#دردو_دل_اعضا 💚
سلام دوستان میخوام کمی دردل کنم راستش 6 ساله ازدواج کردم خدا رو شکر همسرمم رو خیلی دوست دارم اونم همینطور مشکلم رفتارهای تمام خانوادش هست مثلا شب بله برونم وقتی مجلس آقایون روی یک کاغذ اندازه مهریه وپول شیربها وغیر رو نوشته بودن وقتی اوردن مجلس خانمها ت من امضا بزنم قبل از اینکه ب دست من برسه خواهر شوهر بزرگم از دست اونی ک آورده بودش کشیدش ی دور خوند بعد داددست من گفت حالا امضا کن می خواست ببینه باب میلش نوشتن ی تو همون شب من رو برد تو ی اتاق گفت باید بدنت رو چک کنم سوختگی ی عیب ونقصی نداشته باشی منم سنم کم ناراحت میشدم ولی ب رو خودم نمیوردم چون همسرم مرد رویاهام بود وخیلی دوسش داشتم میترسیدم حرفی بزنم خواهرش بهم بزنه ی یبار تو نامزدی سر موضوعی با همسرم حرفم شد خواهرش فهمید با اینکه من مقصر نبودم ولی چون اهل قهر دعوا نیستم ونبودم پیش خودم گفتم اشکال نداره تماس گرفتم با همسرم تا از دلخوری در بیاد صدای خواهر شوهرم رو شنیدم ک ب همسرم میگفت رضا کولش رو نخوری بگو فقط طلاق چند بارم تکرار کرد ولی همسرم چیزی نگفت خیلی ناراحت شدم ولی بازم چیزی نگفتم. همسرم مریض شد با اینکه نامزد بودیم بهم گفت بیا باهم بریم پیش دکتر حالم خوب نیست رفتیم دکتر تشخیص داد بستری بشه دوروز بیمارستان بود منم کنارش ی خود همسرم دوست داشت من باشم همه خانوادش امدن ملاقاتش غیر خواهر بزرگش وقتی هم مرخص شد با کمک برادر شوهرم بردمش خونشون خواهرش با هردمون حرف نمیزد شنیدم ب شوهرم برگشت گفت ایندختر غریبه رو ب ما ترجیح دادی تو ک بد حال بودی چرا ب خودم نگفتی خلاصه ما عقد کردیم ب من در مورد طلاها تو جم گفت صلیقه ک نداری بعدم بعد عروسی همش میمد خونمون وسایل خونه رو جابجا میکرد میگفت اخه اینم شد چیدمان در هفته مرتب میمد خونمون همشم ایراد میگرفت بعدم شب می موند نمیرفت مثلا من وهمسرم خوابمون نمیمد میخواستیم تلوزیون نگاه کنیم میگفتم مزاحممه بگیرید بخوابید من دوتا دمپایی داشتم ولی یکیشون رو خیلی دوست داشتم ی روز امد خونم دیدم موقع رفتن اون یکی رو ک من دوسش داشتم رو داشت میبرد برگشت ب همسرم گفت اخه دوتا دمپایی واسه چی خریدی اسرافه وقتی گفتم من دمپایم رو ددوست دارم نمیدم اگ میخوای اون یکی رو ببر بدش امد ب حالت قهر از خونه رفت. ی روز مادر شوهرم ی سفر میخواست بره گوشیش نمیدونم خراب شده بود امد خونمون دیدم داره ب همسرم میگه گوشی سارا رو بگیر ببرم اونجا گوشی لازم دارم بااینکه من خط وگوشی رو از خونه بابام اورده بودم ی برا دختراش خاستگار میمد خونمون میومد وسایل جهیزیه من رو میبردن بعد ک حرفی میزدم همگی. ناراحت میشدن میگفتن چقد خسیسی ی وسایل شخصی من مثلا لوازم آرایشم رو میگفتن اینو بده ووقتی نمیدادم میگردنش جنگی ودلخوری ی مثلا ی روز حواسم نبود ب خواهر شوهرم گفتم این شلوار مجلسیم ایکاش این رنگش رو نمیگرفتم پشیمون شدم بعد از چند دقیقه وقتی تو آشپزخونه بودم دیدم پاش کرده برگشت بهم میگه بهم میاد منم موندم بگم درش بیار ناراحت میشه همسرمم خانوادش رو دوست داره بفهمه ازم دلخور شه ک ی شلوار چ ارزش داره بخاطر همین چیزی نگفتم و بردش ی شوهرم برا ماشین خریدن منو برد چقدم خوشحال بودیم بعد گفت بریم خونه بابام نشونشون بدیم وقتی رسیدیم همسرم ماشین رو برد تو حیاط خواهر شوهرم ت دید حتی سلاممون هم نکرد بهامون حرفم نزد حرفشم این بود چرا نظر ما رو نگرفتی برا انتخاب مدل ماشین ت ی مدت سوارش نمیشد 😔 سرتون درد نیارم اونقدر در حق بدی کردن بی احترامی کردن ک بخوام بنویسم ی کتاب میشن ت همین الان هم اونقدر حسادت میکنه ببینه همسرم بهم احترام میزاره ازم تعریف میکنه ب همسرم میگن زن ذلیل کافیه بچمون رو بغل بگیره چند نفری بهش میگن چ زمونه ای شده پدرم پدرای قدیم انگار ن انگار بچه مادر داره .همین خواهر شوهرم بالاخره ازدواج کرد اتفاقا ی شهر دور افتاد روزی نیست ک از دست خواهر شوهراش نناله مادر شوهرمم بعد من دوتا عروس گیرش امد زبون دراز یبار ب یکیشون ی چیز گفت جاریم رفت وسط حیاط جیق جیقی میزد وخودشو میزد ی اون یکی ی اختلاف کوچیک پیش امد داداشش رو اورده بود در خونه پدر شوهرم بلند بلند داداشه فوششون میداد کلن آبروشون رفت .با اینکه حالا نسبت ب قبل اذیتاشون کمتر شده ولی هنوز نیش وکنایه دارن منم سپردمشون ب خدا بهشونم گفتم خواهر شوهرم ی روز ک ناراحتم کرد وبهم توهین کرد جلوش گریه کردم وگفتم مسپارمت ب خدا دیدم امد بغلم کرد گفت ببخشید دست خودم نیست فشار زندگیه حلال کن 😔
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سوم راضیه چون خانوادم تو ده بودن و ازم دور بودن میدونست نمیبینمشون کسیو ندارم راحت اذیتم میکرد
#بخش_چهارم
اون شبم گذشت و بعد چند وقت همش احساس خواب آلودگی داشتم یه روز بلند شدم داشتم صبحانه نیمرو برای آقا درست میکردم که حالم بد شد
آقا تا دید حالم بده بردم دکتر و فهمیدیم حامله ام میشد قشنگ برق و تو چشمای آقا دید چقدر خوشحال بود میخندید ، از خوشحالیش منم خوشحال شدم هی میخندیدم.
دکتر بهش گفته بود که سنش کمه و باید خیلی مراقب باشین زیاد نباید کار کنه آقا دیگه نمیزاشت تکون بخورم، تا به خونه برسیم کلی برام خرید کرد
وقتی رسیدیم خونه راضیه گفت چه خبره اول صبحی کجا رفتین به سلامتی دیگه دوتایی میرید بیرون
آقا با خوشحالی گفت معصوم حاملس
احساس کردم غم عالم ریخت تو دل راضیه رفت تو هم آروم گفت به سلامتی
آقا گفت راضیه داریم بچه دار میشیم دیگه خوشحال باش
برای اولین بار دیدم آقا اونجوری رفتار میکنه، راضیه رو بغل کرد میچرخوند اصلا انگار رو ابرا بود
بهم گفت دست به سیاه و سفید نمیزنی دیدی که دکتر گفت استراحت کن از این به بعد راضیه کمکت میکنه
راضیه صداشو برد بالا گفت مگه تو کلفتشم
اقا گفت یه مدته بخاطر بچمون حرف اضافه ام نباشه هوای معصومو داشته باش
از اون روز راضیه فقط میخواست منو بسوزونه خیلی اذیتم میکرد وقتی به چیزی میخندیدم میگفت خیلی خوشحالی؟ خوشحالیت زیاد طول نمیکشه بچه رو بیاری باید بزاریش اینجا راهتو بکشی بری خونه بابات
همیشه تو تنهاییمون ته غذا رو برام میریخت گوشت کباب میکرد میخورد به من نمیداد اما جلوی آقا اینجوری نبود
مادر آقا چند روز یبار میومد بهمون سر میزد، وقتی راضیه میرفت و تنها میشدیم میگفت اذیتت که نمیکنه منم از ترسم میگفتم نه
خیلی وقتا دلم میخواست انقد بزنمش که خالی بشم اما یه وقتایی هم دلم براش میسوخت که نمیتونه بچه دار بشه اما دلم برای خودمم میسوخت، ..
