📖 #کتابخوانی
و في السنة التالية رحلت إلى العراق في زيارةٍ، و مكثت في النجف الأشرفِ أشهراً حضرت خلالها دروسَ كبارِ العلماءِ هناك، لأقارنَ بين دروسِ هؤلاء الأساتذةِ و دروسِ حوزةِ مشهدٍ.
و در سال بعد، به عراق سفر کردم و ماهها در نجف اشرف اقامت داشتم. در این مدت در دس علمای بزرگ آنجا حضور یافتم تا دروس این اساتید را با دروس حوزه مشهد مقایسه کنم.
حضرت بعضَ دروسِ السيدِ الخوئيِّ، والسيدِ الحكيمِ، والسيدِ البجنورديِّ، والسيدِ الشاهروديِّ، والميرزا باقر الزنجانيِّ، والميرزا حسن اليزديِّ.
در برخی از دروس سید خوئی، سید حکیم، سید بجنوردی، سید شاهرودی، میرزا باقر زنجانی و میرزا حسن یزدی حضور یافتم.
في أواخرِ دراستي للكفايةِ التحقتُ بتشجيعٍ من والدي بدرسِ السيدِ الميلانيِّ. والسيدُ الميلانيُّ وردَ مشهدَ سنةَ ١٣٧٤هـ.ق/١٩٥٤م، وبدأَ بتدريسِ الفقهِ من أولِ كتابِ الإجارةِ، و استمرَّ سنتينِ، و لم أحضرْ هذه الدروسَ. وحضرتُ في درسِهِ حين بدأَ كتابَ الصلاةِ.
در اواخر تحصیلم در کفایه با تشویق پدرم به درس سید میلانی پیوستم. سید میلانی در سال ١٣٧٤ هـ.ق / ١٩٥٤ م وارد مشهد شد و تدریس فقه را از اول کتاب اجاره آغاز کرد و دو سال ادامه داد، اما من این دروس را حضور نداشتم. در درس او زمانی که کتاب صلاة را شروع کرد، حضور یافتم.
بقيتُ سنتينِ ونصفَ السنةِ مع السيدِ الميلانيِّ، حتى أواسطِ سنةِ ١٣٧٨هـ.ق/١٩٥٨م؛ إذ انتقلتُ إلى مدينةِ قمٍ، و بقيتُ في هذه المدينةِ حتى سنةِ ١٣٨٤هـ. ق / ١٩٦٤م؛ إذ عدتُ إلى مشهدَ، وبقيتُ فيها حتى انتصارِ الثورةِ الإسلاميةِ عامَ ١٩٧٩م.
دو سال و نیم با سید میلانی ماندم، تا اواسط سال ١٣٧٨ هـ.ق / ١٩٥٨ م؛ سپس به شهر قم منتقل شدم و در این شهر تا سال ١٣٨٤ هـ.ق / ١٩٦٤ م ماندم؛ سپس به مشهد بازگشتم و تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ١٩٧٩ م در آنجا ماندم.
كنتُ أدرسُ الخارجَ مع والدي أيضاً، ولأنَّ تدريسَ الخارجِ يحتاجُ إلى جهدٍ كبيرٍ في المطالعةِ و التحضيرِ من خلالِ المصادرِ المتعددةِ بينما لم يكن والدي قادراً على بذلِ هذا الجهدِ الكبيرِ، لذلك لم يكن الدرسُ معه جاداً.
همچنین درس خارج را با پدرم میخواندم، و چون تدریس خارج نیاز به تلاش زیادی در مطالعه و آمادگی از منابع متعدد دارد و پدرم قادر به این تلاش بزرگ نبود، بنابراین درس با او جدی نبود.
وقد اعتدتُ على كتابةِ الدروسِ بالعربيةِ بطريقةٍ حاولتُ أن تكونَ مبتكرةً في العرضِ و التبويبِ.
من عادت داشتم که دروس را به عربی بنویسم و سعی میکردم که در ارائه و بخشبندی، شیوهای ابتکاری داشته باشم.
