جای مادرم خالی ست
افشین علاء
تازگی ها دفترم خالی ست
شعر ها دیگر سراغم را نمی گیرند
واژه هایم لال
سطرها آب دهان مرده را مانند
خودنویسم گرچه مالامال
جوهرم خالی ست؛
چون که جای مادرم خالی ست
صبح ها در ازدحام این همه آدم
سایه های روشن و خاموش
این همه چشم و دهان و گوش؛
باز هم حس می کنم دور و برم خالیست
چون که جای مادرم خالی ست
ظهر ها در خانه همچون روح سرگردان
می کشم هر سو سرک؛
چیزی نمی یابم
گاه می گریم
گاه می خوابم
گاه گاهی شانه هایم می شود سنگین
رفته شاید دخترم باز از سر و کول پدر، بالا
یا نه، شاید ضربه دست زنم باشد
خسته از پرسیدن حالم
هم ز پاسخ های سربالا...
یک نفر گاهی به دستم، استکانی می دهد
می نوشمش، شاید
چای تلخی یا شرابی خوشگوار است این
سایه ای بر سفره می لغزد
می خورم، شاید ناهار است این
بعد از آن وا می روم بر صندلی، امّا
صندلی از پیکرم خالی ست؛
چون که جای مادرم خالی ست
عصرها، تکرار یک کابوس
در حیاط پشت خانه، روی رخت آویز
چادری گلدار می رقصد
یک نفر در گوش من می خواند این آواز:
"مادرت را باد با خود برد..."
می گریزم تا نگوید باز...
می خزم کنج اتاق خالی مادر
گنجه را وامی کنم، بو می کشم یکسر
خیره گشته عینکش بر من!
"آمدی فرزند؟
چشم من روشن..."
عینکش را می کشم بر دیده ، پنهانی
کفش هایش را به روی لب
جانمازش را به پیشانی...
گنجه را می بندم و سر می نهم بر تخت
هق هقم را در لحافش می کنم پنهان
عطر اندامش دلم را می چلاند سخت
سر که برمی دارم از بالین،
خنده ام می گیرد از تصویر خود در قاب آیینه
نیمی از من هست
نیم دیگرم خالی ست
چون که جای مادرم خالی ست
شب که جادوی نوازش یا فریب قرص خواب آور
خواب را در چشم هایم می کند جاری
آن دم آخر
لحظه ی پایان بیداری ؛
باز یادم هست: "مادر نیست"
رفته و تا عمر دارم بالش زیر سرم خالی ست
چون که جای مادرم خالی ست
نیمه های شب، دم کابوس هایم گرم!
که رها می سازدم از چنگ رویاها
خواب مادر داشتن خوب است،
امّا سر ز خوابی این چنین برداشتن دشوار
سخت بیزارم من از نیرنگ رویاها
چون که وقتی چشم ها را می گشایم باز
پوستی می بینم از خود مانده بر تختم
لاشه ی تن مانده ،
امّا جای من در بسترم خالی ست
چون که جای مادرم خالی ست...