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 💚
من وسط ابرو خط داشتم قبلا کمتر بود الان زیاد شده اگر کسی راه درمانی داره معرفی کنه به غیر از بوتاکس جراحی به روش سنتی وطبیعی و همچین چین چروک رو گونه اطراف چشم
🧡🧡🧡🧡🧡
سلام شماره مشاوره تلفنی میخواستم امکان حضوری رفتن ندارم خیلی لازم دارم ممنون
🧡🧡🧡🧡🧡
سلام پدربزرگم فوت کردن برای شادی روحشون یه صلوات بفرسین ممنون🌹🌹
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام لطفا خواهشا پیام من و بزارید.راستش من دارم میرم نهم و انتخاب رشته دارم.خودم به 2 شغل علاقمند هستم.یکی معلمی یکی وکیل شدن.وکیل شدن و بیشتر دوست دارم ولی وقتی با مادرم راجبش حرف میزنم خیلی دلایل میاره که بعضی موقع ها من منصرف میشم.مامانم کاری نداره که چه شغلی و انتخاب کنم ولی ما خانواده ی مذهبی هستیم و مادرم درباره وکیل شدن میگه اگه نتونی تو دادگاه بی گناهی یه فرد و ثابت منی و اون فرد به ناحق بره زندان یا هر حکمی بگیره به گردن توعه و حق الناس کردی!!!یا مثلا میگه شاید تو دادگاه از کسی دفاع کنی که حقش نباشه و اشتباه کنی و حق الناسه!! من خودم به شخصه روی حق الناس خیلی حساسم به حدی که شبا خوابم نمیبره. میشه اگه در این شغل حرفه ای دارین توضیح بدید که ایا مادرم درست میگن؟یا مثلا اگه من نتونم بی گناهی فرد و ثابت کنم اون پولی که گرفتم حرامه؟؟ لطفا اگه اطلاعاتی در این موارد دارین بگید چون واقعا سر دوراهی موندم
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام...خوبین؟لطفا سوال منم بزارید در کانال...بنده پولیپ رحم دارم که علامت دارد..اونم خونریزی زیاد عادت ماهیانه..عزیزان کسی برای درمانش اطلاعی داره....در ضمن من یک کلیه هم دارم
ایدی ادمین 👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 من وسط ابرو خط داشتم قبلا کمتر بود الان زیاد شده اگر کسی راه درمانی داره معرفی کنه به
#پاسخ_اعضا 🧡
سلام خسته نباشین میخاسم ب اون دختر خانومی ک کلاس نهم هستنو میخان انتخاب رشته کنن ب اون دوتا شغلی ک علاقه دارن باید رشتشونو ادبیات انتخاب کنن ولی واقعن باید سخت تلاش کنی تا بتونی معلمی یا وکیل بشی چون رتبه شما باید تک رقمی بش منم پسرم ۱۷ سالمه س سال دیگ کنکور دارم رشتمم ادبیات برام دعا کنین بتونم موفق بشم ممنو از کانال خوبتون-🦋
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام درمورد دخترخانمی که انتخاب رشته دارند و درمورد شغل وکالت تردید دارند..
عزیزم منم هم سن شمام وانتخاب رشته دارم،اول اینکه مادرسنی هستیم که شخصیت وعلایق مون مدام درحال تغییر پس بهتره به یک مشاورتحصیلی مراجعه کنید شاید بعدا علاقه تون تغییر کرد. واینکه اصلا ببینید شخصیتتون به شغل وکالت میخوره یانه
بعدشم وکیل هاکه همشون پرونده های قضایی برنمی دارند(که مربوط به حق وحقوق وحق الناس و...) وشامل اینکه مثلا وکیل یک شرکت بشند امور اداری رو سامان بدهند ویاتو دادگاه باشن هم هست.
پس این شغل زیر شاخه داره.
از اینا گذشته حکم رو دادگاه تعیین میکنه(قاضی) نه وکیل، وکیل طبق درس ها وقانون ها و چیزایی که دردانشگاه خونده فقط از موکلش دفاع میکنه همین، ودرضمن شغل هایی که مثل این مورد شغل هست خود شخص انتخاب میکنه که طبق قانون ووجدان خودش شریف کار کنه یا اینکه نه به خاطر پول کارکنه.مادرتون اطلعات درستی نداشته که اینطوری گفته بهتره خود شما هم بیشتر دراین مورد تحقیق کنید.
من خودم این شغل رو واقعا خیلی دوست دارن واز اینکه حق شخصی ضایع بشه واقعا آزارم میده، اماخب ازالان سختی هاشو هم درنظر گرفتم که چقد درسش سخته وکتاب های بسیار سنگین وقطوری روباید بخونم.وخلاثه یکم سخته دیگه کار تو دادگاه قضایی و ....
درمورد شغل معلمی به نظرم خیلی خوبه مخصوصا اگه از طریق رشته انسانی بری یکم قبولیش کمه اما بهتره وبه نظر من تنها شغل تضمیمی از همه لحاظی در ایران هست از ترم اول دانشگاه که بری حقوق میگیری وبیمه و چک وخلاصه،امیدوارم خیلی خوب فکر کنی تصمیم درستی بگیری امیدوارم موفق باشی🌷💕
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام در خصوص اون خانمی که گفتن دوست دارن وکیل بشن و خانواده مذهبی دارن
یک توصیه اگر به یه شغل علاقه داری حتما برو
من خودم مذهبیم مشکل ما مذهبیا اینه به خاطر حق و الناس این چیز ها وارد این شغل ها نمی شیم و در نتیجه الان بیشتر وکیل های ما متاسفانه آدم های بنده ی پول شدن و هر کی مول بده میرن وکالتش میگیرن
شما اگر آدم حق خواه و حق طلبی هستی و میدونی میتوتی وکیل خوبی بشی این وظیفه و حق به گردن توطئه
الان ترس از حق الناس داری
اون دنیا بهت میگن تو که شرایط و نعمت استعداد و داشتی چرا ازش استفاده نکردی
اگر از خودت مطمئنی که وکیل زیاده و حق خواهی میشی این حق به گردنته
تو تمام تلاشم برا حق خواهی بکن خدا انشاءالله کمکت میکنه
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
خواهرم حرفه وکالت برای زن سخت وپردردسر
هست اگرروحیه ماجراجویی دارید اقدام کنید
وگرنه معلمی برای خانم بهتر هست
پدرم دوستم که وکیل هست می گفت عمرم رادر زندانها وبا مجرمین سر کردم
وبارها ازطرف شخص مقابل پرونده موکلم تهدید شدم
فکرهایتان را بکنید گلم بعد اقدام کنید
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_ششم هرچی هم از خوراکی ها میدیدن تعارف نمی کردن و برمی داشتن و خورده هاشو می ریختن روی فرش و مب
#بخش_هفتم
هاشم سر سفره مرتب از دستپختم تعریف می کرد و همه حرفشو تایید می کردن تا پاسی از شب موندن و وقتی خیالش راحت شد که بچه هاش همه جا رو حسابی به هم ریختن و دیگه خسته شدن و انرژی شون تخلیه شد و خوابشون میاد خداحافظی کرد و رفت
وقتی رفتم تو اتاق خواب از صحنه ای که می دیدم شوکه شدم تمام وسایل داخل کمد و کشوها که با مامان و خاله با سلیقه خاصی چیده بودیم بیرون ریخته بود
با اعصابی خورد به سمت کشو ها رفتم وشروع کردم وسایل داخل رو مرتب چیدن زیرلب غر غر
می کردم از زمین وآسمون شاکی بودم
از فریبا وبچه هاش عصبانی بودم
هاشم که منو اینطوری دید به آرامش دعوتم کرد
ازاین همه بی خیالی وخونسردیش کلافه شدم
وقتی کارم تموم شد به تختخواب رفتم و وقتی هاشم اومد سمتم بهش بی محلی کردم
صورت هاشم از شدت عصبانیت قرمز شده بود
بی خیال پشتمو کردم و خوابیدم
صبح هم با ناراحتی وبدون اینکه صبحانه بخوره ازخونه زد بیرون
تا ظهر خونه موندم وسرگرم آشپزی بودم که دیدم زنگ می زنن
وقتی دررو باز کردم امیر عباس بود
بااخم نگاهش کردم و گفتم : تنهایی اومدی مامانت خبر داره اجازه گرفتی
_اره مامانم گفت بیام پیش تو تا تنها نباشی
با اکراه دعوتش کردم بیاد تو
اما تا خواست شیطونی کنه سرش داد زدم و گفتم بشین سرجات اینجا که جای شیطونی نیس دیروز به اندازه کافی همه جا رو ریختی به هم یعنی چی در دیزی باز حیای گربه کجا رفته
