May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✘ دولتها نخواستند؛
مسئلهی حجاب را، بموقع و ریشهای حل کنند!
✘ بیش از اینکه به زنها بگین چرا بی حجاب شدن؛ مردها #بی_غیرت شدن
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دختر جوانی دارم که ذاتا دختر خوبی می باشد اما چند وقتی است که پنهانی سیگار می کشد
دیگر نماز نمی خواند و دچار آسیب های فضای مجازی شده است؛ چند وقت پیش نیز با او دعوایم شد که متاسفانه منجر به فاصله گرفتن او از خانواده گشت. چگونه رفتار کنم که موثر واقع شود؟
👌پاسخی از مرحوم آیت الله مصباح یزدی
🆔 @asanezdevag
#دکتر_لباف
❓برخی معتقدند، مادرانی که سزارین شدند، بیش از دوبار نمی توانند باردار شوند، آیا شما این نظر را قبول دارید؟!
🔹چنین چیزی نیست. من خودم بارها و بارها، برای مراجعینم، سزارین بار چهارم و حتی بار پنجم داشته ام. و هیچ مشکلی هم نبوده است.
🔹اگر در سزارینی چسبندگی به وجود بیاید، ممکن است سزارین بعدی مشکل تر باشد، اما این مشکل به معنای ممنوع بودن سزارین های بعدی نیست.
🔹اگر مادری فکر می کند برای زایمان های بیشتر، محدودیت هایی در سزارین وجود دارد، به او می گویم چنین محدودیتی به وجود نخواهد آمد. شما تا پنج بچه هم می توانی داشته باشی و مشکلی ندارد.
🔹این هم درست نیست که میان دو سزارین باید چند سال فاصله گذاری شود. چیزی که موجب نگرانی برخی از خانم ها می شود، باز شدن بخیه های قبلی است، اما این نگرانی هم جایی ندارد.
📚ایران، جوان بمان، فصل آخر
#فرزندآوری
#سزارین
🆔 @asanezdevag
4_5845908651197335809.mp3
1.88M
#استاد_عباسی_ولدی
📌این فایل صوتی رو بفرستید برای اون صاحبخانه هایی که به مستاجرِ بچه دار، خونه نمیدن.
#صاحبخانه_خوب
#فرزندآوری
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۸ من دختری ۲۴ ساله و مجرد هستم و فقط یک خواهرکوچکتر از خود با دو سال فاصله سنی دارم.
#تجربه_من ۴۸۹
#ازدواج
#قسمت_اول
۲۳ سالم بود و در یک تشکل دانشجویی فعالیت داشتم. از طریق یک واسطه متوجه علاقه یکی از اعضاء این تشکل به خودم شدم و این موضوع برام خیلی سنگین بود اینکه باید صبر کنم تا شرایط کار ایشون درست بشه، چون اون موقع دانشجوی ارشد بودن واینکه مدام از طرف واسطه به من گفته میشد که اگر خواستگار خوبی آمد منتظر ایشون نمونم و از طرفی خواستگارهایی که می آمد که هیچ کدوووم مقید به دین و اعتقادات من نبودن.
۲سااال بااین شرایط گذشت از طرفی بحث خواستگاری ایشون بود و عدم اقدام از طرف خانواده و از طرف دیگه شرایط سختم توی خانواده خودم و فشار برای پذیرش بعضی از خواستگارها که از نظر اونها خوب بودن، هر چند مومن ومذهبی نبودن.
بعد از ۲ساااال مادر و خواهرشون اومدن خواستگاری، یه خواستگاری فرمالیته ۲۰ دقیقه ای وتماااام. فردای اون روز به من اطلاع داده شد که خانواده ایشون مخالف هستن و قضیه خواستگاری کلا منتفیه و انگار دنیا رو سره من خرااب شد.
اون موقع برای آزمون استخدام آموزش و پرورش میخوندم، آزمون رو قبول نشدم .اما سست نشدم افسرده ام نشدم با یه توکل قوی تصمیم گرفتم بایستم در مقابل تمام مشکلات زندگی.
چون دوتا خواهر کوچکتر داشتم اعلام کردم به خانواده ام که اگر مورده خوبی برای خواهرام هست، اجازه بدن بیان خواستگاری و من دوست ندارم مانع خوشبختی کسی بشم.
روزهای سختی بود. هم خواستگار برای من می آمد و اصلا مذهبی نبودن، هم برای خواهرا ولی هیچ کدوم جور نمیشد.
من تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم درحالی که تمام تلاشم رو کردم اون آقای مذهبی رو هم فراموش کنم که ۲سااال منتظرش بودم با تمام آرزوهایی که داشتم سخت بود خیلی سخت اینکه دوست داشتم ازدواج کنم و ۲سال منتظر بودم و یک دفعه همه چیز تمام شده بود.
حالا بر خلاف میلم تصمیم گرفتم ارشد بخونم. برای شرکت در کلاسهای کنکور رفتم تهران. به طور جدی شروع کردم درس خوندن و شب و روزم رو یکی کردم اما سال اول قبول نشدم در این بین بازم بحث خواستگاری من و خواهرام باتمام اون فراز و نشیب ها ادامه داشت.
