eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.6هزار دنبال‌کننده
236 عکس
142 ویدیو
35 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
والا علی اکبر زیبا علی٬ غوغا علی٬ رعنا علی اکبر باد موافق را با گیسویش انداخته از پا علی اکبر اصلاً به جای زلف پیچیده دور سر شب احیا علی اکبر با تیغ ابرویش جمعِ عدو را میکند مِنها علی اکبر یا مظهر الوالی یا مصطفی، یا مرتضی و یا علی اکبر تکثیر شد حیدر اینجا علی آنجا علی هرجا علی اکبر اعلان ختم جنگ؛ می شد اگر می تاخت با سقا علی اکبر پس خُلقاً و خَلقاً پیغمبری گویاست پس گو...یا علی اکبر الدَّهرُ یومان است؛ امروز علیِ اصغر و فردا علی اکبر بابا ز دنیا و می بُرد هرلحظه دل از بابا علی اکبر بعد از تو بابا گفت ای خاک عالم بر سر دنیا علی اکبر این آخر روضه ست مثل علی اصغر شده حالا علی اکبر
هركه با آينه روى تو برابر كرده  نظر انگار به رخسار پيمبر كرده رخ مپوشان كه شود ماه شب عيد عيان چشم بگشا كه كنى زهره و ناهيد عيان كس نديده است به هم، زهره و ناهيد چنين ندميده است به يك صبح،دو خورشيد چنين لب شيرين بگشا! خاطره پرشور نما باز هم از پدرت خواهش انگور نما هوهوى معركه را نعره ى تكبير بكش به خراميدن خود، شير به زنجير بكش گرد كافور، بلند از دم شمشيرت شد تاختى لشكر كفّار زمينگيرت شد گل طراوت ز گل عارض تو وام گرفت سحر آمدنت روز جوان نام گرفت اى اذان گوى حرم! اى پسر شاه سلام! أشهد أن عليأ ولى الله سلام
از صورت چون ماه پيمبر خواندند از هيبت و اقتدار حيدر خواندند شد جلو‌هٔ احمد و على، آینه‌ای آن آينه را علیِّ اکبر خواندند
خيمه زد قافله ی شوق به صحراى دلم شعر شد همنفس شور هم آواى دلم جرعه جرعه مى‏جان ريخت به ميناى دلم كائنات آمده امشب به تماشاى دلم بسكه شاد است سر از پا نشناسد تا صبح كرده امضا سند آينه دارى با صبح آسمان سفره ی لبخند و شكوفايى شد يك مدينه طپش و مستى و شيدايى شد كوچه ی سبز بنى هاشم، رؤيايى شد عقل عاشق شد و مجنون شد و ليلايى شد گلپسر كرد خداوند عنايت به حسين قدسيان گفتند تبريك ولادت به حسين چه خبر بود مگر عرش به شور آمده بود خانه ی وحى طربخانه نور آمده بود فرصت سرخوشى و سور و سرور آمده بود ادب و غيرت و ايثار و شعور آمده بود نبوى سيرت و صورت علوى خوى و صفات به گل روى على اكبر ليلا صلوات پسر خون خدا جلوه ی تصوير على نفسش دارد هر آينه تأثير على نعره ی حيدرى‏اش صولت تكبير على برق شمشيرش از شعله ی شمشير على كربلا شيفته ی نبض قدمهايش بود شرح قانون حيات از (اَوَلَسْنا)يش بود هر طرف عطر نفسهاى پيمبر آمد آيه ی ديگرى از سوره كوثر آمد مرد شير افكنى از تيره ی حيدر آمد على اكبر على اكبر على اكبر آمد در شب يازدهم ماه تمام آمده است نه فلك پيش قدومش به قيام آمده است آمده تا گل گلزار شهادت باشد جرعه نوش مى سرشار شهادت باشد نقد جان داده خريدار شهادت باشد غرق خون گرمى بازار شهادت باشد روى او را كه پدر ديد در آئينه ماه گفت: لا حول و لا قوة الا بالله
آسمان باز پر قمر شده است شب اندوهمان سحر شده است به همه سائلان نظر شده است چونكه اربابمان پدر شده است آمد از راه قرص ماه حسين دومين حيدر سپاه حسين خلق و خويش پيمبرى ديگر على اكبر نه،حيدرى ديگر پهلوان دلاورى ديگر تو بگو شير لشكرى ديگر هست پيغمبرى سراپايش به عمو رفته قدوبالايش چهره اش ماه آسمان حرم سايه اش قوت زنان حرم حنجرش گرمى اذان حرم چشم بد دور از جوان حرم مثل عباس سايه ی سرهاست سرپناه تمام خواهرهاست آمد از هر نظر على باشد از همه بيشتر على باشد بازهم يك نفر على باشد چقدر