هَل مِن مُعین
زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت
هَل مِن مُعین... دوباره جهان رنگ غم گرفت
هیئت حریم توست که ما زائر توییم
خوشبخت شد کسی که شفا از حرم گرفت
صدها گره ز مشکل او باز می شود
هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت
رحمت بر آن کسی که به تو اعتماد کرد
لعنت بر آن کسی که تورا دست کم گرفت
باید دخیل پرچم مشکی روضه شد
باید شفا ز مرثیه ی محتشم گرفت
دم کرده است مادر تو چای روضه را
با اشک های سینه زنان ، چای دم گرفت
ما را رها کنی همه از دست می رویم
آدم شده ست هرکه در این روضه دم گرفت
احمد ایرانی نسب
#احمد_ایرانی_نسب #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
ماه حسین آمده
حالم بهشت میطلبد ، غم بیاورید
ماه حسین آمده ، ماتم بیاورید
اذن دخول روضه ز زهرا گرفته ایم
وقت طهارت است ، زمزم بیاورید
یک اربعین معتکف روضه ایم ما
شال و لباسِ مشکی و پرچم بیاورید
گلهای فاطمه همه خشکیده میشوند
از چشم ، عاشقان گل شبنم بیاورید
وقتی حدیث اشکِ ولی را شنیده اید
حیف است تا سپردن جان کم بیاورید
ما ریزه خوارِ سفرهء احسان حیدریم
نان را برای ما ز محرم بیاورید
همراه قدسیان دگر امشب ، کتیبهء
باز این چه شورش است به عالم بیاورید
داریوش جعفری
#شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
مدیون روضه ام
شکر خدا که جز دم تو دم نساخته
جز ماتم تو غصه و ماتم نساخته
مدیون روضه ام که من رو سیاه را
جز گریه ی برای تو آدم نساخته
ما را ببر به دیدن شش گوشه عاقبت
دل با فراق کرب و بلا کم نساخته
ممنون مادرم که به من یاد داد، حسین
جز ذکر تو به روی لبم دم نساخته
جز لطف آستان شما دست هیچ کس
ما را دخیل گوشه ی پرچم نساخته
بر قلب پر جراحت زهرا به غیر اشک
چیزی اثر نکرده و مرهم نساخته
پس خوش به حال و روز کسی که برای خود
کاری به روضه ی تو مُقدم نساخته
ماها چه خواستیم و به یکباره فاطمه
با بازوی شکسته فراهم نساخته
قدرش بدان که در همه ی سال هم خدا
ماهی شبیه ماه محرم نساخته
مهدی شریف زاده
#شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
گریه بر مظلوم
سنت سینهزنی دل را معطر میکند
گریه بر مظلوم چشمان را مطهر میکند
سرنوشت اشک در هیئت نوشته میشود
روزی یکسال را روضه مقدر میکند
ظاهرا تنهای ما بوی عرق خواهد گرفت
باطنا سینهزنی جان را معنبر میکند
خانهی قبرم چراغی دارد از مهر حسین
برزخم را نور این آقا منور میکند
هم زمین گریان او، هم آسمان گریان او
داغ او ذرات عالم را مسخر میکند
در نگاه اهل روضه دیدن آب روان
روضهی لبتشنگیاش را مصور میکند
تشنگی و خون بسیاری که رفت از پیکرش
پیش چشمش روز را کمکم مکدر میکند
امیر عظیمی
#امیر_عظیمی #شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
یابن زهرا(س)
حالِ دلِ ما زیرِ پرچم رو به راه است
عمریست گرچه رویمان آقا سیاه است
تغییر ده احوالِ ما را یابن زهرا..
اوضاعِ این نوکر فقط گیرِ نگاه است
با روضه هایت زنده ام اصلاً حسین جان
این روضه ها از بهرِ من چون قبله گاه است
ای وای اگر سستی کنمبینِ مجالس..
در خواستم از محضرِ تو اشک و آه است
(حُرّ ِ پشیمانی حسابم کن که مستم)
(دل را سرِ پرچم سیاهِ توست بستم)
راهم بده خیلی پریشانم حسین جان
عیسای من!لطفی که بی جانم حسین جان
لطفت شود گر شاملِ حالم ..چه غصّه
لطفت رسیده مثلِ بارانم حسین جان
در مجلست شرکت نمودم بی تکلّف..
پیوسته من دنبالِ احسانم حسین جان
عادت شده در هر شرایط هر مصیبت
در زیرِ لب نامِ تو می خوانم حسین جان
(کرببلایی کن مرا با یک براتی)
(الحق که آقاجان تو کشتی نجاتی)
حالا که اینجا آمدم از در نرانی
تنها تو بودی دادی ام نام و نشانی
حالا که اینجا آمدم حالم عوض کن
هم میهمانم آخرش تو میزبانی
غصّه نخوردم ذرّه ای بر خرجی خود
مولا تویی و می دهی هم آب و نانی
در پای مقتل های عمرم به سر شد
شد حاصلِ اش موی سپید و قد کمانی
(من هرچه دارم را به تو مدیونم آقا)
(در روضه های تو چنان مجنونم آقا)
محسن راحت حق
#شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان #شعر_طلیعه_ماه_محرم
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
برگرد
مائیم و شهری که هوایم را ندارد
من نه هوایِ بچههایم را ندارد
نامرد دیدم باز مردی کردم آقا
با این دو کودک کوچه گردی کردم آقا
دیدم که خوشحالند خوشها جمع هستند
مظلومِ من مظلوم کُشها جمع هستند
طوعه در این نامردها یک شیر زن بود
تنها پناهم خانهی یک پیرزن بود
بیرون زدم تا شعله بر معجر نیفتد
مثل مدینه طوعه پشتِ در نیفتد
در راهها و کوچههایش چال کندند
رسم است اینجا ابتدا گودال کندند
گودال وقتی که بیفتی شیر گردند
دستت اگر زخمی شود شمشیر گردند
از پشتِ سر نامرد آمد گیرم انداخت
تیری به پایم خورد در زنجیرم انداخت
شُکر خدا خواهر ندارم تا ببیند
این دور و بَر دختر ندارم تا ببیند
ای آبرویم آبرویم را که بردند
از دور با نیزه گلویم را که بردند
نامِ تو را بردم لبم را چاک کردند
خون ریخت باچکمه زخم را پاک کردند
ای کاش سنگی گوشهای پنهان نمیماند
جای شما از من لب و دندان نمیماند
طفلی اگر مهمان کوفه گردد آقا
سرگرمیِ طفلان کوفه گردد آقا
از راه آمد زجر و خوشها جمع هستند
شمر آمده با زجر کُشها جمع هستند
رویِ زمین بودم که رویم را کشیدند
تا پشتِ بام از کوچه مویم را کشیدند
طوری کشیدند آنقدر مژگان من ریخت
تقصیرِ سنگِ پله شد دندان من ریخت
خورشید جایش در دل شب نیست برگرد
میدانِ کوفه جای زینب نیست برگرد
باخنده میآیند و خوشها جمع هستند
سربسته گفتم بچهکُشها جمع هستند
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_مسلم #شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل #شعر_شهادت_سفیر_اباعیدالله_الحسین
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
اعوذ باالله من الکرب والبلا
غصه گرفته تمام پیکر من را
این زمین کجاست حسین آمدم اینجا
می دهد اینجا چه قدَر بوی آشنا
اعوذ باالله من الکرب والبلا
کاش بدانی چه قدَر مضطرم حسین
خیمه در اینجا مزنی دلبرم حسین
کرده سفارش چه قدَر مادرم، حسین
اعوذ باالله من الکرب و البلا
خسته نکن بهر خیمه بازوی خود را
تاب نده بیش از این دو ابروی خود را
یا که نده دست باد ،گیسوی خود را
اعوذ و باالله من الکرب و البلا
شام سیاهش فراق قافله دارد
دشت پر از خار و زخمِ آبله دارد
خولی و شمر و سنان و حرمله دارد
اعوذ و باالله من الکرب والبلا
فکر خودم نه فکر دخترت هستم
فکر تو بعداز علیِّ اکبرت هستم
فکر تو و قتلگاه و حنجرت هستم
اعوذ باالله من الکرب والبلا
فکر گل هستم ولی به فکر گلابند
فکر ربابم به فکر بستن آبند
فکر تو هستم به فکر بزم شرابند
اعوذ باالله من الکرب والبلا
خوب نگاه کن به قد و قامت عباس
خوب نگاه کن به شور و اینهمه احساس
می رسد از علقمه شمیم گل یاس
اعوذ بااله من الکرب والبلا
می کُشدم ماجرای پیکر و گودال
دیدن شمشیر شمر و حنجر و گودال
می کُشدم غارت انگشتر و گودال
اعوذ باالله من الکرب والبلا
مهدی شریف زاده
#شعر_روضه #شعر_شب_دوم_محرم #شعر_محرم_1400،_مرثیه_1400،_شعر_روضه #شعر_مرثیه،_شعر_جدید #شعر_ورود_به_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
ای یاورم
ای یاورم شکسته شدی نیست باورم
باید برای پای تو مرهم بیاورم
با اینکه سوختم دو سه جا بین خیمه ها
داغی شبیه زخم تو آتش نزد مرا
دیگر رعایت دل ما را نکن بس است
تو درد داری ، از حرکاتت مشخص است
زارِ سه ساله از چه غمی زار میزنی؟
زودست اینکه دست به دیوار میزنی
هرچند با تمام توان راه میروی
داری شبیه پیرِزنان راه میروی
خاکستر است روی سرت یا که موی توست؟
مویت سفید گشت و کبودی به روی توست
تو آه میکشی جگرم پاره میشود
تسبیح عمر پر خطرم پاره میشود
تو آه میکشی دل من تیر میکشد
اشکت به روی خاک علمگیر میکشد
خاک خرابه سرد تر از قلب دشمن است
سردی این «خورابه» تورا مثل من شکست
شب سرد و خاک سرد و تن زخمی تو سرد
سرما امان نداده بخوابی و یا که درد!؟
تقصیر زجر شد که سرت درد میکند
بال و پرت ، سرت ، کمرت درد میکند
تقصیر زجر شد که صدایت گرفته است
زخم است دست تو ، چه به پایت گرفته است؟
بابا می آید از سفر امشب به هوش باش
خیلی مواظب رگ زیر گلوش باش
رگ های او بریده بریده بریده است
این سر هزار مرتبه سرنیزه دیده است
بابا می اید ای نفس عمه! صبر کن
فکری به حال رویت و این لکه ابر کن
گفته امانتی تو ، خجالت نده مرا
چیزی به او نگو ز غم گوشواره ها
حرفی به او ز حملهی اشرار هم نگو
از گریه هایمان سر بازار هم نگو
اما بگو که معجر عمه تکان نخورد
آری بگو که ابرو از شام و کوفه برد
عماد بهرامی
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
خرابه نشین شدم
حالا که اومدی موهامو ببین
خرابه نشین شدم جامو ببین
کاش میشد به دختر یزید بگم
حالا دیگه بیا بابامو ببین
اومدی آروم جونم مگه نه؟
قراره پیشت بمونم مگه نه؟
یه ذره فقط زبونم میگیره
هنوزم شیرین زبونم مگه نه؟
گریه جوهر صدامو میگرفت
زنجیرا جلوی پامو میگرفت
هرجا حرف بد به ماها میزدن
دستای عمه گوشامو میگرفت
راستی چشمامو دیدی کبود شده؟
صورتم رو شنیدی کبود شده؟
هرجاتو که بوسیدم نیزه زدن
هر جامو که بوسیدی کبود شده
هر جا میرم یکی دنبال منه
خواهرت دلواپس حال منه
چرا شمرو روی سینت جا دادی؟
بغلت آخه فقط مال منه
موقع دوری رسید دلم شکست
هیشکی حالمو ندید دلم شکست
خیزران دیدم لباتو میبوسه
توی مجلس یزید دلم شکست
دیگه روزای خوشایند نمیاد
رو لبام بعد تو لبخند نمیاد
یه جوری گوشواره هامو دزدیدن
که هنوز خون گوشم بند نمیاد
آرش براری
#آرش_براری #شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین
بابا کجایی
بابا کجایی گل تو
شوق بیابان ندارد
گلبرگ کوچک توان
خار مغیلان ندارد
با خیمه می سوزد این دل
از طعنه های اراذل
تا تو کنارم نیایی
این درد درمان ندارد
دیده النگوی من را
هی می کشد موی من را
بابا چرا مرد شامی
بی رحم ایمان ندارد
هر مجلس و محفلی تا
آوردم اسم علی را
سیلی جانانه خوردم
اینجا مسلمان ندارد
از چه برایت بگویم؟
مرگم شده آرزویم
تو روی نی... من خرابه...
این هرگز امکان ندارد
یک تکه نان هم نخوردم
بی تو چگونه نمردم
گیرم که نانی بیاید
طفل تو دندان ندارد
امشب که در التهابم
شاید بیایی به خوابم
ای سر نیا این خرابه
سودای مهمان ندارد
اینجا فقط گرد و خاک است
از تشنگی دل هلاک است
نفرین بر این آسمان و
ابری که باران ندارد
از کینه آباد هستند
با گریه ام شاد هستند
اینجا کسی از غم ما
سر در گریبان ندارد
شامم شده گریه و غم
از بی کسی غصه خوردم
جز روشنی نگاهت
این شام پایان ندارد
مهدی کبیری
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
شبیه مادر
این صحنهها را پیش از این یکبار دیدم
من هر چه میبینم به خواب انگار دیدم
شکر خدا اکنون درون تشت هستی
بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم
بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش
من مثل زهرا مادرت آزار دیدم
یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است
سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم
احساس کردم صورتم آتش گرفته است
خود را میان یک در ودیوار دیدم
مجموع درد خارها بر من اثر کرد
من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم
سوغات مکه توی گوشم بود بردند
کوفه همان را داخل بازار دیدم
کاظم بهمنی
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
چه معراجی
دلم میخواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی
نرو دیگر! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی
تورا با زخم صورت میشناسم
مرا بشناس با قد کمانی
نمیدانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی
عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو بدست ساربانی
چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی
اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم بدست این و آنی؟!
نشد غارت پدر جان!چادرم را..
خودم دادم به آن دختر امانی!
نفهمد هیچکس بازار رفتم
بماند بین ما راز نهانی
رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی
سرت خاکی شده دراین خرابه
شدم شرمنده ازین میزبانی
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
یا بنت الحسین(ع)
می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
زجر...بدجوری در این صحرا کمین افتاده ام
ضربه ای با پا زدی و سینه ام تنگ آمده..
یک نظر کن بی حیا ..آخر زمین افتاده ام
صبر کن تا که نَفَس تازه کنم ..بعداً بزن
زیرِ پاهایت ببین مثلِ نگین افتاده ام
دست بر معجر نزن بدجور نفرین می کنم
رحم کن نامرد!من که دل غمین افتاده ام
خواب بودم از روی ناقه نمی دانم چه شد؟
گوئیا بر خاک از عرشِ برین افتاده ام
مثلِ بابایم شدم آن لحظه ای که زخم داشت
چون پدر انگار من از صدرِ زین افتاده ام
آمده مادر بزرگم فاطمه ...بر دیدنم
غصّه ها را برده است و دلنشین افتاده ام
لعنتِ هفت آسمان بر تو پلیدِ بی حیا...
می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
محسن راحت حق
#شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین #شعر_شهادت_سه_ساله_کربلا
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
جانم حسین
خورد در عالم ذر تا نظر ما به حسین
سجده کردیم که شد گرم سر ما به حسین
فاطمه دست کشیدست به چشم تر ما
گره خوردست اگر چشم تر ما به حسین
یک شب آمد پی ما گفت شما مال منید!
دیگر افتاد از آن شب گذر ما به حسین
دل ما وادی امنش شده، فاخلع نعلیک!
بخدا سوخته مردم جگر ما به حسین
صد برابر شده این وسع کم ما به حسن
سود خالص شده حتی ضرر ما به حسین
چهارده قبله خدا خلق نموده اما..
انس دارد نفس بیشتر ما به حسین
پدری کرده برای همه نوکرهایش
بدهی داشت از اول پدر ما به حسین
گریه کردیم و جراحات تنش بهتر شد
جلوه کردست در عالم هنر ما به حسین
درحسینیه همه زائر ارباب شدیم
وصل شد تا که دل یک نفر ما به حسین
کاش در موقع تلقین گدا سر برسد
آن زمانیکه رسیده خبر ما به حسین
اربعین باز میایم حرم ان شالله
منتهی میشود آخر سفر ما به حسین
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_اهل_بیت #شعر_جدید #شعر_روضه #شعر_سیاهپوشان
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
برای دسترسی آسان به مطالب فاطمیه ازهشتک استفاده کنید👇👇👇
#فاطمیه
#زمینه
#شور
#واحد
#واحدسنگین
#زمزمه
#مرثیه
#غزل
#مناجات
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#امام_حسین_ع_مناجات
#امام_زمان_عج_مناجات
#مناجات_اول_مجلس
#شعر
#شعر_روضه
#شهدا
#حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا_س
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#حضرت_زینب
#سرود
#مدح
زبانحال حضرت فاطمه(س)وحضرت علی(ع) – علی اکبرلطیفیان
ای اذان اشهد انّ علی مولای من
میشود تکمیل با دنیای تو دنیای من
چند سالی میشود تاج سر زهرا شدی
نقطه ی پایین “با ” ای نقطه ی در “فا” ی من
یا علی جانم ، فدای عین و لام و یای تو
حرف حرفم : فا و آ و طا و میم و های من
من خودم فکری به حال دردهایم میکنم
جان زهرا تو فقط غصه نخور آقای من
صبح تا حالا نشسته ام چند تا گل چیده ام
ای بزرگ خانه ام ! تقدیم تو گلهای من
هر چه کردم سینه ام نگذاشت ، جان فاطمه
چند بار این بچه هایم را بغل کن جای من
من نمیدانم هر وقت خوابم میبرد
استخوان من میفتد روی هم ، ای وای من
دست تو وا شد خدا رو شکر پس من میروم
راستی تابوت را آماده کرد اسمای من ؟
بعد از این مسجد برو راحت برو راحت بیا
یک سر مویی کم شد ز مویت پای من
پیرهن را بافتم یعنی به دردش میخورد ؟
یا خجالت میکشد این زینب کبرای من
#شعر_روضه
زبانحال حضرت فاطمه(س)وحضرت علی(ع) – حسن لطفی
دخترت گریه می کند حالا
روی دستش سه تا کفن مانده
بین این بقچه ای که وا کرده
سه کفن دو پیرهن مانده
با نفسهای آخرت گفتیش
این کفنها برای خانه ی ماست
پدر و مادر و من اما
پیرهن ها برای کرببلاست
اولین پیرهن که میبینی
این که کوچکتر است دخترکم
قسمت محسنم نشد اما
به تنِ اصغر است دخترکم
هدیه کن بر رباب و در بغلش
نوه ام را ببوس اصغر را
دوّمین اش برای بی کفن است
به تنش تا که کرد،خنجر را
بوسه ای زن به گودی زیرش
قبل تیغ و سنان و سر نیزه
قبل از اینکه خنجرش با زور
می زند نانجیب بر نیزه
بعد غارت حرامیان را دید
تبر و دشنه تیز می کردند
با لباسی که از تنش کندند
تیغشان را تمیز می کردند
دید حتی لباس اصغر نیست
نخ قنداقه هم به غارت رفت
وای دست رباب را بستند
بین نا محرمان اسارت رفت
#شعر_روضه
زبانحال حضرت فاطمه(س)وحضرت علی(ع) – علی اکبرلطیفیان
یک نفر از شاخه هایم کار میگیرد علی
از درخت “باردارت” بار میگیرد علی
هر چند هم با احتیاط از پیش در رد میشوم
باز رخت من به این مسمار میگیرد علی
زودتر از کشتن گل باغبان را میکشد
به گلی در باغ وقتی خار میگیرد علی
کار من دیگر گذشته از مراقب بودنم
در نگیرد به سرم دیوار میگیرد علی
فضه زیر بازوی افتاده حالم را، نگیر
از رویم در را فقط بردار، میگیرد علی
کعبه من! با همین وضعی که دارد دست من
دامنت را باز چندین بار میگیرد علی
چهل نفر دارند در را سمت من هل میدهند
یک نفر از شاخه هایم کار میگیرد علی
***
#شعر_روضه
#بد_زد
السلام علیک یا خیرالنساء فی العالمین
یا فاطمة الزهرا علیهاالسلام
تا صدای نفس فاطمه آمد بد زد
با لگد، حوریه را ثانی ِمرتد بد زد
دلش از ناله ی ناموس علی نرم نشد
یاد بغض علی و کینه ی احمد بد زد
چون که می خواست به زور ِلگد و شلّاقش
سرو را پشت در از پا بنشاند بد زد
درب آتش زده را بر بدنش با این قصد
که به روی تن او زخم بکارد بد زد
هر که آمد طرف یار علی در کوچه
تا که دامان علی را برهاند بد زد
وای از لحظه ی امداد ِ غلاف قنفذ
تا گذارد به روی بازوی او رد بد زد
هرکه زد فاطمه را پیش نگاه حیدر
تا که در خاطر کرّار بماند بد زد
کاش می گفت کسی چل نفر ملحد را
به زن ِ داغ ِ پسر دیده نباید بد زد
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شعر_روضه
#نفس_بکش
السلام علیک ایتها المضطهدة المقهوره
يا زهرا علیهاالسلام
دسته گل شکسته ی طاها نفس بکش
مادر به خاطر دل بابا نفس بکش
تنها انیس و حامی و غمخوار حیدری
دار و ندار رهبر تنها نفس بکش
بر پای تو حسین ببین سر گذاشته
با بوسه ای گرفته تسلّا،نفس بکش
بر روی سینه ی تو حسن خون جگر شده
بنگر که دیده اش شده دریا ،نفس بکش
زود است خانه داری ِ این چارساله ات
تو رحم کن به بی کسی ما،نفس بکش
پژمرده گیست عاید گلها بدون تو
ای باغبان بخاطر گل ها نفس بکش
حالا که ما به دور تو هستیم محتضر
جانی ببخش این دل ما را نفس بکش
✍ععلی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#شعر_روضه
گیر اُفتادم
میدَرد داغِ تو هر لحظه گریبانِ مرا
کاش خاموش کُنی سینهی سوزانِ مرا
خنده کردند در این شهر همین که گفتم:
برسانید به او حالِ پریشانِ مرا
آتش از بام سرم ریخت که گیر اُفتادم
شعله سوزاند میانِ همه مژگانِ مرا
زجر اینجا به لبم زد که نگویم برگرد
ریخت در کاسهی آبی دو سه دندانِ مرا
مثل زینب دو پسر داشتم و حالا نَه
حیف نشنید کسی هِق هِقِ طفلانِ مرا
آه بر حنجرشان بوسه زدم وقتِ وداع
گریه کردیم ببین خیسیِ دامانِ مرا
تازه فهمیدهام آقا که جگر یعنی چه
من ندیدم تو بگو داغِ پسر یعنی چه
در هوایت دلِ نامهبَرِ من میچرخد
باز دنبالِ تو چشم ترِ من میچرخد
میرسی بر سرِ یک نیزه و میبینی که
میشود دست به دست و سرِ من میچرخد
یک نفر بُرده زره پیرهنم هست بگو
چقدر حرمله دور و برِ من میچرخد
داد انگشترم و در عوضاش تیر خرید
حال دستِ همه انگشترِ من میچرخد
میزنند بر دو سه تا میخ گره مویم را
رویِ قناره زِ بس حنجر من میچرخد
بند بر پا زده از پا بدنم میگردد
میخورَد هِی به زمین پیکرِ من میچرخد
وای با خواهرِ تو دخترِ تو همسرِ تو
بین بازارچهها دخترِ من میچرخد
داد از عاقبتِ پیرهنت در گودال
کاش میشد که نچرخد بدنت در گودال
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_شب_اول_محرم #شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
کوفه میا
در کوچه بی کس و ، تنها روانه ام
در اوج غربت است ، سیر شبانه ام
در کوفه یاد تو ، ماه یگانه ام
این شهر بی حیا ، شد آشیانه ام
هر دم کنم ندا ، کوفه میا میا
درهای خانه را ، بر من ببسته اند
از آل مصطفی، حرمت شکسته اند
از بهر قتل من ، هر سو نشسته اند
سر رشته ولا ، از خود گسسته اند
ای پور مرتضی ، کوفه میا میا
من وارث علی ، در کوفه ی غمم
بی یاور و غریب ، در شهر ماتمم
معنای بی کسی ، در اهل عالمم
گردیده یا حسین ، ذکر دمادمم
ای عشق اولیا ، کوفه میا میا
مردی نبود و من ، مهمان یک زنم
شب طی شد و رسید ، پایان ماندنم
دیدم پس از نماز ، در بین دشمنم
تیر و سنان بُوَد ، گل های گلشنم
با تو کنم نوا ، کوفه میا میا