صفحة ۴۳ من کتاب «إن مع الصبر نصراً»
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
storageemulatedموزیک1.mp3
2.72M
🎧 #صوت ۷
قرائت صفحه ۴۳ از کتاب «إن مع الصبر نصرا»
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
🔻به این علت که یک پاراگراف از صفحه ۴۳ در صوت بعدی است در قسمت بعد ذکر خواهد شد. انشاءالله.
📖 #کتابخوانی
🔻#المفردات کلمات مهم صفحه ۴۳
۱. رَحَلْتُ: سفر کردم 🧳
۲. مَكَثْتُ: اقامت داشتم 🏡
۳. خِلالَ: در مدت ⏳
۴. حَضَرْتُ: حضور یافتم 🎓
۵. لِأُقارِنَ: تا مقایسه کنم ⚖️
۶. كِبارِ العُلَماءِ: علمای بزرگ 👨🏫
۷. بِتَشجيعٍ مِن: با تشویق از سوی 🌟
۸. لَم أَحضُرْ: حضور نیافتم 🚫
۹. بَقِيتُ: ماندم ⏳
۱۰. اِنتِصارِ الثَّورَةِ: پیروزی انقلاب 🎉
۱۱. أَدرُسُ: درس میخوانم 📖
۱۲. المَطالِعَةِ وَالتَّحضيرِ: مطالعه و آمادگی 📚
۱۳. مَصادِرِ: منابع 📜
۱۴. بَذلِ: صرف کردن 💪
۱۵. لَم يَكُن جادّاً: جدی نبود 🚫
۱۶. الكِتابَةِ بِالعَرَبِيَّةِ: نوشتن به عربی ✍️
۱۷. مُبتَكِرَةٍ: ابتکاری 🌟
۱۸. فُرصَةِ تَعطيلِ الدِّراسَةِ: فرصت تعطیلی دروس 🛑
۱۹. اِستِثمارِ: بهرهبرداری 💼
۲۰. تبویب: بخش بندی، فهرست بندی 📑
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کارتون_عربی #کیکي_إنقاذ_الحوت قسمت ۲
این یک دقیقه کارتون را مشاهده و متن آن را برای ما ارسال کنید!
مهارت شنیداری خودتان را بسنجید!
آیدی جهت ارسال متن فیلم:
@fatememohebbi
به ما بپیوندید و مهارتهای خود را تقویت کنید! 🎬✨
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
⭕️ برای جست و جوی سادهتر در کانال از هشتک استفاده کنید.
#اسلوب_جمله_سازی ✍️📚
#صوت 🎧
#انیمیشن 🎞️
#جمله_سازی 📝
#خبر_یک_خطی 📰
#گزارش_خبری 📰
#ترجمه_حدیث 📿
#روزنامه_نگاری 📰
#اصطلاحات 💬🔤
#المفردات 📖
#فرهنگ_عربی 🌍 🕌
#الحوار 💬
#معرفی_کتاب 📚✨
#کتابخوانی 📖
#کارتون_عربی 📺
#ترجمه_کارتون 🎥
#زیرنویس 🎬📝
#نشید_عربي 🎵🎶
#ویدئو 🎥
#ترجمه_ویدئو 🌐🎬
#لطمیة 🖤😭
#کلمة_الیوم 📚💬
#صورة_الیوم 📸
#زبان_شناسی_عربی 📚
#نكت_ضحك 😄
#آشپزی_عربی 👨🍳🥙
#چرا_عربی_بیاموزیم 🕌
#ملاحظة 📝
#معرفی_نرم_افزار 📱
#مهارات_حياتية 💡
#تکنیک_سایه 🗣️📚
#رسالة_الصباح 🩷☕️
#تفاوت_لهجه_عراقی_و_عربی_فصیح 🇮🇶
#لهجه_عراقی 🇮🇶
#کلام_القائد 📜
#آشنایی_با_کشورهای_عربی 🌍🕌
📖 #کتابخوانی
الوالد الاستاذ
عودنا الوالدُ أن لا نضيعَ أيَّ فرصةٍ، ولا يفوتَنا أيّ يومٍ دونَ استثمارِهِ في الدرسِ والمباحثةِ
پدرمان ما را عادت داده بود که هیچ فرصتی را از دست ندهیم و هیچ روزی را بدون استفاده در درس و مباحثه از دست ندهیم.
