ژرفای شعر:
در شعر امروز ما معنای ژرف کم یافت میشود، اما پیچیدگی لفظ بسیار. یا بهعبارت بهتر بازی با واژهها.
شعرهای پیچیده اغلب به آبهای گلآلود میمانند. به قول نیچه بهعمد گل آلودهاند تا ژرف جلوه کنند، اما آبهای زلالِ ژرف همیشه ژرفاشان را کمتر از آنچه هست نشان میدهند و برای راه بردن به ژرفنای چنین آبها باید شناگری دانست و الّا به دست و رو تازه کردنی، در کنارشان بسنده باید کرد. شعر اگر بهراستی شعر باشد سرشار و تهی نشدنی است. روبهرو شدن با آن هر بار مکاشفه تازهای است، یا به قول نیما همان رودخانهای است که هرکس میتواند به اندازۀ گنجایش پیمانۀ خود از آن. آب بردارد، بی آن که از رودخانه چیزی کم شود اما حوضچهها به یک دست و رو شستن میارزند و بس.
🖊نگارنده: داریوش آشوری
📖کتاب: شعر و اندیشه، تهران، مرکز، ۱۳۷۷،ص ۱۳۲ - ۱۶۷
@arayehha
#پسوند_مند
مند (و گاهی ومند: تنومند، برومند)
پسوند اتصّاف (صفتساز) و دارندگی است؛ مثال: آزمند، خردمند، هنرمند، ارجمند، حاجتمند، دانشمند، دردمند، دوستمند، سودمند، شرافتمند، علاقهمند، هنرمند، آرزومند، هوشمند، نیازمند، بهرهمند، سعادتمند، خطرمند، دولتمند، زورمند، پندمند، فرّهمند یا فرهمند، کِشتمند، مُستمند (مُست: غم و اندوه).
این مثالها را زندهیاد دکتر خسرو فرشیدورد ذیل «مند» در کتاب «فرهنگ پیشوندها و پسوندهای زبان فارسی»، نشر زوار آوردهاست. مثالهای دیگری هم ذیل «مند» در فرهنگهای لغت هست.
مقولهٔ واژگانی این ساختارْ صفت (و صفت جانشین اسم) است. این صفاتِ مشتق از ترکیب اسم + مند ساخته شدهاند.
در لغتنامهٔ دهخدا کلماتی هم هست که با «مند» مشتق شدهاند اما جزء نخستشان صفت است:
یارمند: یار و یاریمند (فرشیدورد، همان منبع، ۴۰۵ تا ۴۰۸):
اگر یارمند است چرخ بلند
بیاید بر این مرز پولادوند
(شاهنامهٔ فردوسی)
پیروزمند: صاحب پیروزی، پیروز، فاتح، کامروا، کامیاب (فرهنگ بزرگ سخن، زیر نظر حسن انوری):
به نوعی دلم گشت پیروزمند
که آنگونه دیوی درآمد به بند
(شرفنامهٔ نظامی)
[برخی نسخ: فیروزمند]
پیروزمند میتواند به قیاس «ظفرمند» ساخته شده باشد. منطقیتر این است که پیروزیمند باشد، همانطور که فرشیدورد هم برای یارگر معنی یار و یاریمند را آوردهاست.
در لغتنامهٔ دهخدا برای «پیروزمند»، معنی ظافر، باظفر، صاحبپیروزی و پیروز آمدهاست.
خندانمند (خندان):
گواژه که خندانْمندت کند
سرانجام با دوست جنگ افکند
(بوشکور بلخی، به نقل از دهخدا، ذیل خندانمند)
[گواژه: تمسخر]
شادمند (شاد، شادمان):
ای از تو در خلد برین، شادمند
سنجر شه نامور
وی از تو در باغ جنان شادخوار
از طغرل نامدار
ملکالشعراء بهار (مستزاد - ترکیببند)
برای شاهد این لغت، در فرهنگ سخن بیتی از عالمآرای نادری آوردهاند و به جای نام سراینده، علامتِ (؟) گذاشتهاند:
تویی صاحب تاج و تخت بلند
شده ملک ایران، ز تو شادمند
(؟، تاریخ عالمآرای نادری، مروی، جلد ۱، ص ۹۶)
در کتاب عالمآرای نادری اثر محمدکاظم مروی (وزیر وقت مرو)، تصحیح محمدامین ریاحی، نشر زوار، ۱۳۶۴: ۹۶، پیش از آوردن شعری که بیت بالا از آن است و در مدح نادر سروده شده، عبارت «لمؤلفه» آمدهاست که ظاهراً یعنی نویسندهٔ کتاب، محمدکاظم مروی.
نکته:
اگر جزء نخست این ترکیبات، مختوم به م باشد، مند با نیمفاصله نوشته میشود نه پیوسته: نظاممند (دستور خط فارسی فرهنگستان، ۴۰).
