی اون رو داشت و هماهنگ کننده همه ی این برنامه ها روحانی گردان حاج آقا عابدین زاده بود. در طول یک هفته به نیمه رمضان هر شب در برنامه بود. هم جشن با شکوهی برگزار شد و صبح ولادت هم بعد از نماز صبح و مسایقه ی دوی استقامت به مسافت 5 کیلومتر از دوراهی سایت تا رو بچه ها دویدند و در این مسابقه اول و برادر _مهدی_محمدی_نژاد دوم شد. بعد از خوردن صبحانه هم برای یه عده دیگه از بچه ها مسابقه تیر اندازی گذاشته شد. سال 66 آخرین سالی بود که فرمانده ما در میان ما بود و هرچه توانست در برگزاری سنگ تموم گذاشت . ارادت خاصی به داشت و توی ماشین یه نوار کاست داشت که شب ولادت امام مجتبی (ع) خونده بود و آقا_سید با عشق گوش میداد و به من میگفت : حاج منصور توی این جلسه حق جشن پسر فاطمه (س) ادا کرد. یاد همه ی شهدا بخیر و یاد همه ی اون هایی که برای هرچه با شکوهتر برگزار شدن جشن تولد اولین (س) تلاش کردند. ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌿🌺 ✍️✍️✍️ راوی: شب با بچه های مامور به گردانها سوار وانت شدیم .مسیر ما از (نام یکی از مقر های لشگر10 درماووت) تا خط اول تقریبا طولانی بود و در مسیر که میرفتیم حرفهای نشون میداد بدجوری هوایی شده.و ورد زبونش شده بود که : . گاهی هم ازمن سووال میکرد. برادر جعفر؟؟؟ کم نیاد....حمید وظیفه کشیدن طناب معبر در میدون مین رو داشت.و این اولین ماموریت معبر زدن حمید بود . ساعت حدود 12 شب بود که به مسوولین گردانها معرفی شدیم.از نیمه شب گذشته بود که با ستون گردانها به سمت راه کارهای حرکت کردیم. نزدیک خط دشمن ستون نیروها نشستن و به اتفاق نزدیک شدیم. صدای تلق و تولوق میومد و دشمن داشت موانع مقابل سنگرهاش رو تقویت میکرد . قرار شد منتظر بمونیم که نیروهای دشمن رو ترک کنند. دستور رسید که بچه های تخریب معبرها رو باز کنند و بدون اینکه دشمن بفهمه با توکل به خدا و توسل به ائمه (ع) معابر باز شد و دستور آغاز عملیات صادر شد. نیروها رو از عبور دادیم . در گیری سختی بود. دشمن بر منطقه مسلط بود و آتش سنگینی روی معبر اجرا میکرد. مجبور شدیم با پشت تخته سنگی پناه بگیریم. هوا داشت روشن میشد و صحنه درگیری کاملا مشخص بود.گردان (ع) و (ع) هم وارد میدون شدند و زیر آتش فوق العاده سنگین از معبر گذشتن. نماز صبح رو فکر کنم بدو بخیز خوندیم . یکی دوساعت از روز گذشته بود که مواضع اولیه تثبیت شد و قرار شد های_تخریب برای ماموریت بعدی به عقب برگردند. همه اومدن غیر از حمید. که یکی ازبچه ها که صورتش غرق خون بود گفت : خمپاره خورد بین من وحمید و دیگه نفهمیدم چی شد. بچه های تخریب رو جمع کردیم وبه سمت عقب اومدیم. اکثر بچه ها مجروح بودند. از آخرین خاکریز که رد شدیم سنگر های_تخریب پیدابود و از اون دور معلوم بود که یکی مقابل سنگر ایستاده. نزدیکتر که شدیم دیدم (معاون تیپ کربل وفرمانده تخریب ل10). بعد از اینکه گزارش کار رو دادم سید حال اولین نفری رو که پرسید بود.گفت برادر چی شد. گفتم آقا سید: . تا اینوگفتم دیدم سید عقب عقب رفت وبه گونی های سنگر تکیه داد میشد غم رو ازچهره اش خوند. وبا حسرت و خیلی غلیظ گفت: 🌿🌺 🌿🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel