eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.7هزار دنبال‌کننده
259 عکس
159 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه‌السلام سیلاب می‌شویم و به دریا نمی‌رسیم پرواز می‌کنیم و به بالا نمی‌رسیم این بال‌ها شبیه وبال‌اند، اَبترند وقتی به سیر عالم معنا نمی‌رسیم این چشم‌های خیس و تهی‌دست شاهدند بی‌تو به جلوه‌زار تماشا نمی‌رسیم تا بی‌کرانه‌های حضور الهی‌ات پر می‌کشیم روز و شب اما نمی‌رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو مولا نمی‌رسیم این حرف‌ها نشانۀ تقصیر فهم ماست حیران شدن میان صفات تو سهم ماست دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری! از مرز عقل‌های زمینی فراتری ای بی‌کرانه! نامتناهی‌ست وصف تو آیینۀ صفات الهی‌ست وصف تو مبهوت جلوه‌های جلالت کمیت‌ها کی می‌رسد به درک کمال تو بیت‌ها ای باشکوه! از تو سرودن سعادت است این شعرها بهانۀ عرض ارادت است... عمری کلیم طور تمنا شدیم و بعد دلتنگ چشم‌های مسیحا شدیم و بعد مثل نسیم در‌ به‌ در کوچه‌ها شدیم تا با شمیم احمدی‌ات آشنا شدیم ای مظهر فضایل پیغمبر خدا آیینۀ شمایل پیغمبر خدا شایستۀ سلام و تحیّات احمدی احیا کنندۀ کلمات محمدی نور علی و فاطمه در تار و پود توست شور حسین و حلم حسن در وجود توست چشم مدینه محو سلوک دمادمت بوی بهشت می‌وزد از خاک مقدمت قرآن همیشه آینۀ تو، انیس توست تفسیر بی‌کران معانی حدیث توست قلبش هزار چشمۀ نور و معارف است هرکس به آیه‌ای ز مقام تو عارف است روشن‌ترین ادلّۀ علمی‌ست سیره‌ات وقتی که حجّت‌اند به عالم عشیره‌ات هرکس که تا حضور تو راهی نمی‌شود، علمش به‌ جز زیان و تباهی نمی‌شود هر قطره که به محضر دریا نمی‌رسد سرچشمۀ علوم الهی نمی‌شود بی‌بهره است از تو و انفاس قدسی‌ات اندیشه‌ای که نامتناهی نمی‌شود جابر شدن، زُراره شدن با نگاه توست آقای من اگر تو نخواهی نمی‌شود... یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا تا بی‌کرانۀ ملکوتت ببر مرا... ✍ .
16_ya-man-arjooho-ghahar_(www.Rasekhoon.net).mp3
575.1K
ماه رجب، شهر اللّه الأصب 🌙 ماه رحمت واسعه حضرت ربوبی 🌹@zameneashk1
. ولادت امام محمد باقر علیه السلام رسیده ماه رجب در سرم هوای مدینه نوشته اند دوباره مرا گدای مدینه گرفته است بهانه دلم برای مدینه فدای چار امام گره گشای مدینه کبوتر دل من تا بقیع گشته مسافر سلام مقصد پنجم ! سلام حضرت باقر نبود این دل ما حیدری اگر تو نبودی نبود روزی ما نوکری اگر تو نبودی نداشت دین خدا لشکری اگر تو نبودی نداشت جسم تشیع سری اگر تو نبودی بزرگ و کوچک ما زیر دین راه نجاتت غلام حیدر و زهرا شدیم با زحماتت تویی همان که پیمبر رسانده است سلامت تویی که درک خلایق نمی رسد به مقامت شبیه زینب کبری حماسه داشت کلامت شده است منبر روضه حیات بخش ز نامت همیشه کرده حدیث تو گرم روضه ما را نتیجه های تلاش توایم و صادقت آقا امام پنجم عالم ، امید پنج تنی تو بزرگ تر ز تمام تصورات منی تو فدای عزم بلندت ، امام بت شکنی تو خودت بگو بنویسم حسین یا حسنی تو تویی که وارث جمع فضائل حسنینی امام امتی و میوه دل حسنینی همیشه مثل حسن بود عادت تو کرامت زبانزد است در عالم همیشه جود و عطایت بزرگواری و دارد فقیر پیش تو حرمت و در مرام شما نیست دین به غیر محبت تو و کرم ، تو و بخشش ، تو و عطای فراوان همیشه لطف تو آقا شده است شامل مهمان تویی که حاصل عمرت همه معارف دین است به زیر پرچمت آقا کسی که سایه نشین است به دست او رگ خواب همه زمان و زمین است بقیع بی حرمت هم بهشت اهل یقین است به رغم خواسته ی منکران اصل ولایت حرم نداشتنت هم نکرد کم ز مقامت تو یادگار شهید غروب حادثه هایی تو در تمامی حالات ، یاد کرببلایی ز کودکیت تو دلتنگ سیدالشهدایی تو داغدار امام ِ مُرَمِّلٌ بِدِمایی چهار سالگی ات را نمی بری دمی از یاد رقیه بین خرابه جلوی چشم تو جان داد .