اين پسر على باشد! مثل حيدر قويست او عزمش چند بيتى بگويم از رزمش بين گرد و غبار مى آيد روى مركب سوار مى آيد پسر ذوالفقار مى آيد حيدر روزگار مى آيد عشق مى ريزد از سر و رويش ذوالفقار است تيغ ابرويش پاش تا در ركاب مى افتد دشت در پيچ و تاب مى افتد سر ز تن بى حساب مى افتد به تلاطم عقاب مى افتد بهت در چشمهاى اين دشت است بسكه در حال رفت و برگشت است خوب فهميده رزم فن دارد هنر جنگ تن به تن دارد فن از روبرو زدن دارد اين شگرد از عمو حسن دارد آى لشكر ببين جوان اين است پسر شير نهروان اين است خشم او تيغ و نيزه وشدير است هرنگاهش دو قبضه شمشير است چقدر رزم او نفسگير است نوه ی شير غالبا شير است تيغ مى زد همين كه از چپ و راست ازحرم بانگ ياعلى برخاست رزم با اين جوان گره خورده حنجرش با اذان گره خورده در دهان ها زبان گره خورده ابرويش آنچنان گره خورده كه همه ياد حيدر افتادند ياد آن روز خيبر افتادند رعد و برق است يا كه طوفان است كه دقيقا ميان ميدان است يا جوان حرم رجز خوان است روى لب هاى عمه ها جان است شور و غوغاست در دلش هرچند دارد ارباب مى زند لبخند مى رود دشت را به هم بزند وسط معركه علم بزند خواست تا حرف مى روم بزند ديد بايد كمى قدم بزند پيش چشم پدر جوان مى رفت داشت ازجسم شاه جان مى رفت رفت در نيزه زارها افتاد بين گرد و غبارها افتاد زير پاى سوارها افتاد وسط نيزه دارها افتاد پاى نيزه به پيكرش وا شد به زمين خورد اربااربا شد
خدا را جلوه ی دیگر مبارک یم توحید را گوهر مبارک سپهر نور را اختر مبارک علی بر آل پیغمبر مبارک کند دل دم به دم یاد محمّد که شد تکرار میلاد محمّد خرد را رهبری آگاه دادند جوانان را چراغ راه دادند سپهر معرفت را ماه دادند ولایت را ولی الله دادند ولی الله ولی در بر گرفته محمّد یا علی در بر گرفته سپهر عصمت و تقوی قمر زاد عروس حضرت زهرا پسر زاد به خَلق و خُلق و خو پیغامبر زاد که خیر الخلق را خیر البشر زاد شگفتا باز احمد آفریدند محمّد را محمّد آفریدند سراپا نخله ی طور است این طفل همه نورٌ علی نور است این طفل تمام شور عاشور است این طفل بگو قرآن منشور است این طفل کلام یوسف زهرا گواهی است که او ممسوس در ذات الهی است تماشایش ز زهرا می برد دل تجلاّیش زبابا می برد دل نه او تنها زلیلا می برد دل زاهل البیت یکجا می برد دل حسین بن علی را نور عین است علی آری علیّ بن الحسین است دعای نور در مرآت رویش نوای وحی در خون گلویش حدیث عشق بابا گفتگویش نگاه حضرت عبّاس سویش امامت از جمالش در تجلاّست نگاهش گه به زینب گه به لیلاست دو چشمش چشم حقّ بین پیمبر دو ابرو ذوالفقار شیر داور دو بازو بازوی عبّاس و حیدر دو لعل لب نه، دو یاقوت احمر از او بیت ولایت گشته گلشن حسین بن علی چشم تو روشن سیادت بنده ی او بنده ی او شهادت زنده ی او زنده ی او شرف، ایمان، ادب، پاینده ی او پیام کربلا در خنده ی او چه گویم هر چه گویم بهتر است این تعالی الله علیّ اکبر است این دلش دریای ایمان حسین است درون پیکرش جان حسین است جمالش عید قربان حسین است ببوسیدش که قرآن حسین است به خاکش دل به پایش جان فشانید به چشم و ابرویش قرآن بخوانید سلام الله بر ماه جمالش صفات الله در خلق و خصالش جلال الله زهی قدر و جلالش ولی الله بینای کمالش رخش نادیده شمع محفل ماست زیارتنامه اش لوح دل ماست سلام از مات ای روح معانی علی اکبر رسول اللهِ ثانی نبوّت را کتاب آسمانی ولایت را فروغ جاودانی علی، زهرا، پیمبر، بر تو نازد پدر تا صبح محشر بر تو نازد تو حقّ را از ازل در خویش دیدی تو در قلب پدر شور آفریدی تو دل از هر چه جز جانان بریدی تو بانگ ارجعی را می شنیدی به پاس حقّ مقاوم ایستادی به «میثم» نه به عالم درس دادی
لبخند شعف بر لب ثارالله است خورشید گرفته در بغل یا ماه است این طفل علی ابن حسین ابن علی است یا اینکه محمد ابن عبدالله است
ماه لیلایی ودر قلب حسین جا داری هیبت حیدری وصورت زیباداری نبوی صورت وسیرت،قد وقامت علوی آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری شاعر : اسماعیل تقوایی تا صبح قیامت به قیامت صلوات بر مادر و بر جَّد گرامت صلوات در مأذنه‌ی کرببلا گفته اذان بر ذکر تمامی سلامت صلوات شاعر : مرتضی محمدپور
همه در حیرتم امشب که شب هفده ماه ربیع است و یا یازده ماه شعبان معظم، شب میلاد محمد شده یا آینة طلعت نورانی احمد به سر دست حسین است و یا آمده از غار حرا باز محمد، عجبا این گل نورسته علی اکبر لیلاست، بگو یوسف زهرا است، بگو آییه طلعت طاهاست، بگو دسته گل فاطمه ام ابیهاست، بگو روح بتول است، بگو جان رسول است، سلام و صلوات همه بر خُلق و خصالش به جلالش به جمالش، همه مبهوت کمالش همه مشتاق وصالش، که سراپاست همه آینه احمد و آلش، چه به خلقت چه به طینت چه به صورت چه به سیرت چه به قامت چه به هیبت، همه بینید در این خال و خط و چهره گل روی رسول دو سرا را. آقا علی اکبر مولا علی اکبر مجنون همه عالم لیلا علی اکبر * خانه ی یوسف زهراست زیارتگه پیغمبر اکرم نگه آل محمد به جمالی است که خود شاهد رخسار دل آرای محمد شده اینک، همگی چشم گشودند به سویش، به گمانم که گره خورده دل نور دل فاطمه بر طرّه مویش، شده جا در بغل عمه و آغوش عمویش، نگه ماه بنی هاشمیان بر گل رویش، نفسش نفخه صور و نگهش آیینه نور و قدش نخله طور و به دمش معجز عیسا، به لبش منطق موسی، همه ماتش همه مستش همه دادند به هم دست به دستش، همه گل بوسه گرفتند ز پیشانی و لعل لب و خورشید جمالش همه دادند سلامش همه دیدند به مهر رخ او وجه خدا را. زیبا علی اکبر رعنا علی اکبر ما تشنه ی عشق و دریا علی اکبر * نگه از دامن مادر به گل روی پدر دوخته گوید،چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو، که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو، به خدایی خدا پیشتر از آمدنم بوده دلم در طلب تو، به جز این نیست که باشد حَسَب من حَسَب تو نَسَب من نَسَب تو، به خدا مثل علی در صف پیکار برآرم ز جگر نعره و یکباره زنم چون شرر نار به قلب صف اشرار، که گوید به من احسن به صف کرب و بلا حیدر کرار و زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو و آن غیرت و آن شوکت و عزّ و شرفم احمد مختار، سزد از دل گهواره به عالم کنم اعلام که ای خلق جهان من به نبی نور دو عینم، به همه خلق ندا می دهم امروز که فردا به صف کرب و بلا یار حسینم، عجبا می نگرم در بغل مادر خود معرکه‌ی کرب و بلا را دلدار علی اکبر سردار علی اکبر چون حیدر کرار کرار علی اکبر *** ای نبی روی و علی صولت و زهرا صفت و فاطمه رفتار و حسن خو، تو که هستی که ربودی دل لیلا و حسین و حسن و زینب و عباس و علی را، تو نبی یا که علی یا که حسن یا که حسینی، تو همان خون خدا یا پسر خون خدایی، تو همه صدق و صفایی، تو همه مهر و وفایی، تو به هر زخم شفایی، تو به هر درد دوایی، تو عزیز دل آقای تمام شهدایی،پدر و مادر و جان و همه هستم به فدایت، منم و مهر و ولایت، منم و مدح و ثنایت، منم و لطف و عطایت، منم و حال و هوایت، همه را گفتم و گویم به دو عالم نفروشم کفی از خاک درت را، به خدا سلطنت این است که خاک قدم خیل گدایان تو باشم، ندهم این سمت از دست، به دستم بگذارند اگر مهر و مه و ارض و سما را.
گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات تو همان کتاب حسن احمدی تو همان وجه خدای سرمدی تو همان آینۀ محمدی به جمال بی مثالت صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات ای ولیّ حق و فرزند ولی جدّه ات فاطمه، جدّ تو علی چهره ات آینۀ لم یزلی به چنین قدر و جلالت صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات شب میلاد تو دل نور گرفت ملک از شوق و شعف شور گرفت لب خندان، دل مسرور گرفت به سرور و شور و حالت صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات ای رخت شمع ره هاشمیان آفتاب سپه هاشمیان گفت عباس مه هاشمیان به دو ابروی هلالت صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات ای همه عشق من و تاب و تبم ای ثنایت سخن روز و شبم گل لبخند وصالت به لبم به گلستان وصالت صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات ای رخت آینۀ مصطفوی در تن پاک تو روح علوی صفت و خلق و خصالت نبوی به تو و خلق و خصالت صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات به جمال تو قمر مبهوت است به دعای تو سحر مبهوت است به کمال تو پدر مبهوت است به تو و اوج کمالت صلوات گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات
💖اشبه الناسی به پیغمبر علیِّ اکبری ✨بر حسین بن علی دلبر علیِّ اکبری 💖آیِنه دارِ علی سر تا به پایت حیدر است ✨شیرِ حق را جلوه و مظهر علیِّ اکبری 💖حضرت حق مفتخر از خلقتت یابن الحسین ✨عرش حق را زینت و زیور علیِّ اکبری #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨❣️ #روز_جوان مبارکباد🌺 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
خبر رسیده که آقایمان پدر شده است پسر رسیده؛ پدر صاحبِ سپر شده است جوانِ خوش قد و بالای خانۂ لیلا برای سید و سالارمان ثمر شده است خصایصش شده تلفیقی از نبی(ص) و علی(ع) چهارقل به لبِ هر که با خبر شده است #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨❣️ #روز_جوان_مبارکباد✨❣️
يامهدي ادركني اي ماه! كه در پرده اي از نور نهاني حيف است نيايي وُ بيايد رمضاني حيف است كه با چاي غم وُ لقمه ی هِجرت ما را به سر سفره ی افطار نشاني تا چنگ فراقت، شده زنجيرِ گلويم پايين نبَرَد بغض مرا آبي وُ ناني اي وارث فرياد علياً ولي الله تو حاجت اوقات غم انگيزِ اذاني برگرد كه با دست خود از بام محبت اين سفره ی آلوده ی دل را بتكاني من عبد خطاكار وُ تو مولاي خطاپوش من نيز همان هستم وُ تو نيز هماني جانم به فداي رمضاني كه در آن ماه تو روضه بخواني ، تو مناجات بخواني امسال سر سفره ی آقاي رئوفيم اي كاش تو ما را به خراسان برساني http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
دلم هفت آسمان انبوهی از غوغا، چراغانی زمین تا به ثریا، جنت و طوبا چراغانی بهارِ یامقلب ها شد و تحویل شد این دل ز یُمن مقدمت اعماق قلب ما چراغانی خیابانها ز طاق نصرت گل با صفا گشته گذرها آب پاشیده نفس ها با چراغانی نهال شوق می کارم به هرجایی که می آیی دو دیده بوستان گشته در این زیبا چراغانی زمان، لبریز از شادی، زمین می گردد آبادی ببین عیسی که کرده آسمانها را چراغانی گل نرجس! چنان که سرزدی در نیمه ی شعبان گلستان گشت و دریا گشت هر صحرا چراغانی نمی آید گلی زیباتر از مهدی به دوران ها ز بویش مست