eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
797 ویدیو
70 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ❇️ بامداد 25 مرداد 1364 ✍️✍️✍️ راوی برای عملیات عاشورای 3 بنده، و ، مامور شدیم به (ع) که دو یا سه محور داشت و ما محور تپه شتری بودیم. شناسایی توسط انجام شده بود. میدان به شدت سخت و بدجایی بود و زیر سنگر کمین دشمن قرار داشت و سنگر تیربار دشمن به میدان مسلط بود. قرار شد شهید زمانی وارد معبر بشه و مین ها رو خنثی کنه و شهید زعفری هم پشت سرش طناب معبر را روی زمین پهن کنه و من هم اول معبر نیروهای رو برای عبور از معبر هدایت کنم. معبر زیر سنگر کمین دشمن بود و برای اینکه دشمن از مسیر معبر مطلع نشه با سیم تلفن جنگی علامت گذاری کرده بودند . شهید زمانی و شهید زعفری با تجربه ای که داشتند معبر رو به اتمام رسوند و پیام دادن که معبر آماده است برای عبور نیروها و درگیری با دشمن. بنده جلوی ستون قرار گرفته و با همراهی برادران اطلاعات عملیات نیروها رو برای عبور از معبر حرکت دادیم. به اول میدان مین که رسیدیم شهید زعفری و شهید زمانی ایستاده بودند. قرار شد شهید زمانی جلوی ستون بره من وسط میدان مین و شهید زعفری هم همان جا سر معبر بمونه. حدود سی چهل نفر را رد کردیم که ناگهان یکی در 5 یا 6 قدمی من کمی از مسیر معبر منحرف شد. اصلا نمیشد باصدای بلند زیر کمین حرف زد با صدای توگلویی گفتم حاج آقا... برادر ... که ناگهان بازانو رفت روی مین گوشتکوبی( پومز2) و مین منفجر شد و با صدای انفجار دشمن هوشیار شد و آتش دشمن روی معبر شروع شد . یه تعداد اونجا شهید و جروح شدند اما بچه ها از معبر عبور کرده و با دشمن درگیر شدند. عملیات ایضایی بود فقط قرار بود که از دشمن تلفات بگیریم و برگردیم. وقتی که با ستون به عقب برمیگشتیم دیدم شهید زمانی انتهای معبر ایستاده . بعد از حال و احول و با هم ستون بچه های رزمنده رو از معبر رد کردیم و در همین حین یه خمپاره 60 نزدیکمان به زمین خورد و ترکشی به گلوی اصابت کرد و ایشان غلت زد و داخل افتاد و به شهادت رسید. در آخرین روزهای اسفند سال 1367 در جنوب به شهادت رسید و در روستای لزربن شیرود در خاک آرمید @alvaresinchannel
💧💦💦💧💦💦💧💦💦💧💦💦💧 💦 ❇️ در زمره کسانی بودند که احتمال اسارت آنها خیلی بالا بود. چرا که آنان در ماموریت های و و هنگام زدن کاملا خلع سلاح بودند و تنها سلاح آنها یک سیم چین و سرنیزه بود و اگر نارنجکی هم همراه داشتند فقط در شرایط خاصی میتوانستند از آن استفاده کنند. ماهیت کار در جبهه انفرادی بود یعنی ماموریت بایستی با حداقل نفرات انجام میشد در خاطرات رزمنده های تخریبچی که غالبا هم بیان نشده و فقط در گعده های خودشان قابل شنیدن است موارد زیادی از احتمال اسارت صددرصد آنها میتوان پیدا کرد. بارها شنیده شد که تک وتنها از موانع گذشته اند و پا در گذاشته اند و با دشمنی که هوشیار در سنگر کمین خود نشسته مواجه شده اند . و در این موقعیت حساس یا با زیرکی از مهلکه گریخته و یا به استقبال خطر رفته اند. با اندکی تحقیق در واحدهای تخریب یگانهای عملیاتی و تعداد اندک اسرا ی این واحدها نسبت به شهداء به صدق گفتار امام عزیز میتوان پی برد. به عنوان نمونه گردان سیدالشهدا علیه