كان يستغلُّ فرصةَ تعطيلِ الدراسةِ في الحوزةِ أيامَ شهر محرم، وخلال أشهر الصيف، فيدرسني خلال الأيام السبعة الأولى من شهر محرم، وفي الثلاثة التالية ينصرف إلى مجالس العزاء الحسيني
او از فرصت تعطیلی درس در حوزه در ایام محرم و در طول تابستان استفاده میکرد، بهطوریکه مرا در هفت روز اول محرم درس میداد و در سه روز بعدی به مجالس عزاداری حسینی میرفت.
كان يرفض وجود شيء اسمه عطلة صيفية»، ويقول: نحن كنا نواصل دروسنا خلال أشهر الصيف في مدينة النجف الأشرف على الرغم من قسوة جوها وشدة حرارتها، فكيف تُعطل الدراسة في مشهد ؟!
او وجود چیزی به نام تعطیلات تابستانی را نمیپذیرفت و میگفت: ما در ماههای تابستان در شهر نجف اشرف به درس خود ادامه میدادیم با وجود شرایط سخت و گرمای شدید هوا، پس چرا درس در مشهد تعطیل شود؟!
وكتاب المطوّل درسته في أشهر العطلة الصيفية
کتاب مطول را در ماههای تعطیلی تابستان خواندم.
كان الشيخ الفشاركي يأتي من قم إلى مشهد في الصيف، ويقضي فيها شهرين
شیخ فشاری در تابستان از قم به مشهد میآمد و دو ماه در آنجا میماند.
كنت قد عرفته من بعيد؛ لأنه سبق أن درس علوم اللغة العربية في مشهد قبل أن ينتقل إلى قم، ثم درس هذه العلوم في قم
من او را از دور میشناختم زیرا قبلاً علوم زبان عربی را در مشهد خوانده بود و سپس به قم رفته و آن علوم را در قم تدریس کرده بود.
طلبت منه أن يدرسني المطوّل في مشهد، فاستجاب
از او خواستم که در مشهد به من مطول درس دهد و او پذیرفت.
وكنت أواصل معه الدراسة ساعات طوالاً من اليوم، فأنهيت المطول ببيانه وبعض معانيه وبديعه في صيفين، أي خلال أربعة أشهر
من ساعتهای طولانی از روز با او درس میخواندم و مطول را با بیان او و برخی از معانی و بدیعش در دو تابستان، یعنی طی چهار ماه، به پایان رساندم.
ثم عرف الشيخ الفشاركي بعد ذلك أني أدرس «المكاسب» أيضاً، فاستغرب لتقدم السريع في الفقه، وكان هو أيضا يدرس هذا الكتاب في قم
سپس شیخ فشاری فهمید که من "المکاسب" هم میخوانم و از پیشرفت سریع من در فقه تعجب کرد، او نیز این کتاب را در قم تدریس میکرد.
كان الوالد يشرف على هذه المواصلة المستمرة، ويدفعنا نحوها بالتشجيع تارة، وبالشدة تارة أخرى
پدر بر این استمرار نظارت میکرد و ما را گاهی با تشویق و گاهی با شدت به سوی آن میبرد.
وكنت منصاعاً لمنهج الوالد ومنفذاً لرغبته
من مطیع روش پدر بودم و خواسته او را اجرا میکردم.
كان ينشرح كثيراً حين أبدي له رأيي الخاص في ما أدرس
پدرم بسیار خوشحال میشد وقتی نظرات خودم را در مورد آنچه میخواندم به او میگفتم.
وكان يقول لي وأنا بين الرابعة عشرة والخامسة عشرة: أنت مجتهد وقادر على الاستنباط
او در حالی که من بین چهارده و پانزده ساله بودم به من میگفت: تو مجتهد و قادر به استنباط هستی.