#مادر
#افشین_علاء
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
یه چیزایی هس که باید با نگفتن بگیشون
علی محمد مؤدب
آدما هميشه بين شادی و غم میمونن
غم و شادی، تنها جفتیاَن كه با هم میمونن
اونا كه بينِ غم و شادی باشن، بهشتیاَن
اونا كه غرقِ يكی شَن تو جهنم میمونن
بعضی دردا رُ با گريه میگی و خلاص میشی
بعضی از غصهها هستن كه با آدم میمونن
يه چيزایی هس كه بايد با نگفتن بگيشون
مثِ بیگناهیِ حضرتِ مريم میمونن
ابرا كوهای بخارن، كوها ابر سنگیاَن
نه كه ابرا رُ گمون كنی كه محكم میمونن
نه که مثلِ ابرا از راه ببَرن بادا تو رُ
نکنه گمون کنی بادای عالم میمونن
دلاشون هزار تای چشمه و درياس، آدما
پشتِ شيشههای دنيا قدِ شبنم میمونن
دلاشون تنگِ برای جاهای دور، آدما
مرغای دريا كنارِ بركهها كم میمونن
#ترانه
#شعر_رهایی
#علی_محمد_مودب
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
من راز که ام که اینچنین پنهانم
محمدمهدی سیار
شب آمده با تمام تنهایی من
شب آمده هم کلام تنهایی من
شب آمده تنهایی تو نامش چیست؟
دلتنگی توست نام تنهایی من
::
دل آیه ی ناگاهی و ناآگاهی ست
دفترچه ی خاطرات خاطرخواهی ست
دل بی غم عشق، قصه ی بی هیجان
دل بی غم عشق برکه ی بی ماهی ست
::
دیری ست منِ خاک نشین پنهانم
در نه توی افلاک و زمین پنهانم
حتی خودم از خودم ندارم خبری
من راز که ام که اینچنین پنهانم؟
::
گشتم همه شهر را سراسر گشتم
گشتم همه عمر این در و آن در گشتم
یک نامه ی محرمانه از خویش به خویش
من آمدم و رساندم و برگشتم
#رباعی
#محمدمهدی_سیار
#علی_محمد_مودب
شعرخوانی در محضر رهبر حکیم انقلاب،فروردین 1403
.
آیات غمزه
یادم باشد... حاشیه نگاری آیات غمزه از شب شعر انقلاب دیدار شاعران با رهبر حکیم انقلاب بهار 1403 @ay
امکان ثبت دیدگاه برای این یادداشت در سایت فراهم شده است
شما هم حاشیه ای بر این حاشیه نگاری بزنید...
رسید از شش جهت سجیل بارانی که حرفش بود
فاطمه عارف نژاد
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود
رسید از شش جهت سجیلبارانی که حرفش بود
رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی
رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود
برای انتقام خون دلهایی که میخوردیم
فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود
و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که میگفتیم
و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود
بشارت باد گلها را به فروردینِ روییدن!
که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود
قسم به موی خونآلود اطفال فلسطینی
به زودی میرسد این سر به سامانی که حرفش بود
بیا و گوش کن! از قدس دارد میرسد کمکم
همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود…
کسی و الفجر میگوید… کسی و الفتح میخواند…
کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود
به دست ما نوشته میشود بر مصحف تقدیر
برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود
#فاطمه_عارف_نژاد
#الوعدالصادق
#غزل
@fatemeh_arefnejad
@ayateghamze
بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست
طیبه عباسی ترابی
رواق چشم جهان داغدار قامت توست
به هر طرف که نظر می کنم حکایت توست
دوباره قرعه ی خدمت به نام تو افتاد
بیا به سوی حرم موعد زیارت توست
رواق ها همه آماده ی حضور تو اند
به اشتیاق نمازی که با امامت توست
کنار شاه خراسان قرار می گیری ...
مبارک است مقامت که مزد خدمت توست
تمام عمر دویدی به شوق این ساعت
بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست
عبای خاکی و عمامه ای که خونین است
و زخم و رنج که میراثی از سیادت توست...
گواه توست که بر وعده ات عمل کردی
که قطره قطره ی خون تو صدق صحبت توست
و داد غسل شهادت تن تو را باران...
لقاء حضرت حق این چنین لیاقت توست
هنوز هم نشده باورم خبر ها را !
ولی دریغ! خبر حاکی از شهادت توست...
#غزل
#طیبه_عباسی_ترابی
#شهید_جمهور
@TaiebeAbbasi
@ayateghamze
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
میلاد عرفانپور
سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند
از این حسرت روزمره، کشیدندشان ذره ذره
که بیحاشیه، بیتکلف، به متن و به معنا رسیدند
من المؤمنین رجالٌ... که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «من ینتظرْ...» را، به «قرآن»، به «احیا» رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند، به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم...