السلام در طول 6 سال حیات خود در دفاع مقدس بیش از 140 شهید تقدیم نمود ولی های این واحد در ماموریت های محوله فقط 5 نفر است. یک نفر در (عباس باقری) ، یک نفر در ۲ (مجیدمطیعیان)، دو نفر در (جعفرحیدریان-مجیدمهرورز)و یک نفر هم در شناسایی عملیات در جزیره ام الرصاص(عبدالله سمنانی) به اسارت دشمن در آمدند. و خاطرات فرار از چنگال دشمن آنها از زبان خودشان شنیدنی است. و شنیدنی ترین خاطرات دشمن را از زبان شنیده بودیم. شناسایی او در جزیره مجنون درنقل خاطراتش شنیدنی بود و عجیب تر شناسایی مواضع دشمن در حین عملیات خیبر که منجرشد که با کمین دشمن روبرو شود و سرباز دشمن با آرپی جی برای اسیر کردن او اقدام میکند و این شیر مرد از چنگ او میگریزد.. غلام تعریف میکرد در حین فرار سرباز دشمن با آرپی جی به سمت من شلیک کرد و احساس کردم گلوله از زیر بغلم در حال فرار عبور کرد به طوری که باد پره آرپی جی رو حس کردم. غلام گفت :باز من ول کن نبودم وچند لحظه استراحت کردم و دوباره به سمت مواضع دشمن رفتم و داخل سنگر استراق سمع دشمن خودم رو پنهان کردم...اما یک لحظه بخودم آمدم که دیدم روی نشسته ام وتعدادی بدنهای شهید در کنارم داخل چاله ای قرار دارد. اما شناسایی ام را انجام دادم ودر وقت برگشت تک وتنها بودم وبا نیروهای گشتی شناسایی دشمن روبروشدم واونها فهمیدند تنها هستم وخواستند مرا اسیر کنند که با توکل به خدا ،اونها رو قال گذاشتم این خاطره ذره ای از جسارت بچه های تخریبچی در مواجه با دشمن بود که برای اسیر نمودن اونها اقدام میکرد. از این دست خاطرات الی ماشاءالله زیاد است . و بودند رزمنده هایی مثل که در شناسایی عملیات کربلای 2 در داخل میدان مین و در نیمه شب به دست دشمن اسیر شد و سالها گذشت تا پیکر مطهرش به میهن اسلامی برگشت. جامانده از شهدا جعفرطهماسبی ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 حکایت ✍🏿✍🏿 راوی: توی بین نماز ظهر و عصر مشغول خواندن تعقیبات ماه رجب و همان دعای معروف یامن ارجوه بودم و همه ی بچه ها دعا رو با هم زمزمه میکردند... کنارم نشسته بود و هم کنار زعفری... به اینجای دعا رسیدیم که مستجبه با دست چپ محاسن رو بگیریم و با دست راست به راست و چپ اشاره کنیم... بعضی بچه ها حتی نوجوونها یک ته محاسنی داشتند که با نوک انگشتها شون بگیرند... همه به شهید زعفری خیره شدند که اون چیکار میکنه. زعفری هم با همون خنده همیشه گی اش با دست چپ ریشهای پر پشت شهید فیروزبخت رو گرفت و مثل بقیه با انگشت راستش به راست و چپ اشاره میکرد. هرکسی شاد شد برای شادی روح این دو عزیز شهید صلواتی هدیه کند. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 🔴 معمولا عمومشون اهل نماز شب بودند غیر از عده قلیلی که من هم جزوشون بودم موقعیت شهید موحد توی جاده اهواز خرمشهر بودیم. تابستون گرمی هم بود قرار بود (ع) چند ماه بعد از عملیات خیبر داخل جزیره مجنون عملیات کنه که به هم خورد. یکی دو ماهی از اومدن به گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) میگذشت و حسابی توی دل بچه ها خودش رو جا کرده بود. بقول بچه ها از جهت معنوی نور بالا میزد. فرمانده ما نیرو هایی که تازه وارد گردان شده بودند با نیروهای قدیمی تر ادغام کرد