كنت أتباحث مع أخي، وبعد المباحثة يدعونا الوالد إلى غرفته، فيسأل ويوضح ما انغلق علينا فهمه
من با برادرم به مباحثه میپرداختم و پس از مباحثه، پدر ما را به اتاق خود دعوت میکرد و سوالاتی میپرسید و توضیحاتی در مورد چیزهایی که نمیفهمیدیم، میداد.
أذكر أن البيت كان من ثلاث غرف لوالدي غرفتان غرفة كبيرة نسبيا لضيوفه، وغرفة لمطالعته وطعامه كالحجرة لطالب العلم
یادم میآید که خانه ما سه اتاق داشت، دو اتاق برای پدرم بود؛ یک اتاق نسبتاً بزرگ برای مهمانهایش و یک اتاق برای مطالعه و غذای او که مانند حجرهای برای طلبه علم بود.
صفحة ۴۶ من کتاب «إن مع الصبر نصرا»
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
storageemulatedموزیک2.mp3
3.38M
🎧 #صوت ۸
قرائت صفحه ۴۶ از کتاب «إن مع الصبر نصرا»
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
📖 #کتابخوانی. #المفردات
🔻کلمات مهم صفحه ۴۶
۱. عَوَّدَنا: ما را عادت داده بود 🌟
۲. نُضَيِّعَ: از دست بدهیم ❌
۳. يَفوتَنا: از دستمان برود 🚫
۴. يَستَغِلُّ: استفاده میکرد 📈
۵. يَنصَرِفُ: میرفت 🚶♂️
۶. يَرفُضُ: نمیپذیرفت ✋
۷. قَسوَةِ: سختی 💪
۸. العُطلَةِ الصَّيفِيَّةِ: تعطیلات تابستانی ☀️
۹. نُواصِلُ: ادامه میدادیم ⏳
۱۰. مَطَالعَتِهِ: مطالعه او 📚
۱۱. يَأتِي: میآید 🚶♂️
۱۲. يَنتَقِلُ: منتقل میشود 🛫
۱۳. أُواصِلُ: ادامه میدادم ⏳
۱۴. طِوالاً من الیوم: بخش طولانی از روز ⏳
۱۵. فَاستَغرَبَ: تعجب کرد 😲
۱۶. تَّقَدُّمِ: پیشرفت 🚀
۱۷. مُواصَلَةِ: استمرار 📈
۱۸. تَارَةً: گاهی 🔄
۱۹. مُنصَاعاً: مطیع 📜
۲۰. مُنفِّذاً: اجراکننده 🛠️
۲۱. کنتُ أُبَاحِثُ: مباحثه میکردم 💬
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کارتون_عربی
#کیکي_إنقاذ_الحوت قسمت ۲
همراه با #زیرنویس 🎬📝
به ما بپیوندید و مهارتهای شنیداری خود را تقویت کنید! 🎬✨
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
📽️ #ترجمه_کارتون
#کارتون_عربی
#کیکي_إنقاذ_الحوت قسمت ۲
سيد داو!
آقای داو!
هَلْ أَنْتَ بِخَيْرٍ؟
آیا حال شما خوب است؟
أَنا بِخَيْرٍ
من خوبم،
يا سَيِّدَ داو!
آقای داو!
أَنْتَ مُدْهِشٌ!
شما شگفتانگیز هستید!
أَمْسَكْتَ الوَحْشَ في وَقْتٍ قَصيرٍ
در زمان کوتاهی هیولا را گرفتی
بِالطَّبْعِ!
البته!
ماذَا؟
چه چیزی؟
وَحْشٌ؟
هیولا؟
إِنَّهُ لَيْسَ وَحْشاً إِنَّهُ حُوتٌ صَغيرٌ
این هیولا نیست، این یک نهنگ کوچک است.
