«آیهجان»
✍ نویسنده: #مرجان_اکبری
#عبداللهبنعمر، زنش را در حالی #طلاق داد که در دورهی عادت ماهیانه بهسر میبرد. آیهی یک #سوره_طلاق نازل شد و خداوند خطاب به #پیامبر فرمودند که به قومش بگوید زنان خود را در دوران پاکی و زمانی که هنوز آمیزشی نداشتهاند طلاق دهند. در حقیقت خداوند با این خطاب، هم احترام پیامبر را میان قومش بیشتر کردند و هم خواستند ایشان بر اجرای حدود و #قوانین_الهی نظارت داشته باشند.
در حديثى از #امام_صادق عليهالسّلام مىخوانيم: «خداوند چيزى را كه نزد او منفورتر از طلاق باشد، حلال نكرده است.» ولی گاهی همین حلالِ منفور، ضرورت میشود و نمیتوان جلوی آن را گرفت. خداوند در آیهی یک سورهی طلاق از زنانی که از همسرانشان طلاق میگیرند خواسته تا سهبار عادت ماهیانه و پاک شدن صبر کنند و آنگاه اگر خواستند #شوهر دیگری اختیار کنند. این فاصله را «عده» میگویند. مرد باید در این دوران نفقهی همسر مطلقهی خود را بپردازد و زن میتواند در خانه و نزد #همسر و فرزندانش بماند.
نکتهی طلایی این آیه و اینکه چرا خداوند خواسته زن در خانهی خودش بماند، همین مسئله است که در پایان آیه به آن اشاره شده:
«لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً» یعنی تو چه میدانی شاید خداوند بعد از این، امری بهوجود آورد و فرجی حاصل شد.
شاید زن و مرد بدون نیاز به #عقد مجدد دوباره رجوع کردند و جدایی بین آنها شتابزده نشد.
پیامبر خوبیها فرمود: «ازدواج كنيد و طلاق ندهيد كه با طلاق، عرش خدا به لرزه در مىآيد»
انسان در سختترین شرایط، باید امید خود را از دست ندهد و از #رحمت و #حکمت خداوند در زندگیاش ناامید نشود که این امیدواری در اوج #ناامیدی شاید دریچهای تازه باز کند. شاید از این ستون تا آن ستون، فرجی باشد برای ادامهی زندگیاش.
کوی نومیدی مرو اومیدهاست
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
«مولانا»
#تفسیر_آیه
#طلاق_1
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«تو چه میدانی...؟!»
✍ نویسنده: #محمدحسین_بهزادفر
📷 عکاس: #محمد_وحدتی
🎚تنظیم صدا: #روحالله_دهنوی
#طلاق_1
#تیزر_روایت
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
«آیهجان»
«تو چه میدانی...؟!»
✍ نویسنده: #محمدحسین_بهزادفر
✏️ گرافیک: #اعظم_مؤمنیان
روزهای بعد از فوت #پدرم، بسیار سخت میگذشت. حوصلهی هیچچیز و هیچکس را نداشتم. کار و #درس و #دانشگاه که جای خود، امور روزمرهی زندگی را هم کنار گذاشته بودم. شبها #صبح میشدند و روزها #غروب میکردند؛ و من فقط #انتظار میکشیدم. با این که خودم درون #قبر رفته بودم و #تلقین خوانده بودم و شانههای مردانهاش را تکان داده بودم، هنوز باور نداشتم. روزهای #انکار را سپری میکردم. انتظارِ سخت و البته بیفرجامی بود. هرچه با خود گفتم، بالاخره درب خانه را باز خواهد کرد و باز خواهد گشت، بیفایده بود. نیامد و برنگشت. چهلمین روز هم که گذشت، انکارِ من در حال تبدیل به «جنون» بود. فلجکننده و ترسناک...
پیامدهای این #فقدان تازه داشت خودش را نشان میداد. بیانگیزگی، بیحوصلگی و #خستگی مفرط کوچکترین علائمش بودند. لب، شاید به یک مطلب بامزه، میخندید؛ اما #قلب هنوز خندهاش نمیآمد. از همه بدتر این بود که کسی حالم را نمیفهمید؛ مگر آنکه خودش پیشتر چنین موقعیتی را تجربه کرده بود. دیگر خبری از آن پسر پر از انگیزه و شور سابق نبود...
