🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۳۷
این که استادفروخته ی خودمونه, باورم نمیشد مهرابیان!!!!! از مهره های اصلی انجمن باشه,مرتیکهی.... حقوق از بیت المال مسلمانان میگیره وعلیه مملکت جاسوسی میکنه...😠
درهمین حین یک هایس سفید رنگ از راه رسید,من فکرمیکردم قاهره اخر خطته,اما اشتباه میکردم
معینی اشاره کرد سوارشیم,.
بدون تعارف ,سریع اولین نفر ,ردیف اخر کنار پنجره نشستم,دوست نداشتم هیچ کدوم از مردها کنارم بنشینن,
پشت سرمن ,مهرابیان باکمال پررویی نشست کنارم!!!!
هنوز تو بهت کارش بودم,
سرش را آورد پایین وگفت
_(آینده از آن ماست دختر اقامحسن)...
من چشام قد دوتا گردو شد,یعنی مهرابیان.....!!!؟؟؟؟ تمام کینه ی قبل تبدیل به احساس امنیت شد, امنیتی ناشی از بودن,
مهرابیان, اهسته طوری اطرافیان متوجه نشوند توگوشم گفت:
_خانم سعادت برای در امان ماندن از گزند مردان , من باید نقش عاشق دلسوخته شما را بازی کنم تا هیچکس به فکر(دورازجون) تصاحب شما نباشد.
سرخ شدم وسرم راتکان دادم.
هایس حرکت کرد....
معینی نزدیک راننده نشست,هرچی صبر کردیم,یک ساعت ,دوساعت و...,هایس نایستاد,
نمیدونم مقصدشون کجا بود.
توراه یه خورده,خوردنی تعارفمون کردند ,
معینی ,برخوردهای مهرابیان رابامن میدید , اخمهاش تو هم میرفت.
دو تا زن دیگه هم بامردا میگفتن و میخندیدند از هفت دولت آزاد بودند.
شب شده بود وماهنوز تو راه بودیم,..... هرازچندگاهی میایستاد مثل این بود که به پلیسی,چیزی برخورد میکرد اما بدون هیچ مزاحمتی راهش را ادامه میداد.
سرم رااوردم پایین واهسته از ,مهرابیان سوال کردم,
_به نظر شما مقصدشون کجاست؟
مهرابیان گفت :
_اینکه معلومه ,یکی از شهرهای اسراییل..
وااای یعنی ما میریم تو دل .....
بالاخره طرف صبح رسیدیم,.....
مارا به اقامتگاهمون بردند وبه هرکس یک اتاق دادند.سفارش کردند که خوب استراحت کنید,چون عصر جلسه ی مهمی درپیش داشتیم.
منگ بودم,اصلا نمیدونستم توکدوم شهریم, مهرابیان هم که مدام تذکرمیداد
سوال نکنم,
حرکت مشکوکی نکنم و...
گیج ومنگ خودم راانداختم روی تختم...
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۳۸
عصر رفتیم جلسه,خیلی سوالات داشتم که میبایست از مهرابیان بپرسم,
متاسفانه روی هرصندلی,اسم شخصی که میبایست بنشینه راچسپانده بودند ومن کنار مهرابیان نبودم.
سالن بزرگی بود ,,,,
انواع واقسام نژادها از هرنوع زبانی آمده بودند,برای هرکسی یک هدفن تعبیه کرده بودند تا صحبتهای سخنران را با زبان خودمون بشنویم,
اما چیز جالبی که زیاد جلب توجه میکرد این بودکه اکثر #سربازان_نظامی که میدیدیم و متوجه میشدند ایرانی هستیم,شکسته وبسته فارسی صحبت میکردند.
یک سربازه بود خیلی به من ارادت نشون میداد, تو یک فرصت مناسب خودش را رساند، به من وبا همون لهجه ی شکسته اش گفت ,
_من دیوید هستم ,شما کی هستید؟
منم گفتم:
_من هما هستم.
دیوید:
_اوه هما,,هما,,زیباست....
باتعجب گفتم:
_شما میتونید فارسی صحبت کنید.؟؟
سرش راتکان دادوگفت:
_اینجا ,مدرسه,کالج وحتی درنظام,آموزش زبان فارسی #واجب,این #قانون تصویب شد.
