eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.2هزار دنبال‌کننده
297 عکس
180 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. عَلَم با غم مادر ما بلند است خوشا پرچم نام زهرا(س) بلند است در این شهر هر سمت راهت بیافتد دمِ چایی روضه ، هر جا بلند است شنیدم دعا می کند عاشقان را ببین بخت ما تا کجاها بلند است اگر چشم احمد(ص) به زهرا(س) بیافتد صدای فداها ابوها بلند است درِ خانه ی دختر مصطفی(ص) سوخت ولی باز دیوار حاشا بلند است دم بیتِ "لا ترفعو" این چه غوغاست؟ * ببین نعره ی شعله ها را... بلند است به دیوار بیتش رسیدند و دیدم که گاهی کژی تا ثریا بلند است به آتشفشان ها رسیده است چاهش مگر تا کجا آه مولا بلند است ؟ شب غم دراز است ، کوتاه اینکه امیدم به آن مردِ بالا بلند است یکی باید از آفتابم بپرسد مگر تا کجا شام یلدا بلند است مگر تا کی از مادرِ زیرِ آوار سوی کودک مرده لالا بلند است بیا امتحان کن من و همتم را بیا عزم طوفان الاقصی بلند است بیا تا که شیرین شود کام یاران که از دشمنان بوی حلوا بلند است به زودی ببینی ، به این قبله سوگند صدای اذان از کلیسا بلند است ✍ *برداشتی از مهدی جهاندار .
. خزان زود رس بیمار من که دیده گهربار می کنی اشکی نثار گلشن ایثار می کنی از یک خزان زود رسی گلشن مرا با این نسیم درد خبردار می کنی می خوانی از نگاه علی راز سینه را هرگه نظر به دفتر اسرار می کنی دارم به دوش بار گرانی ولی مرا بایک نگاه گرم سبکبار می کنی سرتا به پای دردی و لبخند می زنی برمن تو مهر خویشتن اظهار می کنی ای همدم و امید و مسیحادم علی بیماری و طبابت بیمار می کنی گل کس ندیده ،تکیه به دیوار غم دهد ای گل چرا تو تکیه به دیوار می کنی ای چلچراغ زندگیم گر شوی خموش روز مرا ز غصه شب تار می کنی زین شرح سینه سوز«وفایی» دگرمگو دل را به داغ و درد گرفتار می کنی ✍ .
انسیة الحورا بیمار من گرچه به رنگ ماهتابی هم زهره ی الزهرائی وهم آفتابی ای انعکاس سوره ی قدر شب قدر آئینه ای ،نوری، زلالی، مثل آبی درآسمان غربتم خورشید مهری برشب پرستان همچنان تیر شهابی روز مرا باسوختن گرمی ببخشی شام غریبی مرا شمع مذابی یک شب به چشمت خواب راحت من ندیدم ماندم کنون بیدار شاید تو بخوابی انسیة الحورای من ازبس کبودی گوئی که پوشیده است رویت را نقابی دیشب چه گفتی با خدا وقت نیایش کامشب توهمرنگ دعای مستجابی داری وصیت می کنی شب دفن گردی امّا برای غربتم در انقلابی امروز دیگر بسترت راجمع کردی ازچه برای رفتنت بی صبرو تابی ازبیم هجران توای شمع امیدم یک آسمان غم دارم وقلب کبابی یافاطمه جان حسین وزینبینت در روز محشر از «وفایی »رخ نتابی
. شرح‌ غمت نمی‌شود این بیت‌های لال باید نوشت از غم تو سالیان سال آن روز کاش پشت در خانه مثل قبل سائل رسیده بود به دنبال عرض حال هیزم و شعله‌های حسد هم قسم شدند تا روسیاهی اش بشود قسمت ذغال این خانواده منتظر یک مسافرند با استعاره روضه بخوانم در این مجال با استعاره روضه‌ بخوانم که بهتر است با دست باد‌ می‌شکند زودتر نهال آیینه‌ی تمام نمای پیمبری اما چرا شکستن آیینه شد حلال؟ از آسمان چشم تو غم چکه می‌کند مرثیه خواندن است اذان گفتن بلال دلتنگ اقتدا به قد و قامت پدر ! دلتنگ یک قنوت شدی با فراغ بال بازوی تو دوباره دری وا نمی‌کند ؟ پر باز کرده‌ای بروی ای شکسته بال؟ یعنی بدون بدرقه‌ات می‌رود علی ؟ باور نمی‌کنم بشود ممکن این محال؟ مثل پری سبک شده ‌ای از وبال تن بگذار بگذرم دگر از شرح کالخیال ✍ .