دوباره شروع کردم به درس خوندن، صبح میرفتم کتابخونه تاشب. یکسال تمام خوندم و امتحانم رو دادم. منتظر جواب کنکورم بودم. در این بین یکی از دوستانم تماس گرفتن و اجازه خواستن من رو به یکی از همکارهای همسرشون معرفی کردن. الحمدلله شخص مومن و مذهبی بودن و من احساس کردم داره دعاهام مستجاب میشه . قرار شد ابتدا من و ایشون صحبت کنیم بعد خانواده ها اقدام کنن. صحبت های تکمیلی انجام شد و الحمدلله خیلی اشتراک بود توی همه چیز. بعد منتظر اقدام خانواده ایشون بودیم ومادر ایشون تشریف آوردن و رفتن و از طریق واسطه مطلع شدم که باز هم مادرشون مخالف هستن و من با اینکه به واسطه بحث ازدواج قبلی رو گفته بودم و تاکید کرده بودم اگر از نظر خانواده مشکلی نیست بیان جلو باز دوباره شرایط قبل به وجود آمد سخت تر از قبل خیلی....
و من با چشم گریان شهرم رو ترک کردم برای ادامه تحصیل به شهر تهران. در یک دانشگاه دولتی قبول شدم. یادمه هفته اول از دانشگاه تا خوابگاه گریه میکردم که خدایا شکرت ولی من دلم میخواست ازدواج کنم اصلا دلم نمیخواست درس بخونم....
گره بدی توی زندگیم افتاده بود و این گره علت اصلیش هم بحث اعتقادات من بود شاید اگر کمی راحت تر میگرفتم خیلی راحت ازدواج میکردم با یه شخص سطح پایین تر ولی دست خودم نبود دلم نمیخواست تو زندگیم خیلی مسائل غیر دینی باشه، دل بسته بودم به خدا و خیلی دوستش داشتم با اینکه خیلی سخت بود راضی بودم به رضایتش و بهش میگفتم وقتی تو دل شب بیدارم میکرد برای نماز ....
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
❣️ #همسرانه
🔸 #لقمهی_محبّت
💠 برخی کارها تنوع خوبی برای ایجاد علاقه و محبت جدید در قلب همسر است.
🔶 گاهی سر سفره لقمه بگیرید و به همسرتان بگویید: این لقمهی محبت و عشق است لقمهای مخصوص همسر گلم.
💠 یا بگویید امروز دلم میخواد بهت نزدیکتر باشم. پس بیا داخل یک بشقاب غذا بخوریم.
🔶 مهم این است که گاهی از تکراریهای زندگی خارج شوید تا لذت جدید از همسرتان ببرید.
🆔 @asanezdevag
⭕️ پوشش زنان قبل و بعد از جهانی سازی
🔻لباس، هیچگاه در طول تاریخ، صرفا پوشاننده و ساتر اعضا نبوده است؛ پیوستگی لباس تن با بدن و همراهی آن با پیکره محرک آدمی همواره حامل پیام ها و پیغام هایی بوده است که متناسب با محیط و فرهنگ حاکم بر آن اشاعه یافته است.
🔻از محیط های روستایی با جامه های رنگارنگ از سنخ طبیعت گرفته تا مجامع شهری و البسه با کاربری خاص خود هر کدام نوعی از سبک زیستن را گوشزد کرده اند.
🔻اما با غلبه نظام سرمایه داری، این بار پوشش زن و مرد بود که مطمح نظر طماعان صنعت مد قرار گرفت. رفته رفته بار سنگین فرهنگی غول های صنعت مد بر دوش خرده فرهنگ ها، آنها را به خاک انداخت و یکسانی و یکنواختی فرهنگ پوشش و بالتبع سبک زندگی را با نام جهانی سازی رقم زد.
#مد #پوشش #مدلینگ #مرد #زن #صنعت_مد #فرهنگ #خرده_فرهنگ #روستا #لباس
🆔 @asanezdevag
🌺 #استاد_عباسی_ولدی
📚 یک همسر و یک مادر، برای این که بتواند خوب از عهدۀ شوهرداری و تربیت فرزند بر آید، باید اهل مطالعه باشد.
⚠️متأسّفانه، برخی از مادران فکر میکنند که تربیت بچّه، جز آنچه از پدران و مادران خود آموختهاند، اصولی ندارد؛ در حالی که ناهنجاریهای تربیتی در فرزندان، حاصل همین نگاه به تربیت است.
✳️ تربیت، یک تخصّص بوده، نیازمند به مطالعه و مشاوره است.
💯 اگر مادری عظمت و اهمّیت تربیت فرزند را بداند و به نقش برجستۀ مادر در تربیت هم ایمان داشته باشد، آرام و قرار خود را از دست میدهد و برای به دست آوردن راههای صحیح تربیت، لحظهای از پای نخواهد نشست.
✅ همسرداری هم قاعدههای مخصوص به خود را دارد که نیازمند به مطالعه و مشاوره است.
‼️البتّه این، بدان معنا نیست که مردها نیازی به این مطالعات ندارند. حتماً مردان هم باید در زمینۀ تربیت فرزند و همسرداری به اندازۀ زنها و حتّی بیشتر، مطالعه داشته باشند.
📛 یکی از مشکلات امروز خانوادهها، اجرای سیاستهای دوگانۀ تربیت فرزند به وسیلۀ پدر و مادر است که به ناهنجاریهای تربیتی منتهی میشود.