. قدری ست در میان دم و بازدم شکاف بین من و تو نیست همین قدر هم شکاف آن روزی از شما به وجود آمدیم که انداختید در دل ملک عدم شکاف یا باقرالعلوم سوادی به ما بده ننداز بین ما و خود ای محترم شکاف از بس که وقت سجده‌ی خود نور می‌دمی پیشانی‌ات گرفته به خود لاجرم شکاف در قلب مردمان خودت خانه کرده‌ای تو آن گلی که زد به دل سنگ‌ هم شکاف یا می‌زنی به زمزم و یا می‌زنی به نیل عالم نخورده است به نام تو کم شکاف من کعبه‌ی تو می‌شوم و تو علی من روز ولادتت یقه را میزنم شکاف دوم محمدی بغل دومین علی یعنی حرم زده‌ست به شوق حرم شکاف علیه_السلام .
. ماه رجب است و ماه خیر و برکات شد باز به روی عاصیان باب نجات با توبه بگو برای درک حسنات بادا به علی و آل احمد صلوات ♦️♦️ ماه رجب و پیک سعادت آمد در روز نخست با ولادت آمد یعنی گل گلزار محمد باقر آن قافله سالار عبادت آمد ♦️♦️ تا روی به کشتی نجات آوردیم امید به ساحل نجات آوردیم در روز ولادت امام باقر ما هدیه برایش صلوات آوردیم ♦️♦️ مائیم و عنایت امام باقر الطاف و کرامت امام باقر یارب چه شود گناه ما را بخشی در شام ولادت امام باقر ♦️♦️ ای دل امشب شدی زغم آزاد خیز از جا پی مبارکباد شب میلاد حضرت باقر تهنیت گو به حضرت سجاد ♦️♦️ ای دیده ی اهل دل بسویت باقر وی آبرویم ز آبرویت باقر در سینه کشیده بال و پر مرغ دلم تا پر بزند بسوی کویت باقر ♦️♦️ بر ما نظری اگر نمایی کافیست ازکارم اگر گره گشایی کافیست عیدی ولادت امام باقر در مجلس ما اگر بیایی کافیست .
. میلاد محمد است و باقر(ع) لقبش دنیا شده مات علم و حلم و ادبش خوشبخت کسی که در نزول برکات ذکر صلوات است دمادم به لبش ✍ .
. بسم‌الله الرحمن الرحیم جلوه می‌بارد از جمالِ علی جذبه می‌جوشد از جلالِ علی همه خیراتِ آسمان و زمین نوشِ جانِ علی و آلِ علی هرچه دارد خدا به خاطر اوست هرچه دارد خدا حلالِ علی مرتضی را چه کار با عالم هست عالم فقط وَبالِ علی ای نفسهات در خِصالِ صدوق ای بزرگیت از خِصالِ علی همه‌ی حرف توست قالَ نبی همه‌ی حالِ توست حالِ علی آمدی تا که با تو ما برسیم ما همه میوه‌هایِ کالِ علی لطف زهرا تو را به ما دادند از کَرَمخانه‌ی عیالِ علی شب شب عشق آفرین ، علی است شب لبخندِ پنجمین علی است ای نمازِ مطهرِ زهرا سجده‌های معطرِ زهرا خیره‌ای خیره بر مقاماتش مثلِ قابی برابرِ زهرا می‌وزد در هوای گیسویت عطرِ گلهایِ قمصرِ زهرا آسمانی و مژده‌ات را داد به زمین‌ها پیمبرِ زهرا بیخودی نیست فاطمی هستی پُری از نورِ کوثرِ زهرا می‌زند موج در احادیثت جلوه‌های مُکررِ زهرا با شما جبرئیل نامِ مرا می‌رساند به محضرِ زهرا فاطمه عاشق همین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای طلوعِ علی‌الدوامِ حسن آفتابِ بلندِ بامِ حسن جابر آورده‌ات سلامِ رسول مادرت گفته‌ات سلامِ حسن می‌رسند از تبارِ مادری‌ات هفت معصوم بر امام حسن حسنی زاده‌ای از آلِ حسین ای حسینی ترین کلامِ حسن دست تو دست مجتبای کریم به تو زیبنده است نامِ حسن به عمویت ارادتت پیداست در بقیعی به احترامِ حسن چارتا مجتبی کنارِ همید ای تمامِ شما تمامِ حسن هم حسن هم حسین این علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است ای محمدترین دعایِ حسین دومین احمدِ حرایِ حسین آمدی تا به انتها برسد امتدادی از ابتدایِ حسین از پدر ارث بُرده‌ای ، داری به سرِ شانه‌ات رَدایِ حسین آنکه روزی "حسینُ مِنی "گفت گفت مثلَش تویی برایِ حسین ای علی اکبرِ امام شده اکبرِ بعدِ کربلایِ حسین تو حسینیه‌ی خدا هستی با تو ماندیم در هجایِ حسین عشق دنبالِ آخرین علی است شبِ لبخندِ پنجمین علی است دکتر حسن لطفی✍ .