همهْ دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا، نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد، به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم، عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند، شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند، گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها، به آغوش مولا رسیدند
#غزل
#میلاد_عرفانپور
#شهید_جمهور
@erfanpoor
@ayateghamze
صبح آمد و شب نگرانی سحر نشد
علی محمد مؤدب
صبح آمد و شبِ نگرانی سحر نشد
یلدای دوری تو دریغا به سر نشد
از هر کرانه تیر دعایی روانه بود
از این میانه آه یکی کارگر نشد
از ما چرا گرفت دلت مهربانترین
بر ما دوباره ماه چرا جلوهگر نشد
در آتش فراق، دویدن به دشت و کوه
دردا حریف تاب و تب این جگر نشد
چون ابر کوهها، همه شب را گریستیم
باران حریف این تپش بیثمر نشد
لبخند تو که دلخوشی ماست از جهان
باشد برای روز قیامت اگر نشد
چون من نفس نداشت قلم در غمت دریغ
میخواست تا که گریه کند بیشتر نشد
#غزل
#علی_محمد_مؤدب
#شهید_جمهور
@alimohammadmoaddab
@ayateghamze
عبادت قبول و شهادت مبارک
سید محمد بهشتی
عبادت قبول و شهادت مبارک
مبارک تو را این سعادت؛ مبارک
شهیدانه ماندی، شهیدانه رفتی
تو ای ناتمام! امتدادت مبارک
شهادت اگر ابتدای شهود است
چنین مردنی چون ولادت مبارک
مبادا که عادت شود زنده بودن
شهیدا! تو را خرقِ عادت مبارک
سیاست مبارک شد از راه و رسمت
به دوشت ردای سیادت مبارک
به خدمت کمر بستهای؛ خستهای؟ نه
خداقوت! اجر جهادت مبارک
شهیدا! سعیدا! امیدا! مریدا!
رسیدی به کام مرادت؛ مبارک
خوشا نام و یادی که ماند از تو با ما
که نامت عزیز است و یادت مبارک
#غزل
#سید_محمد_بهشتی
#شهید_جمهور
@ayateghamze
قیصر امین پور
دردهای من
اگرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
#شهید_جمهور
@ayateghamze
شال سبزش سهم جنگل شد سیادت را ببین
محمد خادم
از امامِ خود شهادت خواست ،حاجت را ببین
حاجتش هم داده شد، راه شهادت را ببین
خاکِ مردمدار بودن بر عبایش مینشست
شال سبزش سهم جنگل شد، سیادت را ببین
بوسه ای از حاج قاسم داشت بر پیشانی اش
همسفر شد با همان بوسه، رفاقت را ببین
ما هیاهوها ی ناکارآمد این جا ماندهایم
آن سکوت اهل شهادت بود، قسمت را ببین
ای دلم! بازارهای بیشهادت را نگاه
خودفروشی را نظر کن ،اُفت قیمت را ببین
آتش از عشق حسین و جان از ابراهیم هاست
آه، خاکستر شدن از این حرارت را ببین
در خبر آمد که صاحب دولتی پرواز کرد
دفن شد پایین ِ پای دوست، دولت را ببین
#محمد_خادم
#غزل
#شهید_جمهور
@khadempoet
@ayateghamze
هر سال مهدی مادرش را مشهد آورده
راضیه مظفری
بیست و سهٔ ذی القعده باید در سفر باشد
هرچند فرصت کم، زیارت مختصر باشد
حتی اگر ماشین برای او ضرر دارد
حتی اگر پادرد با او همسفر باشد
از نان خشک بقچه کمتر میخورد، شاید
سهم کبوترهای آقا بیشتر باشد
خرج سفر این بار یک انگشتر کهنه ست
هرچند ارث مادرش، بیبیگُهر باشد...
آرام می گوید: (خدایا! کاشکی میشد
مشهد به ما دلتنگ ها نزدیکتر باشد...)
این ساحل آرامش ست و پیش روی اوست
هرچند یک دریا تلاطم پشت سر باشد
چشمش به گنبد می خورد...بغضش ترک خورده ست
گاهی همان بهتر زبانش، چشمِ تر باشد:
( آقای خوبم! آفتابی که لب بام است
تا کی برای یک خبر چشمش به در باشد؟
پیراهنی...تکه پلاکی...ساعتی...چیزی...
کو آن که مثل قاصدک ها خوش خبر باشد؟
حالا برای مهدی ام یک نامه آوردم
شاید یکی از کفترانت نامه بر باشد...)