و بچه ها داخل چادر ها مستقرشدند. پیام پوررازقی چادرشون کنار چادر ما بود و با پیام داخل یه چادر بودند. یک ساعتی به اذون صبح بود که دیدم سرو صدای زعفری میاد و بلند بلند داره داد و هوار میکنه ، جوری که حنجره اش انگار داره پاره میشه اول خیال کردیم عقرب و یا رطیل اون رو نیش زده ... اما داد میزد ""آی ملت ما اگه نخواسته باشیم نماز شب بخونیم باید کیو ببینیم"" با سروصدای زعفری تقریبا اکثر بچه ها بیدار شده بودن و توی نیمه شب از چادر بیرون زده بودن. خلاصه اون موقع ما نفهمیدیم چی شد فقط دیدیم پیام پوررازقی با سرعت توی بیابون محو شد. و ما هم رفتیم خوابیدیم و فردا بعد از مراسم صبحگاه بچه ها از هم میپرسیدند دیشب چرا زعفری داد و بیداد میکرد. بچه ها تعریف کردند که دیشب موقع خوابیدن ، یکی از بچه ها از خواسته بود که او را برای نماز شب بیدار کنه و محل خوابیدنش رو هم توی چادر نشان داده بود که توی تاریکی چادر برای کسی دیگه مزاحمت ایجاد نشه که از بخت بد ، شهید زعفری میره و اونجا میخوابه و شهید پوررازقی از همه جا بیخبر برای نماز شب میره اون برادر رو بیدار کنه که اشتباها شصت پای زعفری رو فشار میدهد و اون هم از خواب بیدار میشه و اون علم شنگه رو به پا میکنه. یاد همه ی شهدا بخیر چقدر با صفا بودند البته شهید زعفری منظور سوئی نداشت از لو دادن پیام پوررازقی شاید دوست داشت بچه ها بهش التماس دعا بگویند هر دوتاشون توی اون عالم دستشون باز است که برای ما دعا کنند و خدا دعاشون رو مستجاب کنه توی این شب های ماه رمضان یاد هر دوشون بخیر. ✅ شهید پیام پوررازقی در عملیات کربلای 1 و در تیرماه 1365 از شهر مهران به معراج رفت. ✅و شهید غلامرضا زعفری هم روزهای آخر اسفند ماه سال 1366 از جبهه ی جنوب به خیل شهدا ملحق شد. ✍️✍️✍️: راوی:جعفرطهماسبی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷@alvaresinchannel
💧💦💦💧💦💦💧💦💦💧💦💦💧 💦 ❇️ در زمره کسانی بودند که احتمال اسارت آنها خیلی بالا بود. چرا که آنان در ماموریت های و و هنگام زدن کاملا خلع سلاح بودند و تنها سلاح آنها یک سیم چین و سرنیزه بود و اگر نارنجکی هم همراه داشتند فقط در شرایط خاصی میتوانستند از آن استفاده کنند. ماهیت کار در جبهه انفرادی بود یعنی ماموریت بایستی با حداقل نفرات انجام میشد در خاطرات رزمنده های تخریبچی که غالبا هم بیان نشده و فقط در گعده های خودشان قابل شنیدن است موارد زیادی از احتمال اسارت صددرصد آنها میتوان پیدا کرد. بارها شنیده شد که تک وتنها از موانع گذشته اند و پا در گذاشته اند و با دشمنی که هوشیار در سنگر کمین خود نشسته مواجه شده اند . و در این موقعیت حساس یا با زیرکی از مهلکه گریخته و یا به استقبال خطر رفته اند. با اندکی تحقیق در واحدهای تخریب یگانهای عملیاتی و تعداد اندک اسرا ی این واحدها نسبت به شهداء به صدق گفتار امام عزیز میتوان پی برد. به عنوان نمونه گردان سیدالشهدا علیه السلام در طول 6 سال حیات خود در دفاع مقدس بیش از 140 شهید تقدیم نمود ولی های این واحد در ماموریت های محوله فقط 5 نفر است. یک نفر در (عباس باقری) ، یک نفر در ۲ (مجیدمطیعیان)، دو نفر در (جعفرحیدریان-مجیدمهرورز)و یک نفر هم در شناسایی عملیات در جزیره ام الرصاص(عبدالله