عالم، مسنداعلا چراغانی وزد انا هدینا از غزلهای ظهور او اگر آید همه اذهان شوند احیا چراغانی قدومت بس که رحمت آرد و پیوسته نعمت ها ز گوشه چشمتان امروز و هم فردا چراغانی اگر "اَینَ الحَسَن" هایم یکی مقبول گردد لیک دعای ندبه ام هریک شود اما چراغانی به دیدارت امیدی در دلم هر روز جان گیرد دلم شهری ست از امید و یک دنیا چراغانی کجایی بهترین دارایی من در مبادایم مبارک باد روز دیدنت، بادا چراغانی کجایی ای رفیق بهترین ها چون سلیمانی پُراست ایران از این شیران و هست اینجاچراغانی کجایی ای تحمل ها ز هجرت طاق گردیده که در این کنج غم داریم ما تنها چراغانی کجایی دوست ای دست نوازش های هر روزم پدر می گویمت تاکه شوم بابا ! چراغانی کجایی ما به گرمای وجودت سخت محتاجیم نه رویی نه پیامی با چه گو آیا چراغانی بیاخورشید! تا صبحم به نور عشق باشد صبح بیاکه با گل رویت شود یکتاچراغانی بیا علم الیقینت را درونم نشر کن آقا بیا راهی بیاموزم شود اعلا چراغانی بیا تا درس ها درس فداکاریِ دل باشد شهیدان را به رجعت، عالمی بنما چراغانی بیا یک انقلابِ دیگر از جانها بپا فرما جهان را شرق تا غربش دگر فرما چراغانی بیا توحید را توحید، امامت را امامت کن گذر از عدل شد آیین و شد یغما چراغانی بیا و یا لثاراتَ الحسینت را در اینجا گو که آتش هست در جانها شود برپا چراغانی بناکن کعبه ای دیگر ز دین و مذهب و آیین چه احرامی و حجّی؟ با ریا سودا، چراغانی؟ اگر نان شد گران و باب رحمت روی ما بسته برایت کم نخواهم کرد سرتا پا چراغانی اگر در خارج و داخل، کند دشمن مرا تحریم تواند گر بگیرد از دل شیدا چراغانی؟ همیشه زنده هستم من ز خون حاج قاسم ها چراغش روشن ست و هست پابرجا چراغانی همیشه جشن میلادت به جان و قلب می گیرم دراین وسعت بگو (طاهر) که با مولا، چراغانی ۱۸فروردین۹۹
امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر وز زمزمه‌ام بر دل ماند اثری دیگر در سامره می‌بینم قرص قمری دیگر وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر از نسل علی آمد خیر البشری دیگر یا آمنه آورده پیغامبری دیگر طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده چشم همگان روشن نرجس پسر آورده من رحمت بیحد را در سامره می‌بینم من خلد مخلّد را در سامره می‌بینم من جلوه‌ء سرمد را در سامره می‌بینم من عبد مؤیّد را در سامره می‌بینم من طلعت احمد را در سامره می‌بینم من حسن محمّد را در سامره می‌بینم مرآت جمال حق، توحید تمام است او تا دهر، خدا دارد، بر خلق، امام است او ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین آیینه شو و آنگاه آئینه‌ء یکتا بین رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین هم موسی عمران را در وادی سینا بین در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را خوبان دو عالم نه، پیغمبر خاتم را امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس بر گرد گل روی دلجوی گل نرگس خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس خوردیم شراب نور از جوی گل نرگس تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس دل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس پیوسته سلام الله بر نرجس و مولودش بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید در طلعت او