.
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
🔹یا حسین🔹
کربلا گفتم، دلم لرزید، گفتم: یا حسین
اشک روی گونهام غلتید، گفتم: یا حسین
باد سرگرم نوازش بود با گلبرگها
باغبان هر شاخه گل را چید، گفتم: یا حسین
ابرهای آسمان گلرنگ شد وقت غروب
رفت در دریای خون خورشید، گفتم: یا حسین
رد شدم از صحن سقاخانۀ «شهر بهشت»
هر کبوتر آب مینوشید، گفتم: یا حسین
داشتم در دست خود تسبیح سرخی از عقیق
دانههایش هر طرف پاشید، گفتم: یا حسین
نام «ثارالله» را بردند هفتاد و دوبار
خاطرات جبهه شد تجدید، گفتم: یا حسین
حاجیان «روز دهم» گفتند در کوی منا
عید قربان است، ما را عید، گفتم: یا حسین
در طواف کعبۀ ششگوشه، از من بیدلی،
معنی لبیک را پرسید، گفتم: یا حسین
قاری قرآن تلاوت کرد از اصحاب کهف
برگ قرآن را که میبوسید، گفتم: یا حسین
چشم در چشم برادر، دست در دست پدر
دختری معصوم میخندید، گفتم: یا حسین
شیرخواری نازنین با لایلایِ مادرش
در دل گهواره میخوابید، گفتم: یا حسین
از شقایق رسم عشق و عاشقی آموختم
هر کسی داغ برادر دید، گفتم: یا حسین
📝 #محمدجواد_غفورزاده
.
.
#شب_اول_محرم
کی می شود سحر، شب تنهاییم حسین
کس نیست آگه از دل شیداییم حسین
پایم ز راه مانده و دستم به ریسمان
درکوچه های کوفه تماشاییم حسین
من را نشان دهند به انگشت کوفیان
عشقت کشیده است به سوداییم حسین
از بسکه خون گریستهام از فراق تو
از دیده رفته قدرت بیناییم حسین
غم نیست گر بود به تن من هزار زخم
زخم زبان ربوده شکیباییم حسین
در زیر تیغ عشق چوگل خنده میکنم
بالای دار گرم دل آراییم حسین
اینجا سخن ز نیزه و از جسم اکبر است
دلخون بیاد آن گل لیلاییم حسین
اینجا سخن زکودک و از گاهواره است
از دور من به نغمه لالاییم حسین
اینجا سخن ز سیلی و طفل سه ساله است
من هم بیاد صورت زهراییم حسین
(سید محسن حسینی)✍
.
.
#حضرت_مسلم
#شب_اول_محرم
به تماشای من خسته همه می مانند
نَفَس آخر من شد ، همگی می دانند
ای به قربان سرت ، از همه سرگشته ترم
در و دیوار به سرگشتگی ام حیرانند
سنگ دلها همه در دامنشان سنگ بود
میزبانان به خدا منتظر مهمانند
گر بیاری تو به همراه ، عزیزانت را
با عزیزان ، حرمت را ، همه می سوزانند
امشب ای کعبه ی من! سوی مدینه برگرد
برنگردی ته گودال ، برت گردانند
تا به حالا، سر بازار ، نرفته زینب
سر بازار ، همه خارجی اش می خوانند
با رقیه تو میا ، جانِ رقیه برگرد
همه آماده ی سیلی زدن طفلانند
ترسم آن است ز سیلی ، سر او برگردد
او اگر تار ببیند ، همه در می مانند
حرمله خنده کنان تیر سه شعبه برداشت
همگی منتظر کودک نیمه جانند
ترسم آن است که شش ماهه ، دو شش ماهه شود
به جدا کردنش از هم ، همه هم پیمانند
#سید_محسن_حسینی✍
.
حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
یک سلامِ گرم از این بی سرو سامان شده،
به همان آقا که در کوه و کمر حیران شده
عید قربانت مبارک ای به قربان سرت
کوفیان با کشتن من عیدشان قربان شده!
نه غذایم میدهند اینها؛ نه آبم میدهند
غم مخور! گفتم بدانی که چه با مهمان شده
گیسوانم دستپیچ بچههای کوچه شد
پیکرم بین گذر بازیچهی طفلان شده
کار من بر عکس شد با سَر، زمین افتادهام..
بعدِ آن هم پایم از آویز آویزان شده
صحبت از سر میکنند و حرف خنجر میزنند
مسلم تو شمر را دیده اگر گریان شده
چوبْدست ابن مرجانه لبم را پاره کرد
حرف چوب و لب که آمد در دلم طوفان شده
از لباسی که به تن دارم خجالت میکشم
سوختم با روضهی آن پیکر عریان شده!
#سیدپوریا_هاشمی
#شب_اول_محرم
📝
#حضرت_مسلم_شهادت
گرچه دیدم از همه آزار «أبکی لِلْحسین»
سنگ خوردم از در و دیوار «أبکی لِلْحسین»
مرد پیش دشمنش از گریه خودداری کند
من که چشمم هست گوهربار «أبکی لِلْحسین»
من پسر دارم چه غم دارم اگر آواره ام
وای این آقاست دختر دار «أبکی لِلْحسین»
گرچه دست و پا زدن با دست بسته مشکل است
فکر گودالم به روی دار «أبکی لِلْحسین»
آنقدر که نی سفارش داده اند این کوفیان
قتلگاهش میشود نیزار «أبکی لِلْحسین»
آنقدر بغض علی دارند ، بعد از کشتنش
باز هم دارند با او کار «أبکی لِلْحسین»
کاش میشد می نوشتم با علی اصغر نیا
داغ شش ماهه بود دشوار «أبکی لِلْحسین»
کاش میشد مینوشتم بیشتر از مشک آب
بهر زینب پوشیه بردار «أبکی لِلْحسین»
ترس آن دارم که اینجا پای زینب وا شود
کنج زندان و سرِ بازار «أبکی لِلْحسین»
ترس آن دارم سرش سر دربیارد از تنور
عاقبت آن سرور و سالار «أبکی لِلْحسین»
... عبدالحسین
وقتی گریه مسلم را دیدند از روی طعنه گفتند
کسی که داعیه سلطنت و طمع حکومت دارد
این طور گریه نمیکند حضرت مسلم فرمودند
وٰلكِن أبكي لِأَهلِيَ المُقبِلينَ إلَيَّ،
(أبكي للِحُسَين وآلِ الحُسَين)
ریاض القدس ج ۱ ص ۵۶۶
تازه سروده
.
.
#شب_سوم_محرم
شعر روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
تو با سر آمدی پس پیکرت کو؟
عزیز مادرم بال و پرت کو؟
عجب رویی، عجب چشمی، چه مویی
پدر، عمامه ی پیغمبرت کو؟
تو رفتی، رفت معجرها به غارت
نپرس از من عزیزم معجرت کو؟
چرا تنهایی ای بابای زخمی
علیِ اکبرت کو اصغرت کو؟
عمو من را به روی دوش می برد
بگو پس شانه ی آب آورت کو؟
گمانم چون برایم مو نمانده
حیا کردی نگفتی گلْ سرت کو
نمی بینم شبیه قبل اصلا
پدر جان خواهر غم پرورت کو؟
پدر جان موی من در خیمه ها سوخت
تو بابا جان بگو موی سرت کو؟
شنیدم غارتت کردند بابا
عزیز فاطمه انگشترت کو؟
تو که از صورتت چیزی نمانده
پدر جان زخم های حنجرت کو؟
شنیدم یک نفر خنجر کشیده
به جای بوسه های مادرت... کو؟
#وحید_محمدی ✍
#حضرت_رقیه
#سوم_محرم
.
.
#شب_سوم_محرم
شعر روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
با اینکه بی بال و پری داری میایی
در خواب دیدم، بهتری، داری میایی
با چند تایی روسری داری میایی
دور سرت، آخر سری داری میایی
با گریه ام آخر تو را آوردم اینجا
از بین آن تشت طلا آوردم اینجا
از حال و روز من خبر داری، نداری
از من خبر در این سفر داری، نداری
اصلا خبر از این جگر داری، نداری
اصلا ببینم موی سر داری، نداری
هر چند مثل تو سرم آتش گرفته
اما تنور خانه خولی نرفته
دلشوره دارم، رنگ و رویم را ببینی
وضع لبان ذکر گویم را ببینی
این آهن دور گلویم را ببینی
می ترسم این اوضاع مویم را ببینی
موی مرا خار مغیلان شانه کردند
شمر و سنان بین بیابان شانه کردند
اصلا گمان کن دخترت قامت کمان نیست
اصلا گمان کن عمه جانم نیمه جان نیست
اصلا درون قافله شمر و سنان نیست
انگشترت در دست های ساربان نیست
اصلا گمان کن دخترت تنها نبوده
اصلا گمان کن حرمله با ما نبوده
این داغ بی بال و پری گفتن ندارد
این لحظه های آخری گفتن ندارد
این ماجرای روسری گفتن ندارد
این غصه بی معجری گفتن ندارد
اصلا بگو دختر لباس نو به تن داشت
من هم گمان کردم پدر جانم کفن داشت
این روزها من از در و دیوار خوردم
در کوچه خوردم، آه، در بازار خوردم
از بام ها سنگ از سر آزار خوردم
سیلی ز دست زجر بد کردار خوردم
این زجر یک ذره مروت هم ندارد
می خواست عمدا اشک من را دربیارد
یک جای سالم در تمام صورتت نیست
بابا بگو این لخته ها روی لبت چیست
خون از لبان خشک تو بدجور جاریست
ابرو و چشمان و لب و رگ هات خونیست
اصلا چگونه باید این سر را ببوسم
باید دوباره زیر حنجر را ببوسم
#وحید_محمدی ✍
#حضرت_رقیه (س)
#سوم_محرم
.
.