حُوتٌ صَغيرٌ؟
نهنگ کوچک؟
إِنَّهُ لا يَبْدو بِحالَةٍ جَيِّدَةٍ
او حالش خوب به نظر نمیرسد
الحُوتُ الصَّغيرُ عالِقٌ
نهنگ کوچک گیر کرده است.
رُبَّما يَموتُ إِذا لَمْ يَسْتَطِعِ العَوْدَةَ إِلى الماءِ
شاید بمیرد اگر نتواند به آب برگردد.
يا لَهُ مِنْ حُوتٍ صَغيرٍ مِسْكينٍ!
چه نهنگ کوچک بیچارهای!
هَيّا نُساعِدْهُ عَلى العَوْدَةِ إِلى الماءِ!
بیایید به او کمک کنیم برای بازگشت به آب!
حَسَناً!
خوب!
دَعْني أَفْعَلْ ذلِكَ أَنا الأَقْوى
بگذار من انجامش دهم، من قویترم.
لا!
نه!
هَذا لَنْ يُنْجِحَ
این موفق نخواهد شد
الحُوتُ الصَّغيرُ كَبيرٌ جِدّاً. أجل!
نهنگ کوچک خیلی بزرگ است. بله!
يُمْكِنُنا المُساعَدَةُ بِاسْتِخْدامِ الغَوّاصَةِ
میتوانیم با استفاده از زیردریایی کمک کنیم
لَقَدْ تَسْتَيْقِظُ بَعْدَ سَيِّد داو!
بعد آقای داو بیدار میشود
إِذَنْ سَأُحاوِلُ بِنَفْسي
پس خودم تلاش میکنم.
التَّشْغيلَ، أَيْنَ الزِّرُّ؟
روشن کردن، دکمه کجاست؟
هُنا؟
اینجا؟
هَلْ هُوَ هُنا؟
آیا اینجاست؟
⛔️فوروارد بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
May 11
📖 #کتابخوانی
وَغُرْفَةٌ واحِدَةٌ لَنا جَميعاً: ٤ إِخْوانٍ وَ ٤ أَخَواتٍ وَالوالِدَةُ وَإِذا صَدَفَ أَن كانَ لِلوالِدَةِ ضُيوفٌ أَوْ مَجْلِسُ ذِكْرٍ، كُنّا نُضْطَرُّ إِلى البَقاءِ خارِجَ البَيْتِ.
و یک اتاق برای همه ما: ٤ برادر و ٤ خواهر و مادر و اگر اتفاق میافتاد که مادر میهمان یا مجلس ذکری داشت، مجبور بودیم خارج از خانه بمانیم.
كانَ في غُرْفَةِ الوالِدِ الخَاصَّةِ مَنْضَدَةٌ يَبْلُغُ طُولُها ٨٠ سَنْتيمِتْراً وَعَرْضُها ٤٠ (وَهي تَسْتَعْمِلُ لِلتَّدْفِئَةِ أَيضاً في الشِّتاءِ بِوَضْعِ مَجْمَرٍ تَحْتَها، وَتُسَمّى: «الكُرْسي»).
در اتاق اختصاصی پدر میز کوچکی بود که طول آن ٨٠ سانتیمتر و عرض آن ٤٠ سانتیمتر بود (و در زمستان برای گرمایش نیز با قرار دادن آتشدان زیر آن استفاده میشد و به آن «کرسی» میگفتند).
كانَ الوالِدُ يَتَرَبَّعُ عِنْدَ عَرْضِ المَنْضَدَةِ وَنَحْنُ نَجْلِسُ في جانِبِ الطُّولِ على جِهَةٍ واحِدَةٍ، وَكُنّا أَنا وَأَخِي نَتَنافَسُ على المَكانِ البَعيدِ عَنِ الوالِدِ لِهَيْبَتِهِ وَجِدِّهِ أَثْناءَ مُذاكَرَتِهِ لَنا.
پدر در عرض میز مینشست و ما در طول میز در یک طرف مینشستیم و من و برادرم برای مکان دورتر از پدر به دلیل هیبت و جدیت او در هنگام درس دادن به ما رقابت میکردیم.