دیدند آئینه‌ء احمد را مانند علی می‌خواند قرآن محمّد را اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت هم آیه‌ء قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفت آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم من طوطی گویای گلزار شهیدانم من روشنی چشم بیدار شهیدانم من آینهء سرخ رخسار شهیدانم من محییِ ایثار و آثار شهیدانم من وارث مظلوم انصار شهیدانم من منتقم خون سالار شهیدانم گلواژه‌ء "جاء الحق" بر دست جهانگیرم نقش "زهق الباطل" بر تیغه‌ء شمشیرم.... طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو بشکافته دریا را موسی به عصای تو بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو از چاه برون آمد یوسف به دعای تو داوود زبورش را خوانده به نوای تو یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو قرآن به تو می نازد داور به تو می بالد زهرا به تو دل داده حیدر به تو می بالد ای سرمهء حورالعین از خاک سر کویت ای ملک دو گیتی پر از بانگ هیاهویت جان دو جهان بسته یکسر به سر مویت سی جزء کتاب الله بسم اللَّه ابرویت آیات ظفر نقش است، بر مصحف بازویت تصویر خدا پیدا در آینۀ رویت ای روی تو نادیده دل برده ز دلداران باز آ که براندازی بنیاد ستمکاران ای با همگان مونس ای در همه جا تنها ای بی تو ز خون دل دریا شده دامن‌ها تا چند زمام دین در سلطه‌ء رهزنها تا چند جهان لبریز از گریه و شیون‌ها تا چند خزان حاکم در دامن گلشن‌ها تا چند بود قرآن بر نیزه‌ء دشمن‌ها ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی توحید، ولایت، دین، ایمان، به تو می نازد تورات، زبور، انجیل، قرآن، به تو می نازد جود و کرم و عفو و غفران به تو می نازد فضل و شرف و علم و عرفان به تو می نازد جنّ و ملک و حور و انسان به تو می نازد بیش از همهء عالم ایران به تو می نازد من «میثم» این کویم اوصاف تو را گویم اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم
گفتم به دل، که گاه نیایش شب دعاست پرواز کن که مقصد من «سُرّ من رآ»ست آنجا که دیده‌ها، پلی از آب بسته‌اند یعنی دخیل اشک به «سرداب» بسته‌اند تکرار کن به زمزمه در سجده و رکوع ای دیدگان شب‌زده! «فَلْتَذْرَفِ الدُّموع» الهام، کم گرفتی از آن فاطمی نَفَس با خود حدیث نَفْس کن، ای مانده در قفس یکبار خوانده‌ای، که جوابت نداده‌اند؟ آتش گرفته‌ای تو و آبت نداده‌اند؟ محبوب نازنین سراپردهٔ خداست در کائنات، رحمت گستردهٔ خداست چون روح، در تمامی اعصار جاری است جان جهان، ذخیرهٔ پروردگاری است سنگ بنای کعبه، سیاهی خال اوست وجه خدای جَلَّ جَلالُه جمال اوست جان بی‌فروغ طلعت او جان نمی‌شود او حجت خداست که پنهان نمی‌شود روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را احلی من العسل کند این جام زهر را آن روز، روز سلطنت داد و دین رسد یعنی زمین، به ارث به مستضعفین رسد پر می‌کند ز عدل خود این خاک تیره را آیینهٔ بهشت کند، این جزیره را یوسف به بوی پیرهنش زنده می‌شود دل‌های مرده با سخنش زنده می‌شود ماه مدینه ـ آنکه بر او از خدا درود ـ با یازده ستارهٔ روشنگر وجود گفتند آسمان و زمین بی‌قرار اوست گفتند: گردش دو جهان بر مدار اوست گفتند: کعبه چشم به راهش نشسته است صبح از دریچهٔ سحر آیینه‌دار اوست گفتند: روز جلوهٔ آن آخرین امام