::
هرسال مهدی مادرش را مشهد آورده
زنده ست او...هرچند مفقود الاثر باشد...
#غزل
#راضیه_مظفری
#مادران_شهدا
زیارت
شعر رضوی
@roozikenemidanam
@ayateghamze
به دنبال یکی مثل تو با فانوس می گردیم...
مریم سقلاطونی
تقدیم به روح مطهر سید شهیدان خدمت
به امید انتخاب فرد اصلح
یکی باید بیاید... خاکی و بی ادعا باشد
شبیه حاج قاسم... مرد میدان... جان فدا باشد
یکی از جنس مردم... هم امانتدار و هم عاشق
یکی مثل خودت ...با درد مردم آشنا باشد
یکی مثل خودت... مثل خودت... مثل خودت... سید!
یکی مثل خودت هم عهد و پیمان با خدا باشد
به دنبال یکی مثل تو با فانوس می گردیم...
یکی که مثل تو آیینه باشد... بی ریا باشد
یکی مثل خودت... سرباز گمنام امام عصر
مرام و مسلکش مثل شهید کربلا باشد
در این بازار مکاره به دنبال کسی هستیم
که مثل تو مرید راه مردان خدا باشد
کسی که رنج مردم, خواب را دزدیده از چشمش
حسابش از حساب بی تفاوت ها جدا باشد
دریغا رفته ای...مردم به دنبال کسی هستند
مدیری قابل و شایسته مانند شما باشد...
#مریم_سقلاطونی
#غزل
#شهید_جمهور
#انتخابات
@ayateghamze
هدایت شده از آیات غمزه
من به انتخاب رأی می دهم
احسان کاوه
پرچمت بلند
خاک سرخ!
سرزمین سبز!
موی و روی تو سپید باد
میهن مهین مهربان من!
انتخاب من تویی، وطن!
گرچه از عبور گهگدار گله ی گراز
خسته ای
از هجوم دار و دسته ی ملخ
از ش-کاف ها و گاف-ها و یا-و-ها،
از ف-صاد های ح-ف-نون و غ-ر و الخ
شرحه شرحه ای، ولی؛
پاره تنم!
ریشه مقاوم کهن!
انتخاب من تویی وطن!
تویی که وارث کمان آرشی
جلوه نجابت سیاوشی
جمع آب و خاک و باد و آتشی
مهد مردمان مرد سرزمین من!
مادرم! شیرزن!
تا همیشه
انتخاب من تویی وطن!
معنی دقیق سرزمین!
آب و خاک بهترین!
من به قله های قاف تو
به سروهای سربلند
به رودهای سر به زیر
به تک تک ستاره های این مسیر
من به توده های ناگزیر
رای می دهم؛
بین این همه سوال بی جواب
من به انتخاب،
رای می دهم
ما درخت باوریم
وارثان قول قیصریم:
"ریشه های ما به آب،
شاخه های ما به آفتاب می رسد"
من به ریشه های سرخ
من به شاخه های سبز
من به اعتبار روشن سپیده دم
به ائتلاف آب و آفتاب
رای می دهم
#احسان_کاوه
#نو_نیمایی
#انتخابات
ملی میهنی
@ayateghamze
در روزگار دختر از بابا جدا کردن
فاطمه عارف نژاد
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن
همکاروان با تو که روی نیزه میرفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن
دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
#غزل
#فاطمه_عارف_نژاد
#حضرت_سکینه سلام الله علیها
@fatemeh_arefnejad
@ayateghamze
ای دریغ از نام بنیامین
افشین علاء
حک شدی مانند دشنام رکیکی روی دیوار مبال جادهای منفور
ماندهای مانند مرداری نهان در آشغال کوچهای چرکین
مثل مولود پلیدی حاصل دلالی قوادهای منفور
ای دریغ از نام بنیامین
بر تو ای نوزادکش، ای وصلهی ناجور فرزندان اسرائیل
تهمت مردی کجا و تو کجا ای شرمگین از شیوهی خونریزیات قابیل؟
روسپید از تو تمام روسپیها، ای به ظاهر مرد!