. السلام علیک یا اباجعفر یا محمد بن علی الباقر هلال ماه رجب و ، ماهِ تمامِ روی تو این همه شور و طرب و ، چشم ملک به سوی تو زبان به عرض ادب و ، دل پی آرزوی تو نوای عشقت به لب و ، سجده به خاک کوی تو اگر چه در جهان فقط ، بنده ی حیّ قادرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ سر پی سودای تو و ، دل به تمنای تو و دیده به رؤیای تو و ، مست تماشای تو و بر قد و بالای تو و ، قامت رعنای تو و فتاده بر پای تو و ، به حسن سیمای تو و به چهره ی خدایی ات ، تا به همیشه ناظرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ مست نماز عشقم و ، در پی راز عشقم و غرق مناجاتم و باز ، تویی نیاز عشقم و به یاد تو شعله ور از ، سوز و گداز عشقم و خورده گره به کارم و ، تو چاره ساز عشقم و به سمت و سوی کوی تو ، تا به ابد مسافرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ به دانش پیمبران ، تویی شکافنده ی علم که داری از خدا نشان ، به قلب آکنده ی علم به کل مردم جهان ، شدی چه بخشنده ی علم از تو بتابیده به جان ، نور درخشنده ی علم در پی نور دانشت ، به باطن و به ظاهرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ تو مظهر کرامت و ، منشأ نور و حکمت و مبدأ هر هدایت و ، مقصد هر سعادت و چشمه ی پر سخاوت و ، بخشش و جود و رحمت و وصلِ به بی نهایت و ، قبله ی هر زیارت و به تربت پاک بقیع ، به رخصت تو زائرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ تو نور عالمینی و ، به عرش همچو قائمه روشنی دو عینی و ، به هر دلی چو زمزمه هم پسر حسینی و ، هم حسن ای عشق همه وارث علم نبی و ، نور علی و فاطمه مهر و ولای تو کند ، طیب و پاک و طاهرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ فخر کنم به نام تو ، جرعه زنم ز جام تو دین چه بوَد ؟ پیام تو ، مذهب من مرام تو نشسته ام به بام تو ، فتاده ام به دام تو روی لبم سلام تو ، ذکر علی الدّوام تو بهر فدا کردن جان ، اشاره کن که حاضرم به امر و فرمان خدا ، عبد امام باقرم ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ ✍ ‌ .....┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab‌
. محمود ژولیده به نام نامی سبحان به عالم دیده وا کردم خدا را با ولای چارده نورش صدا کردم به امداد محمد تا محمد یک دعا کردم گرفتم دامن پاک اباجعفر نوا کردم صدا کردم دعا کردم نوا کردم چها کردم که ناگه دیده وا کردم بنور چارده معصوم خدا را شکر این سائل نشد از لطف حق محروم در این ماه خدا عبد خدا محبوب داور شد چه عبدی؟ بنده ای که بابِ شهراللهِ اکبر شد به یک معنا امام امّا به یک معنا پیمبر شد همان که باقر هر علم، اول تا به آخر شد ز اسم اعظمش اینک دلم از بس منور شد رسیدم تا بجایی که خدا را در بغل دارم در این ماه خدا من با خدا ماه عسل دارم من از روز ازل گم بودم و راهم فتاد اینجا معلّق ذره ای بودم که ناگه ایستاد اینجا ز ((یَهدِی اللهِ نورِه)) بَر گرفتم اعتماد اینجا شدم از روز میلادم غلامی خانه زاد اینجا ز بختم حضرت زهرا مرا دستور داد اینجا شناساندند قرآن را و عترت را بجان من همین شد تا ابد از هر بدی خط امان من خدا را شکر دلهامان بدست باقر افتاده گدایان را سر و سامان بدست باقر افتاده و دستان تمنّا مان بدست باقر افتاده عبادات سحرهامان بدست باقر افتاده سفرهای مُعلّامان بدست باقر افتاده چه آقایی که بابایش پدر زن چون حسن دارد سفر در پیش ، با جدش ، حسینِ بی کفن دارد چه آقایی چه زیبا پا در این منظومه بگذارد چه رفتار دل انگیزی عجب خلق خوشی دارد چه زیبا در مدینه سر قدم آهسته بر دارد برای کربلا رفتن زمان را لحظه بشمارد که تا دستور زهرا را بخاطر خوب بسپارد به یمن گریه بر جدّ غریبش نور می تابد همه اسرار عالم را به نور روضه بشکافد سه ساله با سه ساله همسفر از شهر یثرب شد رسید آندم که در صحرای تف نزدیک مغرب شد به روی نیزه سرهای بنی هاشم که غالب شد بخون خورشید و ماه و انجم و خیل کواکب شد همه دار و ندار خیمه ها را کوفه صاحب شد فرار عمه ها بود و نگاه حسرت باقر امان از گریۀ سجاد و آه حضرت باقر از آنجا عهد با خود کرد تا دین را کند یاری همه احکام که ، مانده معطّل را کند جاری کند آیات قرآن را روایاتی شنیداری دهد با نهضت روضه به اهل درد بیداری منا را کربلا کرد و همه عمرش عزاداری و فرمود آن امام راستین با مردم دنیا خدا رحمت کند آنکس که امر ما کند احیا چه امری؟امرِ دین احیاء گردد با حسین و بس همه احکام ما اجراء گردد با حسین و بس عدالت در جهان احصاء گردد با حسین و بس و محوِ منکر و فحشاء گردد با حسین و بس شهادتنامه ها امضاء گردد با حسین و بس یقین احیای امر دین بجز امر ولایت نیست هر آنکس نیست در این ره دل او را هدایت نیست حیات طیبه آری صفات منکران هرگز عطای فاطمه آری لقای دشمنان هرگز ولای مرتضی آری لوای مشرکان هرگز گلاب دوستان آری گل بیگانگان هرگز شکست دشمنان آری گسست دوستان هرگز نه آن تحریم می خواهیم نه این تکریم می خواهیم که تنها تحت فرمان علی تسلیم می خواهیم .
. غلامرضا سازگار ای داده در ماه جمادی فیض از دست برخیز کز جام رجب گردیم سر مست ماه دعا ماه نیایش ماه توحید هر شام آن شام دعا هر صبح آن عید برخیز کز نهر رجب آبی بنوشیم از دست ساقی بادۀ نابی بنوشیم برخیز تا عمری بُود باقی، کجایی جام طهورا می دهد ساقی کجایی برخیز بر زلف عبادت شانه ای زن پَر در شعاع عشق چون پروانه ای زن دل بزم توحید آمده برخیز برخیز عید آمده عید آمده برخیز برخیز آغاز ماه است و زمین دریای انجم تابیده از برج ولا خورشید پنجم میلاد فرزند امام السّاجدین است در جلوه، روی ماه زین العابدین است بنت الحسن ای عالمی را کرده گلشن امشب محمّد زاده ای چشم تو روشن این چار خورشید ولا را نور عین است نجل علی مِهر حسن ماه حسین است نسل امامان همام از باب و مام است آری امام ابن امام ابن امام است این یوسف دو فاطمه در انتصاب است این یادگار احمد ختمی مآب است این می فروزد نور را در محفل جان این می شکافد علم را با تیغ برهان این است خورشید فروزان هدایت این میوه ها می چیند از نخل ولایت ذکر خدا باشد همانا ذکر خیرش وصف از عزیز او کنم یا از عُزیرش این ماه را نبود به زیبایی قرینه دور سر او گشته خورشید مدینه امشب خدا مرآت احمد آفریده بار دگر بر ما محمّد آفریده در اوّل ماه رجب مهری درخشید بر چشم عالم تا قیامت نور بخشید این نازنین فرزند دلبند حسین است محو خدا و مات لبخند حسین است تا ماه رویش را حسین ابن علی دید چون مصحف ختم رسل بوسید بوسید این است فرزندی که از جدّ کرامش آورده جابر با ادب عرض سلامش رخسار او گلزار هستی را صفا داد انگشت او چشمان جابر را شفا داد هفت آسمان خشتی ز ایوان رفیعش گلبوسۀ جبریل بر باب البقیعش بیماری دل را طبیب حاذق است این قرآن صامت را زبان ناطق است این ای سر به خطّ آل پیغمبر نهاده قرآن فرا گیرید از این خانواده اینان همانا مخزن سرّ خدایند اینان چو پیغمبر به قرآن آشنایند خواهید از قرآن کلام بکر پرسید بالله قسم باید ز اهل ذکر پرسید بالله قسم قرآن بی آل رسالت خواننده ی خود را کشاند در ضلالت بی نور عترت علم و دانش نار و دود است هیزم شکن این نار و دود آل سعود است اینان که از اسلام و قرآن سر شکستند اجدادشان دندان پیغمبر شکستند اینان که از اجداد شیطان را مطیعند ویرانگر قبر امامان بقیعند در مذهب شیعه نه تنها خار باشند ز اینان تمام مسلمین بیزار باشند پیوسته با اولاد پیغمبر به جنگ اند قرآن سر نی کرده با حیدر بجنگند بن بازشان یک عمر عاص حیله گر بود چشم دلش از چشم کورش کورتر بود ما شیعه یعنی پیرو آل رسولیم شاداب عطر ناب گلهای بتولیم دامان ما دامان عزّت بوده ز آغاز میزان ما قرآن و عترت بوده ز آغاز ما از سقیفه نه که از نسل غدیریم بر سینۀ خصم علی پیوسته تیریم ما شیر حق را تا ابد از رهروانیم نه اهل صفّین نه جمل نه نهروانیم ما بعد موسی راه هارون برگزیدیم از سامری ها تا قیامت سر بریدیم هرگز نیفتد نغمۀ توحید از جوش گوساله های سامری خاموش خاموش در خشم ما برق ستم غدیر است میلاد ما امروز نه روز غدیر است ماییم و آل الله و آیات شریفه نه شافعی نه حنبلی نه بو حنیفه دنیای دین آباد قال الباقر ماست عالم پر از فریاد قال الباقر ماست با حضرت او الفتی دیرینه داریم هر شب بقیعی در درون سینه داریم ما اهل درد و اهل سوز و اهل داغیم هر یک چراغ چار قبر بی چراغیم دیدیم یک دریای نور این قبرها را بوسیده ایم از راه دور این قبرها را زین چار، گیرد فیض ها بسیار کعبه تو چار قبرش خوانی و من چار کعبه "میثم" که دارد نور عترت را به سینه گوید سلام از دور بر شهر مدینه .
. صحبت ازعاشقی وعشق جگر میخواهد دم زدن از لب معشوق شِکر میخواهد بال در بال مَلِک دور مَلَک چرخ زدن نظر حضرت حق، همّت پَر میخواهد به هواخواهی از یار، علمدار شدن سینه‌ای همچو ابالفضل سپر میخواهد آسمان موهبتی باز فرستاد زمین صید این موهبت ای دوست هنر میخواهد نیست معلوم حسن باز نوه خواسته است یا دل حضرت سجاد پسر میخواهد دامن فاطمه‌ای باز قمربار شده علـی دوم زهـراست، پسردار شده پسری آمده همنام رسول دو سرا احمد دوّمی از نسل علی و زهرا آمده تا که به اسلام اصالت بدهد آمده تا که بود پرچم دین پابرجا خاک میخورد علوم نبوی روی زمین آمده تا که تکانی بدهد دنیا را کیست او، آنکه بفرمود نبی در وصفش باقرالعلـم نبییّن و به «اَیٍّ بقرا» شیعه شد زنده به هر جمله قال الباقر شیعه باقیست به ابقای کلام آقا آمده روشنی چشم رسول ثقلین نوه ی مشترک و وارث خون حَسَنین .
. علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ ای بهترین جواهر و ای دُر در صدف ای رازق عوالم و ای ساکن نجف می آید عطر شال تو هر دفعه از جنان خورشید در مدار زند چنگ و ماه دَف بگذار تا ملائکه حسرت به دل شوند جامی بریز باز برایم بدون صف جبریل تا به سوی تو سجاده را کشید کَروبیانِ عرش معلی زدند کف بگذار تا به رقص در آییم روی دار ما را بِکِش چو میثم تمار در کَنف عیسی، مسیح شد چو دم "یا علی" گرفت موسی، کلیم شد چو شنید از تو "لا تَخَف" شأن خدایی تو که ما را به شک کشید نشناختند لات و هبل های معترف از قوم زور و زر به اباذر بسنده کن خانه نشین مشو سر یک مشت بی طرف شاهان بدون عشق تو محکوم ذلتند خیل غلام های تو هستند با شرف هم بازی یتیم شدی گرچه مصطفی مبهوت جایگاه تو گردید آن طرف انگور در ضریح تو کهنه شراب ماست زیرا در آفتاب جمال تو دیده تَف شرمنده ایم از این که نداریم تحفه ای شرمنده ایم از این که گرفتیم جان به کف بر تار و پود وصله روی لباس تو بستیم ما دخیل خود ای شاه لوکشف دارم هوای صحن تو در مشهد الرضا هستم کنار پنجره فولاد در نجف «در بارگاه قدس که جای ملال نیست» گاهی به گریه آمده ام گاه با شعف ما را کشید عشق تو در کشتی حسین برعکس نوح و قصه ی فرزند ناخلف کردم بهشت بی تو تصور برای خود دیدم جهنمی ست که دارد می و علف ما با غمت انیس نماندیم بی دلیل از راه تو عبور نکردیم بی هدف یک لحظه دیدن تو دم مرگ ای عزیز! بی شک کُند تلافی عمری که شد تلف در حسرت نگاه تو خوابم نمی رود اَمْسَیتُ فی اَمانُکَ یا شَحْنه ی نَجَفْ .