#امام_حسین
السلام علیک یا اباعبدالله
عرض ادب به محضر خوبان سعادت است
مقصود خلقتِ همگان این ارادت است
از مهر و لطف حضرت حق می شود عیان
قصد خدا ز خلق دو عالم محبت است
فرموده مصطفی به کتاب الهی اش
پاداش من به امر نبوت مودت است
مهر و ولای آل علی عهد انبیاست
ایمان همان محبت و دین هم ولایت است
جز بغض دشمنان و محبت به اولیا
راه دگر اگر بروی عین حسرت است
هر کس که پیروی کند از مکتب حسین
قلبش حریم عترت و روحش به جنت است
هر کس نشسته در حرم روضه ی حسین
همواره در بهشت خدا غرق نعمت است
چشم تو چشمه ای ز بهشت الهی است
کوثر همین دو قطره ی جاری ز فطرت است
تا که جهنمی ز گناهان ، شود خموش
اشک عزای داغ حسین آب رحمت است
تسبیح هر ملک نفس عاشقان اوست
حزن و عزا و سوز عزایش عبادت است
آه از برای داغ حسین اسم اعظم است
ناله برای غربت او اوج طاعت است
در روضه های خانگی او نهان ز ما
با گریه های فاطمه آغاز محنت است
یکشنبه ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۳
#محمدعلی_شهاب ✍
شب دوم محرم ۱۴۴۶
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم_ورودیه
قلم شدم بنویسم قسم به باور زینب
قسم به عشق ، حسین است نامِ دیگر زینب
حسین اول زینب حسین آخر زینب
دخیلِ چادر او آسمان و هفت فلک هم
فقیرِ درگَهِ او تا همیشه نان و نمک هم
نَه ما که مُلک و مَلک هم به زیر شهپرِ زینب
ملیکهی ملکوت و جلیلهی جبروت و
بهشتِ هر بَرَهوت و تمام ، غرق ثبوت و
و روشن است عَوالم به نورِ انورِ زینب
اگر به خُطبه نشیند علیست در کلماتش
اگر که جلوه کند فاطمه است در جلواتش
که زنگِ قافلهی عشق هم مسخر زینب
خداست مَحوِ حجابش نبیاست ماتِ نقابش
حسن زمانِ نمازش گرفته است به قابش
تمامِ خانهی زهرا به گِردِ محورِ زینب
اگر که پَرده تکانَد زمین به خاک نشاند
و هرچه هست در عالم به دورِ خویش دَوانَد
که میبَرند همه روزی از در زینب
حمایل است برایش دو تیغِ اَبروی عباس
نشسته نقشِ قدومش به رویِ زانوی عباس
به سینه است دو دستش همیشه در بَرِ زینب
صدای اکبرش آمد دَمِ اذان که رسیدیم
قدم گذار بر این خاک عمه جان که رسیدیم
دلش گرفت از اینجا دلِ مطهر زینب
برادران همه هستند در این زمان همه هستند
هزار شکر به گِردش که مَحرمان همه هستند
دو صف شدند رَوَد خیمه لشکرِ زینب
رسید و دید بلا را شنید همهمهها را
نشست و ریخت به معجر غبارِ کرببلا را
به گریه گفت مَرو آه حسین از سرِ زینب
چقدر حول و هیاهو چقدر نیزه در آنسو
چقدر تیغِ بلند و چقدر تیرِ سه پهلو
قسم به اینهمه بانو قسم به مادرِ زینب
بجای آب فقط سنگ و خار و سراب است
صدای نالهی من نَه که التماس رُباب است
بیا بزن دو سه باره گِره به معجرِ زینب
گذشت روزِ دهم شد دو طفلِ سوخته گُم شد
دوباره شانهی خانم اسیرِ زخمِ صدم شد
میانِ خیمه و گودال دویده یکسره زینب
چقدر نیزه کشیده میان دشت دویده
چقدر خورده زمین و گمان کنم که بُریده
و خیره مانده به جایی نگاهِ آخر زینب
دوید شیرزن آمد به جنگ تن به تن آمد
رسید موقعِ غارت برای پیرهن آمد
ولی چه دیر رسید و شکست پیکر زینب
میان آنهمه دشمن صدا زد ای سرِ بی تن
حرامی است و حرامی حسین چشم تو روشن
هزار دشمن و یک زن همه برابر زینب
به ناله گفت نخندید به خاک و خون ننشانید
به داد گفت نَدُزدید به هر طرف نکشانید
زد آنقدر زِ جگر داد سوخت حنجرِ زینب
"سری به نیزه بلنداست در برابر زینب
خداکند که نباشد سر برادر زینب"
رسیده ناقه* کجایی امیر لشکرِ زینب
*در مقاتل آمده است امام سجاد علیهالسلام که ناقهی عریان من لنگ و علیل و ناقهی عمه مان لاغر و استخوانی بود.