در کتاب دستور خط فرهنگستان، واژههای ترکیبی (در این کتاب منظور از مرکب هم مرکب است هم مشتق) سفارش شدهاست:
کلمات مرکبی که از ترکیب با پیشوند ساخته میشود همیشه جدا نوشته میشود مگر در مواردی که توضیحش در صفحات ۲۲ و ۲۳ دستور خط فرهنگستان آمدهاست و کلمات مرکبی که از ترکیب با پسوند ساخته میشود همیشه پیوسته نوشته میشود مگر مواردی که در صفحات ۴۰ و ۴۱ توضیح داده شدهاست (دستور خط فرهنگستان، ص ۴۰).
با این حساب کلمات مختوم به ی + مند پیوسته نوشته میشوند مانند هستیمند اما به دلیل بلند شدن کلمه و با توجه به اینکه «در میانِ پسوندها، وار قاعدهمند نیست: بزرگوار، پریوار» (رک. ص ۴۰) و فرهنگستان توصیهای در اینباره ندارد لذا کلماتی مانند «هستیمند» با نگارش به صورت جدا (نیمفاصله) زیباتر به نظر میرسند.
@arayehha
(۱)...سپاسمندم یا سپاسگزارم؟
دکتر عمید در فرهنگ واژگان خود میگوید:
«مند»
صاحب. دارنده
در ترکیب با کلمۀ دیگر:
ارجمند، خردمند، دردمند.
در بعضی ترکیبات «واو» هم افزوده میشود.
مثل: برومند، تنومند، دانشومند.
این روزها از سوی برخی، در مجالس و محافل ادبی بهویژه فضای مجازی، سود جستن از ترکیبهای غریب و نوظهور «سپاسگذار» یا «سپاسمند» در نوشتارها بهجای کلمۀ مرکب «سپاسگزار» مرسوم شده است که در اینباره به بحث و تبادل نظر میپردازیم:
انگلیسی زبانها گاه برای شکرگزاری از کسی عبارت
I have you to thank
یعنی: «تشکر دارم از شما» را بر زبان خود جاری میسازند که در اینجا اصطلاح «دارا بودن» همان معنای «انجام دادن» را افاده میکند. در حقیقت در زبان انگلیسی، اصطلاح «تشکر داشتن» به معنای همان «تشکر کردن» است. یعنی: «از شما تشکر میکنم»
این احتمال وجود دارد که ترکیب غریب «سپاسمندم» از ترجمهی لفظبهلفظ این عبارت نشئت گرفته شده باشد.
این حقیر به چند دلیل بهگارگیری ترکیب «سپاسمند» را به جای «سپاسگزار»، در گفتارها و نوشتارها، جایز نمیدانم.
اول اینکه، در متون اسلاف چنین ترکیبی مشاهده نمیشود و اگر واقعا کسی از متون قدیم شاهد مثالی عرض کند، میپذیرم که این ترکیب بیربط، دستکم زمانی در محاورۀ مردم ما رایج بوده است. دوم اینکه، این ترکیب، نامأنوس و مهجور است و مدت کمی است که بر سر زبانها جاری شده، آنهم نه جمهور مردم بلکه تنها عدّهای معدود از آن بهره میبرند. سوم اینکه، در فرهنگ واژگان نیز چنین ترکیبی راه نیافته است. چهارم اینکه، پسوند «مند» علاوه بر اینکه نشانۀ دارندگی است و معنای دارا بودن چیزی را بیان میکند، صفتساز نیز است و بعد از ویژگیهای دائمی ظاهر میشود. مانند: «خردمند، دانشمند و هنرمند» که گوهر عقل و دانش و هنر به گونۀ یک شاخص یا یک خصوصیّت دائمی در نهاد صاحبانشان ریشه دوانیده و از آنها اشخاصی با ویژگیهایی دیگر آفریده است.
حال جای این سوال باقی است، آیا واژۀ «سپاس» هم از چنین ویژگیها برخوردار است؟
بدیهی است که واژۀ «سپاس» حالت فعلیّت دارد!
حالت فعل بودن «سپاس» نه از لحاظ دستوری بلکه از حیث معنوی انجام میپذیرد. یعنی فعلیّت «سپاس» به معنای واقعی کلمه که بهمنظور انجام دادن «قدردانی» لحظهای صورت میپذیرد. البته منظور من این نیست که ترکیب «سپاسمند» از حیث ساختار دستوری غلط است بلکه معتقدم فاقد معنای مربوطه است و منظور مورد نظر مخاطب را افاده نمیکند، یعنی از آن معنای: «از شما سپاسگزارم» اراده نمیگردد. وگرنه «هنر» و «دانش» هر دو اسم هستند و با پسوند «مند» ترکیب شدهاند و به صورت «هنرمند» و «دانشمند» در آمدهاند و همینطور واژۀ «سپاس» اسم است اما پسوند «مند» به روی هر اسم نمینشیند. حال با روشن شدن این موضوع، باید موافقان اصولی بودن واژۀ «سپاسمند» پاسخ دهند که تملک بر «سپاس» چه مزیّتی دارد؟
چراکه، ترکیب «سپاسمند» فاقد معنای مربوطه است و مفهوم «بهجا آوردن سپاس» را بیان نمیکند. یعنی: این ترکیب از حیث معنوی که از آن معنای «سپاسگزار» اراده گردد؛ بسیار مشکوک بهنظر میرسد.