❌متأسّفانه، امروزه بسیاری از خانوادهها برای اموری که ضرورت چندانی ندارد، هم هزینۀ مالی و هم هزینۀ وقتی بسیاری صرف میکنند؛ امّا به کتاب که میرسند، میگویند: گران است و وقتی هم برای مطالعه نداریم!
📚بشقابهای سفره پشت باممان ص۲۶۶
#سبک_زندگی_اسلامی
#تربیت_فرزند
#آیین_همسرداری
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #ازدواج #قسمت_اول ۲۳ سالم بود و در یک تشکل دانشجویی فعالیت داشتم. از طریق یک واسطه م
#تجربه_من ۴۸۹
#ازدواج
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
۳ ماه از دانشگاه جدید می گذشت و من ۲۷ سالم شده بود. که مجدد خواستگار قبلی، که دو سال به خاطرش صبر کرده بودم و با مخالف خانواده شون، منتفی شده بود، پیگیر شدن که من ازدواج کردم یا نه؟ خیلی خوشحال شدن از اینکه من ارشد قبول شدم، بهم گفتن که توی این ۲ سال هیچ جا خواستگاری با خانواده نرفتن و فهموندن که یا با این خانوم یا هیچ کس ... شهریور همون سال هم سفر کربلا داشتن و باز زیره قبه جدشون، من را خواسته بودن و همه ی دعاهاشون این بار مستجاب شده بود وخانواده شون این بار مشتاق این وصلت و بسیار عجول.
طی ۲۰ روز همه چیز انجام شد و ما صیغه محرمیت خوندیم و قرار شد بعد از امتحانات ترم اول من عقد کنیم. در بهمن ماه عقد کردیم و بسیاری از دوستان ایشون و بنده که مطلع از این جریان در طی این ۴سال بودن شگفت زده و خوشحال از این وصلت.
خلاصه بعد از ۱.۵ سال دوران عقد و تمام شدن درس من و استخدام شدن ایشون در یکی از بهترین ارگان ها که این هم ثمره ازدواج بود، رفتیم سره خونه زندگیمون. و من روزی هزاران بار شاکر خدای مهربون که آسونی پس از سختی رو بهم داده.
از اول با همسرم صحبت کردیم که زود بچه دار بشیم و حداقل ۳ تا بچه رو خدا روزیمون کنه. به همین خاطر ۳ماه پس از عروسی اقدام کردیم برای بچه دار شدن ومن هر ماه منتظر😉😉😉 تا اینکه پس از ۵ ماه در اولین عید نوروز زندگی مشترکمان فهمیدم باردارم.
دوران بارداری بسیار راحتی رو پشت سره گذاشتم و سید محمد من در یک زایمان بسیار سخت ولی طبیعی و شیرین به دنیا آمد. بسیار پسرک شلوغ و بازیگوش و باهوش از وقتی چهار دست و پا رفت دیگه من یادم رفت استراحت رو البته الحمدلله که سالم بود اطرافیان یه موقع هایی میگفتن خیلی صبروحوصله داری ولی من که سری کتاب های من ِدیگر ما از استاد عباسی ولدی رو خونده بودم، میدونستم تمام کارهاش و ریخت وپاش هاش تمام مراحل رشدش هست و کنار می آمدم و سخت نمی گرفتم طوری که از ۸ ماهگی از خواب که بیدار میشد یک راست می آمد سراغ کابینت قابلمه ها و شروع میکرد بازی وسروصدا تا خوابش میگرفت هر روز کارش بود تا این حد که من قابلمه میشستم نمی ذاشتم بالا میذاشتم کف آشپزخونه برا آقا😂😂😂
هر مرحله از رشدش کارهای خاص خودش رو داشت از ۲سالگی دیگه آمد تو فاز آشپزی و من هرکاری کردم نتونستم کاری کنم که نیاد فقط مواظب بودم اتفاق خطرناکی نیفته در حدی که ۴ سالگی قشنگ نیمرو می پخت خودش یه بار که خواب بودم پخته و خورده بود 😂😋😋😋 خلاصه میخوام بگم خیلی خیلی شلوغ بود و حتی یه فازی بود از رشدش من ۱۰ دقیقه خونه مامانم نمیتونستم بمونم از بس اذیت میکرد و شلوغ کاری ...
۳ سالش که شد دوباره آزمون استخدام آموزش وپرورش رو گذاشتن. و من که عااااشق معلمی بود خیلی دلم خواست شرکت کنم. توی منطقه ما ۲ نفر رو بیشتر نمیخواستن. یادمه ماه رمضون بود از سحر میخوندم تا ۱۰صبح که آقا بیدار میشد. بعد کارهای پسرم رو انجام میدادم. بعد میبردمش پارک بازی میکرد منم روی چمن ها خلاصه نویسی میکردم بعد تا ۲ظهر که همسرم می آمد با پسرم بود. خوابش میکردم همسری که می آمد می رفتم کتابخونه تا افطار. خداییش همسرم خیلی کمک حالم بود شب و روز خوندم و رتبه اول تو منطقه خودم شدم و بعد از کلی مراحل مصاحبه و این داستان ها به آرزوی خودم که معلمی بود رسیدم.
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چی میشه یک بچه میره مسائل غیر اخلاقی جستجو میکنه؟!
