eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
239 ویدیو
37 فایل
💚 #به‌دماءشهدائنااللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🥹🤲 . . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون🫠 https://harfeto.timefriend.net/17350393203337 . ‌. ❤️نذرظهورامام‌غریبمان‌مهدی‌موعود‌عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف🫡 . ✍️رمان‌شماره ♡۱۴۵♡ درحال‌بارگذاری😍...
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️🍃❄️🍃❄️🇮🇷🍃❄️🍃❄️🍃رمان فانتزی، آموزنده و درحال نوشتن... ❄️ 🇮🇷قسمت ۱۷ و ۱۸ فاطمه مات و مبهوت حرف‌هایم، به من خیره شده بود و من چشمم به آسمان بود. اشک آهسته از چشمم سرازیر میشد و بین محاسنم پایین میرفت... بعد از تمام شدن حرفم نیم‌نگاهی به او کردم که چشمان اشکبار او رو دیدم.... _فقط خواهش میکنم بین خودمون باشه. شما اولین و آخرین کسی هستید که براش تعریف میکنم صاف روی نیمکت نشست: +حتما. چشم با بلند شدن من او هم بلند شد و به سمت خونه خاله رفتیم تا برسونمش... _من میخوام زندگیمو، همسر آینده‌م رو، و تموم دار و ندارم رو خانوم‌جان کنم. این بهترین هدیه روز مادر هست که از یه مادر گرفتم. نمیدونم جوابتون چیه، اینو گفتم که بدونید زندگی کردن با من چجوریه... نزدیک خونه خاله رسیدیم: _این بار نشد بریم بیرون به حاجی قول داده بودم که نیمساعت بیشتر نشه +نه میدونم. اشکال نداره به خونه اشاره کردم: _بیام تا دم در؟ +نه ممنون خودم میرم. تا همین جا هم لطف کردین. بااجازه... بعد از رفتنش دیگه نَایستادم. و وقتی که از کوچه خاله‌اینا بیرون میرفتم در دلم خدا خدا میکردم که جوابش منفی نباشه... ولی یه لحظه به خودم اومدم. پیش خودم گفتم: «مگر قرار نبود توکل کنی؟» گوشه خیابان ایستادم. به عادت این مدت سرم رو بالا کردم و چشم به آسمان دوختم. چند بار صلوات فرستادم و راهی مغازه شدم.... ساعت نزدیک ۱۱شب بود که دیدم صدای پیامک گوشی بابا بلند شد. پشت فرمان بودم ولی زیرچشمی حرکات بابا رو می‌پاییدم... _کی بود بابا؟ بابا لبخندی زد: _فرداشب موافقی به هم محرم بشین؟ از حرف ناگهانی بابا، سریع پامو گذاشتم رو ترمز... +چـــ....ییی... چی گفتید؟؟ چند ماشین پشت سر ما بود که به خاطر ترمز کردن ناگهانی من صدایشان بلند شده بود. بابا بلند خندید و گفت: _پاشو... پاشو بیا اینور تا به کشتنمون ندادی شکه شده بودم. در که باز شد بابا دستمو گرفت و از پشت فرمان پیاده‌ام کرد.... وقتی به خونه رسیدیم خبر رو که مامان و هانیه شنیدند خوشحال شدند. کِل کشیدند. هلهله میکردند. اما من مثل مسخ شده ها روی مبلی نشسته بودم و هیچ حرکتی نمیکردم... از بین همه رد شدم. بی‌توجه به حرف‌های هانیه و مامان و بابا به روشویی رفتم و وضو گرفتم. به اتاق رفتم و در رو بستم. دلم میگفت زنگ بزنم یا پیامی به فاطمه بدم ولی شیطون رو لعنت کردم.... سجاده رو پهن کردم و دستامو برای نیت بردم بالا. دو رکعت نماز شکر خوندم. سر به سجده گذاشتم. اشک‌ها مثل بارون بهاری روی صورتم و جانمازم میریخت. هر چقدر خدا رو شکر میکردم برام کافی نبود. ذکر الهی شکر از لبم نمی‌افتاد.... نمیدونم چی باعث شد که خدا به منه بنده گناهکار نظر کنه..... 💖ولی به این نتیجه رسیدم.... که اینقدر گناه کردم و دیدم چقدر خدا هوامو داره.... اگه بندگی خدا رو میکردم چقدر هوامو داشت..... 🍃پــــــــــــــــایــــــــــــان🍃 ❄️نویسنده؛ بانوی گمنام ⛔️داستان اختصاصی کانال «رمان مذهبی امنیتی» در هر شرایطی و میباشد 🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🍃🍃🍃❄️🇮🇷❄️🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
❣قسمت ۱۷ و ۱۸👇 تا اخر رمان👇
این رمان هم‌ تموم شد رمان کوتاه 🥰☺️🤗❤️🌹 خانمای کانال مادرای عزیز روزتون مبارک🎉🎉🎉🎉🎉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴با دقت این عالی رو گوش کن.. 💠در هر محفل و مجلسی بین دوست و آشنا و همکار و بستگان فریاد کن! 👈دکتر شهریار زرشناس: اصلاح‌طلبان از صبح تا شب دارن با عوام‌فریبی به مردم ایران می‌گویند..!!
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
سلام دوستان گلم✋ ❌رمان #در_پی_کشف_تو نمیذاریم این چجوری رمان مذهبی هست که توش گناه میشه؟🙄 ❌رمان
سلام دوستان گلم🖐 ❌رمان رو نمیذاریم خلاصه رمان رو خوندیم هم اصلا مذهبی نیست هم مفید نیست هم کپی اون مشکل داره 🙄😁 ❌رمان رو نمیذاریم یه رمان خیلی مسخره و پر گناه که فقط و فقط دختره چادر پوشیده.... تو رمان نوشته پسر عموش که نامحرم هست عشقش هست😐 بعد با نامحرم دوم کل‌کل میکنن، به هم خیره میشن، باهم میگن و میخندن🙄 دیگه چی؟؟😧🙄 🌸🌸❤️❤️❤️🌸🌸 این لیست رمانهایی هست که نمیذاریم👇 https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/27283 قبل از درخواست رمان این لیست رو بخونین👆👆 🌸🌸🌸❤️❤️🌸🌸🌸 👈این لیست بروزرسانی میشود......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️رمان شماره👈صـــــــــــــــــــــد و چهـــــــــــــــــــــل و دو😍 💜اسم رمان؟ 💚نویسنده؟ علیرضا سکاکی 💙چند قسمت؟ ۴۳ قسمت ❌کپی فقط با منبع 👈این هم منبع👇؛ 🌷نویسنده؛ علیرضا سکاکی ✨انتشار از کانال رمان امنیتی: @RomanAmniyati ❌کپی بدون قید آی‌دی کانال و ذکر نام نویسنده، به هیچ عنوان مورد رضایت صاحب اثر نیست! با ما همـــراه باشیـــــن 😍👇 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5