«گزار» در سپاسگزار به معنای «بهجا آوردن» است اما «مند» در «سپاسمند» به معنای «دارنده» و «صاحب» است و از حیث ساختاری و مفهوم گمان نکنم بهکارگیری این ترکیب بهجای اصطلاح «سپاسدار» جالب به نظر برسد، هر چند که شباهتهای ظاهری و معنوی در هر دو ترکیب به چشم میخورد. «دار» در «سپاسدار» به معنای «داشتن» نیست بلکه به معنای «بهجا آوردن و انجام دادن کاری» است. یعنی: «سپاسگزارم» یا «تشکر میکنم» و در پاسخ به کسانی که میگویند: «سپاسمندم» یعنی: «سپاسدارم» باید گفت: این عبارت، تعبیری ضعیف و غیرکارشناسانه است. چرا که علاوه بر عدم شناخت آنان از معنای اصطلاح «دار» و در نتیجه نامربوط بودن ترکیب «سپاسمند» هیچگونه نیازی به این نوع بیان بهچشم نمیخورد. یعنی: وقتی ترکیب مألوف «سپاسگزارم» را داریم، چرا از ترکیب نامأنوس «سپاسمندم» سود جوئیم؟
در ترکیب «کارمند» و «ثروتمند» نیز همین قاعده حکمفرماست. شخصی دارای کار و ثروت که یک نوع وابستگی میان افراد «کارمند و ثروتمند» با خصوصیّاتشان که همانا «کار و ثروت» است، برقرار میباشد. حال ممکن است، افرادی بگویند که با توجه به تعاریف شما از دائمی بودن خصوصیّات، در اسمهایی که پسوند «مند» به رویشان مینشیند؛ ممکن است فرد ثروتمند و کارمند، ثروت و کارش را از دست دهد، بنابر این در اینجا ویژگیها در فرد ثروتمند و کارمند دائمی نیست.
در پاسخ میبایست گفت: (همینکه مانند: «سپاس گفتن» آنی و زودگذر نیست، کافی به نظر میرسد) چون به هر حال آن ویژگیها زودگذر نبوده و مدتی دوام داشته است.
@arayehha
🔣نکات اختیارت🔣
👈اختیار وزنی
💠ابدال💠
شروط داشتن این اختیار 👀
1️⃣داشتن دو هجای کوتاه در کنار هم ،برای تبدیل آن دو به یک هجای بلند
2️⃣با توجه به شرط یک اوزانی میتوانند ابدال داشته باشند که شامل یکی از رکن های زیر باشد🙂
🟤فعلن
⚫فعلاتن
⚪مستفعل
🔵مفتعلن
🟠مفاعل
🟣نکات تستی🟣
1️⃣۹۰درصد ابدال ها در صورت عادی و کنکور در رکن فعلن اتفاق می افتد.
که در آن فعلن تبدیل به فع لن میشود.
2️⃣فعلن همیشه در آخر مصراع ها می باشد
با چک کردن آخر مصراع شعر های دارای این رکن میتوان به ابدال پی برد.
اگر در پایان مصراع دو بلند یا یک بلند و کشیده کنار هم باشند قطعا ابدال وجود دارد.
(ابتدا وزن را سماعی پیدا کنید)
کانال📢
➖➖➖➖➖
🥇 @arayehha
➖➖➖➖➖
به مناسبت هفتۀ نکوداشت حکیم نظامی گنجوی، نمونههایی از دستخط استادِ زندهیاد جلالالدّین همایی را در حاشیۀ صفحۀ عنوان سه دفتر از خمسۀ نظامی (شرفنامه، مخزنالاسرار و هفتپیکر) ببینید:
[شیوۀ نگارش استاد همایی رعایت شده است]
شرفنامه
در طهران بتوسط جناب آقای حاج اسمعیل آقا امیرخیزی رئیس دارالفنون خریداری شد. و اکنون تمام خمسۀ نظامی چاپ آقای وحید دستگردی در کتابخانۀ ناچیز من موجود است
بتاریخ آذرماه ۱۳۱۶
(جلال همائی)
مخزن الاسرار
از کتابخانۀ طهران واقع در خیابان لالهزار خریده شده بتاریخ ۳۰ بهمنماه ۱۳۱۳ شمسی هجری مطابق ۱۳۵۳ قمری هجری
(جلال همائی)
هفتپیکر
بسمه تعالی
عجب است که با سی نسخۀ کهنسال و اینهمه ادّعا و تشکیل یک انجمن برای تصحیح نظامی باز این اندازه مغلوط درآمده است و از متن مغلوطتر حواشی عجیب و غریب است
بتاریخ۲۳/ اسفند ۱۳۱۵ شمسی هجری
(جلال همائی)
@arayehha
4_5994516233330889117.opus
1.38M
نقد شعر بانو فاطمه مقدم
دکتر داودرضا کاظمی
@arayehha
🔆 به نام ایزد یکتا
🪷احسن / احسنت
احسن به معنی «بهتر؛خوب تر» است
آنچه را لازمه بی طرفی است به وجه احسن رعایت کند. (زرین کوب: حکایت همچنان باقی)
احسنت: اصل آن در عربی «أَحْسَنْتَ» است به معنی «آفرین بر تو (شما)» در فارسی هم به همین معنی به کار می رود.
احسنت، دوست عزیز این همان کاری است که من خواهم کرد. (زرین کوب: نقش بر آب)
برگرفته از کتاب« فرهنگ درست نویسی سخن» نوشته استاد حسن انوری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🖊 پارسی سخن بگوییم، زیبا بنویسیم.
@arayehha
آرایه - پیرایه:
چون پیراستن به معنای «کاستن یا زدودن زواید برای زیبا کردن» است و بنابراین با آراستن بهمعنای «افزودن زیور برای زیبا کردن» فرق دارد، بعضی گمان کردهاند که اگر سخن از زیورهای افزودنی یا افزوده در میان باشد استعمال پیرایه غلط است بهجای آن باید آرایه گفت. اما چنین نیست. اولاً واژه آرایه -گرچه ساخت آن برخلاف ضوابط زبان فارسی نیست- در متون معتبر گذشته بهکار نرفته و فرهنگها نیز آن را ضبط نکردهاند ثانیاً نیازی به ساختن این واژه نیست، زیرا در آثار ادبی فارسی پیرایه خود بهمعنای «زیوری که برای زیبایی به کسی یا چیزی میافزایند» بهکار رفته است:
«مَثَل دنیا چون پیرزنی است زشت که روی دربندد و جامۀ دیبا و پیرایۀ بسیار بر خویشتن کُند تا هرکسی از دور وی را میبیند بر وی فتنه میشود.» (کیمیای سعادت، ج۱، ص ۷۶)
کتایون بیاندازه پیرایه داشت
ز یاقوت و هر گوهری مایه داشت
(فردوسی)
حریف مجلس ما خود همیشه دل میبُرد
علیالخصوص که پیرایهای بر او بستند
(سعدی)
📖کتاب: غلط ننویسیم، صفحه ۵
🖊نگارنده: ابوالحسن نجفی
........................................
گرچه سخن استاد نجفی در متن بالا بیشتر درخصوص واژه پیرایه است و نه آرایه، اما در خلال توضیحات نوشتهاند: «اولاً واژه آرایه در متون معتبر گذشته بهکار نرفته است». (یعنی این واژه در زمان معاصر به زبان افزوده شده است) که اینطور نیست و نوشتهاند: «ثانیاً نیازی به ساختن این واژه نیست».
در زبان فارسی واژههای بسیاری وجود دارد که کاملا مترادف هستند و هیچ فرقی بین آنها نیست و نمیشود گفت چون این واژه وجود دارد نیازی به واژه مترادفش نیست.
به عنوان مثال در دو نمونه از شعر شاعران گذشته این واژه بهکار رفته است که خود دال بر وجود داشتنش در آن زمان است:
مبند زیور و زر بر چو سیمگردن و گوش
چه احتیاج به آرایه روی زیبا را
#نزاری_قهستانی(سال ۶۴۵ ه ق)
-دیوان نِزاری قُهستانی، ج۱، ص۴۹۷- به تصحیح دکتر مظاهر مصفا بر اساس ده نسخه معتبر کهنسال و متن ماشین شده رساله دکتری سید علیرضا مجتهدزاده
@arayehha
است:
در تلفظ، همزه آغازیِ است [ast'] میافتد و است به کلمۀ پیش از خود میچسبد. مثلاً گفته میشود: «صبحست» [sobhast] و نه «صبحْ اَست» [sobh 'ast]. حتی مصوت a آغازی آن نیز پس از کلمه های مختوم به مصوت میافتد. مثلاً گفته میشود: «نورانیست» [nurânist] و نه «نورانی اَست» [nurâni 'ast]. با اینهمه، در کتابت همیشه «الف» است نوشته میشود: «صبح است»، «نورانی است»، مگر هنگامی که کلمۀ پیش از آن مختوم به «ا» [â] یا به «و» [u] باشد: «داناست» (و نه «دانا است»)، «نیکوست» (و نه «نیکو است»).
📖کتاب: غلط ننویسیم، صفحه ۲۲
🖊نگارنده: ابوالحسن نجفی
*بسیاری از شاعران و نویسندگان حتی مطرح امروز، متاسفانه توجهی به اصول درستنویسی ندارند. این اشتباه بزرگ به قدری شایع است که در کتابهای چاپ شده ناشران شناخته شده نیز جای گرفته و معلوم نیست بنا به کدام منبع و معیار مشخص ترویج پیدا کردهاست.