پیغمبری مسیح نفس در جوار اوست گستردن عدالت و قسط و برادری در جای جای گسترهٔ خاک، کار اوست نقش حدیث «اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی» تصویر قدر و منزلت انتظار اوست یک نکته از هزار بگویم که منتظر خود در میان جمع و دلش بی‌قرار اوست در چارراه حادثه، در جاری زمان احساس می‌کند که کسی در کنار اوست تقواست شرط اول آیین انتظار هر بیدلی گمان نکند یار، یار اوست آن‌کس که دل به جلوهٔ موعود بسته است آفاق بی‌کران، همه در اختیار اوست وقتی که شاملش بشود لطف محضِ یار شاید که ادعا بکند، «مهزیار» اوست او را بخوان در آینهٔ ندبه و سمات فرزندی از سلالهٔ طاها و محکمات روی لبش تلاوت لبیک دیدنی‌ست آری دعای او به اجابت رسیدنی‌ست احیاگر معالِم دین خداست او شمس‌الضحای روشن و نورالهداست او... ای دل! که گفت با تو که غرق گناه باش؟ با ما به عزم توبه بیا، عذرخواه باش خورشید پشت پرده نه، ما پشت پرده‌ایم آیینهٔ تجلّی خورشید و ماه باش گر چشم پاک داری و آیینهٔ زلال تا دوردست عشق سراپا نگاه باش ماه تمام اگر طلبی، نیمه‌های شب در جذر و مدّ سلسلهٔ اشک و آه باش آن کس که هست چشم به راه قیام سبز «خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش» شرط حضور محضر او، پاکی دل است نزدیک شو به خیمهٔ او، مرد راه باش باید سلام کرد به تسبیح یاد او بر صبح و بر سپیده و بر بامداد او بر او درود و خیر کثیر وجود او بر حالت قیام و رکوع و سجود او عمرش، چو قامت ابدیّت بلند باد حزبش بلندپایه و پیروزمند باد "ای حُسن مطلع همهٔ انتخاب‌ها" تو آفتاب حُسنی و ما در حجاب‌ها مضمون بکر و ناب «مناجات جوشنی» فرزند اختران درخشان و روشنی ای یک اشارهٔ لب تو «سابِغَ النِّعَم» یک نغمهء دل شب تو «دافِعَ النِّقَم» چشمان ما غبار گرفت و نیامدی دامان انتظار گرفت و نیامدی دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک خواندم «متی ترانا» گفتم «متی نراک» «یا ایها العزیز» ببین خسته حالی‌ام چشمان پر ستاره و دستان خالی‌ام ماییم آن خسی که به میقات آمدیم شرمنده با «بضاعت مزجات» آمدیم شام فراق سورهٔ والیل خوانده‌ایم یوسف ندیده «اَوفِ لَنا الکَیل» خوانده‌ایم دل‌ها ز نکهت سخنت، زنده می‌شود عالم به بوی پیرهنت، زنده می‌شود صبح وصال تو، شب غم را سحر کند آفاق را نگاه تو زیر و زِبَر کند موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست شهر مدینه چشم به راه ظهور توست تنها نه از غمت دل یاران گرفته است چشم بقیع تر شده، باران گرفته است شعر «شفق» حدیث زبان دل من است تکرار نام تو ضربان دل من است ( )
رسیدنش نفسی تازه داده دنیارا همان مسیح که احیا کند مسیحا را همان که یوسف کنعان به شوق دیدارش شده ست مشتری پا به قرص بازارش همان که چهره ی او نور فاطمی دارد کنار گونه ی خود خال هاشمی دارد خدا کند بپذیرد مرا به خادمی اش سپید بخت شوم مثل خال هاشمی اش سلام یوسف زهرا خوش آمدی آقا امید آخر دنیا خوش آمدی آقا سلام یوسف زهرا تورا صدا کردم برای آمدنت آمدم دعا کردم نگو که فاصله ی ما هزار فرسنگ است ببین که مادر پیرم چقدر دلتنگ است  عزیز فاطمه عمریست بی تو دربدریم هزار جمعه گذشت و هنوز بی خبریم عزیز فاطمه آقا کجاست خانه تو؟ گرفته است دل تنگ ما بهانه تو؟ تو آخرین پسر خانواده ی ماهی تو آبروی زمینی بقیه اللهی...
