eitaa logo
مجله میدان آزادی
80 دنبال‌کننده
310 عکس
22 ویدیو
0 فایل
هنر، میدان آزادی است. www.AzadiSq.com
مشاهده در ایتا
دانلود
تا جایی که احتمالاً همه‌ی ما به یاد داریم مواجهه‌ی ما با اقلیت­‌های مذهبی اطراف‌مان از قانون نانوشته‌ی «هر کسی کار خودش، بار خودش» پیروی کرده است و از آنجا که قوانین نانوشته همیشه بیشتر از قوانین نوشته­‌شده رعایت می­شوند، حداقل نسل من یاد گرفت که کاری به کار همکلاسی­‌ها، همسایه‌­ها، هم‌باشگاهی­‌ها و مربیان اقلیت مذهبی نداشته باشد. با این حال کنجکاوی و نیاز به ارتباط برای درمان این کنجکاوی و نبود امکاناتی چون اینترنت کار دست من یکی داد. در دنیای کودکی­ شروع کردم به رؤیاپردازی­‌های طویل از مختصرترین چیزهایی که از زندگی اقلیت‌­های اطراف‌مان و در اینجا به‌خصوص مسیحیان می‌­دیدم. مثلاً درباره‌ی ارامنه شنیده بودم شاه‌عباس برای به دست آوردن دل اروپایی‌­ها، یک جامعه‌ی بزرگ ارمنی درست کرده تا اروپایی­‌ها به‌خاطر هم­دینان خودشان هم که شده با ما رابطه‌ی خوبی داشته باشند. آشوری­‌ها و کلدانی­‌ها اما از این هم ناشناخته‌­تر بودند و درباره­‌شان خیال­‌پردازی هم نداشتم اما عقلم بهم سرنخ­‌هایی از تمدن بین‌­النهرین می­‌داد. گذشت تا کمی بزرگ­تر شدم و با مطالعه‌­تر. فهمیدم با سقوط امپراطوری آشور، یک دوره‌ی سکوت ششصدساله در تاریخ آشوریان شروع شده تا بعد برسد به ظهور مسیحیت، ترویج آن در بین­‌النهرین و ایمان آوردن بسیاری از آشوریان به آن. سال­‌ها پیش از دوست افغانستانی‌­ام که بعد از سه دهه زندگی در ایران، به کشورش بازگشته بود، پرسیدم «چرا برگشتی؟» گفت «برنگشتم؛ آمدم. اینجا وطن است.» این را گفتم که بگویم فقط نام صد و شانزده پادشاه آشوری در یک لوح گلی مربوط به هشتصد سال قبل از میلاد موجود است. که بگویم آشوریان قدیمی‌ترین ساکنان تمدن بین­‌النهرین بوده‌­اند و بعدها در عراق و سوریه و ایران پراکنده شده‌­اند. که بگویم آشوریان نیامده‌­اند، بوده‌­اند. و این «بودن» درباره‌ی ارامنه هم صدق می‌­کند. از زمان امپراتوری هخامنشی تا قرن­‌ها بعد، ارمنی‌ها در سرزمین فعلی­شان سکونت داشته­‌اند و به‌نوعی «ارامنه‌ی ایران» محسوب می‌­شدند. بنابراین حداقل درباره‌ی ارامنه‌ی شمال‌غرب می‌شود گفت که «ارامنه به ایران نیامده­‌اند، آنجا بوده‌­اند؛ در سرزمینِ گاه ایران و گاه ارمنستان.» ادامه مطلب سرمقاله پرونده‌ی «از شیشۀ رنگی کلیسا» را اینجا ببینید. 0⃣5⃣ @Azadisqart
صفحه دوم پرونده‌ی «از شیشۀ رنگی کلیسا» را اختصاص داده‌ایم به تک‌نگاری «هانیبال الخاص» از نقاشان بزرگ آشوری ایران: تقریباً همه درباره‌ی صراحت لحن و بی‌پروایی منحصر‌به‌فرد او در رفتارهایش اتفاق‌نظر دارند. روزی برای اعتراض به خرابی سه‌پایه‌ها در دانشگاه، پرفرمنسی را اجرا کرد و از مسئولان دانشگاه نیز دعوت کرد تا به تماشای پرفرمنس بنشینند و دقیقاً همین سه‌پایه‌های معیوب را به ‌کار گرفت تا با تکرار صدای مهیب افتادن‌شان در حضور مسئولان دانشگاه، اعتراض خود را به فرسودگی وسایل اعلام کند. آن روز در واقع پرفرمنس صراحتش را هم اجرا کرد. این بی‌پروایی دل‌نشین یا گزنده‌ی رفتار و لحن او به حدی پررنگ بود که در دوران پیش از انقلاب، برخی افراد در مواجهه با او تردید می‌کردند که نکند الخاص با ساواک در ارتباط باشد یا شاید اصلاً خودش ساواکی باشد. ادامه این تک‌نگاری را در اینجا بخوانید. 0⃣6⃣ @Azadisqart