سمنانی) به اسارت دشمن در آمدند. و خاطرات فرار از چنگال دشمن آنها از زبان خودشان شنیدنی است. و شنیدنی ترین خاطرات دشمن را از زبان شنیده بودیم. شناسایی او در جزیره مجنون درنقل خاطراتش شنیدنی بود و عجیب تر شناسایی مواضع دشمن در حین عملیات خیبر که منجرشد که با کمین دشمن روبرو شود و سرباز دشمن با آرپی جی برای اسیر کردن او اقدام میکند و این شیر مرد از چنگ او میگریزد.. غلام تعریف میکرد در حین فرار سرباز دشمن با آرپی جی به سمت من شلیک کرد و احساس کردم گلوله از زیر بغلم در حال فرار عبور کرد به طوری که باد پره آرپی جی رو حس کردم. غلام گفت :باز من ول کن نبودم وچند لحظه استراحت کردم و دوباره به سمت مواضع دشمن رفتم و داخل سنگر استراق سمع دشمن خودم رو پنهان کردم...اما یک لحظه بخودم آمدم که دیدم روی نشسته ام وتعدادی بدنهای شهید در کنارم داخل چاله ای قرار دارد. اما شناسایی ام را انجام دادم ودر وقت برگشت تک وتنها بودم وبا نیروهای گشتی شناسایی دشمن روبروشدم واونها فهمیدند تنها هستم وخواستند مرا اسیر کنند که با توکل به خدا ،اونها رو قال گذاشتم این خاطره ذره ای از جسارت بچه های تخریبچی در مواجه با دشمن بود که برای اسیر نمودن اونها اقدام میکرد. از این دست خاطرات الی ماشاءالله زیاد است . و بودند رزمنده هایی مثل که در شناسایی عملیات کربلای 2 در داخل میدان مین و در نیمه شب به دست دشمن اسیر شد و سالها گذشت تا پیکر مطهرش به میهن اسلامی برگشت. جامانده از شهدا جعفرطهماسبی ☘️ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 حکایت ✍🏿✍🏿 راوی: توی (تخریب لشگر10)بین نماز ظهر و عصر مشغول خواندن تعقیبات ماه رجب و همان دعای معروف یامن ارجوه بودم و همه ی بچه ها دعا رو با هم زمزمه میکردند... کنارم نشسته بود و هم کنار زعفری... به اینجای دعا رسیدیم که مستجبه با دست چپ محاسن رو بگیریم و با دست راست به راست و چپ اشاره کنیم... بعضی بچه ها حتی نوجوونها یک ته محاسنی داشتند که با نوک انگشتها شون بگیرند... همه به شهید زعفری خیره شدند که اون چیکار میکنه. زعفری هم با همون خنده همیشه گی اش با دست چپ ریشهای پر پشت شهید فیروزبخت رو گرفت و مثل بقیه با انگشت راستش به راست و چپ اشاره میکرد. هرکسی شاد شد برای شادی روح این دو عزیز شهید صلواتی هدیه کند. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 ❇️ بامداد 25 مرداد 1364 ✍️✍️✍️ راوی برای عملیات عاشورای 3 بنده، و ، مامور شدیم به (ع) که دو یا سه محور داشت و ما محور تپه شتری بودیم. شناسایی توسط انجام شده بود. میدان به شدت سخت و بدجایی بود و زیر سنگر کمین دشمن قرار داشت و سنگر تیربار دشمن به میدان مسلط بود. قرار شد شهید زمانی وارد معبر بشه و مین ها رو خنثی کنه و شهید زعفری هم پشت سرش طناب معبر را روی زمین پهن کنه و من هم اول معبر نیروهای رو برای عبور از معبر هدایت کنم. معبر زیر سنگر کمین دشمن بود و برای اینکه دشمن از مسیر معبر مطلع نشه با سیم تلفن جنگی علامت گذاری کرده بودند . شهید زمانی و شهید زعفری با تجربه ای که داشتند معبر رو به اتمام رسوند و پیام دادن که معبر آماده است برای عبور نیروها و درگیری با دشمن. بنده جلوی ستون قرار گرفته و با همراهی برادران