من یک تنه به یک ، لشکر برابرم
شهری ز دشمنان ، شوریده بر سرم
هرگز نشد حریف ، آن خصم کافرم
دشمن به مکر خود ، بگرفته پیکرم
ای مظهر خدا ، کوفه میا میا
اکنون به روی بام ، بنما نظاره ام
سوسوی یاد تو ، باشد ستاره ام
من کشته ی تو بر ، دارالاماره ام
بشنو به ناله این ، ذکر دوباره ام
بنگر سر مرا ، کوفه میا میا
محمد مبشری
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_شب_اول_محرم #شعر_شهادت_حضرت_مسلم #شعر_محرم
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
میا کوفه حسین
از سـرِ دار به دلــدار نگـاهی دارد
آه این مرد چه چشمان پر آهی دارد
زیر لب زمزمه دارد که گرفتار شدم
به ره مکـه هر از گاه نگـاهی دارد
مثل حیدر دلش از کوفه به درد آمده است
روی بام است ولی میل به چاهی دارد
با لب پر ترکش غرق تمنا می گفت :
سخن آخر من ، سوی تو راهی دارد؟
همه حرف من این است میا کوفه حسین
کوفـه بهر تو خیــالات تبــاهی دارد
همه بهر علی اصغر پی تیر سه پرند
یک نفر نیست بگوید چه گناهی دارد؟
تو به همراه خودت اهل و عیالی داری
کوفه امـا سر راه تو سپــاهی دارد
قصد دارند عزیـزان تو را خـوار کنند
پس نیا ، که حرمت عزت و جاهی دارد
بیشتر از همه دلواپس زینب هستم
بیـن این قـوم مپنـدار پنــاهی دارد
الغرض اینکه بساط همه جور است نیا
سهمت از بیعتشان کنج تنور است نیا
مصطفی هاشمی نسب
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_شب_اول_محرم #شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
روضه تو
در شهر کسی نیست عزادار نباشد
محرم نشود چشم اگر تار نباشد
بی نام تو هرگز گرهی واشدنی نیست
باروضه تو معجزه دشوار نباشد
در حلقه زنجیر تو نوکر شدنی نیست
هر کس که در این ماه گرفتار نباشد
قدر دو کلاف اشک نوشتم که بگویم
ارباب بعید ست خریدار نباشد
هر جای جهان سفره ای افتاد ندیدم
دست پسر فاطمه در کار نباشد
گاهی ته یک چاه خودش اول راه ست
یوسف نشود تا سر بازار نباشد
گفتم سر بازار دلم رفت به کوفه
مسلم به چه امید سر دار نباشد
با اینهمه آهنگر مشغول سه شعبه
مسلم چه کند فکر علمدار نباشد
جایی که همه در پی خلخال یتیم اند
جای نوه ی حیدر کرار نباشد
امکان لگد برتن و پهلو کمر هست
حتی اگر اینجا در و دیوار نباشد
شیطان سر انگشت سنان معجزه دارد
مردی که سه شعبه بزند جایزه دارد
امیر حسین آکار
#امیر_حسین_آکار #شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_شهادت_حضرت_مسلم
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم
هجر تو
این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام
رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام
منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه
سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام
آرزو داشتم امسال بیایم عرفات
گریه دار از غم هر سال به هم ریخته ام
هر دل آشفته پی هم نفسی می گردد
چند وقتی است به دنبال به هم ریخته ام
به گمانم که قرار است نبینم رویت
با غمت خورده رقم فال به هم ریخته ام
درد، بالاتر از این نیست برایم انگار
دوری از توست در اقبال به هم ریخته ام
خوش به حال شهدایی که سبکبال شدند
به پریدن نرسد بال به هم ریخته ام
همه دلشوره ی من ماه محرم باشد
مادرت با خبر از حال به هم ریخته ام
به تو و گریه هنگام غروبت سوگند
فکر جدّ تو و گودال به هم ریخته ام
چه کنم دست خودم نیست دلم بی تاب است
وقت آوارگی قافله ی ارباب است
قاسم نعمتی
#شعر_اهل_بیت #شعر_روضه #شعر_فراق_امام_زمان
#کانال_سبک_شعر_باب_الحرم