روز تولدم که رسید، جای خالیاش از هر زمان دیگری بیشتر احساس میشد. دیگر جان به لب شده بودم. پس از هفتهها، بار دیگر عازم جلسهی هفتگیمان شدم که مطمئن بودم حال و هوایم را عوض خواهد کرد. وقتی رسیدم، استاد مشغول صحبت از حقیقت #توکل بر خدای متعال بود. من که نشستم، موضوع را نیمهکاره رها کرد و بدون اینکه نگاهم کند یا اشارهای کند که دیگران متوجهم شوند، سرش را پایین انداخت و گفت: «#سختی پایدار نیست و درون هر سختی، آسانی و فرج است. لاتدری؟! لَعلَّ اللهَ یُحدِثُ بَعدَ ذلِك أمرا... اسباب آسانی، در دل سختی با انجام وظیفه مهیا میشود. بلند شو باباجان! بلند شو وظیفهات را انجام بده...» نفس استاد، کار خودش را کرد...
چند هفته از آن شب میگذرد. هنوز هم روزگار به #سختی و #دلتنگی میگذرد، اما هر وقت ناامیدی نزدیکم میشود تا زمینگیرم کند، طنین کلام خدا، با صدای استاد در گوشم میپیچد که: «تو نمیدانی! شاید خداوند بعد از این، وضع تازهای فراهم کند...»
لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا
تو چه دانى، شايد خدا از اين پس امرى تازه پديد آورد.
#طلاق_1
#روایت_یک_آیه
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
«آیهجان»
✍ نویسنده: #مرجان_اکبری
آیا تا کنون شاهد اتفاق یا تحولی در زندگیتان بودهاید؟ طوری که انگشت به دهان بمانید و بگویید این اتفاق حتما معجزهای از طرف خدا بوده. این تحولات و معجزاتی که به یکباره زندگیمان را زیر و رو میکند همهشان لطف وعنایت الهی هستند که گاهی خودمان را هم شگفتزده میکنند.
پیامبران و امامان هم برای انجام رسالتشان، معجزات زیادی داشتهاند که #خداوند برای اثبات حقانیت خود، بر آنان نازل میکرده. بزرگترین معجزهای که نظیر آن در هیچ دورانی اتفاق نیفتاد، نزول یکبارهی #قرآن بر قلب نازنین #پیامبر بوده. او آيـات و سـوره هـاى طـولانـى را بـا يـكـبـار تـلاوتِ #جبرئیل، به خاطر مى سپرد و چيزى را فراموش نمىكرد.
خداوند در راه انجام این #رسالت بزرگ که بر دوش پیامبر گذاشته بود هم سعهی صدر به ایشان داد (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ) و هم آسان شدن امر دعوت که در آیهی ۸ سورهی اعلی به آن اشاره شده: «وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى».
در زمان نزول این #آیه، جامعهی مکه در شرایط بسیار سختی بود و مقدراتِ ناراحت کنندهای را تجربه میکرد. خداوند در این آیه به پیامبر خاطرنشان میکند: در راهى كه تو در پيش دارى #مشكلات و سختیها فراوان است، از یک طرف گرفتن آیههای وحی و به خاطر سپردن آنها؛ از طرف دیگر تبليغ رسالتی که تو بر دوش داری و همچنین انجام كارهاى خير در میان امتت و عمل به آنها. خداوند با نزول این آیه، پـيامبر (ص) را دلدارى میدهد که ما تو را آنچنان رهنمون مىشويم كه همواره براى دعوت و تبليغ شریعت #اسلام و پذیرش #وحی، با آسانترين راه به موفقیت برسی. در این راه امتت را هدايت كنى و با کافران #اتمام_حجت کنی.