(حسن لطفی)
#ورودیه #شب_دوم_محرم
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم
روی پرهای فرشته کعبهای عالی مقام
میرود در بینِ صحرا میرود بیتُالحرام
میرود دریا ، به دنبالش مدینه مثل رود
میرود باران ، به دنبالش مدینه تشنه کام
آفتابِ مکه در محمل نشست و بار بست
صبح و شامِ مکه بعد از آن فقط شد شام شام
رد شد از یثرب رسولالله فرمود: الوداع
رد شد از سمتِ نجف شاه نجف گفتا سلام
کیست او نورِ مفاتیحالجنانی مستجاب
کیست او طوفانی از نهجالبلاغه در کلام
کیست او وقتی که زهرا را ادامه میدهید
حجةالله است زهرا دخترش قائم مقام
فاطمه وقتی تجلی کرد زینب نام شد
فاطمه شبهای قدر و زینبش ماه صیام
کیست: اقیانوس آرام است اما با حسین
مرتضایی در حجاب و ذوالفقاری در نیام
کیست زینب ابتدایِ حاء و سین و یا و نون
کیست زینب انتهای شعرهای ناتمام
حق بده عُمان اگر از زینباللهی نوشت
حیرتش بود و خودش با واژههای خام خام
این علی یا فاطمه یا که حسن یا که حسین...
در شگفتم از زنی اینگونه دارد چند نام
آسمان در کُلِ عمرِ آسمانیاش ندید
از تمامیِ برادرها کنارش جز قیام
سایهاش را چشم همسایه ندیده نیم قرن
سایهاش هرچند باشد بر دو عالم مستدام
کَس ندیده کوه را وقتی که میآید چنین
کَس ندیده چادری اینگونه غرقِ استلام
کربلا در کربلا آمد اگر زینب رسید
کربلا شد کربلا با نام زینب والسلام
بین عرش و فرش حائل زانویِ عباس بود
ورنه عالم را نباشد طاقتِ آن نیم گام
در شگفتم از زمینی که تحمل میکند
تا که او آهسته بگذارد قدم با احترام
جعفر و عون و محمد قاسم و اکبر همه
گِرد او هستند گیرند از دو دستش هرکدام
گِرد گردش از برادرها شلوغ افسوس گفت :
آه از حُسنِ شروع وای از حُسنِ ختام
چار پرده روی محمل داشت اما عاقبت
دید طوفان شد زمین خونین هوا شد سرخ فام
پردههای محملش را با حرم آتش زدند
میدود دنبال دخترها خدایا در خیام
خوب شد این صحنه را چشم عزیزانش ندید
شاه بانویی زمین اُفتاد در بینِ عوام
هرچه خانم گفت عباسم ولی او پانشد
وای از احوالِ زینب وای از چشم حرام
عاقبت همسایهها دیدند او را بر زمین
عاقبت او دید شاگردانِ خود را رویِ بام
سختتر از هر جراحت دیدن لبخند بود
از مسلمانهای کوفه از یهودیهای شام
جای طفلان یتیم خسته بیبی ، خورد خورد
تازیانه جای آب و خیزران جای طعام
دید وقتی که کنیزش نان تعارف میکند
خواست از آنجا رود اما امان از ازدحام....
(حسن لطفی)✍
#ورودیه
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم_ورودیه
از زبان حضرت زینب سلامالله
انگار سرنوشتِ ما را جدا نوشتند
یا آرزوی من را بر بادها نوشتند
امروز بِینِ این دشت مرگِ مرا نوشتند
آنان که مقتلت را در کربلا نوشتند
ای هستیام بگو که هستی به خواب ، زینب
برخیز مرکبت را از کربلا بگردان
بگذار یا بمیرم یا راه را بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان
خیمه مزن به صحرا حکمِ قضا بگردان
تا جان نداده پیشت از اضطراب زینب
فهمیدهام کجایی از نالههای زهرا
من های های گِریَم با وای وایِ زهرا
فهمیدهام کجایی از جایِ پایِ زهرا
آنجاست جایِ گودال آنجاست جای زهرا
نگذار تا گذارد پا بر تُراب زینب
از حال بُرده ما را هولِ سپاه دشمن
ترسیدهاند طفلان پیش نگاه دشمن
جمع حرامزاده حجم سلاح دشمن
پیداست خیمهی ما از خیمگاه دشمن
میخواهد از لبانت تنها جواب زینب
میترسم ای برادر از چشمِ آن کمانگیر
از شومیِ حرامی از شعبههای آن تیر
از خنجران عریان از تشنگیِ شمشیر
بی اختیار خوردم بر خاک ، دستِ من گیر
عباسجان نخواهد اینجا رکاب ، زینب
ای کاش مینوشتی ما شیرخواره داریم
یا دختران کوچک در این عِماره داریم
در محملی عروسی با گاهواره داریم
نه پایِ راه رفتن نه راهِ چاره داریم
اینجا نمان نگردد رویش خضاب زینب
لبهای ما از امروز از آفتاب خُشکید
هر قدر آب آمد مثل سراب خُشکید
تا دید حجم لشکر از اضطراب خُشکید
برگرد ای برادر شیرِ رُباب خُشکید
دلشوره دارد از او از قحط آب زینب
اینسو است خار تشنه آنسو است آبِ جاری
اینسو است تاولِ پا آنسواست زخمِ کاری
یک مرد باشد ای کاش در قحط یار و یاری
از حرمله بپرسد نامرد بچه داری؟
می ترسد از شکارِ طفل رُباب زینب
منکه نرفته بودم جز مجلس زنانه
برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه
بگذار تا گلویت بوسم به این بهانه
سر میبُرند اینجا از پشت ، ناشیانه
خانه خراب زینب خانه خراب زینب
برگرد ورنه دیدم اینجا غبار گردد
کوچه به کوچه این سر با نیزهدار گردد
صندوقچهی سرِ تو میزِ قمار گردد
جای شرابخوار و بی بند و بار گردد°
تو گیرِ نیزه دار و گیرِ طناب زینب
° در مقاتل آمده روزها رأس مبارک بر نیزه و شامگاه داخل صندوقچهای قرار میگرفت .