باخودم فکرمیکردم,،،
چقد این یهودیا زرنگن و قانون تصویب میکنند تا سربازاشون ازدوران مدرسه,فارسی یادبگیرند ,و مطمینا ازاین علمشان درراه #جاسوسی بهره ها میگیرند,
👈کاش مسولین ما هم کمی از,این زرنگی یادمیگرفتند وچشم وگوش بسته,سندهای کثیفی مثل × ۲۰۳۰ ×که اعتقادات کودکان ماراازدوره ی مهدکودک تغییرمیده وبه سمت انحراف میکشونه,مثل آب خوردن تصویب نمیکردند, 👈این دشمنان علاوه بربرنامه ریزی روی کودکان خودشون برای کودکان ما هم برنامه ها ریختند,.........
کاش ازخواب غفلت بیرون آییم...!!!!!
درهمین افکاربودم
که سخنران ,بالای سن رفت,پیرمردی مخوف که من باچشم خودم هاله های سیاه اطرافش رامیدیدم.
🎤_به نام یهوو, خدای انسان وجن و شیطان و....ما قوم برگزیده ی دنیاییم و در ارض موعود ساکن شدیم,به راستی که تمام دنیا تحت سیطره ی ما به اهداف بزرگمان خواهند رسید و هرکس که بااین اهداف و عقاید مخالف باشد دراین دنیا جایی ندارد و باید از صحنه ی روزگار محو شود
وسپس اشاره کرد به وسیله ای پاندول مانند درکنارش وگفت:
🎤_همگی به این نگاه کنید که مانند جهان ما درنوسان است
خدای من چقد اینا خبیثند.,
میخواست یه جواریی همه را هیپنوتیزم کند, اخه علم ثابت کرده هرچه دراینجور خوابهای مصنوعی بر روح ما القا شود ,
ناگزیر درضمیرناخوداگاه ما ثبت میشود وما دردنیای واقعی تمام تلاشمان رامیکنیم تا به این ثبتیات روحمان برسیم.
آروم دکمه ی ثبت دوربین را زدم ,,,,
تااین لحظه ها را ذخیره کند وچشمهام را بستم تانگاهم به پاندول جادویی نیافتد..
تا اونجایی که میدیدم ،
جمعیت همه مسخ شده بودندوگاهی همراه سخنران ,صحبتش را تکرارمی کردند.
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۳۹
همه باهم تکرار میکردند:
👤_ما قوم یهود ,قوم برگزیده بر روی زمین هستیم و شما هم هریک با دینها و زبانها و قومیتهای مختلف انتخاب شده اید تا در خدمت یهود باشید و برای دستیابی به هدف کلی این نظام,تمام توانتان را بکار گیرید.
همانا تا شیطان زنده است این دنیا برپاست, ما بوجود امدیم تا با تلاشمان , سلطنت ازدست رفته ی جنیان رابه آنها بازگردانیم,ما برای #بقای_شیطان_بزرگ,ا زجان ومالمان میگذریم و....
جمعیت به طور ناخوداگاه, امثال این جملات راتکرار میکردند. وبی شک تمام توان خود را برای رسیدن به محفوظات ذهنیشان میکردند......
🎤_ما درسراسردنیا ,درکشورهای مختلف, در شهرهای بزرگ و تاثیرگذارشان تونلهایی حفر نمودیم تاعلاوه بر کسب اطلاعات ,برای هدفی بزرگترکه انفجارهمزمان تونلها میباشد, از آن استفاده نماییم,به شما بشارت میدهم از پیروزی قریب الوقوع , سرورمان,عزازیل عزیز,ابلیس کبیر وشیطان بزرگ.....
سخنران پیر,ملت را بنده ی بی قید وشرط شیطان میکرد....
درطول جلسه,گرمای شدیدی درجریان بود واگرخوب نگاه میکردی,جمعیتی عظیم از ابلیسانی کریه المنظر ,میدیدیم.
فک میکنم با این خواب مصنوعی ,
ذهن بیشتر شرکت کننده ها, هواخواه اهداف شیطان پرستانه ی یهودشد.
بعد ازساعتی نفسگیر ,
نیم ساعت تنفس دادند تا جلسه علمی راشروع کنند.
خیلی نامحسوس دوربین راخاموش کردم....
مهرابیان راپیدا کردم,
دو ردیف بالاترازمن نشسته بود.
برای هواخوری به بیرون سالن رفتیم.
سرم رابردم کنارگوش مهرابیان وگفتم:
_استاد..
مهرابیان:
_سعید هستم, امیدوارم به خواب مصنوعی نرفته باشید.