چند نمونه از این اشتباهات عبارتند از:
- حذف کسره انتهایی در افعال:
شدست یا بودست به جای شدهاست یا بودهاست.
- حذف همزه آغازین فعل است و چسباندن به واژه قبلی:
تاریکیست به جای تاریکیاست.
- حذف همزه آغازین فعل است و نچسباندن به واژه قبل:
تاریکیست به جای تاریکیاست.
@arayehha
آبدیده یا آبداده؟
آبدیده به معنای «تر شده در آب» و توسّعاً بهمعنای «تباه و فاسد شده» است: «آهک آبدیده»، «پارچه آبدیده»، «کالای آبدیده»؛ «کاغذش از کاغذ آبدیدههایی [بود] که به جای ورقی یک شاهی، پنج ورق یک شاهی میفروختند» (جعفر شهری، شکر تلخ، تهران، ۱۳۵۷، ص۴۱۴)
نیز به معنای «آسیب دیدن و فاسد شدن» است: «امروز سرای حاجی کاظم شش صندوق سرم دیفتری... حراج میشود. یکی از آنها آبدیده اما باقیش سالم است» (صادق هدایت، حاجی آقا، چ ۲، تهران، ۱۳۳۰، ص ۸۲).
اما آبداده صفتی است که در وصف آهن بهکار میرود و آن هنگامی است که این فلز را تفته کنند و در آب فرو برند تا مقاوم شود و زنگ نزند: «هرکس که بیفرمان سلطان ما اینجا آید او را زوبین آبداده و شمشیر است» (تاریخ بیهقی، ۴۵)؛
دیو هَگَرْزْ آبروی من نبرد زانک
روی بدو دارد آبداده سنانم
ازنرمدلان مُلک آن بوم
بود آهنی آبداده چون موم
(لیلی و مجنون)
بنابراین ترکیب فولاد آبدیده که مجازاً بهمعنای «در کورۀ حوادث پرورده و ورزیده» بهکار رفته و در سالهای اخیر، ظاهراً پس از انتشار کتابی با عنوان چگونه فولاد آبدیده شد، رایج شده غلط است و در فارسی فصیح بهتر است که بهجای آن فولاد آبداده یا فولاد آبدار گفته شود.
📖کتاب: غلط ننویسیم
🖊نگارنده: ابوالحسن نجفی
*در لغتنامه دکتر محمد معین ذیل واژه آبدیده نوشته شده است: (ص مر.)
۱- جلا یافته، جوهردار
۲- آزموده، باتجربه
۳- چیزی که آب آن را فاسد کرده باشد.
@arayehha
ضروریات وزنی در شعر فارسی:
برخی تخفیفات یا مشددات خوانش در شعر نوعی تحمیل وزن شعر بر واژه است که در نثر معاصر درصورت استفاده غلط شمرده میشود. این تغییرات جزو اختیارات شاعری تلقی نمیشوند؛ چرا که اختیار به معنای انتخاب بین دو گونه قابل استفاده است، درحالیکه اینگونه تغییرات در خوانش برای ادای موسیقی شعر ضرورت دارد.
به عنوان مثال در بیت زیر واژه معمّا (moamma) با تخفیف به شکل مُعما (mo,ma) خوانده میشود:
این سخنها گفت دانا و کسی از فهم خویش
درنیابد این سخنها کاین سخن معماستی
#میرفندرسکی
یا کلمه هویت Hoviyyat به تشدید یاء که Hovviyyat به تشدید واو و یاء در شعر زیر آمده است:
دست کسی برنرسد به شاخ هویت تو
تا رگ نخلیت او ز بیخ و بن برنکنی
#سنایی
کلمه درویشی در مصراع زیر به ضرورت مشدد خوانده میشود:
خدایا منعمم گردان به درویشیّ و خرسندی
#حافظ
مصوت بلند i اگر پیش از مصوت دیگری بیاید یعنی در تلاقی مصوتها گاهی به ضرورت به صورت مصوت کوتاه e خوانده میشود بهطور مثال یاء در انتهای واژه درویشی که مخفف شده و به صورت درویشِیُ خوانده میشود:
عشق و درویشی و انگشتنمائی و ملامت
#سعدی
همچنین اگر محل تلاقی مصوتها از مقوله جمع با الف و نون باشد مصوت بلند i همیشه کوتاه خواهد بود مثل واژه "صوفیان" در بیت زیر که به شکل صوفِیان خوانده میشود:
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلای سر خوشی ای صوفیان بادهپرست
#حافظ
مصوت بلند U همانند مصوت بلند i در محل تلاقی مصوتها گاهی به ضورت کوتاه تلفظ میگردد مثل واژه "ابرو" در بیت زیر که به صورت ابرُ خوانده میشود:
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
#حافظ
مصوت O در واژههای شو، برو، مشنو دارای مصوت مرکب OW است واژه "بشنو" که تلفظ درست آن (Beshnow) است در بیت زیر ضرورتاً به صورت بشنُ خوانده میشود:
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ده عیب مپوی
#حافظ
مخفف خواندن واژههای مشدد مثل برّه، جاده و... و همینطور حذف همزه در وزن یا در خود واژه نیز از ضروریات است و به اختیار شاعر نبوده است مانند واژه "گُنه" در بیت زیر:
گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
#فروغ_فرخزاد
📃مقاله: در پیرامون اختیارات شاعری
🖊نگارنده: ساسان سپنتا
@arayehha
☘️ ☘️ برگی از تقویم تاریخ ☘️ ☘️
۱۸ اسفند سالروز درگذشت سیمین دانشور
(زاده ۷ اردیبهشت ۱۳۰۰ شیراز -- درگذشته ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ تهران) نویسنده و مترجم
او که عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود، نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. مهمترین اثر وی رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران بهشمار میرود.