(حسن لطفی)✍
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم_ورودیه
شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد
شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد
اما رسیده مجلس ماتم بگیرد
جایی که دلها را غم عالم بگیرد
حق دارد این خانوم قلبش غم بگیرد
این کیست این نامی نفسگیر است زینب
این کیست معنای تفاسیر است زینب
بالاتر از درک تعابیر است زینب
او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب
باید که شام و کوفه را باهم بگیرد
با محملی که راهدار آن خلیل است
با کعبهای که پردهدارش جبرئیل است
با پردهای که آفتاب آنجا دخیل است
بر ناقهای که تحت فرمان کفیل است
بانو رسیده پهنهی عالم بگیرد
تا کربلا تا کربلا را دید زینب
آمد سرش از آنچه میترسید زینب
بعد از حسن هرگز نمیخندید زینب
گرچه به این عالم نفس بخشید زینب
میگفت غم راهِ نفسهایم بگیرد
آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد
راحت نمیگردد فقط باید بمیرد
پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد
اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد
باید که دستش را علی محکم بگیرد
عباس زانو زد رکابش را گرفته است
اکبر دو دست مستجابش را گرفته است
حالا حسینش اضطرابش را گرفته است
با خواهرش دور رُبابش را گرفته است
بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد
عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست
یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست
یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست
یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست
در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد
سینه سپر کرده سواری را نبیند
قد راست کرده نیزهداری را نبیند
تا چادر خانوم غباری را نبیند
دامان طفلان ردِ خاری را نبیند
با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد
فرمود با بانو امیر کربلا من
با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من
پیش تو خاک و پیششان واویتلا من
هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من
با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد
اما هزاران بار غم را دیده زینب
از کودکی دست قلم را دیده زینب
پیشانی و ضرب علم را دیده زینب
بی او حرامی و حرم را دیده زینب
پنجاه سال این نوحهها را دم بگیرد
در زیر لب میگفت با تکرار ای وای
از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای
از ازدحام و خنده و انظار ای وای
از شعله و از خیمه و اشرار ای وای
دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد
دارد دعا طفلی زِ محمل تا نیافتد
جسم حسینش پیش قاتل تا نیافتد
این سر به دستان اراذل تا نیافتد
دعوا سرش بین قبایل تا نیافتد
تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد
(حسن لطفی)
#ورودیه #شب_دوم_محرم
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم_ورودیه
حضرت زینب سلامالله
جانِ زینب ، به لبم آمده جانم چهکنم
نگرانم نگرانم نگرانم چهکنم
خاک این دشت چرا قوَّت پایم را بُرد
قدمی تا که زدم رفت توانم چهکنم
تاکه دلشوره نکشته است مرا دستم گیر
بازگردان و به محمل بنشانم چهکنم
دور تا دور فقط خنجر و تیغ و تیر است
بند آورده تماشاش زبانم چهکنم
نگران توام و ضجهزدنهای رُباب
فکر این حنجر و آن تیر و کمانم چهکنم
نگران تو و زانو زدنت پیش علی
وای دلواپس آن نیزهزنانم چهکنم
دست من نیست اگر هِی به زمین میاُفتم
فکرِ این خیمه و زنهای جوانم چهکنم
آی برگرد مدینه که نگویم در راه
بعد تو همسفرِ شمر و سنانم چهکنم
آه برگرد که در شام نگویم به سرت
بینِ یک شهر پُر از زخم زبانم چهکنم
مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم
جان زهرا نتوانم نتوانم چهکنم
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۴/۱۶)
#دکتر_حسن_لطفی
.
بسماللهالرحمنالرحیم
#شبدوممحرم_حضرت_زینب_سلامالله
بعد بسماللهِ ما هست تعالی زینب
آیتالله علی آیتِ عُظمی زینب
هاجر و آسیه نه مریم و حوا هرگز
بنویسید فقط حضرت زهرا زینب
خرج یک صفحه از اوصافِ بلندش شده است
که فقط نقش کند جوهرِ دریا زینب
زینتی داشت اگر ، نام علی نامش بود
خوب گفتند که ای اُمِابیها زینب
هرچه گفتیم از او در خورِ شأنش ، هیهات
هرچه خواندیم خدا گفت که حاشا زینب
کربلا کرب و بلا نیست فقط بی زینب
کربلا کرب و بلا هست فقط با زینب
ذوالفقار علوی پیش دَمَش کم آورد
آنکه زد ریشهی هر کاخ ستم را زینب
مرتضی گفت: تویی فاطمه یا اینکه منی
نفست گرم به هر خطبهی غرا زینب
کس ندیدهاست تو را خاصیتِ نورِ شماست
هست هر جلوهی حق دیدنی الّا زینب
نور که سایه ندارد که به آن دیده شود
چشم محجوب کجا نورِ معلا زینب
ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید
که ببینند چه کرده است به دنیا زینب
قدم اول خود را سرِ دنیا زدی و...
...قدم بعد روی زانوی سقا زینب
نسل در نسل همه نسل حسینیم اگر
هفت پُشتم همه گفتند فقط یا زینب
سینهی ماست حسینیهی غمهای دلش
نفسِ ما جگرِ ما تپشِ ما زینب
(حسن لطفی ۱۴۰۳/۰۴/۱۶)
.
.
#امام_زمان
#شب_دوم_محرم
#ورودیه کاروان به کربلا
وقتی که تو برای همه نور رحمتی
از چه همیشه ساکن صحرای ظلمتی
غافل شدیم از تو که این گونه ای طرید
بیش از هزار سال تو در بند غیبتی
تنها شدی چرا پدر مهربان ما
در خیمه های بی کسی ات غرق محنتی
ای مجری عدالت حیدر ظهور کن
پر شد بدون تو همه جا بی عدالتی
آقا بیا که رزق حلالی نمانده است
در فکر ثروتند همه با چه قیمتی!؟
حق می دهم اسیر هزاران بلا شویم
وقتی غریب عصر، گرفتار غربتی
حالا که پای عمه به کربوبلا رسید
دیگر نمانده در دل تو صبر و طاقتی
داری کنار عمه به خود لطمه می زنی
گویا به فکر روز دهم، عصر غارتی
آقا نه اینکه ماه محرم، تمام سال
صبح و مساء تو شاهد عصر جسارتی
آقا بگو به عمه که قدری صبور باش
امروز در کنار محارم، تو راحتی
عمّه هنوز پیکر بی سر ندیده ای
بر حنجر حسین ندیدی جراحتی
از کعب تازیانه که حرفی هنوز نیست
نشنیده ای هنوز تو سبّ و اهانتی
در ازدحام و کوی یهودی نرفته ای
از رقص و هلهله تو نداری شکایتی
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس
اي اميري كه علمدار شه كرب و بلايي
اسد بيشه ي صولت، پسر شير خدايي
به نسب پور دلير علي آن شاه عدو كش
به لقب ماه بني هاشم و شمع شهدايي
يك جهان صولت و پنهان شده در بيشه ي تمكين
يك فلك قدرت و تسليم به تقدير و قضايي
من چه خوانم به مديح تو كه خود اصل مديحي
من چه گويم به ثناي تو كه خود عين ثنايي
بي حسين آب ننوشيدي و بيرون شدي از شط
تو يم فضل و محيط ادب و بحر حيايي
دستت افتاد ز تن مشك به دندان بگرفتي
تا مگر دست دهد باز سوي خيمه گه آيي
گره از كار تو نگشود چو از دست، هماناخواستي تا مگر آن عقده ز دندان بگشايي
هيچ سقا نشنيدم كه لب تشنه دهد جان
جز تو اي شاه كه سقاي يتيمان ز وفايي
دیده بر هم منه ای سرو به خون غلطیده
تا نگویند حسین داغ برادر دیده
#صغير_اصفهانی ✍
.
.
#امام_حسین
#مخمس
#لبیک_یاحسین
ققنوس غم صلا زده لبیک یاحسین
عشّاق را صدا زده لبیک یاحسین
نقشی به هر کجا زده لبیک یاحسین
بر پرچم عزا زده لبیک یاحسین
آتش به قلب ها زده لبیک یاحسین
بیرق به پا کنید که هنگام ماتم است
دمّامه آورید که داغ دمادم است
احوال آسمان و زمین جمله در هم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
دنیا تو را صدا زده لبیک یا حسین!