امیر عباس عصبانیت منو که دید نشست سرجاش و منم مشغول آشپزی بودم ساعتی بعد دیدم صدای ازش در نمیاد اومدم دیدم تو سالن نیس فکر کردم رفته خونشون
همین که می خواستم برگردم
حس کردم ازتو اتاق خواب صدا
میاد
به سمت اتاق خواب رفتم از صحنه ای که می دیدم شوکه شدم
امیر عباس تمام لوازم آرایش منو بیرون کشیده بود و کرم پودرها وپنکیک ها را به سر وصورتش مالیده بود سر تمام رژ لب هام را خراب کرده بود رژ گونه وسایه هام را هم ازبین برده بود ورنگ ها را باهم قاطی کرده بود لاک ها و هرچی لوازم آرایش تو میز توالت بود بیرون کشیده بود و همه رو نابود کرده بود صورت خودشو رنگی کرده بود سریع دستشو گرفتم و با گریه به سمت دستشویی بردم و شروع کردم صورتشو با با صابون شستم چون آنقدر لوازم آرایش به خودش مالیده بود که هیچ جوره پاک نمیشد بعد از دقایقی کشمکش با امیر عباس صورتشو تمیز کردم وشروع کردم لوازم آرایشمو مرتب کردن
درصورتی که حتی یک دونه از لوازمم ازدستش سالم نمونده بود. همون موقع بود که هاشم وفریبا همزمان سررسیدن وقتی ماجرا رو گفتم زدن زیر خنده...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 🧡
سلام ممنون از کانال خوبتون
یه مشکلی داشتم ممنون میشم تو کانالتون بزارید،
من چند وقته ک عقد کردم اگ خدا بخواد عید غدیر عروسیمه، چیزی ک هست شوهرم مرد خوبیه منتهی بشدت بدقول و فراموش کاره😥😔من چون خودم خیلی حساسم سر وقت و قول وقرار بارها با هر روشی ک فکر کنید سعی کردم ک این عادت بد رو از سرش بندازم ولی نشد ک نشد، حالا بدقولی رو میشه ب حساب کار و مشکلات گذاشت ، فراموش کاریشو نمیدونم چیکار کنم مثلا الان بهش میگم فردا عروسیه دخترخالس کاراتو بکن ک فردا دیگه سر وقت بیای بریم دقیقا شما فک کن پنج دیقه بعد ک بهش میگم اصلا یادش میره🙄😭😭 و جالبش اینکه چیزایی ک به نفعشه همیشه یادشه چیزایی که خنثی باشه یا به ضررش باشه دقیقا سر ده دیقه یادش میره ، دیگ دارم کلافه میشم هر حرفی رو باید ده ها بار بهش بگم تا یادش بگیره ،آدم کم هوش و ...نیست کار آزاد داره و با ریاضیات ومحاسبات سروکار داره ولی تو زندگیمون اینجوریه ،خواهش میکنم راه کار بهم بدین ک بتونم یا خودمو به بیخیالی بزنم یا این دوتا رفتارش از سرش بیفته 😭😭😭😔و یه چیز دیگه اینکه نمیتونه به خانوادش نه بگه یعنی تو این مدت عقد نشد یبار بریم بیرون دوساعت باهم باشیم اگ خارج شهر هم بودیم خانوادش زنگ بزنن بگن بیا کارت داریم میره و اصلا انگار ن انگار ک من حقی دارم 😔
ادمین جان لطفا تو گروه بزار دوستان راهنمایی کنن 😔
❤️💚❤️💚❤️💚❤️💚
سلام لطفاً پیام منو توی کانال بزارین
من یک مشکلی توی زندگیم پیدا کردم که سخت منو افسرده و ناراحت کرده
جوری که اصلا نمیتونم غذا بخورم و خیلی ضعیف شدم
دوستان کسی دعای خاصی یا چله خاصی میشناسه ک زودتر دعام مستجاب شه بلکه به حق این دعاها مشکلم رفع شه؟
التماس دعا
❤️💚❤️💚❤️💚❤️💚
سلام من یه دختر ۱۸ ساله هستم مذهبی و محجبه هستم یه آقایی که بیش از ۷ سال از من بزرگترن اومدن خواستگاری من ایشون از نظر مذهبی تقریبا خوبن در کل خوبن اما به نظر من اون جدیتی و اقتداری که یک مرد باید داشته باشه رو ندارن راستش رفتارشون از نظر من به سنشون نمیخوره رفتارشون از نظر من یکم سنشون رو پایین تر نشون میده ما تاحالا ۳ جلسه حرف زدیم و یک جلسه مشاوره هم رفتیم من حس میکنم ایشون دارن احساسی عمل میکنن و اصلا به تفاوت ها اهمیت نمیدن و همین که دیدن من چند تا از چیزهایی که براشون مهمه رو دارم دیگه به چیزی اهمیت نمیدن و هرچی من میگم یا قبول میکنن یا میگن در آینده درست میشه در ضمن مادرشون تو حرفاشون به مادرم گفته بودن ایشون وسواس تمیزی دارن و رو مرتب بودن خیلی حساسن خودشون اینو به من هم گفتن و حتی یکی از خط قرمز هاشونه من ادم شلخته ای نیستم اما خیلی هم مرتب و تمیز نیستم
من خیلی تردید دارم و دو دل هستم پدر و مادرم تصمیم رو گذاشتن به عهده خودم. من دوست دارم مرد آیندم یکم جدی تر و مقتدر تر باشه نمیدونم باید چیکار کنم راستش اصلا به دلم ننشستن و فعلا هیچ علاقه ای بهشون ندارم ایشون صرفا فقط یه خواستگار هستن برای من (جلسه سوم رو نمیخواستم برم اما مشاورم گفتن زود قضاوت نکن و دوجلسه دیگه صحبت کن برای همین رفتم) دلیل تردیدم اینه که اطرافیان مثلا خالم میگن پسر خوبیه زود ردش نکن یا این که میگم ممکنه ناراحت بشن یا دلشون بشکنه راستش چون دلم میخواد بگم نه عذاب وجدان دارم
خواستگارهای دیگه ایی هم دارم که خوبن الان نمیدونم چیکار کنم به خواستگار جدید فکر کنم ؟ اگه فکر کنم کار اشتباهی نیست؟ یا جواب نه قطعی رو به این بنده خدا بدم بعد برم سراغ بقیه؟ اصن به این بنده خدا جواب نه بدم؟
لطفا اگه تجربه ای دارین یا میتونین کمک کنین بگین با تشکر
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_چهارم اون شبم گذشت و بعد چند وقت همش احساس خواب آلودگی داشتم یه روز بلند شدم داشتم صبحانه نیمر
#بخش_پنجم
، میدونستم بچم به دنیا بیاد ازم میگیرنش و از اونجا میرم خیلی نگران بودم هرچی میگذشت بیشتر حسش میکردم دلم نمیخواست بدمش به اونا حس مالکیت و مادری به بچم پیدا کردم نمیخواستم بچمو به کسی بدم
راضیه هم روز به روز بدتر میشد مخصوصا وقتی میدید آقا خیلی هوامو داره برام میوه میخرید پوست میکند یه وقتایی نمیخواستم بخورم خودش میوه دهنم میزاشت سرشو میزاشت رو دلم که صدای قلب بچمونو بشنوه
این کاراش رو منم تاثیر گذاشته بود و شوقمو بیشتر میکرد
یه روز آقا قرار بود بره یه شهر دیگه و از دو سه روز قبل کلی به راضیه سفارش کرد که هوای منو داشته باشه
راضیه ام میگفت خیالت راحت حواسم هست
یادم نیست دقیق چند وقتم بود ولی یادمه ماه های آخرم بود خودم خیلی چاق شده بودمو شکمم بزرگ شده بود
همون روز ۶ صبح آقا رفت و ما بدرقش کردیم وقتی برگشتیم داخل خونه راضیه رفت رخت خوابشو پهن کرد گرفت خوابید
من وایسادم به جمع کردن صبحانه و شستن ظرفها
دم اذان ظهر راضیه بیدار شد رفت بیرون بعد ده دقیقه اومد دیدم کلی سبزی دستشه
پارچه پهن کردیم انداختشون رو پارچه گفت شروع کن پاک کردن الان میام، رفت دیگه کو تا بیاد
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
بعد یڪ سال بهار آمدہ میبینے ڪہ
باز ٺڪرار بـہ بار آمدہ، میبینے ڪہ
سبزے سجدہ ے مارا بـہ لبے سرخ فروخٺ
عقل با عشق کنار آمدہ،میبینے ڪہ
آنڪہ عمرے بـہ ڪمین بود،بـہ دام افٺادہ
چشم آهو بـہ شڪار آمدہ،میبینے ڪہ
حمد هم از لب سرخ ٺو شنیدن دارد
گل سرخے بـہ مزار آمدہ،میبینے ڪہ
غنچہ اے مژدہ ے پژمردن خود را آورد
بعد یڪ سال بهار آمدہ میبینے ڪہ
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
Mohammad Esfahani _ Armaghane Tariki (320).mp3
5.81M
تقدیم به روح بزرگ مرحوم حجت السلام #فرج_نژاد و خانواده ی مظلومش که دیروز همگی به بهشت رضوان الهی پر کشیدند🖤🏴
#شهید🥀
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#مشکل_اعضا 🧡
سلام دوستان عزیز
من یکی از دوستانم مشکلی دادن واینکه ایشون همسر بسیارررررررر بد اخلاق و...... داشتن اعتیاد هم داشتن و به خاطر مشکلات روانی هم چند با توی بیمارستان اعصاب و روان بستری شده
ایشون به سختی تونست که از خونه با سه تا بچه بزنه بیرون و نزدیک ۲ یا ۳ سال جدا از همسرش زندگی کنه دوتا دوختر حدود ۹ ساله و ۷ ساله و یه پسر ۳ ساله دارن و اینکه ایشون توی استان کرمان شهرستان بم زندگی میکنن این خانم توی شرکت بسته بندی خرما کار میکردن که خیلی هم حقوقشون ناچیز بود و توی یه کانکس زندگی میکردن همسرشون هم حاضر به پرداخت نفقه یا حضانت یا حتی یارانه ی بچها هم نمیشه😳😔
و چند ماه به زور بچها رو از پیش مادرشون برده بچها از نظر روحی خیلی تحت فشار هستن جوری که دختر ۹ ساله قرص اعصاب مصرف میکرد خانوادهی اون خانم حاضر نیستن که حامی خانمباشن و اینکه خانواده ی خودش هم وضع بهتر از اون ندارن که بتونن کمک کنن و الان خیلی وقته که کار توی شرکت تعطیل شده و ایشون به نون شبش محتاج هست و مشکل اصلی این هست که صاحب کانکس خانم رو چند ماهی هست که بیرون کرده ایشون الان آواره هستن و نمیدونن واسه ی خونه و کار باید چکار کنن 😢
خیلی عذاب میکشن واقعا موندن چکار کنن از ناچاری میخوان بچها رو برگردونه پیش پدرشون ولی بچها خیلی ناراحتن اخه همش کتکشون میزنه و پدرشون قبلا هم قتل انجام دادن😳😭😭😭😭
به سختی فراااااااوان تونست امسال از شوهرش رسماً جدا شه
الان بجها از ترس اینکه مادرشون از ناچاری بذارشون پیش پدرشون خواب راحت ندارن ولی خیلی میترسن
ایشون دفعه ی قبل حتی پول اینکه بره کرمان به بچهاش سر بزنه رو نداشت و منم در حد توانم کمک کردم که پول کرایه ماشین رو بدم
ایشون ادم تنبلی نیستن که دستشون پیش کسی دراز باشه میخوان کار کنن
فقط الان دنبال یه مکان هر چند کوچیک و یه کار میگردن که فقط بچها بتونن پیش خودش باشن
منم فکر کردم شاید کسایی باشن که توی کانال بتون مشکل این دوست عزیز رو حل کنن اگه کسی حامی هست یا کار یا خونه ی مناسبی بریا ایشون میشناسن خواهش میکنم دریغ نکنید همین طور که گفتم ایشون در شهرستان بم زندگی میکنن
کسایی که دنبال یه کار خیر میگردن و میتونن
یاعلی ...............✋🏻
ایدی ادمین 👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هفتم هاشم سر سفره مرتب از دستپختم تعریف می کرد و همه حرفشو تایید می کردن تا پاسی از شب موندن و
#بخش_هشتم
و فریبا قربون صدقه شیرین کاری های پسرش می رفت
اما من کلافه بودم و کارد می زدن
خونم در نمی اومد ازاینکه نه معذرت خواهی نه تنبیهی نه شماتت وسرزنشی شد
این میون فقط لوازم آرایش من بود که نابود شد
منم همه رو جمع کردم وفرستادم برای فریبا و گفتم به دردم
نمی خوره وخودت استفاده کن اون هم از خدا خواسته قبول کرد.. به هرحال ازقدیم گفتن مفت باشه کوفت باشه
هاشم مجبور شد دوباره ازنو همه را برام بخره اینطوری حداقل یه کم دلم خنک می شد
بعد ازاون جریان تصمیم گرفتم هربار که فریبا وبچه هاش میان
در اتاق خوابو قفل کنم که دیگه مشکلی پیش نیاد
من و هاشم سفرماه عسل نرفته بودیم و یه مدت که از عروسیمون گذشت هاشم تصمیم گرفت بریم مسافرت و از اون جای که ماه عسل بود
هاشم می خواست یک ماه کامل رو سفر باشیم
از خونواده هامون خداحافظی کردیم و مامان مارو از زیر قرآن رد کرد فریبا اسپند دود کرد و کمند هم پشت سرمون آب ریخت و
منو هاشم راهی سفر شدیم
اول به سمت مشهد راهی شدیم آخرین باری که مشهد رفته بودم خیلی بچه بودم شاید نه سالم بود و من خیلی دلتنگ گنبد طلای اما هشتم بودم
دوازده ساعت در مسیر بودیم و هاشم همه مسیر رو یه کله رفت صبح زود که راه افتادیم شب رسیدیم خسته بودیم اما به محض اینکه چمدان ها رو گذاشتیم توی هتل راهی حرم شدیم وقتی چشمم به گنبد طلایی افتاد اشکم سرازیر شد و با اصرار من تا صبح تو حرم موندیم
چه صفایی داشت چه آرامشی
من برای زندگیمون دعا کردم و برای همه عزیزانم و هرکس التماس دعا داشت
دوست داشتم شب ها تو حرم بخوابم برای همین هاشم رو راضی کردم اونم اولش مخالف بود اما با اکراه قبول کرد چمدون ها رو از هتل تحویل گرفتیم و شب ها رو تو هتل امام رضا تا صبح سر میکردیم
روزها به گردش وتفریح بودیم دو روزی رو تو حرم موندیم و به اصرار هاشم یه مهمانپذیر گرفتیم
پانزده روزی مشهد موندیم دوست داشتم بیشتر می موندیم اما امکان نداشت و راهی شمال شدیم
برای خونواده ها هم از مشهد سوغات گرفتیم و هم از شمال
برای همه زعفران وکلوچه گرفتیم
یه هفته هم شمال موندیم سفر خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت و پر از خاطره بود هاشم جوان خوش مشربی بود و بسیار خوش سفر و کاری نمی کرد که به آدم بد بگذره
وقتی رسیدیم همه خونه ما جمع بودن مامان وفریبا شام درست کرده بودن همون شب چمدون ها رو باز کردم و سوغاتی همه رو دادم احساس کردم فرحناز و شهناز ناراحت شدن ....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 سلام ممنون از کانال خوبتون یه مشکلی داشتم ممنون میشم تو کانالتون بزارید، من چند وقته
#پاسخ_اعضا 🧡
سلام آبجی گلم که ۱۸سالشونه و خواستگار دارن
عزیزم من پیام شما که خوندم به این نتیجه رسیدم که شما از اون آقا خوشتون نیومده
و این اشتباه رو مرتکب نشو که شاید بعدها به دلت میشینه
شما هنوز ۱۸سالته ، هنوز خیلی فرصت داری
و به هیچ عنوان نخواه از روی عذاب و وجدان به این آقا جواب +بدی
خداروشکر هم که خانوادت به اختیار خودت گذاشتن پس میتونی راحت مخالفتت رو بیان کنی
خودت داری میگی که با علایقت جور در نمیاد و خواستگار های بهتری هم داری پس چرا تردید داری در نه گفتن!؟
عزیزدلم انشالله که هرچی خیره برات اتفاق بیفته😘❤️
برای منم دعا کن😊🌹
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام به دوستان
خواستم به دختر خانمی که خواستگارشون وسواس تمیزی داره و مقتدر نیست بگم که عزیزدلم حرف یه روز و دو روز که نیست حرف یک عمر زندگیه این خیلی فرصت خوبیه که خانوادت به نظرت احترام میزارن و حق فکر کردن بهت دادن پس از این فرصت استفاده کن عزیزم تو قراره از حالا تا اخر عمرت با یه ادم زندگی کنی پس بهتره کسی رو انتخاب کنی که از همه لحاظ به دلت میشینه و حال دلت باهاش خوبه اصلا بخاطر حرف دیگران خاله و دایی و ...آیندتو تباه نکن و بخاطر دل اونها جواب مثبت نده خواستگار تو نهایت یک هفته یا یکماه تو فکر شماست و دلش شکسته اما اگه تو قبول کنی یک عمر باید با دلشکستگی زندگی کنی
این حرف هارو به این خاطر میزنم که گفتی هیییچ علاقه ای بهش نداری
وگرنه در شرایط عادی یا شرایطی که توهم دلت باهاش بود میشد یکم بیشتر فکر کنی و سعی کنین به تفاهم برسین اینو گفتم که از همین الان کسانی که میخوان انتقاد کنن و بگن بزارین وصلت ها سر بگیره با این حرفاتون زندگی هارو سخت نکنین، بدونن که حرف سر علاقه هست که این خانم ندارن و خواستگار بهتر دارن بنظرم جواب مثبت نده و به خواستگار بهتری فکر کن عزیزم انشالله ادمین عزیز پیامم رو بزاره که بهت کمکی بشه من از ته دلم دوست داشتم بهت کمک کنم
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام درمورد خانم هجده ساله ای که خواستگار وسواس دارن
عزیزم من آیندتو از الان میبینم و بهت میگم خواهرشوهر من دقیقا مشکل شمارو داشت همسرش زیادی وسواس بود و رفتار زنانه داشت الان بعد ۸ سال زندگی مهر حلال جون ازاد کرده و طلاق گرفته اومده نشسته خونه باباش
بنظرم سن شما زیاد نیست که نگران مجرد موندنت باشی جواب رد بده ممکنه این وسط حتی یه بچه طلاق هم داشته باشی
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام، دختر خانم 18 ساله ای که خواستگار دارن
عزیزم وقتی خواستگاری که با دو بار نشست و برخاست رفتار و کردارش به دلت ننشسته چطور میخوای یه عمر تحملش کنی، از رو احساس و حرف دیگرون تصمیم نگیر، بعد همه میرن کنار خودت میمونی و این زندگی
عقلانی تصمیم بگیر، هنوز فرصت داری، میتونی به کِیس های دیگه فکر کنی
خوشبخت بشی عزیزم🌺
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام. در مورد دختر خانم 18 ساله ای که براشون خواستگار اومده و خیلی به دلشون ننشسته. میخوام بگم عزیزم عجله نکن شما سنی نداری که بخوای عجله کنی اگه واقعا مورد پسندت نیست این بنده خدا رو رد کن. وقتی تعداد جلسات صحبت تون زیاد میشه خواستگار تون و همچنین خانواده ش فکر میکنن نظرتون مثبته و اگه جوابتون منفی باشه شاید باعث دلخوری بشه پس اگه واقعا خوشتون نیومده قاطعانه رد کنید. و به خواستگار های دیگه تون اجازه اومدن بدید و تصمیم بگیرید انشالله که خوشبخت و عاقبت بخیر بشید. 😊
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام ادمین گرامی درمورد اون دختر خانم ۱۸ ساله که گفتند مذهبی هستند ویک خواستگار براشون اومده ونمیتونند تصمیم بگیرند برای دادن جواب نه به ایشون وخیلی این آقا مقتدر وجدی نیستند وبه دلشون ننشسته وبه خاطر این که دلشون نشکنه هنوز جواب ندادند میخوام بهشون بگم عزیزم اصلا نگو دلشون میشکنه چون من هم دقیقا مثل شما مذهبی هستم وهنگام خواستگاری هم خودم ومادرم گفتیم دلشون میشکنه وجواب بله دادیم البته بدون علاقه هم نبود ولی من هم بیشتر احساسی عمل کردم تا عقلی ومنطقی .عزیزم سعی کن فقط عقلی ومنطقی والبته حتما علاقه هم مد نظرت باشد در امر ازدواج ولی گول دلشکستن کسی را نخورتا خدای نکرده زندگیت خراب نشه یک جوری جواب منفی را بده که باعث دلشکستگی نشه یک بهانه ای منطقی بیار تا فرد مقابل هم ناراحت نشه ولی صرف این که دل کسی بشکنه اونم در تصمیم به این مهمی براساس عقل ومنطق نیست پای یک عمر زندگی در میان هست اصلا احساسی عمل نکن انشاالله که خوشبخت وموفق باشید
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام دخترخانمی که خواستگارش وسواس تمیزی ونظم رودارن بیشتردقت کنیدچون نظم وتمیزی خونه بیشترین زحمتش برای خانم خونه هست من خودم شوهرم به این بیماری مبتلاست وخدامیدونه چقدرخودم وبچه هام اذیت میشیم بامشاوره صحبت کن ومطمعن باش که به بیماری وسواس مبتلاست یانه؟وتصمیمت روبگیر بیماری وسواس گاهی باشرایط حال شخص بدترمیشه مثلاکروناوسواس شوهرمن روتشدید کرددرضمن شماکه قولی ندادین که عذاب وجدان داشته باشیدگاهی شخص عقدهم میکنه
ولی میبینه نمیتونه ه باطرف مقابل زندگی کنه وازهم جدامیشن ترخدادرست تصمیم بگیروعذاب وجدان الکی روهم بذارکن بحث یک عمرزندگیه
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
خواهرم شما ۱۸سال دارید ودرانتخاب همسر عجله نکنید
کسی وسواس دارد آدم راپیر می کندو اعتقادی هم به بیماری خود ندارد
دربین آشنایان نزدیکم وسواسی داریم والان خانمش کلافه شده به خاطر بچه اش تحمل می کنه
خودتان رادرگیرش احساس این آدمها نکنید لطفا
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
هدایت شده از تبلیغات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ
#ویژه_عید_غدیر 🔴
شماره 2⃣
✨خدا داند که حیدر کل دین است
میان خلق، او حَقُّالیقین است
تمام عالم امکان بداند
فقط حیدر امیرالمؤمنین است✨
#خطبه_غدیر 🌸🍃
#فضیلت_حضرت_علی_(ع)
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_پنجم ، میدونستم بچم به دنیا بیاد ازم میگیرنش و از اونجا میرم خیلی نگران بودم هرچی میگذشت بیشتر
#بخش_ششم
مادرشوهرم بعد دو ساعت اومد دید کلی سبزی جلومه و دارم با بدبختی پاک میکنم انقد نشسته بودم کمرم داشت میشکست
چندتا دری وری به راضیه گفت که اومده سبزی ریخته سر منو رفته بعد نشست پای سبزی گفت یکم دراز بکش بچه اذیت نشه
نصف دیگه سبزیا رو مادرشوهرم پاک کرد ریخت تو لگن شست هرچی منتظر موند راضیه بیاد نیومد گفت مثل اینکه قصد اومدن نداره برم شاممو بار بزارم فردا میام ببینم مرضش چیه این همه سبزی گرفته ول کرده رفته
خلاصه هوا داشت تاریک میشد که راضیه برگشت و وقتی سبزیا رو دید که پاک شدن و شسته شده سریع منو نگاه کرد ببینه در چه حالم گفتم من نصفشو پاک کردم بقیشو مادر آقا اومدن پاک کردن
اینو که گفتم رنگش پرید گفت از من نپرسید؟
گفتم چرا منم گفتم تازه رفتین کار داشتین بیرون
گفت آفرین پس دیگه امروز اومده فردا پس فردا نمیاد
گفتم نمیدونم
فرداش که شد دیدم راضیه با شور و اشتیاق تو خونه میچرخه و منو صدا میزد که پاشو مهمون داریم گفت فلان کس و فلان کس دارن میان
همسایه هامونو میگفت که باهم دوست بودن و رفت و آمد داشتن ناهار دعوتشون کرده بود میگفت پاشو کمک کن
منم ناچارا بلند شدم
مهموناش که اومدن نشست و دیگه بلند نشد یکسره منو صدا میزدن معصوم اینو بیار معصوم اونو بیار معصوم اینو جمع کن
بعد از ناهار تو حیاط مشغول شستن ظرفها بودم که دیدم...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
⛔️عدم نمایش نتایج غيراخلاقى⛔
✅ آیا میدانید گوگل گزینهای دارد که اگر فعالش کنید،٪۸۰ نتایج غيراخلاقى را نشان نمیدهد؟
👌🏻برای اینکار کافی ست:
1⃣ داخل مرورگرتان نشانی زیر را تایپ کنید:
Google.com/preferences
2⃣ بعد از بازشدن صفحه نمایش، گزینهی فیلتر کردن نتایج مستهجن را فعال کنید.
@azsargozashteha💚
#پرسش_اعضا 🧡
سلام
من از بچگی خیلی خجالتی بودم تا حدی که اصلا با فامیلامون صحبت نمیکردم ،الان صحبت میکنم ولی خیلی کم.
و نمیدونم چیشد ک با پدرم صحبت نمیکنم از همون بچگی ، ولی دوست داشتن و محبت کردن پدرم رو حس میکنم ، بابام با من حرف میزنه ولی من نه !!
بعضی وقتا حس میکنم اصلا براش مهم نیست که من باهاش صحبت میکنم یا صحبت نمیکنم اصلا نمیدونم باید چیکار کنم!!
من وقتی بچه بودم به خدا قول دادم وقتی ۱۴ سالم شد با ،بابام صحبت کنم الان چهارده سالمه فقط ۵ ماه فرصت دارم .
بابام هرچی میگه یا هر کاری میکنه نمیدونم چرا ناراحت میشم یا بدم میاد درحالی وقتی بقیه این کارو انجام میدن بدم نمیاد یا ناراحت نمیشم!!
از حسرت میترسم، میترسم خدایی نکرده پدرم فوت کنه و من حسرت یکبار بابا گفتنو داشته باشم😣 اخه پدرم ۶۰ سالش هست .. از خدا میخام حفظش کنه تا موقعی که من بتونم حداقل ی دفعه بهش بگم بابا و بپرم بغلش 😞
میدونم خدا کمک میکنه!! از شما هم میخام اگر راه حل یا تجربه ای مثل من دارید بگید
ممنون❤️
🧡💚🧡💚🧡💚🧡💚
سلام دوستان ما۵ماهه میخوایم ماشینمونوبفروشیم فروش نمیره کسی ذکرودعایی بلده برای فروششون لطفا بگین ممنون ازهمگی
💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡
سلام حبیبه جون خوب هستین
دوستانم گلم شما آرایشتون رو باچی پاک میکنید؟ من پوستم چربه، میخوانم با ژلی یا چیزی پاک کنم که هم قیمتش مناسب باشه وهم جوش ولک نیاره به نظرتون چی بزنم که خوب باشه و به پوست چرب بیاد
الهی خیر ببینه هر کی که راهنمایی میکنه
💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡
پسرم امسال انتخاب رشته داره میخواد بره فنی حرفه ای حالا من موندم فنی حرفه ای بهتره یا کار دانش و چه رشته ای برداره که اینده شغلی بهتری داشته باشه و بتونه به جایی برسه با اون رشته.خواهش میکنم هر کسی که تخصص داره در انتخاب رشته حتما من رو راهنمایی کنه اخه نمیدونم از کجا بپرسم و میخوام پسرم اینده شغلی پر بار و خوبی داشته باشه .ممنون از همه عزیزانی که من رو راهنمایی میکنن.
ایدی ادمین 👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#نکته_ی_روز 🌱
هیچوقت از خود گذشته ات بدت نیاد!
خود قبلی ات هم، حق دارد که بد بوده باشد!
یا سکوت کرده باشد، کودن و تنبل بوده باشد....
حتی اگر یک خون مردگی ِ وسیع روی پوسته قدیمی ات درست کرده باشد!
تو باید او را ببخشی... چون اگر نبود، خود فعلی تو نمیتوانست هرگز زندگی کند.
از خود گذشته ات تشکر کن که باعث اصلاح تو شده...
به نظر من تُوی گذشته، از توی فعلی حق آب و گِل بیشتری به گردنت دارد...
همه ی زحمت ها را او کشیده و تو را بزرگ کرده.
بین گذشته و حالَت فرق نگذار.
او را هم به پارک و خرید ببر.
برایش بستنی قیفی بخر....
گذشته ات را هم در آینه ببوس و بگو چقدر دوستش داری....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
هدایت شده از تبلیغات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشمند ایرانی توانست راه حل #رشد_مجدد_مو را پيدا كند👨🏻⚕️
اين مخترع اول اين پكيج را روي خودش تست كرد و بعد روانه بازار كرد(موهاش رو داخل كليپ ببيني متوجه ميشي)👨🦲🧔
تنها محصول دارای مجوز وزارت بهداشت و سيب سبز سلامت و GMP آلمان 🇩🇪
مشاوره رایگان ارسال عدد 3 به 10008443
30 درصد تخفیف برای 100 نفر اول ویژه
جمعه سی و یکم تیر ماه 🎁🛍
با زیبایی یک پیامک فاصله دارید🤳
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 سلام من از بچگی خیلی خجالتی بودم تا حدی که اصلا با فامیلامون صحبت نمیکردم ،الان صحبت
#پاسخ_اعضا 💚
سلام وقت بخیر بامدارکش ازجمله طلاقنامه شناسنامه ها وکارت ملی به کمیته امداد محل سکونت مراجعه نمایند جهت تحت حمایت واشتغال
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام در مورد اینکه خانمی که در شهر بم کرمان زندگی می کنند معرفی شون کنند به کمیته امداد اون شهر حتما کمکشون می کنند یا معرفی کنند به بهزیستی حتما خیرهستند که کمکشون کنند
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام درجواب اون خانمی که شوهرش اعتیادداره وبچه ها رواذیت میکنه ... ترابخدا شمابرید بهزیستی شهرستان بم پیگیر بشید بچه هاروتحویل بهزیستی بدید اون بچه هاامنیت روحی وجسمی ندارن وممکنه بلایی سرشون بیادبه محض اینکه مادرشون شغل و مکان مناسبی تهیه کنندمی تونه اونها مجددازبهزیستی تحویل بگیره ترابخداتاقبل ازاینکه برای اون بچه هااتفاقی بیفته اینکارروانجام بدیدبه کارمندهای بهزیستی هم بگیدشمارومعرفی نکنندحتما معرفیت نمی کنندخودشون مددجومی فرستن بچه هارومیارن فقط شماازدورپیگیرباشید
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
در پاسخ ب دوست عزیزمون ک میگن نهمم میخوام معلم یا وکیل بشم باید بگم ک اگر میخوای وکیل بشی خب زیر مجموعه های وکالت شامل قاضی هم میشه ولی کسی ک بتونه قاضی بشه همونطور ک مادرتون گفتند نباید اشتباه کنه ولی اشتباه قاضی ها یک در صد هستش یعنی از هزار تا احتمال ده تا وجود داره در ضمن کسی ک وکالت کسیو ب عهده میگیره یا قاضی میشه باید با توکل ب خدا کارشو شروع کنه و تردید نکنه چرا ک این شغل غیر از حقوق بالایی ک بهت میدن احتمال تهدیدش زیاده یعنی ممکنه بیان بهت رشوه بدن ک ی شخصیو حکم زمینه پروندش نکنی و حتی ممکنه خانوادت رو تهدید کنن خلاصه اگر میخوای بری تو این رشته باید حواستو خوب جمع کنی حرف مادرت درسته ولی شما از قصد اشتباهی در قضاوت نکردی ، خلاصه اینکه دیروز مستندی در باره قاضی و مرگ دیدم ک میگفت (من با ایمان برای اشخاص حکم صادر میکنم ولی احتمال اینکه از این هزار تا پرونده ای ک زیر دستم بوده یکیش رو اشتباه کرده باشم هست و خب انسان جایز الخطاست ) در کل هر رشته ای سختی های خودش رو داره ولی باید با صبر و متانت و ایمان شکوفایی کرد در اون رشته ممنون🙏🙏😊
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام خدمت دوست عزیزی که میگن آشناشون خونه و کار نداره میخواستم بگم که ایشون بنظرم بهتره بره پرستاره یه پیرزن بشه تا هم خونه بهش بدن هم پول.تو دیوار شهرتون نگاه کنید
🧡🧡🧡🧡🧡
سلام به خانومی که گفتن چی بزنن به صورتشون که آرایشش پاک بشه
ژل شستشو بخرید و استفاده کنید که قیمتش هم مناسب و با اون ارایش تون پاک کنید هم صورت براق میکنه هم پاکسازی و لک یا جوش ایجاد نمیکنه روی پوست صورتون من خودم ژل شستشو دارم و استفاده میکنم خیلی خوبه کاملا آرایش پاک میکنه عالیه
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام،،برای خانمی که گفتن میخان آرایششون پاککنند
من ژل هیدرودرم رو پیشنهاد میکنم
هم برای پوست های چرب خوبه هم برای جوش و اکنه
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام. در مورد خانمی که آرایش پاکن میخواد.آرایش پاکن های زیادی هست تو بازار. اما میسلارواتر مناسب پوستتون که چرب هستش از شرکت نفیس عالیه
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام راجب اون خانومی که پوستشون چربه
عزیزم فقط از شیر پاکن و دستمال مرطوب و ژل استفاده نکن چون هنوز کرم توی منافذ باز پوستتون هست من خودم شامپو بچه استفاده میکنم. حتما حتما پوستتون رو بشورید
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام باتشکرازکانال خوبتون. درجواب خانومی که پرسیدن آرایشتون رو باچی پاک میکنیدمن چندین ساله از گلاب و پنبه برای پاک کردن آرایشم استفاده میکنم وخیلی هم راضیم البته من پوستم خشکه وبعداز پاک کردن آرایشم بلافاصله کرم مرطوب کننده استفاده میکنم.