اطلاعات عملیات نیروها رو برای عبور از معبر حرکت دادیم. به اول میدان مین که رسیدیم شهید زعفری و شهید زمانی ایستاده بودند. قرار شد شهید زمانی جلوی ستون بره من وسط میدان مین و شهید زعفری هم همان جا سر معبر بمونه. حدود سی چهل نفر را رد کردیم که ناگهان یکی در 5 یا 6 قدمی من کمی از مسیر معبر منحرف شد. اصلا نمیشد باصدای بلند زیر کمین حرف زد با صدای توگلویی گفتم حاج آقا... برادر ... که ناگهان بازانو رفت روی مین گوشتکوبی( پومز2) و مین منفجر شد و با صدای انفجار دشمن هوشیار شد و آتش دشمن روی معبر شروع شد . یه تعداد اونجا شهید و جروح شدند اما بچه ها از معبر عبور کرده و با دشمن درگیر شدند. عملیات ایضایی بود فقط قرار بود که از دشمن تلفات بگیریم و برگردیم. وقتی که با ستون به عقب برمیگشتیم دیدم شهید زمانی انتهای معبر ایستاده . بعد از حال و احول و با هم ستون بچه های رزمنده رو از معبر رد کردیم و در همین حین یه خمپاره 60 نزدیکمان به زمین خورد و ترکشی به گلوی اصابت کرد و ایشان غلت زد و داخل افتاد و به شهادت رسید. در آخرین روزهای اسفند سال 1367 در جنوب به شهادت رسید و در روستای لزربن شیرود در خاک آرمید @alvaresinchannel
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍂🍃 تیرماه سال 65 ✍️✍️✍️ راوی : قبل از به مامورشد.و به عنوان وارد شناسایی منطقه شد. من به زور از زبانش کشیدم خاطراتش رو و او با کمال تواضع تعریف میکرد: که در مسیر شناسایی وارد شدیم و به کانال دشمن رسیدم. بچه های اطلاعات رو عقب نگه داشتم و خودم رفتم سمت کانال. سربازهای دشمن داشتند رو گونی میچیدند و مواضعشون رو تقویت میکردند توی اون تاریکی بین دو تا گونی باز بود و من هم صورتم رو داخلش گذاشتم تا استتار بشه واگر منور زد صورتم برق نزنه . که احساس کردم سرم سنگین شد. داشت قلبم می ایستاد.حس کردم یک گونی هم روی سر من گذاشتند...دقایقی گذشت و سربازهای دشمن رفتند برای ترمیم ادامه کانال و من توانستم سرم رو از زیر گونی ها بیرون بیاورم...اما باز هم ول کن نبودم و وارد شدم و گونی مقابل سنگر اجتماعی رو با احتیاط بالا زدم وحتی تعداد نیرویی که داخلش بود شمردم...غلام در اون شب تاریک موانع عمیق رو با حداکثر دقت بررسی کرده بود وحتی میگفت فاصله بین مینها و فاصله بین رو هم قدم شمارکردم. اونایی که با کار شناسایی آشنایی دارند میدونند که این کارها چقدر تهور وتوکل میخواد. بیخود به او ببر مازندران نمیگفتیم 🍂🍃 🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 @alvaresinchannel
🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁 🍁 یاد و خاطره دلاور مردی این شیران در بند را گرامی میداریم. ☑️ در زمره کسانی بودند که احتمال اسارت آنها خیلی بالا بود. چرا که آنان در ماموریت های شناسایی و مین گذاری و هنگام معبر زدن کاملا خلع سلاح بودند و تنها سلاح آنها یک سیم چین و سرنیزه بود و اگر نارنجکی هم همراه داشتند فقط در شرایط خاصی میتوانستند از آن استفاده کنند. ماهیت کار تخریبچیان در جبهه انفرادی بود یعنی ماموریت با حداقل نفرات انجام میشد در خاطرات رزمنده های تخریبچی که غالبا هم بیان نشده و فقط در گعده های خودشان قابل شنیدن است موارد زیادی از