وی در ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و دو سال در رشته زیباییشناسی تحصیل کرد و پس از بازگشت به ایران در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت، تا این که در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشته باستانشناسی و تاریخ هنر شد.
او اندکی پیش از مرگ همسرش "جلال آلاحمد" در ۱۳۴۸ رمان سووشون را منتشر کرد و در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد.
این بانوی پیشکسوت داستاننویس پس از یک دوره بیماری، در سال ۱۳۸۶ کار نوشتن را دوباره از سر گرفت.
از دکتر سیمین دانشور، همواره بهعنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کمنظیر در ادبیات داستانی ایران نام برده میشود،
فیلم مستند ۹۰ دقیقهای «بیسرو سیمین» درباره سیمین دانشور ساخته جواد میرهاشمی است. همچنین کتاب «بیسرو سیمین» یادنامه سیمین دانشور توسط انتشارات "من" منتشر شده است.
سیمین_دانشور
@arayehha
اهمیت اصالت زبان:
وقتی شاعر یا نویسنده ای تجربه اصیل و دست اول دارد زبانش هم پویاست، در حالی که زبان در دست نویسنده و شاعر دوره انحطاط چیزی است مرده و ایستا و هر کلمه یک شبکه خاص به همراه خود دارد که از حوزه آنها تجاوز نمیکند مثل شعر عصر تیموری.
یکی ازمواردی که باعث پویایی زبان میشود و در نتیجه شعر را از تقلید دور میکند و باعث میشود زبان اصیل از تجربه اصیل برآید، شکستن نرم و هنجار در زبان است که به شکلهای مختلفی مثل آرکائیسم، آشنایی زدایی، پارادوکس و... بروز میکند.
این مسئله در مورد تجربه عرفانی هم که نوعی تجربه هنری است با زبان عرفان کاملا صدق میکند، بدین معنی که زبان سالم در پی تجربه اصیل است و حال متعالی در قال نازل قابل تصور نیست.
📖کتاب: دفتر روشنائی (دکتر شفیعی کدکنی)
@arayehha
🧹🏡 خانه تکانی، آمادگی میزبانی از فَرَوَهَر پاک گذشتگان
خانهتکانی پیش از نوروز از آیینهای چند هزارسالهی ایرانیان است که گفته میشود همسال با آمدن آریاییان به این سرزمین است.
پیدایش خانهتکانی بر این باور استوار بود که ده روز مانده به نوروز، به گفته برخی دیگر پنج روز مانده به نوروز، فَرَوَهَر(روح) پاک درگذشتگان به خانه زمینی خود و کنار خانواده بازمیگردند تا به آنان سرکشی کنند. اگر خانه پاک باشد، آنان از خانواده خود خشنود خواهند شد و اگر خانه پاکیزه نباشد، دلخور و رویگردان میشوند. از اینرو ایرانیان گَردِ فراوردههای کشاورزی و خاکستر تنور را از خانه میتکاندند و خانه را آب و جارو میکردند.
آن دسته از کهننگارانی که میگویند آیین خانهتکانی باید ده روز پیش از نوروز به پایان میرسید نوشتهاند که از پیش از پنجه بزرگ که ۲۰ اسپند است خانه تکانیها به پایان میرسید، ابزارهای کهنه دور ریخته میشد و ایرانیان زمینها را شخم میزدند و برای گاهنبار پنجه و آماده کردن هفتسین آماده میشدند. گروهی هم نوشتهاند که به باور باستانیان فروهر/فرورها در پنج روز پایانی سال به زمین فرود میآیند تا پنج روز در کنار زندگان باشند. اگر میان خویشان و بستگان خود شادمانی، آرامش و آشتی ببینند بیگمان با خوشنودی به جهان مردگان باز میگردند.