. یا فاطمة الزهرا ما به خاک پایتان دستی اگر انداختیم سرمه‌ی چشم از غبار راهتان می‌ ساختیم با چنان اجلال و شأنی که خدا پروردتان باید از روز ازل،جان بهرتان می‌باختیم حسرت جان فرشته!،رشک حوریِ بهشت! عطرتان از دورها آمد، غزل را ساختیم نام‌تان زد مُهر عزّت بر دل عشّاق‌تان فاطمیون اسم‌ ما شد سوی جنت تاختیم کاش آن روزی که بین کوچه‌ تنها بوده‌اید بر قدوم پاک‌تان سر،فدیه می‌پرداختیم لایق گنجایش معنای‌تان دنیا نبود.. قبر مخفی را درون قلب خود پرداختیم آه.. بانوی دو گیتی ! آه.. ناموس خدا! از غمت حيدر شکسته ما سپر انداختیم ✍ .
. اَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَةِ الْهُدی ------------ می رسد از کوی توام ای حبیب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب ای که تویی صاحب اَمَّنْ یُّجیِب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب نصرت حق با تو میسّر شود فتح و ظفر از تو مقدّر شود لطف خداوند مکرّر شود ای که تویی خلق جهان را طبیب . نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب ای که تویی جلوه ی حَبْلُ الْمَتیِن آیت حق ، رایت فَتْحُ الْمُبیِن نور خداوندی و حَقُّ الْیَقیِن با تو شود نصرت ایمان نصیب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب ای که تویی نصرت قرآن بیا روشنی صبح درخشان بیا منجی هر بی سر و سامان بیا ای سر و سامان ِ فراز و نشیب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب « ما که نداریم به غیر از تو کس » « ای شه خوبان تو به فریاد رس » عاشق زار تو فتاد از نفس خیز و بیا ای تو مرا عطر سیب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب هجر تو زد شعله به جان ها بیا وصل تو پایان خزان ها بیا نام تو شد وِرد زبان ها بیا ای تو شکیب دل هر ناشکیب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب ای که تویی صبح امید همه عشق کند نام تو را زمزمه چشم به راه تو بود فاطمه منتقم خون حسینِ غریب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب با غم تو قامت دلها شکست آهِ جگر سوز به لب ها نشست شعله اگر نیست دل ما که هست سوخته دل از غم شَیْبِ الْخَضیِب نَصْرُ مِنَ الله وَ فَتْحٌ قَریِب ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
به نام خدا ای منجی خلق جهان یا مهدی صاحب زمان رؤیت چرا باشد نهان یا مهدی صاحب زمان‌ ای قافله سالار ما تنها تویی غمخوار ما در انتظارت کاروان یا مهدی صاحب زمان بی رؤیت ای جان جهان ای سایه سرو روان هستیم چون باغ خزان یا مهدی صاحب زمان آشوب در دنیا ببین خونین دل ما را ببین ای اقتدار بی کران یا مهدی صاحب زمان گر آشیانی داشتیم از خود نشانی داشتیم ویرانه شد آن آشیان يا مهدی صاحب زمان خواندیم با شور و نوا اَیْنَ مُعِزُّ الْاَوْلیا داریم بر لب اَلْاَمان یا مهدی صاحب زمان ای حجّت پروردگار تا کی تو را در انتطار تا کی ز هجران خون فشان یا مهدی صاحب زمان ای نور چشم فاطمه افتاده دل در واهمه ما را ازین محنت رهان یا مهدی صاحب زمان دیشب علی خونین جگر بگریست تا وقت سحر از داغ زهرای جوان یا مهدی صاحب زمان می شُست او با زمرمه جسم نحیف فاطمه می گشت کم کم ناتوان یا مهدی صاحب زمان در نیمه شب با صد مِحن بگذاشت او را در کفن افتاد از پا ناگهان یا مهدی صاحب زمان سر در گریبان کودکان مانده بجا باغ خزان از دست رفته باغبان یا مهدی صاحب زمان «یاسر» اگر خونین دلی شمع عزای محفلی کن زمزمه با ارغوان یا مهدی صاحب زمان ** محمود تاری «یاسر»
١۶ آذر روز دانشجو گرامی باد ------------- روز علم و روز دانش روز دانشجو بود روز مِهر و روز تابش روز دانشجو بود روز دانشجو یقیناً روز ارزش های ماست روز تجلیل از تمام علم و دانش های ماست ای تو دانشجو که داری سنگر علم و یقین از تو دانش در جهان گردیده چون نور مُبین اُطْلُبُوا الْعِلْم ، این پیام دلنشین احمد است خالق هر علم می دانی خدای سرمد است هر که در عالَم به دنبال علوم محکم است عَلَّمَ الْقُرْآن ، که دانشگاه علم عالَم است می زند اندیشه ی اسلام بینش را رقَم می توان دید این تجلّی را که : نُ وَ الْقَلَم با خدای خویش دارد بی محابا