من:
_نه استاددد, ببخشید اقای محرابیان، حواسم بود.....میخواستم بپرسم , موادغذایی که اینجا برامون میارن ,اشکال نداره,یعنی حلال هست؟ گوشتاش گوشت چیه؟؟ذبح شرعی میشن؟
مهرابیان لبخندی زد وگفت:
_نترسید ,این یهودیا درمصرف مواد غذایی وحتی طبابتشون از ما مسلمان ترند...
من:
_مسلمان تر؟؟یعنی چه؟؟
مهرابیان:
_این انسانهای خبیث با تمام وجود به حقانیت دین ما اگاهند ومیدونن,دستورات غذایی وطب سنتی ما که ازمعصومین رسیده, تنها راه حفظ سلامتی هست.بدون شک تمام روایات معصومین رابررسی کرده اند وگاهی دستکاری میکنند بین مردم رواج میدهند تافقط #خودشون ازنعمت سلامتی برخوردارباشند, هرچه خوردنی آوردند بخورید, فقط نوشیدنیهایش را لب نزنید,همه الکل دارند.
درهمین حین ,دیوید نزدیک ما شدوگفت:
_هما بیا بامن تا پذیرایی کنم.
بلند شدم ونگاه کردم طرف مهرابیان...
واااای بلابه دور ,مثل اینکه باورش شده من باهاش نسبتی دارم,رگهای گردنش تیر کشیده بود.
روکردم طرف دیوید وگفتم:
_اقا سعید,
و به مهرابیان گفتم:
_اقاسعید شماهم با من همراه بشید.
کم کم جمعیت داخل سالن شدند
واینبار یک مرد جوان که ازچشماش شرارت میبارید ,بالای سن رفت...
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۴۰
این سخنران هم درابتدا,
اراجیفهای قبلی رابه اختصارتکرار کرد درادامه اش گفت:
🎤_ما درزمینه ی علمی وتولید مواد خوراکی به علمهایی دست یافتیم که در اینده ای نچندان دور مارابه هدف اصلیمان میرساند وآن روز زمین فقط در دست قوم برگزیده ی یهود و خدمتگزاران خالص این قوم هست وبس. ما با دستکاری در ژنتیک انواع محصولات از گندم و جو و ذرت و...تا حتی شیر و گوشت و...محصولات جدید که به نظر مفید و مقرون به صرفه میاید , تولید کردیم,اما درحقیقت با عرضه ی این مواد به جهانیان ,به طورنامحسوس وبه مرور زمان بامصرف مستمراین محصولات, انواع بیماریهای لاعلاج سراغ مصرف کنندگان خواهد امد. این مواد درکشورهای دیگر به #موادتراریخته مشهور شده که ما تولید میکنیم وشما تبلیغ مینماید اما هرگز برای خودمان استفاده نمیکنیم,با این روش در آینده ,تنها, نسل مابرگزیدگان, سلامت باقی خواهند ماند. مابادستکاری ژن یک گوسفند , بزهایی خلق کردیم که دوبرابر یک گاو شیرمیدهند,این شیر راشما,برای دیگران عرضه میکنید,اما خود مصرف نمینمایید ,زیرا مصرف این شیر در درازمدت انواع واقسام بیماریها رابوجودمیاورد,اگر در این شهرقدم بزنید ,کارخانه های متنوعی ازانواع نوشیدنیهای گازدار راخواهید یافت ,اما #فروش این نوشدینها درسراسر خاک اسراییل #ممنوع و #تخلف به حساب میاید, اینها فقط برای صادرات وضربه زدن به نسلهای مخالف قوم برگزیده زمین است....
هرچه که بیشتر میگفت,.....
متأسف تر میشدم,اینها که خود را فدایی شیطان میدانستند تا کجاها رفته اند و مسولین ما هم که دم از دین وخدا میزنند درگیر زر ودنیای خود هستند.
اخر غفلت تاکی؟!!!!
چراباید مجوز اینچنین محصولاتی توسط, سردمداران کشور ,فقط برای سودی مادی, داده شود وباجان وسلامتی مردم بازی شود؟؟
اخر چرااااا؟؟...