لا شَكَّ في أَنَّ لِحِدَّةِ الوالِدِ وَشِدَّتِهِ سَلْبِيّاتٍ، لَكِنّي لا أُنْكِرُ إِيجابِيّاتِها فَهذِهِ الشِّدَّةُ جَعَلَتْنا مُنْضَبِطينَ، وَأَبْعَدَتْنا عَمّا وَقَعَ فيهِ بَعْضُ أَبْناءِ العُلَماءِ مِنْ اِنْحِرافاتٍ بِسَبَبِ تَسَيُّبِهِمْ.
شکی نیست که تندی و سختگیری پدر جنبههای منفی داشت، اما من از مزایای آن نیز چشمپوشی نمیکنم. این سختگیری ما را منضبط کرد و از انحرافاتی که برخی از فرزندان علما به دلیل سستی دچار شدند، دور نگه داشت.
وَكانَ مِنْ آثارِ ذلِكَ أَيضاً أَنّي أَنْهَيْتُ عُلومَ اللُّغَةِ العَرَبِيَّةِ وَسُطوحَ الفِقْهِ وَأُصولِهِ خِلالَ خَمْسِ سَنَواتٍ وَنِصْفِ السَّنَةِ.
یکی از نتایج آن این بود که من علوم زبان عربی و سطوح فقه و اصول آن را در مدت پنج سال و نیم به پایان رساندم.
هِواياتي
علایقم
خِلالَ الأَعْوامِ السِّتَّةِ مِنْ دِراسَتي في حَوْزَةِ مَشْهَدٍ، كانَتْ لي ذِكْرَياتٌ كَثِيرَةٌ، أَذْكُرُ واحِدَةً مِنْها وَهي وَلَعي بِمُطالَعَةِ القِصَصِ وَالرِّواياتِ المَشْهُورَةِ العالَمِيَّةِ وَالإِيرانيَّةِ.
در طول شش سال تحصیلم در حوزه مشهد، خاطرات زیادی دارم، یکی از آنها علاقهام به خواندن داستانها و رمانهای معروف جهانی و ایرانی بود.
وَلَعَلّي قَرَأْتُ كُلَّ رِواياتِ ميشيل زيفاكو وَتَبْلُغُ عَشْراً، وَقَرَأْتُ رِواياتِ أَلْكْسانْدَرْ دوما الأَبْ وَالابْنِ، كَما طالَعْتُ جَميعَ الرِّواياتِ الإِيرانيَّةِ أَوْ أَكْثَرَها.
شاید تمام رمانهای میشل زیواک که به تعداد ١٠ عدد است، و رمانهای الکساندر دوما پدر و پسر را خواندم، همچنین بیشتر رمانهای ایرانی یا همه آنها را مطالعه کردم.
وَلِقِراءَةِ هذِهِ الرِّواياتِ أَثَرٌ مَحْسُوسٌ على الذِّهْنِ وَأُسْلُوبِ الكِتابَةِ.
خواندن این رمانها تأثیر محسوسی بر ذهن و سبک نوشتاری دارد.
زُرْتُ العِراقَ لِأَشْهُرٍ سَنَةَ ١٣٧٧هـ. ق / ١٩٥٧م، فَاصْطَحَبْتُ بَعْضَ الكُتُبِ مَعي لِاعْتِزازي الشَّدِيدِ بِها.
در سال ١٣٧٧ هجری قمری / ١٩٥٧ میلادی به مدت چند ماه به عراق رفتم و به دلیل علاقه شدیدم به برخی کتابها، آنها را با خود بردم.
صفحة ۴۷ من کتاب «إن مع الصبر نصرا»
⛔️انتشار بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e
storageemulatedموزیک3.mp3
3.01M
🎧 #صوت ۹
قرائت صفحه ۴۷ از کتاب «إن مع الصبر نصرا»
⛔️انتشار بدون ذکر منبع ممنوع😊👇
🔗📲 https://eitaa.com/joinchat/1429865284C4ce88c132e