. فاطمی و علوی گوهر ماه رجب آمد به همانندی و همنامی و اوصاف محمد(ص) وارث جود و کرامات و شکوه حسنین است دست پر آمده هرکس که در خانه ی او زد پیک پیغمبر خاتم شده جابر که سلامی وقت دیدار رخ حضرت باقر(ع) برساند او شکافنده ی دریای علوم است و در آفاق نهضت علمی وفرهنگی او هست زبانزد قبله ی حاجت ما در دل غمهای زمانه است زده ام چنگ همیشه به ضریحی که ندارد .
. السلام علیک یا هادی کل امم یا علی النقی علیه السلام بر سینه ی ما حک شده یا حضرت هادی نه این که فقط شد دم ما حضرت هادی شد ذکر لب شاه و گدا حضرت هادی شیرین شده بر روی لبم صحبت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی جانم به فدای حرم سامره ی تو هستم به هوای علم سامره ی تو دلبست دو ماه کرم سامره ی تو دلها به فدای حرم و ساحت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی ما در دوجهان غیر تو دلدار نداریم میلی به سوی یوسف بازار نداریم با غیر تو و آل تو ما کار نداریم شد عزّت من نوکری دولت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی صحن حرمت ملجأ قلب همگان شد شش گوشه ضریح تو به دل روح و روان شد آن گنبد زرد حرمت نور جهان شد مسجود ملائک همه دم تربت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی با جامعه ی تو دل ما گشته هدایت هر حرف تو خود داده نشان راه سعادت حبّ تو شود ناجی ما روز قیامت جنت بروم با نگه رحمت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی مأوای تو شد خان ِصَعالیک واویلا ای وای چرا روبه رویت سب شده زهرا قبری ست چرا پیش تو از کینه ی اعدا یک عمر، شده غصّه وغم قسمت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی بردند تو را سوی عدو جاده به جاده دشمن به روی مرکب و تو پای پیاده بی کفش و عبا ،برده تو را مجلس باده دریا شده چشمان من از محنت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی بر روی دو دست تو چرا جای طناب است جای تو مگر، نور خدا بزم شراب است قلب تو از این ظلم عدو غرق عذاب است گردیده جگر پُرشرر از غربت هادی من مست تولای توأم حضرت هادی علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)✍ .
. علیه السلام سلام حضرتِ عالی‌مقام یا هادی منم غلام و تو هستی امام یا هادی سُلاله‌یِ علی و فاطمه اَباَالحسنی حسینِ کرب‌وبلا در قیام یا هادی به زائرانِ حرم خرجیِ سفر دادی مرا حرم برسان وَالسّلام یا هادی منم مُجاورِ کرب‌وبلایِ عبدالعظیم دلیلِ مطلقِ این احترام یا هادی گدایِ سامره‌ام نان‌خورِ همین خوانم به رأفت و کرمی تو به نام یا هادی مرا به نازِ نگاهِ خودت هدایت کن برایِ روز وُ دَمِ انتقام یا هادی ✍ .