ای روشن از تجلی تو آسمان من
سرشار از محبت و عشقت جهان من
ای عبد خانوادگیت خانمان من
خورده است مُهر مِهر تو بر قلب و جان من
این مُهر را خدا زده لبیک یا حسین
معراج آیتی ز مقام و جلال تو
قوسین شرح ابروی همچون هلال تو
دیگر نیامده است و نیاید مثال تو
فرمود مصطفی به بیان کمال تو،
بر عرش کبریا زده لبیک یاحسین
ما کیستیم تا که فدای سرت شویم
یا جان نثار و سینه زنِ اصغرت شویم
خواهیم اگر که خاک ره خواهرت شویم،
باید مدافع حرم دخترت شویم
بر دهر پشت پا زده، لبیک یاحسین
شکر خدا که داغ تو بر جان خریده ایم
گشتیم در جهان و تو را برگزیده ایم
عشقت چه کرده با دلِ ما و چه دیده ایم
در شاهراه کوی شهادت شنیده ایم
آغاز و انتها زده لبیک یاحسین
فطرس گواه میدهد آقایی تو را
حر دیده است حسن پذیرایی تو را
تاریخ شاهد است شکیبایی تو را
زینب لوای غربت و تنهایی تو را
در دشت کربلا زده لبیک یاحسین
داغی که آب خواستنت بی جواب ماند،
داغی که پیکرت وسط آفتاب ماند،
آن داغ حسرتی که به قلب رباب ماند،
آن صحنه ای که از تو و بزم شراب ماند،
آتش به قلب ها زده لبیک یاحسین
#سید_روح_الله_مؤید ✍
.
.
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
#چهارپاره
از تَهِ دل کشید آهی تا ....
دلش آرام گیرد آه نشد
با خودش گفت این امانت را
میرسانم به خیمهگاه نشد
پسری که درونِ رگهایش
خونِ سرخِ یلِ جمل جاریست
بی عمو در حرم نمیماند
یکتنه ارتشِ فداکاریست
از رویِ ذوالجناح وقتی که ....
شد عمو سرنگون دلِ او ریخت
دستش از دستهایِ عمّه کشید
مثلِ شیری به سمتِ دشت گریخت
حسن از خیمهگاه میآید
تا نباشی غریب در صحرا
پابرهنه به سمتِ شاه دوید
یادم افتاد روضهیِ زهرا
پابرهنه دوید مولا را
این چنین بینِ کوچهها نبرید
دستِ او شد گِره به شالِ علی
من نمردم امام را نبرید
ای امان از غلافِ قنفذ که ....
رویِ بازویِ یاسِ نیلی خورد
ناگَه افتاد دستِ عبداللّه
چشمِ او تار دید .... سیلی خورد ؟!
مثلِ مادربزرگ چشمش تار
بازویش مثلِ فاطمه افتاد
پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل
پیش از روضهیِ حرم جان داد
پیکرش مانده رویِ دستِ عمو
تَهِ گودال تا غروبی که .....
نعلِ حیوان عوض شده یعنی ....
باید اِی اسب پا بکوبی که ....
هیچ ردّی نماند از این تن
بدنِ او یکی شود با دشت
اهلِ روضه سوال دارم من
جسمِ کودک به خیمهها برگشت؟!
طبقِ مقتل دو تن شده دَرهم
زیرِ سُمهایِ اسب واویلا
بدنش شد کبود مثلِ حسن
صورتش نیلی است یازهرا
سر او رویِ نیزه بود که رفت
چنگِ نامرد سویِ آویزه
ندبهخوان شد سرِ غیورِ حرم
خیره بر خیمه دیدهیِ هیزِ ....
یک حرامی شده زبانم لال
حرفِ خلخال و معجرِ زنهاست
عمّهجانِ رقیّه در بینِ .....
لشکری از حرامیان تنهاست
#حضرت_عبدالله_ابن_حسن_علیه_السلام
#حسین_ایمانی ✍
.
.
#شب_سوم_محرم
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
ام ابیها شد رقیه در شب آخر
زهراییاش تکمیل شد آخر شب آخر
از وضع نامطلوب سر، بر صورت خود زد
دختر چه الهامی گرفت از سر شب آخر
میگفت: بابا این چه رگ هاییست داری؟
خیلی شکایت داشت از خنجر شب آخر
شب های قبل آشفته تر بودم اگر، افسوس
وضعم نشد بابا از این بهتر شب آخر
من دلخوشم از اینکه مثل مادرت هستم
میریخت خون از سینه در بستر شب آخر
با ضربه های زجر، بابا کاملا حس شد
اینکه چه دردی داشته مادر شب آخر
با اشکهایم فتح کردم شام را بابا
با گریه کردم کار یک لشکر شب آخر
#حسن_معارف_وند ✍
.
.
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شب_سوم_محرم
باید بگویم از غم خود مو به مو عمو
با مو عدو کشید مرا کو به کو عمو
با قصد قربتِ به کدامین خدا چنین
ما را زدند لشکریان با وضو عمو؟
زجر آن شبی که گم شده بودم میان دشت
آنقدر داد زد سرِ من که نگو عمو!
وقتی بدو بدو پیام افتاده بود زجر
هی داد میزدم که کجایی عمو عمو
گفتم به خود میایی و دعواش میکنی
اصلا چهشد نیامدی آخر؟ بگو عمو
جز رنگهای تیرهی نیلی و رنگ دود
رنگی دگر نمانده برایم به رو عمو
با احتیاط و کند دگر راه میروم
این چشمهای تر که ندارند سو عمو
هق هق مزاحم کلماتم شده ببخش
پایان نمیپذیرد اگر گفتگو عمو
یک شب مرا پدر ببرد با خودِ خودش
حالا که هست نقطهی ختم و شروعم او
#حسن_معارف_وند ✍
.
در بیتبی بر لحظهی تب میخورم غبطه
بعداً به احوالات امشب میخورم غبطه
وقتی که از ذکر خدا دورم چه بد حالم
حتی به حال «خشکه مذهب» میخورم غبطه
گاهی «نمیدانم نمیدانم» ولی خوبم
گاهی به آن جهل مرکب میخورم غبطه
وقتی که راحت تر ز من او اشک میریزد
آنجا به حال این مخاطب میخورم غبطه
ای خوش به حال آن کسی که پیر شد در عشق
آری به آن قد مُحدّب میخورم غبطه
::
پنجاه سال او با تو بوده من سهسال، آری
خیلی به حال عمه زینب میخورم غبطه
این «زخم» بوسیده لبت را زودتر از من
بابا به زخمت روی هر لب میخورم غبطه
ای کاش جای تو، تن من زیر و رو میشد
خیلی به جسم نامرتب میخورم غبطه
#حسن_معارف_وند ✍
.
باید در این خشکی پیِ باران بگردم
من مُردهام باید پیِ یک جان بگردم
مَردم به من ایراد میگیرند اما
من دوست دارم بی سر و سامان بگردم
بیآبرو هستم ولی امیدوارم
تا آخرش با آبرودارن بگردم
تا که قیامت را بیندازم جلوتر
در هروله مانند یک طوفان بگردم
من جلد اینجایم، بخواهی یا نخواهی
تا به ابد دور و بر این خوان بگردم
میگفت بابا بی هوا زد آنقدر که
فرصت نشد تا که پی دندان بگردم
من یک عمو دارم، که با آن هم رفیقم
بابای من گفته فقط با آن بگردم
هی بیشتر میفهمم این را که عمو کیست؟
وقتی که در بازارِ نامردان بگردم
#غزل #روضه
#حسن_معارف_وند ✍
.
.
#امام_حسین
بیداری دل
از حسین است به عالم همه بیداری دل
کس نیامد بجز از وی پی غمخواری دل
راه او راه حقیقت ، ره او راه خداست
نهضتش نهضت حق ، نهضت بیداری دل
می بَرد تیرگی از قلب گنهکار بیا
می شود پاک ازو رنجش بیماری دل
دل اگر بار فتاده ست مدد گیر ز وی
می کند نام حسین بن علی یاری دل
عزّت هر دو جهان مهر حسین بن علی ست
دور کن با گل مهرش به جهان خواری دل
سعی کن تا که دلت را نبری جای دگر
گر که در راه حسین است وفاداری دل
انعکاس دل تو آینه ی کرب و بلاست
می رود سوی جنان آینه ی جاری دل
می کند ناله و زاری دلم از داغ حسین
فقط از داغ حسین است چنین زاری دل
دل من سرخ ترین واژه ی پرپر شده است
لاله ای نیست درین دشت به گلناری دل
گرچه خون می چکد از چشم پریشان اما
هیچ زخمی نرسیده ست به خونباری دل
دل آئينه اگر بسته به زنگار غم است
«یاسر» از اشک بَرَد ظلمت زنگاری دل
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»✍
.
.
#طلیعه_محرم
حسین جان روحی فداک
دل جز به یاد روی تو خرّم نمی شود
دیده به غیر نام تو پُر نَم نمی شود
چشمان تر ز آتش دوزخ دهد امان
گریه کن ات ز اهل جهنم نمی شود
راه وصال تا به لقای خدا بلی
جز از مسیر روضه فراهم نمی شود
ما را بهشت مجلس روضه است والسلام
طوبی شبیه سایه پرچم نمی شود
بر ما که عاشقیم و اسیر غم تواییم
ماهی شبیه ماه محرم نمی شود
درمان دردهای دل ماست روضه ات
ما را به غیر اشک تو مرهم نمی شود
نام تو برد، توبه آدم قبول شد
آدم بدون لطف تو آدم نمی شود
یک عمر هم اگر که بگوییم "یاحسین"
یک ذره از حلاوت آن کم نمی شود
زینب رسید و گفت کجایی حسین من؟!
جسم کسی که اینهمه درهم نمی شود
با نیزه ها مگر بدنت را چه کرده اند
هر کار میکنم که منظم نمی شود
#عاصی_خراسانی
#علی_مقدم
۲۹ ذی الحجه ۱۴۴۵
۱۶ تیر ۱۴۰۳
.
هدایت شده از کانال تبادل مذبوح فرات
سلام علیکم
لطفا جهت ترویج کلاس مقتل امام حسین ع و تفسیر زیارت عاشورا بنر را در کانال خودتان قرار دهید
با تشکر