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
پارت ۲۶ تا ۴۹ تا آخر رمان🔯🇮🇷👇👇👇👇
بقیه رو ظهر میذارم خیلی خستم شما هم برید لالا😅😅😅 ۹ تا پارت دیگه مونده صبح یا ظهر میذارم😇🌸🍃
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۴۱
🎤_مابرای رسیدن به اهدافمان باید برخاورمیانه تسلط کامل داشته باشیم,فعلا که خیلی ازکشورهای منطقه ,به گونه ای تحت تسلط ما هستند و دو نقطه ی مهم خاورمیانه ,یکی کعبه قبله ی مسلمین ودیگری بیت المقدس,سرزمین برگزیده, کاملا تحت سیطره ی ما هستند. #فقط_کشورایران است که باید یا #ازمیان برداشته شود و یا #تغییر رژیم حاصل شود و اگر این دو ناموفق بود باید باحداکثر توان سعی در #ناامن_کردن این کشورداشته باشیم ,از هر راه ممکن دراین کشور #اغتشاش ایجاد کنیم ,یکی از مهم ترین پایه های مقاومت واتحاد ایران, #رهبری انهاست ,ما باید باترفند وحیله رهبریشان را #تضعیف کنیم, باید ذهن جوانانشان رانسبت به رهبری #مکدر کنیم, اگر رهبری انها یا باصطلاح خودشان ولایت فقیه در اذهان عمومی بد جلوه داده شود ,تضعیف ودرنتیجه یکی از پایه های استقامت ایران فرو میریزد,
در مرحله ی دوم ذهن مردم را نسبت به مقوله ی #مهدویت وانتظار فرج امام زمانشان, #منحرف کنیم , #شهادت_طلبی راکه از #محرم و #عاشورا ریشه در خون شیعیان ایران دارد از آنها بگیریم
👈واین برقرار نمیشود مگراینکه جوانانشان رابه #انحطاط کشانیم واز دین دورشان نماییم,ما باید دربین ,فرقه ها وقومیتهای ایران رخنه کنیم وبین انها #تفرقه بیاندازیم واینگونه ما بر کل منطقه احاطه ی کامل خواهیم داشت....
^^^^^
خیلی پست وحقیر بودند
که باحیله ,اهدافشان را عملی میکردند,
از همه ی سخنرانیهایشان فیلم گرفتم، و عزمم راجزم کردم تا در کشور عزیزم #روشنگری کنم وتاجایی میتوانم جوانان ساده انگار ودهن بین را روشن کنم.
بالاخره تمام شد,
بعدازصرف شام به اتاقهایمان رفتیم,
فردا برای یهودیان عید(پوریم)یاهمان جشن کشتارایرانیان بود وحتما مراسمات خاصی داشتند.
خداراشکر که تابه حال به خیر گذشته بود, اما خبرنداشتم,فردا چه روز سخت و پر از ترسی درپیش دارم و چه اتفاقات ناخوشایندی, قراراست برایم رخ دهد.
امروز,روز پوریم است ,
اول صبح,ماراسوارماشین کردند تا به جایی دیگه انتقال دهند.
در ماشین ,مهرابیان ,کنارمن نشست,بقیه هم مشغول صحبت باهم بودند.
ازمهرابیان سوال کردم:
_به نظرتان کجا میبرنمان؟
مهرابیان:
_احتمالا ,بیت المقدس...
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۴۲
یه جورایی خوشحال بودم,
اخه ازنزدیک,قدس,قبله ی اول مسلمین را میدیدم.
بالاخره باتمهیداتی زیاد مارا درمکانی پیاده کردند,
به محض رسیدن به آن مکان ,
برخلاف صداهای ماورایی که از جای جای ان مکان میشنیدم,صداهای ترسناکی که از اجنه خارج میشد.
برخلاف این صداها,آرامشی عجیب بر روح وروانم مستولی شد,یک آن میل به اقامه ی #نماز وارتباط #باخدا درمن فزونی یافت.
خودم رابه دیوید که همراهمان بود رساندم وگفتم:
_اینجا کجاست؟
دیوید:
_اینجا,معبد سلیمان یاهمان, بیت المقدس (قدس)....
اصلا باورم نمیشد ,
اخه تاجایی به ما نشان دادهاند, قدس, مسجدیست باگنبد طلایی رنگ,اما اینجا خبر از ان گنبد نبود.
ازمهرابیان سوال کردم:
_اقای مهرابیان,من اینجا به شدت احساس معنویت بهم دست داده ,میگن اینجا قدس هست,اما همانطورکه میبینی خبری از اون قدس معروف نیست.