⭕️چرا باید نگران سلامت جنسی فرزندانمان باشیم؟
⭕️پدران و مادران دغدغه مند ببینند...
🆔 @asanezdevag
✅ یک ازدواج_ناموفق ☹️ بهتره یا هرگز ازدواج نکردن ؟
🔻انصافا با کدوم گزینه بیشتر آرامش دارین؟
این حدیث شریف پیامبر_اکرم خیلی توش نکته 🤔 داره
🔻چقدر خوبه واقعا توجه کنیم داریم چه گام مهمی برمیداریم
🔻بعضی ها هم هستن تو پرونده های مشاوره میان میگن اصلا دوست نداریم حتی بریم خونه مون 😔
🔻چقدر این زندگی با زندگی رو به رشدی که اهل بیت مد نظر شون بوده متفاوته
دوستای خوبم 😊، این که برات مهم باشه با چه کسی وصلت میکنی خوبه ، اما فکر نکن همه کامل هستن ، اقای 🙎♂️ محترم خانم 🙍♀️ گرامی ، خودت کامل نیستی که دنبال یه همسر کامل میگردی👌🏻
🆔 @asanezdevag
#خانواده_ی_شاد ۲۹
✴️شیوه ی شِکوِه
در دوحالت به همسرتان اعتراض نکنید؛
✅۱_در حضور دیگران
✅۲_در زمانی که اسباب حواس پرتی،
مثل صدای بلند تلویزیون،
یا سروصدای بچه ها، کلافه تان میکند!
🆔 @asanezdevag
✅ زندگی به سبک شهدا...
سالی که ما ازدواج کردیم، مشکلات اقتصادی بهشدت الان نبود. اینقدر هم به خرید کالای ایرانی تأکید نمیشد، اما ایشان اصرار داشت تمام وسایل جهیزیهام را ایرانی بخریم؛ حتی به مادرم گفت «اگر جنس خارجی تهیه کنید، میبرم پس میدهم!» یک بار چای و نوشابهی خارجی خریده بودم، آقا حمید مقداری از چای نوشید و گفت «خوشطعم است؛ اسمش چیست؟» وقتی اسمش را گفتم، گفت «این که خارجی است! اشتباه کردید خریدید. دفعهی دیگر جنس خارجی نخرید.» فنجان را کنار گذاشت و بقیهی چایشان را هم نخورد. وقتی برای خرید بیرون میرفتیم، به فروشنده میگفت فقط اجناس ایرانی را برایمان بیاورد.
🔷 ایشان به نقل از حضرت آقا میگفتند «ملاک حلال و حرام بودن فیلم و موسیقی، پخش شدن از رسانه نیست.» و بهشدت در مورد این مسئله مراقبت میکرد.
👌زندگی سادهای داشتیم. مراسم عروسیمان را هم بسیار ساده، با لباس عروس ساده، یک مدل غذا و سالاد، و کمخرج برگزار کردیم. آقا حمید گفته بود غذاها را در دیس بکشند تا هرکس به اندازهی تمایل، برای خودش بکشد که اسراف نشود. حتی برای جلوگیری از اسراف، به مسئولان سالن سپرده بود به مهمانها ظرف یکبارمصرف بدهند تا هرکسی باقیماندهی غذایش را ببرد.
💠ایشان برای اجارهی خانهی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانهی بزرگ و نوسازی در منطقهی خوبی از شهر پیدا کردیم. وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفنشان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست. قبول میکنی مقداری از پولمان را به آنها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانهمان را به آنها دادیم. نهایتاً یک خانهی ۴۰ متری و قدیمی را در محلهای پایین شهر اجاره کردیم.
سال بعد که به طبقهی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه میشد... اگرچه رفاه و آسایش دنیاییمان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان میشد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت. من در آن خانهی ۴۰ متری، بهشدت خوشبخت بودم.
🔰میگفت «هر روز، غذایمان نذر یکی از اهلبیت (ع) باشد و غذا، هر روز با یکی از اسامی خداوند طبخ شود. وقتی اسم «نذری» روی غذا میآید، یعنی باید مراقب باشید یک دانه برنج هم اسراف نشود.» اقلام خوراکی خانه را هم تماماً ایرانی تهیه میکرد.
#همسر_شهید_حمید_سیاهکلی
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #ازدواج #فرزندآوری #قسمت_دوم ۳ ماه از دانشگاه جدید می گذشت و من ۲۷ سالم شده بود. که
#تجربه_من ۴۸۹
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_سوم
راستی یادم رفت بگم که ما در پنج ماهگی پسرم صاحب ماشین شدیم. یه دوره ۱ ساله رو باید می رفتیم باز دانشگاه و من ۳تا ۴سالگی پسرم رو صبر کردم و برای بعدی اقدام نکردم در این حین خدا لطف کرد و صاحب خونه شدیم.
تابستانی که دوره تمام شد و من مهرش میخواستم برم سر کار، اقدام کردم برای بعدی و گفتم خُب ۵الی ۶ ماهی طول میکشه و خواست خدا این بود که ماه دوم به ما عنایت کرد.
یادمه قبل از اقدام به فرزند دار شدن ۲رکعت نماز استغاثه به امام زمان (عج) خوندم آخه من وهمسری خیلللللللی دلمون دختر میخواست. یه دعایی بعد نماز داره با اشک خوندم و گفتم آقاجان اگه صلاحمون هست به ما دختر بدین.