گرچه رخت هنوز در پرده ست ولی دلم هوای تو کرده ست دوباره بر سرم زده هوایت برآن شدم که جان کنم فدایت نیامدی به هجرتو اسیرم بیاکه در فراق تو نمیرم کشت مرا غربت این انتظار بیا تو ای گل همیشه بهار بخاطر روی کبود مادر به پهلوی شکسته در پشت در زِ بهر آن صورت نیلی شده که نیلی از ضربه ی سیلی شده به انتقام مادرت کن قیام قیام کن برای این انتقام بیا تقاص دل زهرا بگیر تقاص خون سینه اش را بگیر هدیه شده بهر دل مهدوی مثنویِ محقر معنوی
‏«امشب» بگو‌ میان قُنوتت به صد نیاز «عَجّل علی ظُهورکَ یا فارسَ الحِجاز» هر دم بگو به اشک روان رو به آسمان «عَجّل علی ظُهورکَ یا صاحِبَ الزَمان» 🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋
در جهان ، سَروَر بشر آمد که برون از صدف ، گهر آمد جان جانان ومهدی'عج'موعود صاحب الامر'عج' دادگر آمد تهنبت بررسول'ص'مرسل حقّ دین او را ، که راهبر آمد به علی'ع' شادباش پی در پی ولی امر حقّ ، ظفر آمد مادرش رابگوکه زهرا'س'جان دشمن خصم پشت در آمد هستی فاطمه'س'که بُد مهدی نرگسش'س' را، کنون ثمر آمد مجتبی 'ع' را بشارت میلاد که ازو هم چنین پسر آمد مژده بادا ز حقّ حسینم'ع' را دشمن کوفیان شرّ آمد هم بسجّاد و باقر و صادق'ع' شادباش، این چنین قمر آمد و بموسی وبر رضا و جواد'ع' تهنیت ، نور هر بصر آمد بر امام نقیّ و عسگری'ع' هم ز خدا ، هدیه ای دگر آمد عسگری را درود حضرت حقّ کز چو اویی پدر ، پسر آمد و سلام خدا بمادر او که گل نرگسش'س' ثمر آمد تهنیت ، بر تمام عالمیان دل و جان هر آن بشر آمد همه جانها نثار خاک رهش عالمی را که تاج سر آمد و تذکّر به ظالمان جهان بر سرشّان ، ز حقّ تبر آمد جان صفاده بمهر او (پیمان) منتَظِر بودی ، منتَظَر آمد ♡(پیمان شاعر)سرآبادانی♡
نـمی دانم بـگریم یـا بخندم به شـادی دل ببندم یـا نبندم که صدها نیمه شعبان آمد و رفت نیامـد دلـبـر گـیسـو کـمنـدم...😭
ناسپاسی ست اگر مایه ی عارش باشیم بی تفاوت به غم ایل و تبارش باشیم اُف به دنیا که نشد آینه دارش باشیم ((با کدام آبرویی روز شمارش باشیم)) ((عصرها، منتظر صبح بهارش باشیم)) هر کسی رابطه با عالم بالا دارد دل و دین در گِرُوِ حضرت مولا دارد دوست از دوست فقط دوست تمنّا دارد ((کاروان سحـرش مال هـمـه،جـا دارد)) ((تا که جا هست،چرا گرد و غبارش باشیم؟)) درد اینجاست که از بس دل ما بی درد است یازده قرن گذشته ست و بیابان گرد است این همه غم چه به روز دل او آورده ست؟ ((سالها منتظر سیصد و اَندی مرد است)) ((آن قَدَر مَرد نبودیم که یارش باشیم)) سر و کارش که به ما مردم خودخواه افتاد یوسف از جهل خودی ها به تَهِ چاه افتاد پس به زندان نه به اکراه به دلخواه افتاد ((سال ها در پی كار دل ما راه افـتاد)) ((یادمان رفت ولی در پی کارش باشیم)) گیرم از لطف به ما نیز کمالاتی داد فرصتی در پی جبران خساراتی داد موقع گریه به ما حال مناجاتی داد ((گـیرم امروز بـه ما اذن ملاقاتی داد)) ((مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم)) چه قَدَر گوش نواز است صدای قدمش! همه گویند که ((عشق است صفای قدمش)) می نویسیم پس از سجده به جای قدمش ((ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش)) ((حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟)) سحری هم دَرِ این خانه به ما جا بدهید مژده ی وصلِ مرا با گُلِ زهرا بدهید گرچه امروز به ما وعده ی فردا بدهید ((اگـر آمـد خـبـر رفـتـن مـا را بـدهید)) ((به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم)) تضمینی از غزل مهدوی استاد علی اکبر لطیفیان ابیات داخل پرانتز برای جناب است.
شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیه الله آمد با جلوه ی سجاد و ابوالفضل و حسین یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد
تبریک که ماهِ صلوات است این ماه میلادِ سفینه ی نجات است این ماه یعنی که ، از مقدمِ گلهای بهشت لبریز زِ خیر وُ برکات است این ماه!