مهرابیان:
_درسته,بیت المقدس اصلی,این مکان است, اون گنبد طلایی رنگی که این صهیونیستهای خاین به عنوان قدس به ما نشان میدهند, مسجد(صخره) هست, صهیونیستها به دلیل عملیاتهایی که در قدس انجام میدهند,ماهیت اینجا را اشکار نمیکنند تا باخیال راحت به اهدافشان برسند...از ازل خداوند اراده کرده دونقطه ی مشخص و مقدس درزمین مشخص باشند, یکی #کعبه ودیگری #قدس است.بیت المقدس نزدیکترین نقطه به آسمان است, محل معراج پیامبر ص از زمین به آسمان همین بیت المقدس میباشد وآن حالت روحانی که به شما دست داد ,بی شک به همین دلیل است.معبد حضرت سلیمان علیهالسلام درهمین مکان بوده,اینجا پراز رازورمزاست,سلیمان, پیامبری بود که علاوه برپیامبری,حاکمیت هم داشت ,یعنی پادشاهی میکرد,پادشاهی بر انسان وجن.معبد حضرت سلیمان توسط اجنه ساخته شده,این پیامبر بزرگوار در زمان خودش باجادو.وجادوگری وجن گیری مبارزه کرد وتمام ادوات جادوگری را درجایی از معبد دفن نمود .وشایدبه همین دلیل است که قوم یهود ازاوکینه به دل گرفتند.
درهمین حین دیوید به طرف ما امد و بحثمان ناتمام ماند.
دیوید گفت:
_بیاییدقبل ازجشن اطراف رانشانتون بدهم .
با مهرابیان راه افتادیم,
ازنظرمن ,این مکان بسیار زیبا ومعنوی بود ,حیف که شیاطین اداره اش میکردند.
همینجورکه اطراف رانگاه میکردم,
چشمم افتاد به دری که از دور اصلا دیده نمیشد,صداهای وحشتناکی از داخلش میامد ونور سیاه رنگی احاطه اش کرده بود.
دیوید ,امتداد نگاهم را دنبال کرد وگفت:
_نه,نه,اونجا ممنوع هست,
یک کارت راازجیبش در اورد وگفت ,
_فقط بااین باز شد,هیچ غیر یهودی وغیر اسراییلی را به انجا راه نداد...
رفتیم به مکان جشن,
همه ی به اصطلاح بزرگانشان جمع شده بودند ونفری یک جام ش ر ا ب را دردست کنار هم روبه آسمان گرفته بودند و یک عبارتی راتکرارمیکردند...
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷
🇮🇷✨✨🇮🇷🇮🇷✨✨🇮🇷
🌴رمان آموزنده، بصیرتی و امنیتی #دام_شیطانی
🌴قسمت ۴۳
بازبان عبری,تکرار میکردند.
کنار مهرابیان بودم ,چشمم به جمعیت بود واما,فکرم دنبال اون در مرموز.
مهرابیان:
_خانم سعادت,میدونم به چی فکر میکنید, اونجا احتمالا یکی از تونلهای مخفی هست که این شیاطین برای مقاصدشان حفر کردند, اگر بخواهی نزدیک انجا بشوی,بی شک بهت مشکوک میشوند .
من:
_اما فکرم درگیرشه,من باید اونجا راببینم,... اگه دیدم برای شما هم فیلم میگیرم آقای مهرابیان
مهرابیان:
_خانم سعادت,این اخرین تذکرمه ,دیگه نمیخوام بحث کنم,موقعیت خودمون رابه خطر نیاندازید,باکنجکاوی بچه گانه تان,
ما بچه شیعه ها خیلی زرنگترازاین یهودیای شیطان پرست هستیم وکاملا میدونیم تو اون تونل چی میگذره,بعدا بهت میگم,فقط خواهشا حرکت خطرناکی نکن.من مراقبتم هااا
من:
_چشم
اما درحقیقت داشتم نقشه میکشیدم که چه جوری به هدفم برسم.
به همه ش ر ا ب تعارف میکردند ,
اخه یکی ازاحکام ورسومی که در روز پوریم , یهودیان انجام میدهند نوشیدن ش ر ا ب تا حد جنون هست.
اما برای من که ادعای شیعه بودن و پیرو مولا علی علیهالسلام بودن دارم ,این نوشیدنی مثل نجاست میمونه....
پس حتی نگاهی هم بهش نمیاندازم چون از دیدنش هم حال آدم بهم میخوره,
در روایات زیادی ازمعصومین داریم که:نوشیدنی هر روز ابلیس(شراب الکلی) هست وچه خوب اینجا باچشم خودم میبینم ابلیسکهایی که بااین نوشیدنی ,سرمست میشوند...
چشمم به دیوید افتاد,
بس که نوشیده بود,هیچ درکی از اطرافش نداشت...
وای خدای من دررررسته,راهش همینه.....
فقط باید مهرابیان راقال بزارم.
🌴ادامه دارد...
❌خواندن این رمان برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود.....
✨ نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷✨🇮🇷