✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀
✿رمان واقعی #زندگینامه_شهیدایوب_بلندی
✿❀قسمت ۲۰
موقع به دنیا آمدن محمدحسین، آقاجون و مامان، من را بردند بیمارستان...محمد حسین که به دنیا آمد... #پایش کمی انحراف داشت. دکتر گچ گرفت و خوب شد.
دکترها چند بار سفارش کرده بودند که اگر امکانش را داریم،.. برای قلب ایوب برویم خارج ترکش توی سینه ایوب خطرناک بود.
خرج عمل قلب خیلی زیاد بود.
آنقدر که اگر #همه_زندگیمان رامیفروختیم، باز هم کم می آوردیم.
اگر ایوب تعهد نامه اش را امضا می کرد، #بنیاد خرج سفر را تقبل می کرد. ایوب قبول نکرد.
گفت:
" وقتی میخواستم #جبهه بروم، امضا #ندادم. برای #نمازجمعه هایی که رفتم هم همینطور وقتی توی #هویزه و #خرمشهر هم محاصره بودید، هیچ کداممان #تعهد نداده بودیم که مقاومت کنیم. با #اراده خودمان ایستادیم."
فرم را نگاه کردم،..
از امضا کننده برای شرکت در راه پیمایی ها و نماز جمعه و همینطور پناهنده نشدن آنجا تعهد می گرفت.
#خانه و #زندگی را فروختیم. این بار برای عمل دستش، من و محمدحسین هم همراهش رفتیم.
توی فرودگاه کنار ساکش نشسته بودم که ایوب آمد کنارم آرام گفت:
_"این ها خواهر برادرند"
به زن و مردی اشاره کرد که نزدیک می شدند. به هم سلام کردیم.
_ بنده های خدا زبان بلد نیستند. خواهرش ناراحتی قلبی دارد. خلاصه تا انگلیس همسفریم.
ایوب هم انگلیسیش خوب بود و هم زود جوش بود....برایش فرقی نمی کرد ایران باشیم یا کشورغریب.
همین که از پله های هواپیما پایین آمدیم. گفت:
_"شهلا خودت را آماده کن که اینجا هر صحنه ای را ببینی. خودت را کنترل کن."
لبخند زد
- من که گیج می شوم ،وقتی راه میروم نمی دانم کجا را نگاه کنم؟ جلویم خانم های آنچنانی و پایین پایم، مجله های آنچنانی
روز تعطیل رسیده بود و نمیشد دنبال خانه بگردیم...
با همسفرهایمان #یک_اتاق را گرفتیم و بینش یک #پرده زدیم.
فردایش توی #یک_ساختمان #دواتاق گرفتیم.
ساختمان پر از ایرانی هایی بود که هرکدام به علتی آنجا بودند.
همسفرهایمان گفتند اتاق را زنانه مردانه کنیم؛ خواهرش با من باشد و برادر با ایوب.
ایوب آمد.نزدیک من و گفت:
_ "من این جوری نمیخواهم شهلا. دلم می خواهد پیش شما باشم."
+ خب من هم نمیخواهم، ولی رویم نمی شود. آخه چه بگوییم؟؟
ایوب محمدحسین را بهانه کرد و پیش خودمان ماند.
ادامه دارد...
✿❀ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
رمان جانم میرود.. دو تا نسخهpdf داشت فرستادم..
اگه کار نمیکنه یا خرابه یا کیفیت نداره...
خودتون از اینترنت مستقیما بگیرین
خیلی از دوستان پیام دادن برا نسخه pdf رمان..
🍃فعالیت شهید 🍃
✨پس از انقلاب ۵۷ به واحد #اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و نقش پررنگی در سرکوب مخالفان در #تبریز و #قم بر عهده داشت.
✨پس از آغاز #جنگ ایران و عراق وی به همراه یک گروه #صدنفره با گذراندن #آموزشهای کوتاه به جبهه رفتند.
✨وی پس از مدتی #مسئول واحد #شناسایی و بعد از آن مسئول واحد #اطلاعات_وعملیات_سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در #دزفول و #سوسنگرد شد
✨و پس از مدتی به سمت #فرماندهی_تیپ_علی_ابن_ابیطالب دست یافت.
✨در ۲۷ آبان ۱۳۶۳ مهدی زین الدین همراه #بابرادرش به منظور #شناسایی منطقه از #کرمانشاه به سوی #سردشت در حال حرکت با #گروههای_مسلح_جدایی_طلب درگیر شده و 🕊کشته شد.
👣پیکر او در قطعه ۵ گلزار شهدای #قم به خاک سپرده شد.👣
منبع کامل؛
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D8%B2%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86
✨ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌾فرمانده بی ادعا🌾
🌾لقب:حاج مهدی
🌾تاریخ تولد:۱۳۳۸
🌾محل تولد:تهران
🌾محل دفن:قم
🌾 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌸خاطره ای از #احمدحاجی_زاده🌸
🌹«شهید زین الدین» در #ساختن افراد و #شکوفاکردن استعدادهای #نهفته در وجودشان توان #عجیبی داشت.
درست مثل یک #معلم اخلاق و عرفان عمل می کرد.
🌹در یکی از #سخنرانیهایش در مقر انرژی اتمی اهواز می گفت:
«بچه ها! من نیمه شبها می آیم از نزدیک نگاه می کنم، می بینم #نمازشب خوانها بسیار #اندکند!»
آنگاه #تاسف_میخورد که چرا #سرباز_امام_زمان(ع) نسبت به
👈#نمازشب باید این قدر #بی_تفاوت باشد.
🌹 #بینش_عمیقی نسبت به تک تک نیروها داشت. با یکی دو #برخورد می فهمید فلان نیرو به درد چه واحدی می خورد. گاه نیروی #خاصی را می گزید، همه جا با خود #همراهش می کرد، آن وقت بعد از چهارده، پانزده روز می دیدی حکمی برایش زده است به عنوان مسوول فلان واحد.
📌یعنی در این مدت رویش #کار می کرد، او را مورد #ارزیابی قرار می داد و کاملا به نقاط👈 #قوت_وضعفش👉 آگاه می شد.
🌹پس از شهادت 👣آقا مهدی👣، تا آخر جنگ، #تعبیر دوستان در لشگر این بود که ما #هرچه خوردیم از #جنگ خوردیم.
🌹یعنی هر چه نیروی #باکیفیت و #کارآمد در طول #جنگ داشتیم، حاصل #زحمتهای_شهید زین الدین بود.🌹
منبع؛
https://www.mashreghnews.ir/amp/70851/
#مسولان_نظام_زمان_جنگ_تحمیلی_چطور_بودند....
#مسولان_نظام_زمان_جنگ_اقتصادی_الان_چطورند....
#این_کجا_و_آن_کجا...
😔 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5