ای چو خفاشان خونآشام شوم هرزهی شبگرد
از تو خواهد ماند چون همپیشهات شارون
لاشهی گندیدهای بر دامن صهیون
در دل ویرانهها پوسیده چون سگمادهای منفور
ای نتانیاهو! نه تنها بچههای غزه با بغض تو میبالند
میزنندت سنگ نفرین مردم دنیا
بیهراس از زوزهات چون در قفس، فردا
حبس خواهی شد
همچو گرگی پوزهاش پوشیده در قلادهای منفور
#افشین_علاء
#هجو
#ضد_صهیونیستی
@ayateghamze
آیات غمزه
ای دریغ از نام بنیامین افشین علاء حک شدی مانند دشنام رکیکی روی دیوار مبال جادهای منفور ماندهای م
#یک_شعر_یک_نکته
سرودن هجویه، خصوص در زمانه ای که از طرفی شاعران جوان با سنت های ادبی و ظرفیت های آن کمتر آشنا هستند
و از طرفی تعریف های به روز شده و روشنی که هجو را به ورطه ابتذال و سطحی گویی نکشاند، کمتر ارائه شده
حکم راه رفتن روی لبه تیغ دارد.
از طرفی هر از گاهی با خواندن نمونه هایی از این گونه ادبی مغفول مانده، دوباره ظرفیت عظیم و بی بدیل آن به ما گوشزد می شود.
در چنین اوضاعی، معدود آثار درخشان شاعرانی چون افشین علاء و مهدی جهاندار یک بار دیگر می تواند توجه ها را به هجو و لزوم قدم گذاشتن شاعران متعهد در این مسیر شگفت، جلب کند
و البته لزوم ارائه پژوهش ها و تعریف های علمی و روشنگر و راهگشا در این زمینه و برگزاری کارگاه های آموزشی بر کسی پوشیده نیست.
تا چنین روزی، معدود آثار درخشان در این زمینه می توانند راهنما و جریان ساز باشند.
ان شاءلله
@ayateghamze
تقاص تو پایان دوران وحشیصفتها...
مهدی جهاندار
کسی خواب فرعونیان را برآشفته کرده
کسی برج و باروی نمرودیان را به آتش کشیده
کسی پشت ضحاک را سخت مالیده بر خاک
کسی قصر شدّاد را داده بر باد
کسی ریخته آبروی تماشاچیان را
قضیه همین است
قضیه همین است
اگر ضجهی مادران را شنیدی و چیزی نگفتی
اگر کودکان و زنان را در آغوش هم زیر آوار دیدی و چیزی نگفتی
اگر التماس و تمنّای گنجشکها در شب زوزهی گرگها را شنیدی و از خواب خرگوشی خود پریدی و چیزی نگفتی
از آزادی و عشق و آبادی و دین و انسانیت دم نزن
چون که دیگر حنای تو رنگی ندارد
قضیه همین است
قضیه همین است
جهان مات این صبر و این بردباری
جهان تشنهی راز این پایداری
جهان خشمگین از قوانین جنگل
سیاستمداران خونخوار انگل
جهان خسته از آن هیولای ملعون
همان دستِ تا مرفق آلوده در خون
قضیه همین است
قضیه همین است
ستم چیست؟
ظلم و فریب و دروغ و زر و زور و تزویر و طغیان و سرکوب و تهدید و تبعید و غصب و فساد و نفاق و ریاکاری و آتشافروزی و قلدری و هیاهو و گردنکلفتی و بیشرمی و قتل و نابودی و یاوهگویی و انکار و کتمان و جنگ روانی و آدمربایی و کودککشی و بلای جهانی!
قضیه همین است
قضیه همین است
تقاص تو ای سروِ در خون طپیده
تقاص تو ای ملت زخمدیده
تقاص تو ای اشک و خون و حماسه
تقاص تو ای نالهی استغاثه
تقاص تو ای مانده تنها و بیکس
تقاص تو ای سرزمین مقدّس
تقاص تو خشکاندن ریشهی شیطنتها
تقاص تو پایان دوران وحشیصفتها
تقاص تو آزادی مملکتها
قضیه همین است
قضیه همین است
قضیه همین ماندن و ایستادن
در اوج زمستان، گل تازه دادن
قضیه همین بیتفاوت نبودن
همین مُشتها، مشتهای تو و من
قضیه همین خستگیناپذیری
دلیری دلیری دلیری دلیری
قضیه همین است، عشق و توسّل
قضیه همین است، صبر و توکّل
همین شانه در شانه، بازو به بازو
همین ربُّنا الله ثمّ استَقاموا
فداکاری و اتّحاد و شهامت
قضیه همین است، این استقامت
همین استقامت
همین استقامت
همین استقامت
همین استقامت...
#مهدی_جهاندار
#مقاومت_اسلامی
#ضد_صهیونیستی
@mehdi_jahandar
@ayateghamze
پس چه شد آن انتقام سخت میداندارها؟
رضا یزدانی
یک به یک پرپر شدند این روزها عمّارها
پس چه شد آن انتقام سخت میداندارها؟
پس چه شد آن انتقام سخت ای مردانِ مرد؟
خستهایم از این همه اصرارها... انکارها...
داغداریم؛ آری آری... داغدار لالهها
بیقراریم؛ آری آری... بیقرارِ یارها
میکُشند از ما چه بیرحمانه، بیاحساسها
میکُشند از ما چه بیاندازه، بیمقدارها
این که زیر خاک و خون مانده است، "حزبالله" نیست
آرزوی انتقام ماست در آوارها
آه... پرپر گشت "اسماعیل"... "ابراهیم" سوخت
از غم "سیدحسن"... آتش گرفتم بارها
"انتقام ماست قطعی... انتقام ما..." چه شد؟
آه از این تکرارها... تکرارها... تکرارها...
آرزوها ابر شد؛ چون فرصتی کوتاه رفت
"جاء نصرالله" میخواندیم، "نصرالله" رفت
#رضا_یزدانی
#انتقام_چه_شد؟
@rezayazdaanii
@ayateghamze
راهی به جز مبارزه باقی نمانده است...
مهدی جهاندار
بیست و چهار ساعته گرم جهاد بود
شصت و سه سال بر سر یک اعتقاد بود
فرجام عاشقان علی سرخ مردن است
در خون خود برای خدا غلت خوردن است
ای عشق! همّتی که مسلمان بایستیم
تا لااقل کنار شهیدان بایستیم
کشتار دستهجمعی زنها و کودکان
این است واقعیّت امروزِ این جهان
چندین هزار کودک دیگر تلف شوند،
حکام بیحیای جهان با شرف شوند؟!
ای شب! به انتهای دقایق خوش آمدی
یعنی به عصر وعدهی صادق خوش آمدی
آری نفس بکش که نفسهای آخِر است
خوش دست و پا بزن که خداوند، ماکر است
کودککشِ غریبکشِ وحشی حقیر!
ای گرگ هار! ژست حقوق بشر نگیر
دوران ظلم و سلطهگری سر رسیده است
هنگام کندن درِ خیبر رسیده است
جز دُرد در پیالهی ساقی نمانده است
راهی به جز مبارزه باقی نمانده است...
#مهدی_جهاندار
#انتقام
@mehdi_jahandar
@ayateghamze
یحیی! هنوز اسلحه در دستهای توست
فاطمه عارف نژاد
یحیی چقدر صاعقه در چشمهای توست!
طوفان فقط چکیدهای از ماجرای توست
«بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت
دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست
یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است!
من ماندهام که عید شده یا عزای توست
ای سرو سربلند! به افتادنت خوشند
امروز، روز جشن تبرها برای توست
معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟!
این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست
کِی با عبور موج فراموش میشوی؟
ساحل همیشه در قرق ردپای توست
آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم!
غزه _همان که خواستهای_ کربلای توست
حالا بجنگ زندهتر از سالهای قبل…
یحیی! هنوز اسلحه در دستهای توست
با تو حماسهتر به غزل فکر میکنم
شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست
#فاطمه_عارف_نژاد
#شهید_یحیی_سنوار
@fatemeh_arefnejad
@ayateghamze
.
به دست و پای تو بارِ چه قفل ها که نبود
حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد...
مرتضی امیری اسفندقه
@ayateghamze