. چند بیتی در وصف فاطمه بنت الحسن مادر امام باقر علیهم السلام امّ عبدالله ای نیکوسرشت آفریدی بهتر از صدها بهشت جان به قربانت که دست ِسرنوشت نام تو را مادر باقر نوشت بر تو و نسلت هزاران آفرین مادر باقر امام پنجمین زینب آل حسن یا فاطمه بوده ای چون جدّه ی خود عالمه مریم عذراست بر تو خادمه نیست بر قلب محبّت واهمه نیست در محشر محبّ تو حزین مادر باقر امام پنجمین شاعرت در اوّل ِوصف تو ماند حق، تو را بر کرسی اعلا نشاند چون مقامت را به سرحدّش رساند حضرت صادق تو را صدّیقه خواند حوریه هستی ولی روی زمین مادر باقر امام پنجمین گر ندارد از تو شعری محتشم موقع مدحت شده عاجز، قلم از حسن بردی تو میراث کرم پس ندارت سائل تو هیچ غم سائلت را می بری عرش برین مادر باقر امام پنجمین ای که هستی زینت دوش حسن نام تو شد زینت هر انجمن در زمان حمل خود بانوی من با تو هر دم باقرت گفته سخن افتخاری نیست بالاتر از این مادر باقر امام پنجمین از کرامات تو گفته باقرت من فدای خاندان طاهرت کن اجابت آرزوی شاعرت(ذاکرت) کاش میشد که شوم من زائرت شد مزارت جنّت روی زمین مادر باقر امام پنجمین گفتی ای بانو تو از عصر ظهور اززمان ظلمت و قحطی ِنور قلبها از هم بگردد دور ِدور چون ندارد حضرت مهدی حضور کن دعا بهر ظهور شاه دین مادر باقر امام پنجمین ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. هم نام علی (ع) است ،پاک و پاکیزه سرشت از فضل علی(ع) گفت و «غدیریه» نوشت شد هادی راه و شیعیان را آموخت در «جامعه ی کبیره» پیداست بهشت ✍ یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ .
یک عمـــر برای دین منادی بودی آیینــــه ی صبری متمادی بودی این قوم همیشه با تو بد تا کردند با اینکه برای همه "هادی" بودی * یک عمر دلت به حال مردم می سوخت روشنگری تو درس دین می آموخت تو مرد شکنجــه دیده ای بودی که با صبـر دهـان دشمنانش را دوخت * با کفــر اگر حکومـتی پا برجاست با ظلم و ستم هر آینه رو به فناست هرجا که ستم شود اَبَر مردی هست هر جا متوکلیست "هادی" آنجاست * افشاگری ات ضامن دینداری شد در چشم تمام دشمنان خاری شد این نهضت حق به یمن روشنگری ات بیــدارتــرین نهضـت بیـــداری شد * " ماییم و نوای بی نوایی " آقا در پیش خدا شفیع مایی آقا این ورد زبان الکن شاعر هاست: خورشید غریب سامرایی آقا * در بستر دین چه بی قراری کردی از مذهب شیعه پاسداری کردی در اوج شکنجه ها و بیداد ستم تو سی و سه سال بردباری کردی * از حلم و حیا و دین سرودی یک عمر جز عشق کسی را نستودی یک عمر از این همه بگذریم در زندگی ات مثل پدرت"جواد" بودی یک عمر * در چشم همه مرد نجیبی بودی هم مرهم درد و هم طبیبی بودی تا روز قیامت دل ما یاد شماست آقا تو عجب مرد عجیبی بودی * ماهی و به قصد قربتت می آیم اصلا به هوای تربتت می آیم آقا چه ضریح با صفایی داری رخصت بدهی به خدمتت می آیم ✍
یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم شعله با ناله بر آید همه دم از جگرم جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه که چه آورده جفای متوکل به سرم می دوانید پیاده به پی خویش مرا گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب گشت از شدت غم مرگ عیان در نظرم خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی ریخته خاک یتیمی به عُذار پسرم با که این ظلم بگویم که به زندان بلا قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم هر زمان هست در این دار فنا مظلومی حق گواه است که من از همه مظلوم ترم ✍
رنگ و بوی درد دارد کوچه های سامرا گریه باید کرد هر شب پا به پای سامرا هر شب از فرط عطش ای هادی گم گشته گان! می پرد مرغ دل ما تا هوای سامرا گرچه دورست از ضریح سبز تو دستان ما قلب ما آن جاست آن جا لا به لای سامرا نسبتی دارد مگر با کربلا احوال تو کاین چنین پیچیده هر جا نینوای سامرا بوی حیدر داشت مولا رنج بی پایان تو ریشه دارد در غریبی ماجرای سامرا باز کن دست تسلّی را علی مرتضی "کوفه کوفه" زخم دارد شانه های سامرا ✍
