✨ ﴾﷽﴿ ✨
✨رمان جذاب و مفهومی
⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا
✨قسمت ۲۹
✨جهاد من
کشور من پر بود از #مبلغ_های_وهابی و جوان هایی که....
با جون و دل، #عقل و #ایمان شون رو دست اونها می دادن ... .
حق با حاجی بود ...
باید #مانع از پیوستن جوانان کشورم به #داعش می شدم ...
باید کاری می کردم که توی سپاه #اسلام بجنگن، نه سپاه #کفر ... .
از اون روز،...
⚔ #کلاس_جبهه_نبردمن شد ....
و #قلم
و #کتاب_ها، سلاحم ...
باید پا به پای مجاهدان می جنگیدم ... زمان زیادی نبود ...
#یک_لحظه غفلت و کوتاهی من و عقب موندنم،...
ممکن بود به قیمت #گمراهی یک هموطنم و #جان یک مسلمان دیگه تموم بشه ... .
خستگی ناپذیر و بی وقفه کارم رو شروع کردم ...
غذا و خوابم رو کمتر کردم ...
و #تلاشم رو چند برابر ...
به خودم می گفتم:
یه #مجاهد ممکنه مجبور بشه چهل و هشت ساعت یا بیشتر، بدون خواب و استراحت یا با وجود مجروحیت، بی وقفه مبارزه کنه ... تو هم باید پا به پای اونها #بجنگی ... .
در مورد
دفاع مقدس
و شهدای ایران
خیلی مطالعه کرده بودم ...
خیلی ها رو می شناختم و توی خاطرات خونده بودم که چطور و در چه شرایط وحشتناکی #ایستادگی کرده بودند ...
اونها رو #الگو قرار دادم و شروع کردم ... .
اما فکرش رو هم نمی کردم که با #آغاز این حرکت، ...
#نبردسخت دیگه ای هم در انتظار من باشه ...
هر لحظه، #هجوم_شیاطین رو حس می کردم ...
هجمه و فشاری که روز به روز بیشتر
می شد ...
❌شبهه،
❌تردید،
❌خستگی،
❌یأس،
❌رخوت،
❌تنبلی و ... از طرف دیگه ...
⚔ادامه دارد....
✨✨⚔⚔⚔✨✨
✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
✨⚔✨✨⚔✨✨⚔
۷ آذر ۱۳۹۷
✨ ﴾﷽﴿ ✨
✨رمان جذاب و مفهومی
⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا
✨قسمت ۳۰
✨امواج بلا
کم کم #مشکلات مختلف شروع به خودنمایی کرد ...
سنگ پشت سنگ ...
اتفاق پشت اتفاق ...
و اوج ماجرا زمانی بود که به خاطر یک مشکل اداری، بیمه و شهریه ای که می گرفتم قطع شد ...
حدود 5 ماه ...
بدون منبع درآمد،
بدون حمایت خانواده ...
#چندماه با #فقر زندگی کردم ... .
تنها یک قدم با فقر مطلق فاصله داشتم ...
غذا بر اساس تعداد و اسامی ثبت شده می رسید که اسمم از توی لیست هم خط خورد ...
بچه هایی که از وضعم خبر داشتن، دور هم جمع شدن ...
هر روز بخشی از غذاشون رو جدا می کردن و یواشکی کنار تختم میزاشتن ...
با این وجود، بیشتر روزها رو #روزه می گرفتم ...
#شخصیتم اجازه نمی داد احساس عجز و ناتوانی کنم ... .
هر وقت #فشار روم خیلی شدید می شد
یاد سخن شهید آوینی می افتادم ...
_ #دیندار آن است که در کشاکش #بلا دیندار بماند و گرنه در #صلح و #آسایش و #فراغت اهل دین بسیارند ... .
به خودم می گفتم ...
برای اینکه از #فولاد سخت، چیز با ارزشی بسازن ...
اول خوب ذوبش می کنن ...
نرمش می کنن ...
بعد میشه ستون یک ساختمان ...
💖و #خدا رو به خاطر #تک_تک اون فشارها و سختی ها #شکر می کردم ....
کم کم #دل_دردهام شروع شد ...
اوایل خفیف بود ...
نه بیمه داشتم ...
نه پولی برای ویزیت و آزمایش ...
نه وقتی برای تلف کردن ...
به هر چیز مثل خستگی، گرسنگی و ... فکر می کردم ... جز #سرطان ...
⚔ادامه دارد....
✨✨⚔⚔⚔✨✨
✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
✨⚔✨✨⚔✨✨⚔
۷ آذر ۱۳۹۷
۷ آذر ۱۳۹۷
۷ آذر ۱۳۹۷
۷ آذر ۱۳۹۷
🌷🌷شہداے مدنظر این هفتہ🌷🌷
👣شنبہ؛ شـہــید گمــــنامـ
👣دوشنبہ؛ شہید مدافع حرمـ #اهل_سنٺ عُمر مُلازهے
👣چهارشنبہ؛ جعـــفر بذرے
تا #پنجشنبه ٩شب وقت هست هم برا فرســٺادن هدیه صلوات و هم برا اعلامـ کردن هدیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asheghane_mazhabii
۷ آذر ۱۳۹۷
🌹معرفی شهید 🌹
🌹نام ونام خانوادگی:جعفر بذری
🌹نام پدر: عباس
🌹تاریخ تولد:۱۳۳۹
🌹محل تولد:بابل
🌹تاریخ شهادت: 14/12/65 طی عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه،
🍃مصادف با شهادت امامهادي(ع) 🍃
بر اثر اصابت تركش به بدن، به شهادت🕊رسید.
#دلت_را_بو_میکنند...
#بوی_خدا_ندهد_رهایت_میکنند
🌹 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۷ آذر ۱۳۹۷
👣اطلاعات شهدا
http://jangoderang.ir/shohada/information/1536/vasiatnameh
👣يك گلوله دو برادرم را آسماني كرد
http://www.javanonline.ir/fa/news/777063/
👣 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
۷ آذر ۱۳۹۷
سݐـاس فــراوان از دوسٺ عزیزے که زحمــٺ جمــع آورے مطــالب رو کشــیدن😊
اجرشون با خانوم جان☺️☝️
#ادمین_نوشٺ
۷ آذر ۱۳۹۷
۷ آذر ۱۳۹۷
۸ آذر ۱۳۹۷