احتمال اسارت صددرصد آنها میتوان پیدا کرد. بارها شنیده شد که تک وتنها از موانع گذشته اند و پا در میدان مین گذاشته اند و با دشمنی که هوشیار در سنگر کمین خود نشسته مواجه شده اند . و در این موقعیت حساس یا با زیرکی از مهلکه گریخته و یا به استقبال خطر رفته اند. لشگرده سیدالشهدا علیه السلام در طول 6 سال حیات خود در دفاع مقدس بیش از 140 شهید تقدیم نمود ولی تعداد آزاده های این واحد در ماموریت های محوله فقط 5 نفر است. یک نفر در (عباس باقری) ، یک نفر در (مجیدمطیعیان)، دو نفر در (جعفرحیدریان- مجیدمهرورز)و یک نفر هم در شناسایی در جزیره ام الرصاص(عبدالله سمنانی) به اسارت دشمن در آمدند. و خاطرات فرار از چنگال دشمن آنها از زبان خودشان شنیدنی است. و شنیدنی ترین خاطرات فرار از اسارت دشمن را از زبان شنیده بودیم. شناسایی او در جزیره مجنون درنقل خاطراتش شنیدنی بود و عجیب تر شناسایی مواضع دشمن در حین عملیات خیبر که منجرشد که با کمین دشمن روبرو شد و سرباز دشمن با آرپی جی برای اسیر کردن او اقدام میکند و این شیر مرد از چنگ او میگریزد.. تعریف میکرد در حین فرار، سرباز دشمن با آرپی جی به سمت من شلیک کرد و احساس کردم گلوله از زیر بغلم در حال فرار عبور کرد به طوری که باد پره آرپی جی رو حس کردم... غلام گفت :باز من ول کن نبودم وچند لحظه استراحت کردم ودوباره به سمت مواضع دشمن رفتم و داخل سنگر استراق سمع دشمن خودم رو پنهان کردم. اما یک لحظه بخودم آمدم که دیدم روی نشسته ام وتعدادی بدنهای شهید در کنارم داخل چاله ای قرار دارد...اما شناسایی ام را انجام دادم ودر وقت برگشت تک وتنها بودم وبا نیروهای گشتی شناسایی دشمن روبروشدم واونها فهمیدند تنها هستم وخواستند مرا اسیر کنند که با توکل به خدا ، اونها رو قال گذاشتم این خاطره ذره ای از جسارت در مواجه با دشمن بود که برای اسیر نمودن اونها اقدام میکرد. از این دست خاطرات الی ماشاءالله زیاد است . و بودند رزمنده هایی مثل که در شناسایی 2 در داخل و در نیمه شب به دست دشمن اسیر شد و سالها گذشت تا پیکر مطهرش به میهن اسلامی برگشت. 🔶 🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶 @alvaresinchannel
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 🌷🌹 🔸 تیرماه 66 سردشت نفرات در عکس از راست به چپ 🌷 جعفرطهماسبی 🌷 سیدحمیدموسوی زاده مجتبی قاسمی وقتی قرار شدبا بریم برای و گردان هایی که باید بهش مامور میشدیم برای زدن معبر مشخص شد معرکه رسول شروع شد. دیدم صدای رسول میاد وداره با لب و زبونش مارش عملیات میزنه. پشت بلندگو میگفت:رزمندگان اسلام از جبهه ها بگریزید عملیاتی در پیشه. مواظب باشید نفتی نشین. رو در جنگل های بلوط بین بانه وسردشت روی سرش گذاشته بود. همه که توجهشون جلب شد و از چادرها بیرون اومدند .شروع کرد سخنرانی کردن. و آخرش به شوخی میگفت..برادرها!! کسی شفاعت نمیخواد. شفاعت.شفاعت. توی عکس بالامعلومه من و هم به کمکش اومدیم.. وشهید زعفری صدا میزد. بدو ..بدو..شششفاعت..ارررزونش کردیم.شهید زعفری زبونش میگرفت. و قبل از اعزام بچه ها به گردانها حاج رسول همه رو شارژ کرد. یاد باد آن روزگاران یاد باد آبانماه 66 از سردشت پرکشید و هم اسفند 66 آسمانی شد 🌹 @alvaresinchannel