سال ۹۸ که در آتش می‌سوخت، شاید اولین باری بود که توجه بعضی را بیشتر از قبل به خودش جلب می‌کرد. یک میدان ارزشمند در قلب تاریخی شهر که سه حکومت را به خود دیده است. «میدان حسن‌آباد» یا میدان هشت‌گنبد -با آن معماری فرنگی‌مآبش- که با وجود ساختمان قلدر بانک ملی در ضلع جنوب شرقی و شلختگی‌ حاصل از شهرسازی چند دهه‌ی گذشته، تلاش می‌کند تا قرینگی‌اش را ملتمسانه و در حد یک منظر شهری حفظ کند. روایت‌ها چنین نقل کرده‌اند که این میدان بخشی از میراث تلاش‌های رضاخان جهت ساخت ایران نوین بوده تا اتول‌های انگشت‌شمار شهر بتوانند دور آن بچرخند و خودی نشان دهند. بخشی از پروژه‌ی مدرنیزاسیونی که در ابتدای سده‌ی چهاردهم شمسی بیشتر به‌شکل پوشاندن رخت و لباسِ فرنگی بر پیکره‌ی ایرانِ کاملاً سنتی نمایان شد. به همین جهت اگر کسی خدای نکرده یک طرف شهر بیهوش شود و ناگهان وسط این میدان به هوش بیاید، با نظر به معماری این میدان، چه‌بسا یک لحظه کُمِیت فارسی‌اش لنگ بزند و با ژست ایتالیایی از عابران بپرسد «چاو، دِکِه پارتیستا ایرانه؟» *  این میدان حال و هوای شبه‌جزیره‌ی ایتالیای سده‌ی پانزدهم را دارد. هرچند جفت‌ستون‌ها، طاق‌های رومی و کلاه‌فرنگی‌های رنسانس‌گونه‌اش چندان باب میل ذائقه‌ی صفوی‌پسند اکثر ما ایرانی‌ها نیست، اما چون توانسته بیش از نه دهه، از پس تحولات پایتخت جان نصفه‌نیمه‌ای به در ببرد و هویت خود را به‌عنوان یک میدان مهم شهری حفظ کند و در ذهن شهروندان خاطره‌ای جمعی بسازد، قابل ستایش است. مهم‌ترین نشانگان شهری این میدان حس تعلق به مکان شهروندان است که یکی از مؤلفه‌های کیفیت‌سنجی در مطالعات شهر به شمار می‌رود. *: شما می‌دانید ایران کجاست؟ متنی که در بالا خواندید مربوط به صفحه‌ی سوم پرونده‌ی «از شیشۀ رنگی کلیسا» است که به‌ تک‌نگاری «لئون تادوسیان» معمار بزرگ ارمنی اختصاص دارد. ادامه‌ی تک نگاری تادوسیان را  می‌توانید در اینجا بخوانید. 0⃣7⃣ @Azadisqart
«مردم در صدای فرهاد، شجریان، فریدون فروغی، محمد نوری و صداهایی از این دست دنبال چه چیزی بودند؟ و سوال دیگر اینکه پس از آن دوران چه اتفاقی افتاد که دوباره صداهای نازک و زیر و ضعیف و نیم‌دانگ و الکترونیکی و افسرده و ابرونازک‌کرده حاکم بر فضای موسیقی ما شدند؟ چرا دیگر ناصر عبداللهی را نداریم نه در رنگ صدا و نه در رنگ محتوا؟ چرا ناصر عبداللهی شد آخرینِ بی‌جایگزینِ آن صداهای قدرتمند؟» مطلبی که در بالا خواندید بریده‌ای است از صفحه‌ی اول پرونده پرتره‌ی «محمد نوری» که اول دی‌ماه سالروز تولد اوست. این مطلب از سرمقاله‌ای با عنوان «آن صدای گرم، آن آواز سرخ» انتخاب شده. ما در مجله‌ی میدان آزادی بنا داریم در کنار پرونده‌ی اصلی هرماه –که این ماه «از شیشه‌ی رنگی کلیسا»ست_ یک یا چند پرونده‌پرترۀ کوچک برای هنرمندان بزرگی برویم که کمتر ازشان یاد می‌شود ولی همچنان می‌شود ازشان یاد گرفت. برای خواندن ادامه‌ی سرمقاله این لینک را کلیک کنید. 0⃣8⃣ @Azadisqart
آهنگ "باران" محمد نوری سروده‌ی حمید مصدق است. شعر آن را بسیار دیده‌ایم یا شاید برای هم فرستاده‌ایم: "شیشه‌ی پنجره را باران شست/ از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟" چقدر حیف می‌شد اگر این بیت را کسی نمی‌خواند: تو بهاری، نه بهاران از توست... و چه خوب که نوری حق این شعر را ادا کرده! این آهنگ نوری در آلبوم جاودانه "باعشق" در سال 1376 منتشر شده. باران را برای روزهای بارانی در پلی لیستتان نگه دارید! اگر دوست دارید از باقی قطعات معروف محمد نوری بیشتر بدانید سری به صفحه‌ی دوم پرونده پرتره‌ی محمد نوری در سایت میدان آزادی بزنید. در این صفحه، فهرست بهترین آهنگ‌های محمد نوری را به پیشنهاد هیئت تحریریه میدان آزادی می‌بینید! اینجا را کلیک کنید.   0⃣9⃣ @Azadisqart
-1839980799_1155354547.mp3
9.45M
میدان آزادی به بهانه پرونده‌ی محمد نوری یک هدیه برای شما در نظر گرفته؛ قطعه‌ی شب تنهایی! شب تنهایی محمد نوری آهنگی است با غزل معروف حافظ. همان شعر که با مصراع "دل از من برد و روی از من نهان کرد" دل ما را با خود به حال و هوایی شاعرانه می‌برد. این اثر را محمد سریر آهنگسازی کرده است. شاید فضای این ملودی را بتوان مشابه ملودی سخن عشق نوری دانست. از جهت ریتم آهنگ باز هم، فضای شعر سنتی را در این آهنگ خواهیم فهمید. این قطعه با یک پیش درآمد ملایم پیانو آغاز میشود. در جایی ملودی قطع می‌شود و با صدای تنبک دوباره ملودی آغاز و ریتم سرعت می‌گیرد و فضای آهنگ نیز شاد می‌شود. نوری به خوبی با بیت "صبا گَر چاره داری وقت وقت هست وقت وقت هست" با صدایش بازی می‌کند و صدایش اوج می‌گیرد.و هربار با مصراع خدایا با که این بازی توان کرد شما آه و حسرت را در صدای او لمس خواهید کرد. گرچه نوری این آهنگ را سال 1380 ارائه کرده است اما با جادوی شعر حافظ و قدرت صدای نوری، اثر همیشه تازگی خودش را دارد. این هدیه را برایتان انتخاب کردیم تا در شب‌های بلند و سرد زمستانی دلگرم شوید. از ما پذیرا باشید! 1⃣0⃣ @Azadisqart
هیچکس منکر این نیست که تأسیس رادیو در دهۀ ۲۰ اثر شگرفی بر تغییر سلیقۀ مردم ایران در سبک شعر و آواز گذاشت. نوری که متولد ۱۳۰۸ بود نیز در همین دهه فعالیت موسیقایی‌اش را آغاز کرد. او که با توجه به تحصیلاتش در رشتۀ زبان انگلیسی، به راحتی به نغمه‌های روز و قطعه‌های کلاسیک موسیقی غرب دسترسی داشت، در آواز راه «پاپ» را برگزید. با اینهمه هرگز مقهور موسیقی غربی نشد و در عوض آن را به خوبی با موسیقی ایرانی همنشین کرد. یادداشت «چهرۀ یک خنیاگر فرهیخته» را در صفحه‌ی سوم پرونده‌ی محمد نوری و از این لینک بخوانید. 1⃣1⃣ @Azadisqart
به بهانه شب کریسمس و میلاد عیسی مسیح، شما‌ را به خواندن مطالب پرونده‌ی از «شیشه رنگی کلیسا» دعوت می‌کنیم. تا امشب چهار صفحه از این پرونده منتشر شده؛ از جمله: سرمقاله، تک‌نگاری هانیبال الخاص، تک‌نگاری لئون تادوسیان و تک‌نگاری آندره آرزومانیان برای دیدن صفحه‌ی کامل پرونده این لینک را کلیک کنید. 1⃣2⃣ @Azadisqart
فهرست ده فیلم برتر درباره‌ی عیسی مسیح (ع): 1_کتاب مقدس تصویری: متی نام زبان اصلی: The Visual Bible: Matthew 2_سریال عیسی ناصری نام اصلی اثر: Jesus of Nazareth 3_مصائب مسیح نام زبان اصلی: The Passion of the Christ 4_ بزرگترین داستان عالم نام زبان اصلی: The Greatest Story Ever Told 5_انیمیشن معجزه گر نام زبان اصلی: The Miracle Maker 6_ انجیل یوحنا نام زبان اصلی: the gospel of John 7_ مسیح نام اصلی اثر: the messiah 8_ انجیل به روایت متی نام اصلی اثر: The Gospel According to Saint Matthew 9_برخاسته نام اصلی اثر: risen 10_بشارت منجی 1⃣3⃣ @Azadisqart
شنیدن زیباترین ملودی جهان هم بعد از چندبار تکرار می‌تواند ملال‌آور شود. باید بشود آن ملودی را به شیوه‌های مختلفی اجرا کرد تا آهنگ دچار یکنواختی نشود. این معنای حداقلی واریاسیون در موسیقی است؛ دخل و تصرفی که آهنگساز و نوازنده در ملودی می‌کنند و یک جمله‌ی موسیقی را به اشکال مختلف درمی‌آورند. آندره آرزومانیان یکی از بهترین پیانیست‌های ایران و یک نمونه‌ی نادر در کشف و اجرای واریاسیون بود. اوج قدرت نوازندگی او را می‌توان در تک‌نوازی‌هایی شنید که در همکاری با مجید انتظامی داشت. ملودی‌های انتظامی عموماً ساده هستند ولی وقتی از زیر دست آرزومانیان بیرون می‌آیند، عجیب و نادر به گوش می‌رسند. کافی است تک‌نوازی‌های آرزومانیان در آلبوم «پاییز طلایی» فریبرز لاچینی را کنار اجرایش در آلبوم‌های موسیقی فیلم «بوی پیراهن یوسف»، «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشه‌ای» بگذاریم تا مقصود ما روشن شود.  برای خواندن ادامه‌ی تک‌نگاری آندره آرزومانیان اینجا را کلیک کنید. 1⃣4⃣ @Azadisqart
1667768067_-119106166.mp3
4.83M
یکی از نغمه‌های محلی ارمنی با پیانوی آندره آرزومانیان، هدیه‌ی سال نوی میلادی میدان آزادی! 1⃣5⃣ @Azadisqart
محمد نوری در یکی از به‌یادماندنی‌ترین کنسرت‌هایش قطعه‌ی بی‌نظیر «سفر برای وطن» را در حضور نادر ابراهیمی اجرا کرد؛ یکی از آثار میهنی موفقش که روی شعری از همین شاعر ساخته شده بود. این قطعه تیتراژ سریال کودک و نوجوان «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» به کارگردانی ابراهیمی بود. ابراهیمی در حالی روی صندلی کنسرت نوری نشسته بود که بعد از پرتودرمانی روی تومور مغزی‌اش قدرت تکلم را از دست داده بود. نوری او را «نادر جونم» خواند و گفت «همه‌ی اشتهار من بستگی داشت به این شعر و آهنگی که ایشان سرودند.» ادامه‌ی یادداشت «چرا نوری این همه در گام‌های ماژور خواند؟» در پرونده پرتره‌ی محمد نوری را در این لینک بخوانید. 1⃣6⃣ @Azadisqart
«محمود»(درویش)، بین برادر-خواهرهایش، فرزند وسط بود و مثل همه‌ی فرزندهای وسط، احساس می‌کرد به اندازه کافی مورد توجه و علاقه‌ی خانواده‌اش نیست. تصورش این بود که مادرش آنقدرها که هوای برادر بزرگ و خواهرهای کوچکش را دارد، به او بی‌اعتناست. این حس هر روز درون او بیشتر می‌شد و همراه محمود، قد می‌کشید. در دوران جوانی، وقتی در دانشگاه قدس، در مراسمی بدون مجوز، پشت تریبون رفت و شعر خواند، دستگیر شد و به زندان افتاد. زندانی به نام «الرملة»، جایی در 38 کیلومتری شمال غربی قدس اشغالی. در یکی از روزها، وقتی حوریه خانم _مادر محمود_ برای ملاقات او به الرمله آمد با خود برای محمود نان خانگی و قهوه‌ی مادرپز آورد. چیزی که محمود بسیار دوست داشت. احمد _برادر دیگر محمود_ مادر را در این ملاقات همراهی می‌کرد. به روایت احمد، وقتی سرباز اسرائیلی متوجه بقچه نان و ظرف قهوه شد، هردو را از حوریه خانم گرفت و روی زمین ریخت. محمود در سالن ملاقات _آن سوی نرده ها_  این صحنه را دید. محمود که تا آن لحظه، مهر مادرش به خود را باور نداشت و تصور نمی‌کرد مادر تا این اندازه به فکر او باشد، به شدت به گریه افتاد. به سلول برگشت و روی پاکت سیگار، شعری را نوشت که از درونش می‌جوشید. سال‌ها بعد همزمان با جنگ داخلی لبنان، وقتی «مارسل» _هنرمند لبنانی_ به خاطر گرایش‌های سیاسی و طرفداری‌اش از فلسطین، در حبس خانگی به سر می‌برد، کتاب اشعار محمود را برداشت تا بلکه با خواندن قصیده‌ای، روحی سبک کند و جانی تازه بگیرد. خواندن آن ابیات همان و آفرینش یک شاهکار هنری همان. ترانه ماندگار «احن الی خبز امی» با شعر «محمود درویش»_چهره‌ی نامدار ادبیات فلسطین_ و صدای جادویی «مارسل خلیفه» _خواننده و موسیقیدان لبنانی_ امروز یکی از درخشان‌ترین اتفاق‌های هنری عربی با موضوع مادر محسوب می‌شود. برای دیدن ویدئوی این شاهکار همراه با ترجمه‌ی ترانه لینک زیر را کلیک کنید. 1⃣7⃣ @Azadisqart
دلتنگ نان مادرم هستم، دلتنگ قهوه‌ای که مادرم دم می‌کرد و دلتنگ نوازش‌های مادرم و کودکانگی روز به روز در من قد می‌کشد بسیار جان­دوست هستم و عاشق زنده‌ماندن چون اگر بمیرم از اشک مادرم خجالت خواهم کشید   مادر! اگر روزی بازگشتم، مرا به عنوان پوششی برای مژه‌هایت استفاده کن استخوان‌هایم را با علف‌هایی بپوشان که زیر پایت در انتظار من سبز شد و از پاشنه کفشت تبرک یافت من را با طره‌ای از گیسوانت ببند با نخی که از پشت پیراهنت آویزان است شاید اگر بتوانم عمق قلبت را لمس کنم، تبدیل به الهه‌ای جاویدان شوم   مادر! اگر روزی برگشتم مرا به عنوان هیزم تنورت استفاده کن به جای بند رخت پشت بام خانه‌ات چون از وقتی نماز خواندنت را به تماشا ننشسته‌ام توانایی ایستادنم را از دست داده‌ام پیر شده ام مادر! لطفا ستاره‌های کودکی را به من برگردان تا همراه گنجشک‌های کوچک راه آشیانه‌ای را که تو در آن به انتظار نشسته‌ای پیدا کنم محمود درویش 1⃣8⃣ @Azadisqart
سه کودک پرتغالی با نام‌های «لوسیا»، «جاسنتینا» و «فرانسیسکو» همواره برای چرای دام‌هایشان به منطقه‌ای در نزدیکی محل سکونتشان می‌رفتند که از آن با نام «Cova da Iria» یاد شده. روز 13 ماه می سال 1917 که دنیا درگیر جنگ جهانی اول بود و ظاهرا آن روز هم روزی بود از روزهای همیشگی جنگ، آن‌ها تصمیم می‌گیرند دعای تسبیح را بخوانند اما این دعا با همه دعاهای تسبیح مشابهی که دیگران خواندند، تفاوت‌هایی عجیب داشت و نتیجه هم سلسله اتفاق‌هایی بود که حتی کلیسا را متقاعد کرد تا نام معجزه را بر آن‌ بگذارد و این معجزه چنین رقم خورد: به محض ادای دعای تسبیح، آسمان دگرگون شد، بانویی نورانی با پوششی کامل و در حالی که تسبیحی به دست داشت، از آسمان نازل شد و خود را زنی معرفی کرد که از بهشت آمده‌است و وعده شش دیدار متوالی در روز سیزدهم هرماه را در همان مکان به کودکان داد. ابتدا لوسیا و جاسنتینا و سپس فرانسیسکو می‌توانستند بانو را ببینند اما شنیدن همه سخنان او گویا برای هرسه ممکن نبود و این میان، لوسیا سهم بیشتری از این تجربه معنوی داشته‌است. علاقه شدید کودکان به قلب بانو از دیگر اعجازها بود و لزوم رنج‌کشیدن آن سه کودک و خواندن مداوم دعای تسبیح از دیگر توصیه‌های بانوی تسبیح به آن‌ها. از جمله سخنان و پیشگویی‌های بانوی تسبیح درباره جنگ جهانی اول و خطر آغاز جنگ جهانی دوم، نمایشی از دوزخیان و یک پیشگویی درباره آینده بود که تا سالیانی بعد هرگز انتشار نیافت. در سال 1981 «پاپ ژان پل دوم» مورد سوءقصدی نافرجام قرارگرفت. حدود بیست سال بعد از ترور او واتیکان اعلام کرد که پیش‌بینی این ترور همان راز سوم فاطیما بوده که لوسیا آن را حدود سال 1941 میلادی نوشت اما تا سال1960 میلادی از واتیکان قول گرفته بود تا مسکوت بماند. در سال 1981 هم که این ترور رقم خورد و بر اساس ظواهر، زمان مناسب و یا حتی دیرهنگامی برای اعلام پیشگویی بود، باز هم این راز منتشر نشد و طبق گزارش‌های فعلی، سرانجام سال 2000 میلادی اولین زمان اعلان عمومی راز سوم فاطیما بود. برای خواندن ادامه‌ی یادداشت «بانوی تسبیح» اینجا را کلیک کنید. 1⃣9⃣ @Azadisqart
«خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم، دیگر نزدیک است که سی‌ودو سالم بشود؛ هرچند که سی‌ودو ساله شدن یعنی سی‌ودو سال از سهم زندگی را پشتِ‌سر گذاشتن و به پایان رساندن. اما در عوض خودم را پیدا کرده‌ام». این دوسطر را فروغ در آستانۀ تولد 32سالگی‌اش در یک نامه نوشته است. اگر تولد فروغ 8دی‌ماه باشد، باید فرض کنیم برای مثال این نامه را حوالی آبان‌ماه نوشته، درحالی‌که به قول خودش سی‌ودو سال سهمش از زندگی را پشتِ‌سر گذاشته بوده‌ست. یادداشت در دوراهی شعر و زندگی را به بهانه‌ی سالگرد تولد فروغ در ۸ دیماه از اینجا بخوانید. 2⃣0⃣ @Azadisqart
سال ۱۳۰۸ زمانی که دیگر رفته رفته هنر نقاشی ایرانی رو به خاموشی و رکود می‌رفت، حسین طاهرزاده‌ بهزاد، مدرسه‌ای به نام «مدرسه صنایع قدیمه» تأسیس نمود که بعدها «هنرستان هنرهای زیبا» نام گرفت. کلارا آبکار هم یکی از شاگردان این مدرسه بود. او گرچه متولد ۱۲۹۴ در تهران بود اما اصالتش به خاندان آبکاریان از ارامنه‌ی جلفای اصفهان برمی‌گشت.  کلارا با تشویق معلم دوران دبیرستانش، مارکار قرابگیان متخلص به  DEV، از سال ۱۳۱۴ تصمیم گرفت تا تحصیلات هنری‌اش را در هنرستان هنرهای زیبا ادامه دهد. کلارا ابتدا زیر نظر اساتید برجسته‌ای چون هادی تجویدی در رشته‌ی مینیاتور و علی درودی در رشته‌ی تذهیب یادگیری این دو هنر را آغاز کرد.  برای خواندن تک‌نگاری کلارا آبکار نقاش و نگارگر ارمنی اینجا را کلیک کنید. 2⃣1⃣ @Azadisqart
به تاریخچه‌ی ساخت آثار هنری که علاقمند شدم فهمیدم کلاه‌قرمزی اولیه یک مورچه بوده است در سال ۱۳۶۰ برای برنامهٔ «سقائک و شانه‌به‌سر دانا»! این مورچه اما کم‌کم تکامل پیدا کرد و شد کلاه‌قرمزی. در این تکامل اما سه نفر نقش بسیار مهمی داشتند؛ «مرضیه محبوب» به عنوان عروسک‌ساز، «حمید جبلی» به عنوان صداپیشه و «دنیا فنی‌زاده» به عنوان عروسک‌گردان. نقطۀ شروع شناخت من از دنیا فنی‌زاده هم تنها با همین عنوان بود، عنوان «عروسک‌گردان». عروسک‌گردان موفق! عروسک‌گردانی که عروسکش را ابتدا تبدیل به محبوب‌ترین عروسک ایران و سپس تبدیل به سوپراستار کرد! سوپراستاری که نسخۀ سینمایی فیلمش بعد از «عقاب‌ها»ی ساموئل خاچیکیان، پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران شد! عروسک‌گردانی خود نوعی تئاتر است و بازیگری. یک عروسک‌گردان هر کلمه‌‌ی صداپیشه را با حرکت متقابل دست‌ها، پاها، سر و تنه همراهی می‌کند. او گاهی چنان به بازیگران اسفنجی و چوبی و پارچه‌ای زندگی می‌بخشد که نه تنها تماشاچی، بلکه خودش هم باور می‌کند که «عروسک‌ها زنده‌اند». دنیا فنی‌زاده هم به معنای واقعی کلمه یک عروسک‌گردان بود. عروسک‌گردانی که زنده بودن کلاه‌قرمزی را طوری باور کرده‌بود که این باور برای همه‌ی اطرافیانش ملموس بود. همه او را مادر کلاه‌قرمزی صدا می‌کردند. اصلاً همه می‌دانستند دنیا سه پسر دارد؛ عرشیا، سیاوش و کلاه‌قرمزی. در سالروز فوت دنیا فنی زاده عروسک‌گردان کلاه‌قرمزی، یادداشت دنیا سه پسر داشت را از اینجا بخوانید. 2⃣2⃣ @Azadisqart
از چهار سالگی مجسمه‌سازی با گل را شروع کرد. در هفت سالگی از چوب کامیونی ساخت که حق‌نظریان، معلم سخت‌گیرش به‌خاطر آن تشویقش کرد. نشان تانیک که تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبیرستان کوشش ارامنه‌ی تهران گذراند، از دوران نوجوانی در اوقات فراغت گوشه‌ی مدرسه می‌نشست و با استفاده از گچ انبار مدرسه، مجسمه‌های گچی می‌ساخت. آموزش دیدن در کارگاه مجسمه‌سازی استاد جواد بیک زاکاتالی، استاد نامدار پیکره‌سازی مومی، یکی از برگ‌های مهم زندگی هنری اوست. بیشتر شهرت تانیک بابت ساخت مجسمه‌های مومی است. فرآیند تولید مجسمه‌ی مومی چندان آسان نیست و مراحل زیادی دارد: قالب‌گیری تزریقی، ساخت مجسمه‌، کاشت مو، تولید کره‌ی چشم و دندان، رنگ‌آمیزی، خیاطی، تزئینات لباس و تکمیل فیگور مومی مراحل هشتگانه‌ی دقیق و زمان‌بر این هنر هستند. این مجسمه‌ها عمدتاً برای نمایش در موزه‌ها ساخته می‌شوند و اندازه‌ها هم معمولاً با اندازه‌های واقعی هم‌خوانی دارند. تک‌نگاری کامل نشان تانیک، پیکره‌ساز ارمنی کشور را در ششمین صفحه‌ی پرونده‌ی از شیشه رنگی کلیسا بخوانید. 2⃣3⃣ @Azadisqart
خیز برداشته‌اند برای پایان قرن کنونی و استقبال از قرن آینده. تدارک‌ها دیده‌اند و امیدها بسته‌اند. امید به حل گره‌های تمدنی، چالش‌های علمی، دغدغه‌های زیستی، بحران‌های فرهنگی و اقتصادی و انسانی. امیدهایی بی‌فایده و بی‌معنا. ولی در آن شب موعود آغاز سال 2000، حتی اگر همه‌ی شمع‌ها و شمعدان‌های دنیا را روشن کنند، حتی اگر همه‌ی ژنراتورها و موتورها و سد‌ها – شبانه‌روز و با تمام ظرفیت‌شان- برق بسازند و با آن همه درخت‌های کریسمس را، بلکه تمام جنگل‌های جهان را ریسه بکشند، حتی اگر تمام لامپ‌ها بدرخشند و همه نئون‌های رنگی، نمای هتل‌ها و رستوران‌ها و کافه‌ها و میخانه‌ها و ورزشگاه‌ها را روشن کنند، حتی اگر همه تیرهای روشنایی در خیابان‌ها و فرودگاه‌ها و بندرها صف بکشند و ساختمان سازمان ملل و کمیته‌های حقوق بشر و حقوق حیوان و پارلمان‌ها و مساجد و کلیساها و آمفی‌تئاترها و نمایشگاه‌ها و کوه‌ها و تپه‌های دنیا را چراغانی کنند، حتی اگر ستاره‌ها، صفحه‌ی آسمان را بپوشانند و منوّرها و ترقه‌ها، سرتاسر زمین را نورافشانی کنند، باز هم انسان، طعم شادی و آرامش را نخواهد چشید. تا زمانی  که حتی یک پنجره در ساختمان پنتاگون روشن باشد، شادی و آرامش وجود نخواهد داشت. و لو اینکه پنجره‌ی آشپزخانه یا مستراح آن باشد! نوشته‌ی بالا بخشی از متنی‌ست که محمد الماغوط در روزهای پایانی سال 1999 و در آستانه‌ی سال 2000 منتشر کرد و بعدها در کتاب «سیاف الزهور» به چاپ رساند. محمد شاعر، رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و سناریوپرداز سوری (1934-2006) که نام خود را به عنوان یکی از پیشگامان تئاتر سیاسی-انتقادی عرب ثبت کرد و همراه دوست قدیمی و باجناقش _ادونیس_ قالب«قصیدة النثر» را به جایگاه درخور توجهی در ادبیات عرب رسانید. نمایشنامه‌های طنز انتقادی الماغوط بارها دولت سوریه را گزید و سربند همان طعم زندان را نیز تجربه کرد. 2⃣4⃣ @Azadisqart
45.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آغاز سال نوی میلادی بهانه‌ای شد تا تقدیری کنیم از هنرمندان مسیحی کشور و میراث آنها در هنر ایران. تقدیری که در قالب پرونده‌ی از شیشه رنگی کليسا انجام شد. این سال هم مبارک! 2⃣5⃣ @Azadisqart
احتمالاً همه‌ی ما به خاطر می‌آوریم سال‌های نه‌چندان دور را که عکس‌های طبیعت ایران زینت‌بخش تقویم‌ها، دفترها، کتاب‌ها و قاب‌های عکس روی دیوار بود. حقیقت این است که گرچه عکاسی از طبیعت همیشه رونق داشته اما درباره‌ی کشور ما می‌توان این‌طور گفت که با وقوع انقلاب و جنگ و مهاجرت‌ها، صدها هزار ایرانی گرفتار غربت و دلتنگی، خواستار دست یافتن به هر آن چیزی بودند که نشانی از ایران داشت؛ از جمله تصاویر این سرزمین کهن. در این شرایط بود که ابتدا عکاسان دست به کار شدند و سپس ناشرها، چاپخانه‌ها و صحافی‌ها. آن‌ها انواع و اقسام کتاب‌ها، تقویم‌ها، کارت‌پستال‌ها و پوسترهای مزین به نقش طبیعت ایران را روانه‌ی بازار کردند و به فروش خوبی نیز دست یافتند. یکی از دلایل فروش بالای این کالاها این بود که دست‌اندرکاران آن، از عکس‌های نیکول فریدنی، عکاس نامدار طبیعت ایران در محصول خود استفاده کردند. برای خواندن ادامه‌ی تک‌نگاری نیکول فریدنی این لینک را کلیک کنید. 2⃣6⃣ @Azadisqart
بسیاری عقیده دارند نقطه‌ عطفی که تاریخ را به دو قسمتِ پیش و پس از خود تقسیم می‌کند، اختراع تلویزیون است. اما رولان بارت،‌ فیلسوف و منتقد هنری قرن بیستم، این نقطه‌ عطف را «عکس» می‌داند. یک نقاشی حتی در اوج شباهت با سوژه، به‌اندازه‌ی عکس برایمان باورپذیر نیست. نقاش می‌تواند آن تابلو را کاملاً با تخیل خود حتی در یک اتاق خالی خلق کرده باشد. او می‌تواند بدون دیدن واقعیت هم آن‌را جعل کرده باشد. اما الزام تکنیکی دوربین، این چشم مکانیکی که به‌جای ما می‌بیند، به وجود و حضور سوژه، باعث شده هرچه را در عکس می‌بینیم عین واقعیت بدانیم. دهم دی‌ماه سالروز تولد ام کلثوم بود، خواننده‌ی شهیر مصری که تشییع پیکرش یکی از بدرقه‌های پرازدحام تاریخ است. سیزدهم دی نیز سالروز ترور سردار قاسم سلیمانی توسط آمریکا که تشییع او هم چه‌بسا پرجمعیت‌ترین تشییع تاریخ معاصر بود. نبود بعضی افراد گاه چنان بر ملتی تأثیر می‌گذارد که یک روز نبودن آن‌ها به عزای عمومی میلیون‌ها نفر تبدیل می‌شود. ادامه یادداشت نگاهی به هشت تشییع جنازه میلیونی از زاویه‌دید هنر عکاسی درباره عکس و سوگ را از سایت بخوانید. 2⃣7⃣ @Azadisqart  
«روزی که تهران را بمباران کردند، ما در دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس در حال صرف ناهار بودیم، که ناگهان چیزی در هوا پرید و ما همگی پریدیم. چند دقیقه بعد که رادیو را گوش دادیم گفته شد که فرودگاه را بمباران کرده‌اند. من خودم را به فرودگاه مهرآباد رساندم و دیدم همه چیز خراب شده و ملت در حال دویدن هستند. دو روز بعد، وقتی خرمشهر سقوط کرده بود، به هر راهی بود با اتوبوس و کامیون به خرمشهر و آبادان رفتم و شروع به عکاسی کردم که شنیدم گفتند آن‌ها که در این مناطق عکاسی می‌کنند خبرنگارند و جاسوس‌اند... شانسی که من داشتم این بود که توانستم راه تماس دکتر چمران را پیدا کنم و او هم به عکاسی خیلی علاقه داشت برای همین به من امکانات بیشتری داد که بتوانم به جبهه بروم. بار اول من برای شش ماه به خانه نرفتم.»  برای خواندن ادامه تک‌نگاری آلفرد یعقوب زاده در پرونده‌ی از شیشه رنگی کلیسا این لینک را لمس کنید. 2⃣8⃣ @Azadisqart
«هایائو میازاکی»، پدرخوانده‌ی‌ انیمه و انیمیشن ژاپن در روزگاری به دنیا آمد که کشورش داشت درگیر جنگ جهانی دوم می‌شد. بدیهی است که او به‌خاطر همین تلخی‌هایی که از کودکی تجربه کرده از جنگ متنفر باشد. از جنگ و از جنگ‌افروز.  موضع‌گیری‌ها و مصاحبه‌های جنجالی او، فلسفه‌ی قابل‌اعتنای آثارش و خرق عادت او در خلاقیت، از او چهره‌ای ممتاز در سینمای امروز جهان ساخته است. «سرویس تحویل کی‌کی»، «همسایه من توتورو»، «شهر اشباح» و «شاهزاده مونونوکه» از جمله آثاری هستند که میازاکی، این برنده جایزه اسکار پویانمایی، نویسندگی و کارگردانی آنها را به عهده داشته است. به مناسبت سالروز تولد هایائو میازاکی، سرویس ترجمه مجله میدان آزادی در قالب یادداشتی به سراغ فهرست معرفی و بررسی شش کتاب خواندنی و خاص درباره میازاکی رفته‌است. یادداشت را از این لینک بخوانید. 2⃣9⃣ @Azadisqart