گفتگو هر که دانش را کند از بهر بینش جستجو آنچه حق بر بندگانش داد از لطف و عطاست عَلَّمَ الْاِنْسان سر آغاز تعالیم خداست آن خداوندی که انسان را چنین تکریم داد گوشه ای از علم خود را بر بشر تعلیم داد بر در لطف الهی همچو گل خُرّم بیا آنچه می خواهی ز علم و دانش عالَم بیا ای که دانشجو شدی تا علم را جویا شوی در طریق حق قدم بردار تا پویا شوی روز دانشجو گرامی باد بر دانش پژوه آن که می تابد به عالَم مثل صبح پر شکوه آنچه «یاسر» گفت در پایان و در حُسن ختام قطره ای آورده از دریای موّاج کلام ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا نیروی دریایی نیروی با ایمان جان بر کف و حاضر ، آماده در میدان نیروی دریایی نیروی قدرتمند همواره او باشد پیروز و جاویدان نیروی دریایی دریا دل و فاتح گسترده چون دریا توفنده چون توفان نیروی دریایی نیروی حق باور رزمنده ای مؤمن در سایه ی قرآن نیروی دریایی در اوج بیداری دشمن ازو خائف دشمن ازو ویران نیروی دریایی نیروی با عزّت چون خوش درخشیده در ارتش ایران نیروی دریایی در عرصه ی ایثار با جان و دل بسته با رهبرش پیمان نیروی دریایی آماده و فاتح بر دشمنان تازد در لحظه ی بُحران نیروی دریایی مفهوم شعر عشق «یاسر» از آنان گفت اینگونه در دیوان ** محمود تاری «یاسر»
. سلام‌الله‌علیها ✍ روزی که فکر فتنه فریب و گناه بود از فرط دود کوچه چنان شب سیاه بود یک سوی در جسارت فریادهای زشت یک سو غریبی و غم و اندوه و آه بود کار جهان رسید به آنجا که پشت در رعیت به فکر بستن دستان شاه بود شاهی که تکیه گاه جهان بود از ازل حالا میان معرکه بی تکیه‌گاه بود این حرف ساده نیست از آن ساده نگذریم پشت و پناه اهل جهان بی‌پناه بود خون ستاره بود که می‌ریخت بر زمین چشمان آفتاب هراسان ماه بود باید که جان سپرد از این درد بی شمار ریحانهٔ بهشت علی پا به ماه بود «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها دری که شد عتبات نبی به وقت اذان دری که در پس آن سِرّ عرش گشته نهان دری که وا شده رو به رواق عرش نجف که رشک برده به جاهش شکوه درب جنان دری که باب حسین است و پنجره فولاد دری که باب خدا بوده است در دوران به حلقه اش متوسل ملائکه همگی به آستانه او سر نهند پیر و جوان دری که کعبه آمال سدره و طوباست ضریح چوبی حاجات عالم امکان دری است از شجر طور هم گرامی‌تر مبارک است بسوزیم در مصیبت آن درون آتش طور است، "بسم رب النور" که بوده جان جهان، مادر پیامبران در آستانه در ایستاده نبض زمین به احترام نفس‌هایش ایستاده زمان بدون واسطه با رب خود تکلم کرد در آن مقام که نزدیک تر شد از دو کمان ✳️ چکامه‌های بهاری خانه زهرا چگونه گشته لگدکوب چکمه‌های خزان منزه است از اینکه به روی خاک افتد شده است ذکر همه کائنات یا سبحان چه شد که در به روی باب حاجت افتاده که بند آمده بعدش زبان مرثیه خوان هزار مرتبه آتش بزن مرا، اما مگو که فاطمه آتش گرفته؛ دور از جان بس است صحبت میخ و غلاف، در عوضش هزار مرتبه از قتلگاه روضه بخوان هزار مقتل خطی ورق زدم اما هنوز هم که هنوز است مانده‌ام حیران کشید بر گلویش تیغ، شمر یا قنفذ شکسته پهلوی او را مغیره یا که سنان هزار جان گرامی شبیه جان حسین فدای کشتی پهلو گرفته در کوچه ... ✳️ اشاره به آیه 9 سوره مبارکه نجم و روایت معراج .
. 🏴 ۱۴۰۳ سلام الله علیها شکوه پوشیه فاطمه است پرده ذات فقیر روشنی نور چادرش مشکات غبار چادر او توتیای چشم علی به خاک چادر او عرش می‌رسد؟! هیهات! مگر خداست که هر روز از ورای حجاب سه بار جلوه کند بر علی به وقت صلات گلیم خانه او دم گرفته "یا قدوس" ترنم لب دستاس اوست، تسبیحات گُلی که خون به بهشت لباس او می‌کاشت به اشک، آیه تطهیر را کند اثبات جهان به دست کسی رفته سوی بی‌راهه چرا که بسته یکی راه را به راه نجات قباله فدکش پاره پاره شد اما به شیعیان علی داده است برگ برات به بخت عالم و آدم کسی لگد می‌زد به چادری که به سر کرده کعبه با صلوات برای دیدن او مرگ هم نمی‌آید میان بستر غم، آب رفته، آب حیات به اشک توصیه بر گریه می‌کند، کوثر برای کشته ی لب تشنه کنار فرات خدا کند برود پایبوس او شعرم که خاک چادر او را بیاورد سوغات .