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام
در مورد اون خانوم که گفتن برای تمیز کردن آرایش از چی استفاده کنن:از روغن نارگیل میتونن استفاده کنن خیلی خوبه.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هشتم و فریبا قربون صدقه شیرین کاری های پسرش می رفت اما من کلافه بودم و کارد می زدن خونم در ن
#بخش_نهم
وقتی رسیدیم همه خونه ما جمع بودن مامان و فریبا شام درست کرده بودن
همون شب چمدون ها رو باز کردم و سوغاتی همه رو دادم
احساس کردم فرحناز و شهناز ناراحت شدن شاید توقع داشت یه سوغات بهتر براشون می آوردم
منم به روی خودم نیاوردم شامو خوردیم و ساعتی دور هم بودیم و از سفر گفتیم و هاشم مرتب میگفت جای همه خالی بود
دوروزی گذشت و یه شب ساعت از ده گذشته بود
با هاشم در حین رابطه بودیم که فریبا و بچه هاش سرزده اومدن خونمون
دیگه نمی دونستم چکار کنم تند و سریع لباس هامو پوشیدم
و در اتاق رو قفل کردم
مشغول پذیرایی از مهمون ها بودم که دیدم فاطیما یه چیزی تو گوش فریبا گفت
فریبا با اخم نگاهی به من انداخت و همراه فاطیما رفت
دقایقی بعد هاشم رو صدا زد
صدای پچ پچ هاشون را شنیدم به سمت راهرو رفتم که شنیدم فریبا به هاشم گفت زنت به چه حقی در اتاق خوابو رو بچه های من قفل کرده بچه های من مگه دزدی یا دست کجی کردن خب حالا از سرشیطنت یه خرابکاری کردن این دیگه در قفل کردن داره
هاشم هم مرتب ازش معذرت خواهی می کرد و می خواست آرامش خودشو حفظ کنه و ناراحت نشه
وقتی دیدم انقدر وقیحانه صحبت می کنه به سمتش رفتم و از بچه ها خواستم برن پیش فرشید باباشون و حق به جانب گفتم عزیزم لباس های زیرم تو اتاق خوابه و اتاق خواب یه جای شخصی بچه های شما باید بدونن نرن داخل اتاق خواب یه زن و شوهر جوان وقتی بهشون یاد ندادی منم مجبورم در رو قفل کنم
فریبا که از من انتظار نداشت
اینطوری صحبت کنم محکم زد تو صورتش و گفت ای بی حیا خجالت بکش این چه طرز صحبت کردن
و تو یه چشم به هم زدن دست بچه هاشو گرفت و هر چقدر هاشم خواهش کرد کوتاه نیومد و از خونه زد بیرون
هاج و واج نگاهش می کردم
مونده بودم این دیگه چه زنی بود
از وقتی ازدواج کرده بودم فقط دوبار مارو پاگشا کرد و به خاطر رسم و رسوم مهمانی داد و دیگه هیچ وقت پامونو خونش نذاشته بودیم
یعنی من عادت نداشتم بدون دعوت جایی برم بعد ایشون هربار خودشو دعوت می کرد و بدون اینکه خبر بده از قبل سرزده
می اومد البته خونه شهناز اینطوری نمی رفت چون دوبار اوایل که سرزده رفته بود جمال بهش گفته بود از قبل خبر بده و بیا فریبا هم بهش برخورده بود و سالی یه بار اونم عید ها می رفت و الان می فهمیدم شهناز واقعا حق داشت که اینطور برخورد کنه....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
یادم میاد یک سال پا روی زمین کوبیدم که من بلبل میخوام...
از من اصرار اژ پدرم انکار که باید خودت بزرگش کنی هاااا...
گفتم باشه...
گفت مسئولیت داره باید قبول کنی هاااا...
قبول کردم... خرید!
از فردای اون روز، صبح زود باید از خواب بیدار میشدم و قبل از خوردن صبحانه ی خودم به بلبلم غذا میدادم...
خستم کرده بود، گاهی حتی زمان صبحانه خودم رو براش خرج میکردم و خودم گشنه میموندم...
درک نمیکردم چرا روزایی که من خوابم میومد یا نبودم پدرم این کارو انجام نمیداد و با عذاب وجدان گشنگی کشیدن بلبل تنهام میذاشت...
یک روز که فراموش کرده بودم براش غذا بذارم، به محض دیدنم سوت میزد و خودش رو به قفس میکوبید... طوری که اشکم دراومد، حسابی شرمندم کرده بود..
به پدرم نگاه کردم جوری که انگار او مقصر است...
اما تنها جوابی که گرفتم این بود که؛ دوست داشتن به همین سادگی ها نیست....
باید مسئولیت دوست داشتنتو قبول کنی...
نمیتونی دیگران رو بذاری مراقبش باشن...
هیچکس براش تو نمیشه...!
یا چیزی رو دوست نداشته باش... یا در مقابلش احساس وظیفه کن!
این داستان زندگی خیلی از ماست؛ دوست داریم، در قفس میندازیم و بعد رهایشان میکنیم به امان خدا
یا در بهترین حالت مسئولیتش را گردن بقیه میندازیم
همین است که بعد از چند وقت پرنده هایمان میمیرند...
و گلدان هایمان پژمرده میشوند...
مراقب آدمهایی که دوستشان دارید، باشید.
یا شروع به دوست داشتنشان نکنید یا مسئولیتشان را تا آخر قبول کنید!
سخت است اما بزرگتان میکند...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_ششم مادرشوهرم بعد دو ساعت اومد دید کلی سبزی جلومه و دارم با بدبختی پاک میکنم انقد نشسته بودم ک
#بخش_هفتم
بعد از ناهار تو حیاط مشغول شستن ظرفها بودم که دیدم در حیاط و زدن، با لباس خیس و دستای کفی درو باز کردم دیدم مادر آقاس، ظرفهارو که دید چشماش زد بیرون گفت چه خبره
گفتم دوستای راضیه خانوم اومدن
چادرشو زد زیر بغلش گفت راضیه خانوم غلط کرده
رفت داخل و بلند بلند شروع کرد به راضیه حرف زدن دوستای راضیه بلند شدن رفتن و راضیه هم گریش بند نمیومد
مادر آقا به من گفت پاشو پاشو بریم تا عباس بخواد بیاد این یه بلایی سر بچه ی تو میاره
منم تند تند جمع کردم از ترسم فقط یه نیم نگاه به راضیه انداختم دیدم داره با ناراحتی و زیر چشمی نگاهم میکنه
رفتم خونه مادر آقا و فرداش آقا اومد خونه با عصبانیت گفت سه روز رفتم نتونستین کنار هم سر کنین
مادرشم نشست همه چیو گفت آقام به من توپید گفت مگه من نگفتم مراقب باش
گفتم آقا وقتی راضیه خانوم میگن من چیکار کنم نمیتونم انجام ندم که سبزی هارو هم اگه پاک نمیکردم خراب میشدن
اینا رو که گفتم بلند شد گفت کار دارم یکی دو ساعت دیگه میام
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 💚
سلام میشه لطفا درخواست منم بزارید کانال اگه کسی هست کمکم کنه
من تقریبا دوساله از خدا یه حاجتی میخوام ولی متأسفانه بهم نداده تازه دورترم شدم ازش برام مثل معجزه شده
کسی هست که یجورایی واسش تو زندگی معجزه اتفاق افتاده باشه؟
چجوری ؟
اگه دعا یا چله ای هست که حتما حاجت میده میشه بگید؟!..🙏
💚🧡💚🧡💚
باعرض سلام وخسته نباشیدبه همه ی اعضای گروه من ازسال نودسمت راست شکمم دردمیکنه دکترزنان میرم میگه لکنت عفونت دارمیوم داری فیبرم وکیست هم داری امازیادمهم نیستن حتی وپلسینی قوی هم چندبارباقرص ال دی استفادکردم داروگیاهی هم استفادکردم اماتازمانی که داروگیاهی دارم دردش ارم ولی قطع نمیشه یه حتی داروشیمیای هم که استفادمیکنم دردلگن وزیرشکمم کم میشه اماقطع نمیشه حتی یه بارکترزنان میگفت ایناچیزمهمی نیست انقدفکرش نکن حالا عاجزانه ازتون خواهش میکنم یه راهی بذاریدجلوم دیگه ازدست خودم خسته شدم بعضی وقتهاحتی زیردندهای سمت راستم هم دردمیکنه فکرمیکنم دردش مبکشه بالا پیشاپیش ازراهنمایتون تشکرمیکنم
🧡💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡
سلام عزیزان وقت بخیر من مشکلی که دارم مربوط به برادرم برادرم دوتا بچه داره یکی توراهی داره ده سال کار نمیکنه پدرم خرجی شو میده پدرم دیگه نداره تو خرج خودش مونده از ما خواهرا میگیرن میدن او اصلا به روی خودش نمیاره ما رو فحش میده میگه به کسی نگید من سر کار نمیرم از اون ور زنش پرو هر چی میدیم میگه کمه خوانواده خودم به من میرسن به شوهرش نمیگه چرا باید خوانواده من یا تو به ما برسن خودت برو سر کار الانم دختر ۶ سالشون دیابت گرفته هزینه هاشون افتاده گردن ما بازم طلبکارن ما رو فحش میدن میگن از شما به ما ارث رسیده دلم برا اون بچه ها میسوزه از دست پدر و مادر بیفکر ترو خدا اگه دعایی چیزی هس بگین ما با اینا چیکار کنیم از زمینو زمان طلبکارن باتشکر
ایدی ادمین👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 سلام میشه لطفا درخواست منم بزارید کانال اگه کسی هست کمکم کنه من تقریبا دوساله از خدا ی
#پاسخ_اعضا 🧡
سلام
اون خانمی ک پسرشون انتخاب رشته داره ...