کلام قرآن به گونهای نازل شده که در هر عصر و زمانهای کاربرد دارد. همچنین خداوند دست یافتن به #معارف قرآن را برای هر کس که خواهان آن باشد آسان ساخته، که اگر چنین نمیبود عقل آدمی به شناخت یک کلمه از کلمات پروردگار نمیتوانست برسد.
#تفسیر_آیه
#اعلی_8
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«روزهای آسانی در راه است»
✍ نویسنده: #زهرا_طالبی
📷 عکاس: #مهسا_مختاری
🎙 گوینده: #سما_سهرابی
🎚تنظیم صدا: #روحالله_دهنوی
#اعلی_8
#تیزر_روایت
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan
«آیهجان»
«روزهای آسانی در راه است»
✍ نویسنده: #زهرا_طالبی
✏️ گرافیک: #اعظم_مؤمنیان
سالها قبل #ناامیدی تمام وجودم را فراگرفته بود. #بیماری، مثل موریانهی در چوب تمام جسمم را بیامان میجَوید. کابوسهای سیاه روحم را به بند کشیده بودند. به سختی و با تکیه بر دیوار راه میرفتم. عاجز بودم از حرف زدن. شبیه گنگی خواب دیده؛ میدیدم اما گویی نمیدیدم، میشنیدم اما گویی نمیشنیدم. هر لحظه آرزوی #مرگ میکردم. در ذهنم مدام این فکر بود که پایان شب سیاه زندگی مرا صبح سپیدی نیست... یادم هست صدای پزشک را شنیدم که گفت: «اجازه بدین بخوابه. برای غذا خوردن هم بیدارش نکنید، حتی برای نماز.»
با آنکه حالم ناخوش بود و درک درستی از اطرافم نداشتم؛ با هر زحمتی که بود، وضویی میگرفتم و هر جور که بود نمازم را میخواندم. چانهام را به سختی تکان میدادم که نمازم در #سکوت نباشد اما صدایی از حنجرهام بیرون نمیزد و میزدم زیر گریه... چه چیز را باید میفهمیدم که تاوانش این همه بیماری و رنج بود؟ آیا خدا مرا رها کرده بود؟ آیا فراموشم کرده بود؟ نه! این من بودم که #رحمت خدا را فراموش کرده بودم. نماز میخواندم اما ناامیدانه. دعا میکردم اما ناامیدانه.
اما بالاخره قرآنخواندنهای پدرم بالای سرم و #نذر و نیازهای مادرم جواب داد، همینطور داروهایی که پزشک تجویز میکرد. پس از روزها بیماریِ سخت، یک روز با صدای #اذان_صبح بیدار شدم. حال غریبی داشتم. سبک بودم، مثل پرِ کاهی در باد. انگار جانی دوباره در وجودم دمیده شده بود. یا نه! اصلا انگار دوباره به دنیا آمده بودم. پاهایم جان گرفته بود. بینیاز از تکیه بر دیوار راه رفتم. #وضو گرفتم. به نماز که ایستادم لب از لب گشودم و صدا از حنجرهام بیرون آمد. اشکهایم شبیه قطرات شبنم، دانه دانه روی سجاده میچکید. قرآن کوچکم را باز کردم بلکه پاسخی از خدا بگیرم تا آرامتر شوم!
خداوند با این آیه به زیبایی تمام پاسخم را داد: «وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى»
و روان گردانیمت به سوی آسانی (آسانترین راه)
غمهایم به شادی بدل شد، #قرآن را به سینهام فشردم و با اشک و لبخند به خدا گفتم که چقدر دوستش دارم و چقدر شاکرم... از آن روز قایق کوچک زندگی من از دریای طوفانی، رو به ساحل امنی در حرکت است، هر چند گاهی گرفتار امواج کوتاه و بلند دنیا میشود اما از #طوفان سیاه دیگر خبری نیست. خوب بر جانم نشست که دنیا همچون دریاست، یک روز آرام و آفتابی، یک روز متلاطم و طوفانی. اگر گرفتار طوفان شدم، خدایی هست که نجاتم بدهد.
وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى
و تو را به كيش آسان توفيق دهيم.
#اعلی_8
#روایت_یک_آیه
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan