#یذَره_کتاب 📑
بُرشی زیبا و خواندنی از کتاب کهکشان نیستی
#توحید_عشّاق
📝 📚 🟣
فصل ۵۶ از قولِ #شیخ_عدنان
#قسمت_اول:
😤...دیگر صبر و تحملم تمام شده بود! به جای آنکه به داد اِسلام برسند نشسته بودند و مَجیز یک صوفیِ فلسفه زده را میگفتند.
گویا اخراج و مُردن سید حسن مسقطی(برای مطالعه شرح احوال ایشان لطفا روی گزینه ی #سیّد_حسن_مسقطی بزنید) برای محو شدنِ اثرِ این جماعت، افاقه نکرده بود؛
باید به طریقی دست آنها را از نجف کوتاه میکردیم.🤳 🔪 #سید_ابوالحسن_اصفهانی هم که رییس حوزه علمیه نجف بود آنطور که ما میخواستیم همراهی نمیکرد از همه بدتر آنکه فهمیده بودم او خود پیش از مرجعیتش در جلسات هفتگی دعای سماتِ قاضی که هر هفته جمعهها برگزار میشده، شرکت میکرده است.
این سیّدعلی قاضی و شاگردانش نجف را به گند کشیدهاند.
🤨😳
سیّد سمیر که از دوستانم بود گفت باید چه کار کنیم شیخ عدنان!
سیّد ابوالحسن اصفهانی هم فقط میگوید حوزه ی نجف باید حوزه #فِقه_جعفری باشد، اما مخالفِ تعجیل برای تغییر روند صوفی مسلکانه ی حوزه توسط قاضی و شاگردانش است.
😤گفتم چرا نمیفهمید که اسلام در خطر است؟🤥🙄
شیخ رائد که فهیمتر به نظر میآمد،گفت:
شیخ عدنان، تو میگویی قاضی منحرف است،#صوفی است، حوزه را به لجن کشیده، اما مشکل اینجاست که قاضی اهل حفظ ظواهر است!😳
شیخ عدنان من سفرهای بسیار کردهام با بزرگانِ عالمِ اسلام بسیار نشستهام اما حقیقتاً تا بحال هیچکس را مثل قاضی تا بدین حدّ، مقیّد به آدابِ شرع ندیده ام.
😤با عصبانیت فریاد زدم شیخ رائد اینکه میگویی مَدح قاضی است یا ذمّ(عیب) او؟😡👺
تو نمیدانی آدمِ منافق برای رسیدن به اهدافش هرچه در توان دارد حفظ ظاهر میکند؟🥶
سید سمیر جیگاری از جیب قبایش درآورد با آتش شمع روی میز روشنش کرد دودش را در گلویش داد و گفت مشکل پیچیدهتر از این حرف هاست!
😤با عصبانیت گفتم منظورت چیست سیّد سمیر؟
آشنایی دارم که خود به قاضی شک داشت که تعریف میکرد:
روزی در نزدیکی صافی صفا، دیدم که قاضی با پسرش محمّدحسن در حالِ حرکت...👋
ادامه دارد انشاالله... 🔜
برگرفته از:
#کتاب_کهکشانِ_نیستی
#سید_علی_قاضی
https://eitaa.com/babarokn
#اندر_حکایات
#سیّد_حسن_مسقطی
#سیّد_ابوالحسن_اصفهانی
...حاج #سیّد_هاشم_حدّاد بسیار از آقاسیّدحسنمسقطی یاد مینمود؛ و میفرمودند: آقاسیّدحسن آتش قوی داشت و توحیدش عالی بود و در بحث و تدریسِ حکمت، استاد بود.
سیّدحسن درصحنِ مطهّر امیرالمومنین علیهالسّلام در نجف اشرف می نشست و طلّاب را درسِ #حکمت و #عرفان میداد. و چنان شور و هیجانی برپا نموده بود که با دروس متین و استوارِ خود، روحِ توحید و خلوص و طهارت را در طلّاب میدَمید. و آنان را از دنیا اعراض داده و بسوی عالم توحیدِ حق سوق میداد.
اطرافیانِ مرحوم آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی(قدّه)، رئیسِ وقت حوزهیعلمیه نجف ، به ایشان رساندند که اگر سیّدحسن به دروس خود ادامه دهد، حوزه علمیه را منقلب به حوزه ی توحیدی (عرفانی) مینماید.
لهذا او تدریس علم حکمت الهی و عرفان را در نجف #تحریم کرد؛ و به آقا سیّدحسن هم امر کرد تا به مسقط برای تبلیغ و ترویج برود.
آقا سیّد حسن ابداً میل نداشت از نجف اشرف خارج شود و فراق مرحوم#سیّد_علی_قاضی برایش مشکل بود. بنابراین به خدمتِ استادش قاضی عرض کرد:
اجازه میفرمائید به درس ادامه دهم و اعتنایی به تحریمِ سیّد ننمایم و در این راه توحید مبارزه کنم؟!
مرحوم سیّدعلیقاضی به او فرمود: طبق فرمانِ سیّد، از نجف بسوی مَسقط رهسپار شو! خداوند با تُست، و تو را در هرجا که باشی رهبری میکند، و ...
سیّدحسن که اصفهانیُّ الاصل بوده و به اصفهانی مشهور بود، بسوی مَسقط به راه افتاد؛ و لهذا وی را #مسقطی گویند.
و در راه ،در میهمانخانه و مسافرخانه وارد نمیشد، در مسجد وارد میشد. چون به مسقط رسید ، چنان ترویج و تبلیغی نموده که تمام اهل مسقط را مومن و موحّد ساخته، و همه وی را به #مرشدِ_کلّ شناختند.
او در آخر عمر ،پیوسته با دو لباس احرام زندگی مینمود. تا وی را از هند خواستند؛ او هم دعوت آنانرا اجابت نموده و در راه مقصود رهسپار آن دیار گشت؛ که باز در میان راهها در مسافرخانهها مَسکن نمی گزید، بلکه در مساجد میرفت و بیتوته مینمود.
در میانِ راه که بین دو شهر بود با همان دو جامه ی احرام در مسجدی وی را یافتند که در حال سجده جان داده است.
برگرفته از:
#کتاب_روح_مجرد
کلبه عشاق
https://eitaa.com/joinchat/1612055109C9004ffddfc