مهر و آبان رو رفتم مدرسه اواخر آبان بود که دچار یکسری مشکلات شدم ولی متاسفانه مدیر مدرسه خیلی اذیت میکرد و اصلا باهام همکاری نمیکرد طوریکه که مجبور شدم ۳ هفته مرخصی بگیرم. گفتم کامل خوب میشم و میرم مدرسه کم کم خوب شده بودم اما یه روز بعد از تمام شدن نماز، حالم بد شد. با هزار زحمت خودم رو رسوندم به تلفن و به خونه مامانم زنگ زدم چون همسرم محل کارش خارج از شهر بود. گفتم نخواد با سرعت تو جاده بیاد،چیزی نگفتم بهش.
مامانم باخواهرم آمدن و رفتم بیمارستان بستری شدم، پرستارها می آمدن و بیشتر احتمال سقط میدادن، به خواهرم میگفتم من از درد سقط خیلی میترسم دعا کن برام.
تا ۵ بعد از ظهر بیمارستان بودم یک عمر گذشت تا با اورژانس من رو بردن خارج از بیمارستان تا سونو دادم هیچ وقت اون لحظه رو یادم نمیره صدای قلبش رو شنیدم، دکتر گفت بچه سالمه اما یه هماتوم پشت جفت هست.
من وخواهرم انگار دنیا رو بهمون داده بودن خوشحال دوباره با اون پرستاری که بیمارستان فرستاده بود، برگشتیم بیمارستان. فردا صبح مرخص شدم و عصرش رفتم پیش دکترم وقتی سونو رو دید گفت باید استراحت مطلق بشی هماتوم ۵۰ درصد خطرناکه، گفتم دکتر پس مدرسه رو چکار کنم؟ گفت باید بین بچه و کارت یکی رو انتخاب کنی و من تماس گرفتم اداره و گفتم نمیتونم فعلا بیام و اونها هم یه نیروی موقت جایگزین من کردن.
۵۰ روز استراحت مطلق شدم خیلی سخت بود، هم برای من هم همسرم هم پسرم که هر روز باهاش بازی میکردم و الان نمیتونستم بلند بشم. خیلی دوران سختی بود، هفته ۲۰ گفته بودن معلوم میشه که بچه میمونه یا نه. هفته ۱۸ بود که رفتم سونو فقط به هماتوم فکر میکردم که الان چند درصد شده وقتی گفت ۲۵ درصده خیلی خوشحال شدم سریع پرسیدم دکتر جنسیت بچه چیه؟ گفت دختره😍 و من اشک شوق در چشمانم جمع شد، اشکام می آمد همه چیزش سالم بود و من دستپاچه که زودی برم بیرون به همسرم بگم دختردار می خوایم بشیم. وقتی بهش گفتم چشماش از خوشحالی برق میزد. همون شب رفتم چند تا کتاب برا پسرم خریدم و یه کتاب در مورد حجاب برا دخترم😘😘😘
👈 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️🎞 قانون سوم نیوتن برای ولنگارها
✍ ای کاش این کلیپ برسد بدست تمام کسانی که معتقدند پوشش و رفتارشان فقط بخودشان ربط دارد؛ نه دیگران!
البته معتقدم این قانون نهتنها برای خانمها بلکه برای آقایان نیز صادق است؛ چون اساسا غیرت و حیاء، امور فطری هستند که خلقت بر پایهی آنها بنا نهاده شده و برهمزنندگان قوانین الهی و طبیعی، حتما خودشان نیز برهم میخورند!
🖋محمد جوانی
🆔 @asanezdevag
نباید از فرزنددار شدن ترسید!
همسر شهید زنجانی با ۱۶ فرزند، ۱۰۰ نوه و ۱۰ نتیجه: نباید از فرزنددار شدن ترسید
🔹همسر شهید زنجانی با ۱۶ فرزند، ۱۰۰ نوه و ۱۰ نتیجه معتقد است روزی دست خداست و نباید مردم به ویژه زوجهای جوان از فرزنددار شدن بترسند.
🔹این روایت از مادر و همسر شهیدی است که پس از شهادت همسرش، فرزندانش را به تنهایی و بدون حضور پدر، بزرگ کرده و هم اینک با وجود اینکه ۷۶ سال دارد، اما بسیار سرزنده و شاد است.
🔹وی میگوید که همسرش هرگز فرزند آخرش را ندیده، یعنی دقیقا دو هفته قبل از به دنیا آمدن دختر کوچک و فرزند شانزدهم خانواده، شهید شدند.
🔹طاووس خانم آقامرادی میگوید که مرحوم همسرم خیلی بچه دوست داشت، موقع اعزام به جبهه از او خواسته بودند اسم بچهها را بگوید: مکثی کرده بود و گفته بود: باید حاضر غایب کنم تا بدانم چند فرزند دارم.
🔹ایشان معتقد است که فرزند عصای دست پدر و مادر است و روزی فرزند دست خداست، نباید اینقدر زندگی را سخت گرفت و درگیر تجملات شد که فرزنددار شدن به موضوعی غیرممکن تبدیل شود.
🔹متاسفانه مسائل اقتصادی امروزه باعث شده است که کسی به دنبال فرزند زیاد نباشد و همه از فرزنددار شدن میترسند، درحالی که این دیدگاه درستی نیست.
🔹در حال حاضر من ۱۳ فرزند، ۱۰۰ نوه و ۱۰ نتیجه دارم. [البته] این فهرست همچنان ادامه دارد
┈┄┅═✾ ✾═┅┄┈
🆔 @asanezdevag
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ احترام به والدین و جایگاه آن ها نزد خداوند
پدر و مادر رابطه بین تو و خدای تو هستند. این پل ارتباطی خودت را قطع نکن. تو شاخه نازکی هستی مثل درختان که شاخه امسال بر روی شاخه پارسال تکیه دارد. نسل امروز به نسل گذشته تکیه دارد. این تکیه گاه خودت را محکم نگه دار.
اگر تو حاجتی داری بدان که خدا گرو میکشد.
روایت داریم خدا میگوید برو به مادرت بگو به من بده تا من به تو بدهم. من تاکنون از راه پدر و مادرت به تو روزی دادم و الآن آنها را سبک نمیکنم.
حال که آنها از دنیا رفتند یا فرتوت شدن، باز هم واسطه رزق تو آنها هستند.
روایت داریم برو سر قبر مادرت دو رکعت نماز بخوان و حاجت بگیر.
میگوید ما از این کانال به تو روزی میدادیم، الان هم برو آنجا. پشت سرتان را محکم کنید تا پیش رویتان محکم بشود. مشکلات پیش رو، ریشه در مشکلات پشت سر دارند.
#سبک_زندگی_اسلامی
🆔 @asanezdevag
4_5803304886313420851.mp3
2.35M
🎧 #استاد_اخوت
✅ بهترین ذکر مادر در دوران بارداری
#فرزندآوری
#آداب_معنوی_دوران_بارداری
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند #قسمت_سوم راستی یادم رفت بگم که ما در پنج ماهگی پسرم صاحب
#تجربه_من ۴۸۹
#فرزندآوری
#قسمت_چهارم
توی دوران بارداریم، قرآن زیاد میخوندم، چند بار ۱۴ هزار صلوات فرستادم و چله زیارت عاشورای آیت الله حق شناس رو به نیت سلامتی و صالح شدن و زایمان راحت خوندم.
همیشه دلم میخواست با درد زایمان برم بیمارستان. توی ماه ۹ بودم، حدود ۲۰ روز مانده به زایمانم. رفتم دکتر و سونو نوشت گفت وزن بچه خیلی کمه و اگه به دنیا بیاد ممکنه نیاز باشه بستری بشه برا همین هر یک روزی که داخل شکم باشه برای ما بهتره.
خلاصه دکتر گفت هر روز باید نوار قلب بدی و سونو که ما وضعیت بچه رو بدونیم. روز اول ماه رمضان بود تا ۹ شب دکتر بودم چند بار نوار قلب گرفتن خوب نشد. همسرم بنده خدا و خواهرم که همراهم بود هنوز افطار نکرده بودن، بهم گفتن برو خونه خوب غذا بخور بعد بیا.
آمدیم خونه دوباره ۱۱شب رفتیم دوباره خوب نشد نوار قلب. گفتن برو خوب صبحانه بخور دوباره بیا. آمدیم خونه از ۵ صبح درد خفیف زایمان شروع شده بود، می خوابیدم دردم میگرفت، بیدار میشدم دوباره می خوابیدم تا ۱۰صبح دیگه شدید شد.
زنگ زدم به خواهرم چون مادرم مسافرت بود با گریه که خیلی درد دارم همسرمم آمد خونه رفتیم بیمارستان.
حالا هرچی به اورژانس مامایی میگفتیم این درد زایمان هست اونم زنگ میزد به دکترم، دکترم میگفت نوار قلب بگیرید، مسکن بزنید میخواست از زایمان زود رس جلوگیری کنه فکر میکرد کمردرد معمولیه. پرستار گفت برو غذات رو بخور دوباره بیا. همسری ام غذا گرفت بود تو ماشین می خوردم و درد شیرین زایمان رو می کشیدم 😍
وقتی رفتیم دوباره برا نوار قلب خواهرم دیگه رفت تو فاز دعوا با پرستار که چرا قبول نمی کنید که این درد زایمانه!! در رو باز کرد رفتیم تو که دعوا شروع شه، دیدم اهههه دوست خودمه گفتم به دادم برس از صبح دارم درد میکشم. وقتی معاینه کرد سریع زنگ زد آمدن من رو بردن تالار زایمان، هنوز بستری نشده بودم و پرستار مسئول من خودش رو معرفی نکرده بود و از شانس هم پزشک خودم شیفت بود که دخترم به دنیا آمد و با یک زایمان خووووب و کوتاه و شیرین و خاطره انگیز همه رو شگفت زده کرد و به قول دکترم خستگی رو از تن همه مون در آورد.
یه دختر خوشگل ناز نازی که اولین بار که دیدمش یکی از لحظات زیبای عمرم بود. سفید و بور و ناز نازی ... نذر امام حسن مجتبی کرده بودم که اگه دختر دار شدم اسمش رو فاطمه بذارم و فاطمه ساداتم شد چشم و چراغ خونه و نور چشمای باباش. نمیدونید چقدر عشق میکرد با این دختر، رفته بود لباس سفید تمیز پوشیده بود با یک سبد گل سرخ آمد برای استقبال از من و دختری...
