eitaa logo
کانال ‌متن روضه
70.6هزار دنبال‌کننده
721 عکس
389 ویدیو
50 فایل
رهبر انقلاب: ما به‌ همه میگوییم‌ که از روی متن،روضه بخوانید 🎤بابُ‌الحَرَم«پایگاه متن روضه» 👈راه ارتباطی @OnlySeydALi ☝️تبادل و تبلیغ نداریم 🔸فروشگاه باب‌الحرم↶ @babolharam_shop 🔸کانال کتیبه ↶ @babolharam_katibe 🔸سایت↶ www.babolharam.net
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•من کویرِ خشکم و .. و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ من کویرِ خشکم و محتاج بارانم حسین اشک توبه می چکد بر روی دامانم حسین تا شنیدم گریه اسباب رضای فاطمه است با همه آلودگی دنبال جبرانم حسین هم نوا با خواهرت تسکین قلب مادرت هر تپش قلبم نوا دارد حسین جانم سائلِ دولت سرای روضه خوانان توام شاهد این مدعایم چشم گریانم حسین گرچه از زخم زبان آزرده ام اما بدان تا ابد پا رکاب عشق می‌مانم حسین شد محرّم حجّ عشاق و منا کرب و بلاست کن قبولم که ذبیح عید قربانم حسین روضه هایت آبرو بخش بساط عالم است از ازل شد گریه بر تو دین و ایمانم حسین اربعین موکب به موکب کاش بینم کربلا باز هم بر سفرۀ عشقِ تو مهمانم حسین حُبّ تو سر منشأ انوار «یسعی نورهم» من به شرط دوستی با تو مسلمانم حسین روز محشر چون خدا خواهد کند تعریف خویش از گلویت شاهد تفسیر قرآنم حسین شاعر : قاسم نعمتی عربِ بیایان گرده تازه عاشق پیغمبر شده اومد مدینه گفت من میخوام پیغمبر رو ببینم .. سلمان ایستاده صداش کرد بیا پیغمبر از دنیا رفته ولی من یه جا می برمت یه کسی رو نشونت میدم مثلِ پیغمبرِ .. دستش رو گرفت آورد دربِ خانۀ ابی عبدالله .. در زد سلام کرد وارد شد گفت آقاجان این پیرِ مرد شیفته و دلباختۀ پیغمبر شده ولی پیغمبر از دنیا رفته .. حضرت رو کرد به سمت دهلیزِ خانه صدا زد علی جان .. یکی جواب داد بله بابا .. فرمود بیا .. وارد شد .. حضرت فرمود آی پیرِ عرب ما هر وقت دلتنگِ پیغمبر میشیم به چهره ای نوجوان نگاه میکنیم .. (1) اگه میخوای جمال پیغمبر رو ببینی همین شکلیه .. اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله این علی اکبرِ منه .. هی نگاهش میکرد میگفت قربونت برم .. چه صورت زیبایی داری .. حضرت فرمود آی مرد آیا راضی هستی یه خار به پای این بچه بره؟! فرمود الهی اون خار تو چشم من بره .. یه مرتبه ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن .. گفت ای مرد عرب یه روزی میاد این بدنش رو تیر باران می کنن .. سرو رعنای قدت قامت من خم کرده داغ تو نام مرا شهرۀ عالم کرده پیرِ عشقم من و تو حاصلِ عمرم هستی ای جوان؛ ماتم تو عمرِ مرا کم کرده خبر کشتنِ تو تا که رسیده به زنان حرم امن مرا خیمۀ ماتم کرده ارباً اربای تن تو فزعِ آخر تو ! لحظۀ مرگ مرا خوب فراهم کرده این شکافی که زده نیزه به پهلوی علی صحنۀ مادر و مسمار فراهم کرده *علی جان وقتی این نیزه به پهلوت خورد یادِ مسمارِ در افتادم ..* خیز و بین اشکِ منو کف زدنِ دشمن را داغِ تو شادی این قوم فراهم کرده چه شده جسم تو از لای زره میریزد نیزه ترکیبِ تنت! وای چه درهم کرده .. *تنها بدنی که دستور داد عبا بیارن برا همین بود .. صدا زد «يا فُتْيانَ بَنِي هاشِم إحْمِلُوا أَخاكُمْ إلى الْفُسْطاطِ» (2) ای جوان های بنی هاشم بیایید نعشِ پسرم رو بردارید ..* برخیز ای جوانم ماهِ آسمانم داغت ای علی جان زد آتش به جانم سوزِ ناله ات را از میدان شنیدم خود را تا کنارت با زانو کشیدم واویلا .. واولا .. گشته ارباً اربا از سر تا به پایت دلتنگم برای آهنگِ صدایت خیز و از جا بنگر داغت کرده پیرم با دستم زِ کامت خون لخته بگیرم واویلا .. واولا .. میچینم تنت را در بینِ عبایم گم کردم علی جان دیگر دست و پایم از خیمه رسیده زینب دیده گریان حرف معجر آمد کاری کن علی جان واویلا .. واولا .. منبع: 1) اللهوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳ مقتل الحسین، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۳۴ و ۳۵. 