خب منم امساا انتخاب رشته داشتم و ...
به نظر من فنی حرفه ای بره و کار با کامپیوتر و اینارو هستش و از الان بفرستینش کلاس فنی حرفه ای کلاس کامپیوتر بره ، اینجوری برا خودشم بهتره چون مطالبش بیشتر و زودتر یاد میگیره و جلو تره نسبت ب همه و ازین طریق میتونه بره مهندسی آی تی و ...
ولی ریاضیش باید خعلی تقویت کنه
💚💚💚💚💚💚
سلام
درمورد خانومی که برا رشته تحصیلی پسرشون پرسیدن
عزیزم باید ببینی پسرت به کدوم رشته علاقه داره و اینکه به پسرتون بگین حتما حتما حتما بره فنی حرفه ای چون بهتر از کارودانش هست
و اینکه لیست رشته های فنی حرفه ای رو سرچ کنید داخل گوگل براتون میاد بعد ببینید پسرتون به کدوم رشته علاقه داره
من چنتا رشته که خیلی خوبن رو معرفی میکنم:
عمران، برق، حسابداری و....
ولی حتما ببینید پسرتون به چی علاقه داره و آیا در اون رشته استعداد داره یا خیر!؟
موفق باشید
💚💚💚💚💚💚💚
سلام.درجواب خانمی که گفتن پهلوی راستشون درد میکنه:
منم چند سال اینطور بودم،هرچی دکتر رفتم معلوم نشد،حتی یکبار دکتر گفت شاید سرطان رحم باشه😁تا چندوقت پیش رفتم سنو دادم گفتن کیست کلیه داری،( سنوهای قبلی که میرفتم دستگاهاشون پیشرفته نبود،هیچی نشون نمیداد) وقتی تو اینترنت هم سرچ کنی دقیق نوشته این از علائم کیست رحمی است،یه سنو خوب بدین اگه همین بود،بهترین درمان خوردن آب فراوانه،من از بچگیم این مشکل رو داشتم،ولی هیچ درمان نمیشد،ولی الان آب زیاد که میخورم خوبم،ولی اگه یروز آب کم بخورم درد میکنه.البته داروهم داره،ولی بدن من بهش حساسیت داره.
💚💚💚💚💚💚
واسه ی خانمی که کیست دارن دخترخواهرکیست داشتن باآب پیازدرمان کردن آب پیازوگرفتن بعدداخل واژینالشون ریختن هرشب تاصبح بستگی داره به اندازه ش دفع میشه بدون عمل وقرص
💚💚💚💚💚💚
در مورد اون عزیزی که برادرش ده ساله که کار نمیکنه و خرجیش رو پدرش میده خب یه مقدار مقصر پدرشماست باید برادرت وقتی سالم است دست و پا داره قدرت بدنی داره چرا نباید کار کند وظیفه پدرت نیست پدر شما با همین خرجی دادن زمینه بیکاری برادرت رو فراهم کرده لذا برادرت باید بره دنبال پیدا کردن شغل و یا حداقل پدرتون براش شغلی پیدا کند اینطوری دست رو دست بزارید حل نخواهد شد ضمنا بحث ارث و میراث کردن هم تا وقتی پدرشما زنده است درست نیست و کسی حق ارث و میراث نداره .شماها تلاش کنید و به این ور ان ور پیشنهاد بدید که یه شغلی برا برادرت پیدا شود .فحش دادن برادرت هم باز یه مقدار مقصر خودتان هستید که وقتی خرجی او رو پدرتون بده تنبل میشه و زمینه برا بیکاری برادرت فراهم میشه
💚💚💚💚💚💚
برای اون خانمی که دنبال چهله بودن اصلامهم نیست زیادسخت نیست فقط زیاداستغفارکنن باخداعهدببندن حاجتموبده من تاآخرعمرم نمازموسروقت میخونم من خودم امتحان کردم جواب میده
💚💚💚💚💚💚
سلام خانمی که گفته بوددعامی کنه دعاش براورده نمی شه
چهل روززیارت عاشورا بخونن هرحاجتی دارن براورده میشه
💚💚💚💚💚💚💚
سلام
درمورد خانومی که گفتن آیا کسی تو زندگیش معجزه ای شده یا نه و به دنبال حاجتشون هستن
بله من تو زندگیم تا حالا خیلی معجزه شده و هر دفعه به یکی از ۱۴ معصوم متوسل شدم
یکسال پیش هم حالم خیلی بد بود و یه حاجت خیلی بزرگ داشتم به امام زمان متوسل شدم و بعد از چند روز معجزه شد و به ارزوم رسیدم
البته وقتی ائمه حاجتتون رو میدن نباید فراموششون کنید و هر کار ثوابی که انجام میدین رو بهشون تقدیم کنید
توصیه میکنم حتما از امام زمان کمک بگیرین و بهشون متوسل بشین مشکلشون حل میشه انشاالله 🌹
💚💚💚💚💚💚
سلام روزتون بخیر در رابطه با اون خانومی که میخواستن تو زندگیشون معجزه بشه میخواستم منم یه کمکی کرده باشم
من نوجوان هستم و مشکلاتی توی زندگیم پیش اومده بود از هر دری بگید رفتم اما حل نشد تا اینکه بعد از 6 سال راز و نیاز با خدا اون معجزه تو زندکیم اتفاق افتاد .
اصل به دله یعنی فقط باید دلت بشکنه سر یه اتفاقی دلم شیکست و خیلی اشک ریختم خیلی گریه کردم به یه هفته نکشید همه چیز ها راست و ریست شد
شاید من برای مشاوره دادن به شما خیلی فرد کم سن و کم تجربه ای باشم
اما لطفا صبر داشته باشید و به خدا توکل کنید همه چیز درست میشه
ختم زیارت عاشورا نماز امام زمان ختم توسل هم خیلی جواب گو هست
انشاالله مشکلتون حل میشه
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_نهم وقتی رسیدیم همه خونه ما جمع بودن مامان و فریبا شام درست کرده بودن همون شب چمدون ها رو باز
#بخش_دهم
هاشم با عصبانیت به طرفم اومد و سیلی محکمی بهم زد و گفت به چه حقی تو خونه من خواهرمو ناراحت کردی؟..
من که شوکه بودم و باورم نمی شد هاشم دست به چنین کاری زده
شروع کردم به جیغ وداد کردن و از خودم دفاع کردم
هاشم وقتی دید که من کوتاه
نمیام و جیغ و داد می کنم عصبانی تر شد و به سمت شلوارش رفت و کمربندشو کشید بیرون و بدون اینکه لحظه ای درنگ کنه افتاد به جونم و به شدت کتکم زد و بهم بدو بیراه میگفت
وقتی حسابی کتکم زد وخسته شد تو همون حال رهام کرد و رفت تو اتاق
دلم آتیش گرفته بود هنوز شش ماه از عروسیمون نگذشته بود
دلم دریای خون بود
از ته قلبم آرزو کردم همه این اتفاقات خوابی بیش نباشه
احساس می کردم همه امیدهام دود شده بود همه آرزوهایم نابود شده بود
گریه امانمو بریده بود
دلم بدجور شکسته بود از فریبا و هاشم بیزار بودم از این زندگی
یاد حرف اقاجون افتادم که
می گفت مردی که دست روی زن
بلند کنه مرد نیس
تا صبح همونجا خوابیدم
تمام بدنم از شدت کتک های شب گذشته درد می کرد
هاشم از خواب بیدارشد بی توجه به من رفت به سمت آشپزخونه صبحانه اشو خورد و زد بیرون توقع داشتم پشیمون شده باشه و از دلم دربیاره باوجود اینکه
بی فایده بود و ازش دلخور بودم اما این رفتارهاش بیشتر داغونم می کرد
باحالی زار بلند شدم به سمت آینه رفتم و خودمو نگاه کردم جای ضربات کمربند روی صورت و بدنم بدجور خودنمایی می کرد
حس کردم وجودم متلاشی شد
دوباره گریستم به حال بخت بدم
لباس هامو پوشیدم و یه ساک جمع کردم و به سمت خونه اقاجون راهی شدم
نمی تونستم اون خونه رو تحمل کنم حتی تحمل هاشم هم که انقدر دوستش داشتم برام غیر ممکن بود حس می کردم اونجا جایی برای من نیست و این خیلی دردناک بود....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••