پسرمم که کلی عشق میکرد که خواهرجون دار شده، به همه ی دوستاش میگفت بیاید خونه مون اون رو ببینید😊😊😊 توی دوران بارداری از وقتی فهمیدم دختره شروع کردم به بافتن پیراهن های خوشگل، از بس ذوق داشتم. دیگه اول دختری، بعد پسری رو لباس می خریدم😊
از بیمارستان مرخص شدم و من با هزار امید و آرزو فاطمه ساداتم رو آوردم خونه. بهترین ساعات و لحظه های عمرم بود، وقتی بیدار میشد برای شیر، نصف شب هم وضو می گرفتم و شیر میدادم نذر کرده بودم با وضو شیرش بدم که مومن و باحجاب بشه ... کل دورانی که شیر خورد شاید ۲ الی ۳بار بالاجبار نشد که وضو بگیرم. خلاصه کنم صبح ها باعشق بیدار میشدم اول کارهای دختری بعد پسری، هرکس میگفت بچه هااات خوبن کیف میکردم که من ۲تا بچه دارم...
فاطمه سادات ۹ ماهه شده بود و مرخصی من تمام، هرچند به خاطر کرونا مجازی بود ولی بازم نزدیک بود که من رو هر روز بفرستن مدرسه ... نذر حاج قاسم کرده بودم که بهترین شرایط برا بچه م به وجود بیاد و خدا رو شکر بازم برای من مجازی شد.
مدتی بود که دخترم رو برای مراقبت نبرده بودم درمانگاه، قرار شد سه شنبه ببرم درمانگاه ببینم رشدش خوب هست یا نه. برا همین دوشنبه بردمش حمام، خونه ام رو حسابی تمیز کردم، شبش خونه مامانم بودیم. اینم بگم دوران نوزادیش بسیار نجیب بود در حدی که حتی یک شب بیقراری نکرد یه موقع هایی که سیر بود دستش رو میخورد و می خوابید برعکس پسرم که تا ۵ ماهگی بیچاره مون کرد😉😉😉
👈ادامه دlرد...
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا عادیسازی روابط دختر و پسر از سنین پایین کار درستیه؟
بشنوید پاسخ جالب دکتر حبشی رو درباره این موضوع
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نتیجه بداخلاقی در منزل
#استاد_عالی
🆔 @asanezdevag
🌺 #استاد_شهید_مطهری
مقالهای در یك كتاب به نام «روانشناسی مادران» به قلم یك بانوی فرانسوی ... درج شده بود. این خانم طبق مندرجات آن مقاله، دکترای روانشناسی دارد و خودش نیز مادر است و سه فرزند دارد.
در قسمتهایی از این مقاله نیازمندیهای یك زن- در حالی كه باردار یا بچه دار است- به محبت و مهربانی شوهر به خوبی اشاره شده است. میگوید:
وقتی كه زن نخستین ضربههای كوچولوی بچهاش را در شكم خویش احساس كرد شروع میكند به گوش دادن به همهی صداهای اندام خود. حضور موجود دیگری در بدن زن چنان سعادت و خوشحالی به او میدهد كه كم كم میل به انزوا و تنهایی پیدا میكند و از دنیای خارج قطع ارتباط میكند، زیرا میخواهد با كوچولویی كه هنوز به دنیا نیامده است خلوت كند ...
مردها در روزهای بارداری همسرانشان وظایف بسیار مهمی به عهده دارند و متأسفانه همیشه از انجام این وظایف شانه خالی میكنند.
مادر آینده نیاز دارد كه حس كند شوهرش او را میفهمد، دوست دارد و پشتیبان اوست وگرنه وقتی دید كه شكمش بالا آمده است، زیباییاش لطمه خورده، حالت استفراغ دارد و از زایمان میترسد، همهی این ناراحتیها را به حساب شوهرش خواهد گذاشت ...
مرد وظیفه دارد كه در ماههای بارداری بیشتر از پیش در كنار زنش باشد.
خانواده به پدری مهربان نیاز دارد تا زن و بچهها بتوانند از همهی مشكلات و شادیها و اندوههای خود با او حرف بزنند، حتی اگر حرفهایشان بیمعنی یا خسته كننده باشد.
زن باردار خیلی نیازمند آن است كه از بچهاش با او حرف بزنند.
تمام غرور و افتخار یك زن مادر شدن اوست و وقتی احساس كند كه شوهرش نسبت به كودكی كه او بزودی به دنیا خواهد آورد بیاعتناست، این احساس غرور و افتخار جایش را به احساس حقارت و بیهودگی میدهد، از مادر بودن بیزار میشود و بارداری برایش معنی یك «احتضار» پیدا میكند.
ثابت شده است كه چنین زنانی دردهای بارداری را خیلی به دشواری تحمل میكنند ...
رابطه ی مادر و فرزند یك رابطهی دو نفری نیست، بلكه یك رابطهی سه نفری است: مادر- كودك- پدر، و پدر حتی اگر غایب باشد (زن را طلاق داده باشد) در زندگی درونی مادر، در تخیلات و تصورات او و نیز در احساس مادری نقش اساسی دارد ... ».
اینها بود سخنان یك بانوی دانشمند كه هم روانشناس است و هم مادر.
📚 نظام حقوق زن در اسلام
#مادری
#فرزندآوری
#همراهی_همسر
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۴۸۹ #فرزندآوری #قسمت_چهارم توی دوران بارداریم، قرآن زیاد میخوندم، چند بار ۱۴ هزار صلوات
#تجربه_من ۴۸۹
#فرزندآوری
#آزمایش_الهی
#قسمت_پایانی
اون شب خونه مامانم، فاطمه سادات بیقرار بود. یکی یکی همه میگرفتنش بغل و میگفتن امشب شده مثل بچگی های داداشش، فقط دوست داشت بغل باشه.
آخر شب آمدیم خونه، من حس کردم خوب نمیتونه نفس بکشه، به همسرم گفتم ببریمش دکتر چون من از شب و بیمارستان خیلی میترسم، رفتیم سراغ خواهرم با هم رفتیم.
اونجا فکر کردن کروناست و میخواستن تست بگیرن که من کلی باهاشون بحث کردم که از ما کسی کرونا نداره که دخترم داشته باشه، خواهرم من رو آروم کرد و به گوشه ای دورتر از کادر درمان برد که اونا راحت تر کارشون رو بکنن.
یک آن بیمارستان شد برام قفس، همسرم خیلی حالش بد بود، رفته بود امامزاده دعا کنه. به خواهرم گفتم فاطمه سادات الان شیر نمیخواد؟ گفت نه سرم داره...
نمی دونم چرا دل کنده بودم یهو... دلم میخواست از اونجا دور بشم، خواهرم گفت برید یه دور بزنید، بیاید. با همسرم آمدیم خونه، خیلی التماس کردم بذاره من خونه بمونم، نذاشت گفت تنهایی نمیتونم برم، وقتی رسیدم دم بیمارستان تو ماشین موندم، همسرم رفت و با خواهرم دیدم دارن میان. اما طبیعی نبودن هی میرفتن، دوباره برمیگشتن. یهو یه چیزیم شد، رفتم دیدم مثل ابر بهااار همسرم داره گریه میکنه از پا افتادم، گفتم چی شده؟ خواهرم گفت فاطمه سادات برمیگرده، سالم برمیگرده گفتم یعنی چی؟ گفت پرکشیده دخترت...
فهمیدم چرا دل کندم از بیمارستان یهوو همون لحظه یه بار دختر عزیزم ایست قلبی کرده بوده واحیاش کرده بودن...
از ۶ ماهگی قلبش بزرگ شده بوده و هیچ علامتی نداشته ... وقتی دکترش رو دیدم همون شب گفتم فقط بگین من مادر بدونم در حق بچم کوتاهی کردم یا نه؟ گفت اگر از روز اولم می دونستین ما نهایت تا ۲ سال نگهش می داشتیم با دارو بعد نمی موند...
با اشک حرف میزدم رو زمین نبودم گفتم میخوام ببینمش اجازه داد. رفتم داخل (یاد کنید از حضرت رباب واگر اشکی ریختین به نیابت از من مادر نذر حضرت علی اصغر کنین.) پاهام سست بود فاطمه سادات من آرام و بیصدا مثل همیشه روی تخت خوابیده بود، موهای بوره خوشگلش که هنوز بهش گیر بود، روی تخت ریخته بود بغلش کردم، بدنش سردِ سرد بود. بهش گفتم عزیز دلم خداحافظ سلام مرا با حضرت زهرا برسون، سلام مرا به جدت امام حسین برسون، دوباره دعا کردم گفتم از خدا برام بخواه که خواهرت رو بهم بده ...
دخترم رفت در عرض ۲ ساعت رفت همسرم تو خیابون بلند بلند گریه میکرد و اشک می ریخت و من بهت زده فقط به رباب فکر میکردم، به علی اصغر امام حسین ... توان نداشتم نه گریه کنم نه حرف بزنم... دخترم رفت و منو با تمام آرزوهایی که برایش داشتم تنها گذاشت...
الان پسری که هر بچه ی شیرخواری رو می بینه میگه مامان کی خواهرم میاد؟ دلم تنگ شده براش و منِ مادر، غروب ها خونه برام میشه قفس و فقط و فقط روضه علی اصغر امام حسین آرومم میکنه.
من این تجربه رو فقط برای این گفتم خدمت شما که دعام کنین، من تشنه ام، تشنه شیر دادن دوباره، تشنه در آغوش کشیدن دوباره، تشنه ام که یکی از اون پیراهن ها رو به تن دخترم ببینم. تمام اون لباس ها رو که با آه جانسوزِ من، دوستانم از جلوی چشمانم جمع کردن.
گفتم که دعا کنین که خداوند دوباره به همین زودی به ما و همه کسانی که مشابه ما فرزند از دست دادند، فرزند سالم و صالح عطا کنه که بتونیم کنار بیایم، مخصوصا یه پدر که عاشق دخترش بود که به قول خودش اون رو بو میکرد و بعد سر کار میرفت...
محتاج دعای خیره تک تک شما عزیزان هستیم. سلام بر لبان تشنه ات ای علی اصغر امام حسین، سلام بر آن آه جانسوزت و آن شیر مانده در سینه ات ای رباب...
خدایا شکرت که مرا لایق داغی از جنس رباب کردی و همسرم رو لایق یکی از داغ های جدش امام حسین علیه السلام.
🆔 @asanezdevag