ایرانیان همانگونه که همراه با نو شدن جهان آفرینش گرد کهنگی را از خانه میزدودند و رخت تازه برتن میکردند، غبار پلیدی و دشمنی را نیز از کاشانهی دل پاک میکردند تا نیاکان خود را شاد کنند. یکی از نشانههای بهجا مانده از این باور اکنون در میان گروهی از زرتشتیان دیده میشود. آنان در واپسین شب سال برای پَسواز(بدرقه) فروهرها آتش میافروزند، نیایش ویژهی این شب را بهجا میآورند و آرزو میکنند که فروهرها از آنها خشنود باشند. همچنین خواهان بازگشت آنان در سال آینده میشوند.
در فروردین یشت آمده است: «فَرَوَشیهای نیکِ توانای پاکان را می ستاییم که در جشن آفرینش از جایگاه خود فرود آیند و در دَه شبانهروز پیاپی در اینجا برای آگاهی بهسر برند.»
پریسا مام وردیلو
جشنهای ایرانی، اسپندگان نوروز
بهره از:
۱- جهان فروری بهرام فرهوشی
۲- نوروز و گاهشماری در ایران باستان هاشم رضی
@arayehha
نورانی است روزگارم
یــا
نورانیست روزگارم
در چه مواردی حرف الف در عبارت«است»حذف نمیشود:
۱-اگر حرف پایانی قبل از «است» الف باشد
مثل:«زیبا» که حرف آخر آن “الف” میباشد:
پس کلمهی «است» را کامل نمینویسیم
زیباست☑️
زیبا است⛔
۲-اگر حرف پایانی قبل از «است» ”واو“ باشد:
مثل عبارت «نیکو» کلمهی«است» را کامل نمینویسیم:
نیکوست: ☑️
نیکو است ⛔
در غیر این دو صورت واژهی «است» کامل نوشته میشود
منبع:کتاب غلط ننویسیم
@arayehha
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
.حافظ
می شدم ، می رفتم
همچون پرگار فارغ از تمام درد و رنج ها بودم ولی سرانجام گردش روزگار، مرا همانند نقطۀ وسط دایره به میان حوادث و غم ها افکند
شاعر خود را به پرگار و نقطه #تشبیه کرده
#ایهامتناسب, دوران ( دور زدنهای پرگار)در خارج بیت با نقطه و پرگار تناسب داره . ولی در خود بیت به معنی روزگاره
#تضاد بین کنار و میان
#استعارهپنهان ، دوران ....
@arayehha
#آرایه
زندگی #سرخیِ سیبیست که افتاده به خاک؛
به نظر خوب رسیدیم، ولی بد رفتیم ...
#فاضل_نظری
در تصاوير اين بيت زيبا، زندگي به سرخي سيب #تشبيه شده؛ به نظر خوب رسيديم #ايهام دارد؛ خوب و بد #تضاد دارند تكرار واج "س" آرايه ي #واج_آرایی ايجاد كرده است.
@arayehha
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجرهها رو به تجلّی باز است.
بامها جای کبوترهایی است که به فوّاره هوش بشری مینگرند.
دست هر کودک ده سالۀ شهر، شاخۀ معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان مینگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود
و صدای پر مرغان اساطیر میآید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازۀ چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنیاند.
پشت دریاها شهری است!
قایقی باید ساخت.
#سهراب_سپهری
احتمال زیاد میرود که شاعر در انتخاب عنوان و توصیفی که از این شهر میکند تحت تاثیر روایت زیر باشد:
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَةً خَلْفَ اَلْبَحْرِ سَعَتُهَا مَسِيرَةُ أَرْبَعِينَ يَوْماً لِلشَّمْسِ فِيهَا قَوْمٌ لَمْ يَعْصُوا اَللَّهَ قَطُّ وَ لاَ يَعْرِفُونَ إِبْلِيسَ إِلَى آخِرِ اَلْخَبَرِ .» (بحارالانوار، چاپ جدید، ج۵۴، ص۳۳۳)
«امام صادق علیه السلام فرمود: خدا پشت دریا شهری دارد که به اندازه چهل روز طول میکشد تا خورشید آن را بپیماید و در آن مردمی هستند که هیچگاه گناه نکردهاند و ابلیس را نمیشناسند»
در صورت دیگری که از این روایت از ابن عبّاس نقل شده به جای «خلف البحر» (پشت دریا)، «خلف البحار السبته» (پشت هفت دریا) آمده است.
📃مقاله: کیهان فرهنگی؛ سال ۳؛ ش ۲؛ اردیبهشت ۱۳۶۵؛ ص ۲۳-۲۷
🖊نگارنده: حسین معصومی همدانی
@arayehha
#نکته_های_دستوری
#فرق_هست_و_است
✳️ معانی را با هم مختلط نکنیم. یکی از ضررهای فضاهای مجازی همین است که زبان را بههم میریزد.
تا آنجا که من یافتهام
«هست» در چند جا کاربرد دارد:
۱. در معنی موجودبودن و وجودداشتن
یا to exist انگلیسی
و exister فرانسوی؛
۲. برای تکیه و تأکید بر
مُسند (predicate)
بهجای مُسندالیه (subject)؛
۳. در جایی که برخورد مصوتها پیش میآید.
اما «است» در معنی to be انگلیسی
و être فرانسوی بهکار میرود.
مثال برای معنی ۱:
وقتی به میوهفروشی وارد میشویم،
از فروشنده میپرسیم:
«چه، هست؟» (با مکث بعد از «چه»، یعنی چه وجود دارد؟)
یا «چه داری؟»
و او در جواب میگوید:
«سیب هست»، «پرتقال هست» «انار هم هست»...
یعنی سیب و پرتقال و جز اینها موجود است؛ ولی مثلاً وقتی میخواهیم نام میوه را بدانیم، میگوییم
«این چه است؟» یا «نام این میوه چه است؟»
و او در پاسخ میگوید: «این، سیب است».
با دقت در این مثال
فرق «است» و «هست» روشن میشود.
امروزه، در خیلی جملاتی که در فضای مجازی بهکار میرود، قاتیشدن «است» و «هست» بهوضوح مشاهده میشود.
برای نمونه، در این جمله که یکی از اعضای گروه گفته است:
«نگاهی انداختم. انصافاً کانال خوبی هست»
بهراحتی میشود «است» بهکار برد.
حتی در گفتار روزانه و در محاوره هم، ما در چنین جملاتی «هست» نمیگویم. میگوییم: «اِ» که مخفف همان «است» است و این جمله در زبان محاوره میشود: «نگاهی انداختم انصافاً کانال خوبیه» که این «ه» چسبان همان «اِ» یا مخفف «است» است نه هست.
مثال برای معنی ۲:
«کانالهایی از این قبیل مفید هست؛
اما نباید ما را از کار اصلی خود یعنی مطالعهٔ مستقل و پژوهش باز دارد.»
در اصل، در این جمله، تکیه و تأکید بر مُسند (مفید) است و این تأکید را با مکثی که بعد از کلمۀ «مفید» میکنیم بهآسانی درمییابیم.
@arayehha
زبان عامهی مردم پر از لغات و اصطلاحاتی است که حتی در لغتنامههای بزرگ و روزآمد هم پیدا نمیشوند. اینها عمدتاً در زمان خاص و جغرافیای خاصی پدیدار میشوند و خیلیشان فرصت پیدا نمیکنند به گفتار نسلهای بعد راه یابند و جایشان را به اصطلاحات عامیانهی جدید میدهند.
نمونههای زیر بهخوبی این تحول را نشان میدهد. واژهی سمت راست ممیز اصطلاحی است که در دورهی به کار میرفته و واژهی سمت چپ ممیز اصطلاحی است که امروزه و کمابیش با همان معنی رواج یافته است.
❇️ حلوا/ زنذلیل
❇️ هاتانماتان/ سوسول
❇️ تاطوله/ آبکی (شراب و عرق و ...)
❇️ پاچهفسفسی/ دَدَردودوری
❇️ قِولدِنگ/ ابنهای
❇️ خرچه/ بچهخوشگل
❇️ قُوزولَی مُوزولَی/ لاغرمردنی
❇️ آشمال/ پاچهخوار
❇️ عیاش خر/ چسخور
❇️ قلیان دستهلق/ دراز بیقواره
❇️ چُرتی/ عملی
❇️ گورخر عبداللهخان/ درِ مسجد
❇️ بیبیبنفشه/ پخمه
حسین جاوید
@arayehha
برای افزایش مهارت خود در نویسندگی چه کتابهایی بخوانیم؟
همیشه به تکتک شما عزیزان توصیه کردهام در کنار اینکه مینویسید حتما کتابهایی برای بهتر کردن قلم و خلاق کردن ذهن خود بخوانید. همیشه کتابها نجاتبخش بودهاند و در این مسیر هم نقششان را بهخوبی ایفا میکنند اگر بدانیم چه کتابهایی بخوانیم. برای راحتی کار شما دوستان عزیز، اسامی ده جلد از کتابهایی که بسیار کمککننده و روشنگر مسیر هستند را آماده کردهام؛ پیشاپیش سپاس از نگاه پرمهر شما🧡
🔸حق نوشتن؛ جولیا کامرون
✨جستارهایی در باب رمان؛ میشل بوتور
🔸فن داستاننویسی؛ ترجمهی محسن سلیمانی
✨زاویه دید در داستان؛ ریچارد گیل
🔸حرفه: داستاننویس؛ هالی برنت
✨سه گام بر نردبان نوشتار؛ الن سیسکو
🔸نوشتن با تنفس آغاز میشود؛ لرن هرینگ
✨تا میتوانی بنویس؛ ناتالی گلدبرگ
🔸فنون آموزش داستان کوتاه؛ وال تیسن
✨طرح و ساختار رمان؛ جیمز اسکاتبل
✍ غزاله غفارزاده
@arayehha