به روى خاک غربت سر نهادم یا رسول الله ز دست دشمنان از پا فتادم یا رسول الله ز آه آتشین و آب چشم و نالۀ جانسوز بساط ظلم را بر باد دادم یا رسول الله به زندان از غم موسى ابن جعفر جدّ مظلومم برآمد آه سوزان از نهادم یا رسول الله على را نور عینم من، گل باغ حسینم من ببین فرزند دلبند جوادم یا رسول الله فراز قلّه ی کوهى مرا برد از پى تهدید همان کو داشت اندر دل عنادم یا رسول الله ز سوز زهر خصم دون شدم مسموم در غربت ز کف جان در ره جانانه دادم یا رسول الله نگردد محو در تاریخ، شعر «حافظى» هرگز چو با سوز درونش کرده یادم یا رسول الله ✍
قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد دوباره حس سرودن گرفته ام آقا و با اجازه ی دستت بگو... دلم آمد هنوز مرقد تو سامرای عشاق است بدون عشق مگر می شود حرم آمد؟ میان مسجد اعظم، گدای سامری ام و جامعه، شب جمعه، چه با کرم آمد حریم حرمت تو قابل شکستن نیست و شأن نام تو در این زبان الکن نیست همیشه چهره ی تو رنگی از تبسم داشت بگو که سنگ ابوهاشمت تکلم داشت چهار روز عزیزی که روزه مستحب است جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت هر آن که چهره ی نورانی تو را می دید درون چشمه ی قلبش غدیری از خم داشت چقدر خواست تو را سرزنش کند امّا همیشه این متوکل سرِ توهّم داشت اسیر سلسله ی توست بغض زندان ها به خاک پای تو مستند کلّ حیوان ها شهادت تو "دوشنبه" است...ای دهم دلبر دوشنبه قصه ی آتش، وفات پیغمبر ✍
بگذار کمی عرض ارادت بنویسم دور از تو و با نیت غربت بنویسم سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی، یا هادیِ امت بنویسم شاید که چنان رود سر راه بیایم بر صفحه ی صحرای جنون خط بنویسم مقصود من از "یا من ارجوه رجب ها" غیر از تو، که را وقت عبادت بنویسم؟ با ذره ای از مهر تو، ای چشمه ی خورشید از نور تو، تا روز قیامت بنویسم با این همه آلودگی، ای آیۀ تطهیر از سوره ی انفاق و کرامت بنویسم برداشته باد از رخ تو پرده و من نیز بی پرده برای تو روایت بنویسم شیر آمده از پرده برون با نفس تو تا من هم از این رتبۀ خلقت بنویسم تو ضامن شیر و پدرت ضامن آهوست حق دل من نیست که حسرت بنویسم من شاعر چشم توام، المنّة لله پس می شود از روی بصیرت بنویسم هر لحظه بر افروختم از داغ، چو لاله هر آینه از درد به حیرت بنویسم از غفلت ما بوده که شاهین شده کرکس پس با قلم شرم ز غفلت بنویسم از سنگ زدن بر دل آیینه بگویم از سوختن پرده ی حُرمت بنویسم دست و قلمم نه، دهنم بشکند امروز چیزی اگر از حدّ جسارت بنویسم من آمده ام نقطه سر خط بنویسم از جامعه، از شرح زیارت بنویسم اندیشۀ من شاخۀ خشکی ست بیا تا با بارشت از میوۀ علمت بنویسم ای مهبط وحی! ای نفست معدن رحمت بگذار که از چشمه ی حکمت بنویسم حالا که تویی راه رسیدن به خداوند این قافیه را نیز هدایت بنویسم آه! ای دهمین ذکر مجیبّ الدعواتم مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم حالا که نوشتند: "و کُنتم شفعایی" بگذار از اسباب شفاعت بنویسم از خون گلویی که به قنداقه نشسته از دست قلم گشته ی غیرت بنویسم من آمده ام نقطه سر خط بنویسم از مردمِ نامرد شکایت بنویسم از حمله ی بر خانه ات، از بام بگویم از بستنِ دستِ علویت بنویسم از زهر جگر سوز نوشتم، که بسوزم از تشنگی ات وقت شهادت بنویسم از رفتن با پای پیاده پی مرکب از ماندن در هُرم حرارت بنویسم شب بزم شراب، آیه تطهیر، تعارف باید چقدر ذکر مصیبت بنویسم امشب چقدر سامره نزدیک به شام است کوتاه شده است فاصله راحت بنویسم از روی سرِ بر سر نی روضه بخوانم از خط کبودیِ اسارت بنویسم هشتاد زن و بچۀ در سلسله بسته هر سلسله را غرق جراحت بنویسم سخت است سه ساله وسط بزم پیاله سخت است که از چشم حقارت بنویسم یک بار دگر نقطه سر خط بنویسم بر منتقمش نامۀ دعوت بنویسم ✍
آسمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته مادرت را باز در هول و وَلا انداخته کاری از دست طبیبان بر نمی آید غریب در کنار بستر تو مرگ جا انداخته پوستی بر استخوان داری به زهرا رفته ای خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته رفته رفته حجره ات گودال سرخی می شود زهر، لب های تو را از ربنا انداخته تشنگی بی رحم تر از نیزۀ زیر گلوست تارهای صوتی ات را از صدا انداخته جام می شرمندۀ اندوه چشمانت شده ماجرا را گردن شام بلا انداخته شام گفتم، خیزران آمد به یادم "وای وای" گریه ها را یاد طشتی از طلا انداخته ✍