2) تاريخ طبرى، ج 4، ص 340 ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•ناگهان قلب حرم وا شد... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمهدی میرداماد•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده ی رفتن شده بود بعد یک عُمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می آمد و رخساره برافروخته بود آمد، آمد به تماشا بکشد میدان را *اول شهید از بنی هاشم این آقاست .."السَّلامُ عَلَیکَ أوَّلَال شّهیدمِن نَسلِ إبراهیم"همه اصحاب رفتن قرار گذاشته بودن باهم تا ما هستیم ازبنی هاشم کسی به میدان نره، اول شهید ازبنی هاشم آقا علی اکبرِ... امام صادق علیه السلام فرمود : خوشبختی برا یه پدر اینه خدا بهش پسر بده بزرگ بشه خوش قد و بالا بشه، جمالش رو ببینه، و سخترین مصیبت برا یه پدر اینه داغ اون جوان به دلش بمونه... امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اوج سعادت و خوشبختی برا اون پدری است که بچه اش از لحاظ ظاهر و چهره به او شبیه باشه... حالا من سؤالم اینه حالا اگه این‌جوان چهره اش شبیه پیغمبر باشه؟ فرمود هر وقت مشتاق پیغمبر میشدیم علی اکبر رو نگاه میکردیم .. فرمود هر وقت دلمون برا امیرالمؤمنین تنگ میشد علی اکبر رو نگاه می کردیم .. هر وقت دلمون برا مادرمون زهرا تنگ میشد راه رفتنش مثل راه رفتن فاطمه بود ..* آمد به تماشا بکِشد دیدن را معنی جمله ی در پوست نگنجیدن را بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد رفت از میسره، از میمنه بیرون آمد آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه گفت:"لاحول ولاقوة الابالله" *همه عالم مات و مبهوت عباسند، اما عباس میرفت و میومد نگاه به قدو بالای علی اکبر میکرد، هی زیر لب میگفت "لاحول ولاقوة الابالله"چشت نزنن عمو ،چشمت بزنن پدرت پیر میشه * رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی *مرحوم علامه قزوینی یه جمله ای داره، میگه: دو نفر بودن تو ‌کربلا به تنهایی میتونستن ورق کربلارو ‌عوض کنند، به تنهایی میتونستن مقابل سی هزار نفر بجنگند، و دوام بیارن، اما ابی عبدالله نذاشت، انگار مقدر خدا برا این بود، یکیش علی اکبر بود که زره پیغمبر رو تنش کرد، تو روایت داریم آنقدر این آقازاده شبیه جدش بود، اندام بدنشم اندازه پیغمبر بود ، براهمین برگشت گفت: بابا سنگینی زره من رو ‌اذیتم ‌میکنه "ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي"دومین کسی که ابی عبدالله دستش رو بست اجازه نداد بجنگه اباالفضل بود بهش گفت فقط برو آب بیار داداش ...* ناگهان گرد و غبار حرم آرام نشست دیدمت خرم ‌وخندان قدح باده به دست سید حمید برقعی *وقتی میخواست وداع کنه هیچ وداعی بعد از ابی عبدالله به این شلوغی و به این عظمت نشد، کار به ‌جایی رسید ابی عبدالله اومد دستش رو ‌گرفت ازبین زن و بچه کشیدش بیرون فرمود: رها کنید علی اکبرم رو‌... بچه ها همه التماسش میکردن داداش نرو ... زن و بچه دورش میگفتن: به ما رحم‌کن ... اینجا نوشتن ابی عبدالله بهش گفت: بیا برو پسرم... یه نگاهی بهش کرد، این ‌نگاه رو ‌توی ‌تاریخ نوشتن، نگاه ازسر شوق که داره میره میدان، یه نگاهی کرد برو پسرم ... در ظاهر ابی عبدالله بهش اجازه داد برو اما در باطن فقط داره نگاش میکنه، هی دور میشد ابی عبدالله بیشتر نگاش میکرد، چه خبره تو ‌دلِ ابی عبدالله؟! تو ‌نبرد اول نزدیک صد و بیست نفر رو ‌درنبرد تن به تن به هلاکت رسوند... یهو ‌وسط گرما، گرم این نبرد و شلوغی میدون یه نگاه‌کرد به خودش دید همه دارن شمشیر میزنن، اما انگار شمشیرا به علی اصابت نمیکنه، چی شده؟ یه نگاه کرد عقب دیدباباش روی بلندی داره نگاه میکنه، فهمیدبابا هنوز دلش گیرِ علی اکبرِ، فهمید نگاهِ ابی عبدالله هنوز برداشته نشده... مقاتل نوشتن تشنگی رو بهانه کرد، میدونست آبی نیست تو‌خیمه ها .."الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی" وقتی برگشت انگار دنیارو دادن به حسین .. یه کاری کرد ابی عبدالله.."هاتِ لِسانَكَ"ابی عبدالله زبان تو ‌دهان علی گذاشت... نوشتن تا زبان تو‌دهان علی گذاشت هر دو ‌گریه کردن، میخواست بگه بابا من ازتو تشنه ترم ...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•پاشو عصای، دست بابا... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سیدمهدی میرداماد•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *باردوم رفت میدان ‌گفت: بابا! دیگه بذار برم‌ ، ابی عبدالله یه جور دیگه نگاش کرد، مقتل میگه : "فنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ"دیگه نا امید شد، علی رفت میدان ... نوشتن: نزدیک هشتاد نفر رو ‌توی ‌نبرد دوم به درک ‌واصل کرد... دیگه خسته شد، تشنگی فشار آورد، ابی عبدالله هنوز داره نگاه ‌میکنه علی وسط میدانِ، یه مرتبه نانجیبی با شمشیر فرق سر علی رو زد ... همین رو بدون برا روضه علی اکبر همه ی دشمن به حسین خندیدن همه هلهله کردن ..تا فرق سرش زخمی شد خودش رو ‌انداخت رو‌گردن اسب، وقتی سوار زخمی میشه خودش رو ‌میندازه رو‌گردن اسب، اسب متوجه میشه سوار زخمیِ برمیگرده عقب... نوشتن: خون سرش روی ‌چشمای اسب رو‌گرفت، تو ‌اون ‌گرد وخاک‌اسب دیگه جایی رو ندید، به جای اینکه بیاد عقب، رفت وسط لشکر دشمن، ابی عبدالله داره از دور میبینه، نگاه کرد دید وسط میدون شلوغ شد، همه دور یه نفر حلقه زدن، شمشیرا بالامیره .. وسط این شلوغیا یه مرتبه شنید یه صدایی میگه بابا .."ابتا .."حسین... ابی عبدالله اومد، سوار اسبشِ، اومد رسید میدان بالا سر علی .. مقتل میگه: میخواد بگه از اسب پایین اومد باید بگه : “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس”اما هیچ‌جا ننوشتن ... نوشتن تا رسید کنار بدن “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس”از اسب افتاد زمین .. .دوسه قدم اومد پاشه دید زانوهاش رمق نداره، لشکر نگاه کردن دیدن حسین رو زانوهاش داره راه میره ..حسین ..* پاشو عصای، دست بابا پاشو علیِ ارباً اربا تنت چه دَرهمه واویلا پاشو یه فکری کن برا من رسیده عمه بین دشمن ببین به گریه هام میخندن خدا میدونه دارم میمیرم بعد تو دیگه از تموم دنیا سیرم برای بابات نمونده چاره تن جدا جدا تو رو عبا میذاره *رسید بالا سر علی با تحیر نگاه کرد" فقطّعوه بسیوفهم ارباً ارباً"....ابی عبدالله کنار هر شهیدی رفت باهاش دوسه جمله حرف زد اما کنار علی اکبر نوشتن هی گفت: بابا با من حرف بزن ...* نرو آخه هنوز جَوونی درسته غرق خاک و خونی ولی بگو پیشم می مونی *تارسید کنار علی اکبر نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن ..* چه وضعی داره زخم پهلوت چقدر کبوده دست و بازوت شکسته فرق سر تا ابروت دوباره زخمِ پهلو و سینه کنارتم ولی دلم رفته مدینه *اینجا یه زخم ‌پهلو ‌دید هرکاری کرد نتونست علی رو ‌جمع کنه، بغل کنه ،این بدن رو کنارهم قرارداد خودش رو ‌انداخت رو این بدن ... یه بار دیگ هم این کارو ‌کرد، کجا؟ مدینه وقتی باباش گفت یتیمای فاطمه بیان ... مدینه هم‌خودش رو انداخت روی بدن مادر ....حسین ..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•هر نَفس که می کشم ... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ هر نَفس که می کشم عمرم به پایان می رسد می شوم نزدیک تر بر مرگ و هجران می رسد کُلِّ دارایی من این هیئت است و گریه ها هر دقیقه بی شما اندوه و خُسران می رسد روضه هایت را مگیر از من که می ترسم حسین روضه ها که رفت غم های فراوان می رسد هر نَفسِ که می کِشم نزدیک تر بر تو شوم موقعِ رفتن دو دستانم به دامان می رسد بی سرو سامانِ تو بودم به امیّدِ وصال لحظه ی دیدار ماندم دل به سامان می رسد *یعنی که لحظه ای که پاهامو رو به قبله میکنن، میآیی بالا سَرِ من؟" اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد" یه لحظه می بینم سرم داره تکون میخوره، سرم رو پاهایِ آقامه، آقام اومده سَرِ منِ بیچاره رو تویِ بغلش گرفته...* شک نکن که بدترینم زیرِ این چرخِ کبود ای طبیبِ نُه فلک دردم به درمان می رسد؟ با نگاهی حال و روزم را عوض کن یاحسین! با چنین حالی گدایت دل پریشان می رسد می شوم دلتنگِ تو، پس می روم سمتِ حرم عطر و بویِ کربلایت از خراسان می رسد محسن راحت حق ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•صحنهٔ روضه در این جمله... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ بیا بریم کربلا، شبِ هشتمِ، شبِ علی اکبرِ حسینِ، همچین که میخواست بره میدان، اومد دَمِ خیمه ی زنها شروع کرد خداحافظی کنه، قدری خداحافظی طول کشید، ابی عبدالله صدا زد به زنها: علی اکبر رو رها کنید، علی غرقِ در خداست، رهاش کنید بره میدان تا به آرزوش برسه، همچین که میخواست بره، ابی عبدالله بهش فرمود: علی جان! یه مقداری جلویِ چشمای من قدم بزن، میخوام قد و بالات رو ببینم، اما نوشتن: نگاه حسین، نگاهِ نا اُمیدانه بود به علی اکبر، یه نگاهی به علی اکبرش کرد، انگار دیگه آخرین نگاهش به جوانشه، انگار دیگه تمومه، انگار دیگه علی رو نمیتونه ببینه، روایت میگه: دست به محاسنش گرفت، اومد تا وسطِ میدان، صدا زد: اِبن سعد! خدا رَحِمت رو قطع کنه، که داری اینجوری بچه های من رو ازم میگیری، این محاسن رو در دست گرفت، صدازد: خدا شاهد باش، خودت میدونی من چه کسی رو می فرستم میدان، کسی که شبیه ترین فرد،خُلقَاً، خَلقاً، منطقاً به رسولِ خداست... علی اکبر رفت میدان و رزمِ عجیبی کرد، یه لحظه دیدن دوباره برگشت، صدا زد: بابا! این زره داره من رو اذیت میکنه... میدونی چرا این حرف رو زد؟ بعضی از بزرگان میگن: هنوز حسین چشم از علی برنداشته بود، هنوز دل از علی نکنده... بابا! تشنگی خیلی من رو داره اذیت میکنه، ابی عبدالله زبانِ مبارک رو تو دهان علی اکبرش گذاشت، یعنی علی جان! ببین من از تو تشنه ترم...* صحنهٔ روضه در این جمله مجسم باشد پشت هر قدّ رشیدی دو قَدِ خم باشد مادری تر زهمه، راه برو، کیف کنم دیدن قامت تو لذت عمرم باشد *آرزویِ همه ی پدرا همینه، ببینن پسرشون قد کشیده، جلوشون قدم بزنه...* در پی ات آمدم از خیمه محاسن بر دست بسکه شأن تو در این رتبه معظم باشد با زمین خوردن تو زندگی ام ریخت بهم حق بده تا به قیامت کمرم خم باشد از کجا تا به کجا پیکر تو ریخته است هرچه می چینم عزیزم بدنت کم باشد *آی پدرهای شهدا! آیا وقتی اومدید کنارِ جنازه بچه تون، آیا کسی بود بخنده؟ هلهله کنه؟ کف بزنه؟...چی میخوام بگم؟...* تاکه زانوم زمین خورد همه خندیدند باغمت شادی این قوم فراهم باشد چه کنم پیکر تو از بغلم می ریزد صد و ده تا پسر امروز به دستم باشد تو چه گفتی که چو مادر دهنت را بستند دنده ی خورد شده شاهد حرفم باش کوچه ای باز شد و از دوطرف می خوردی جای صد ضربه به روی بدنت هم باشد پای ناموس وسط آمده برخیز علی عمه ات بی من و تو بی کس و مَحرم باشد قاسم نعمتی *علی جان! نگاه کن، عمه چجوری داره از دَمِ خیمه میدوه، همه ایستادن دارن نگاش میکنن، زینبی که تا حالا کسی قد و بالاش رو ندیده، هی تویِ سرش میزنه: " وامُحمدا! وا حُسینا!"...* خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بینِ نا مَحرم ببر * شیخ جعفر شوشتری میگه: ابی عبدالله وقتی نگاش به بدنِ علی اکبر افتاد، همون جا محاسنش سفید شد؛ پیر شد حسین... اما یه جایِ دیگه هم همچین که سَرِ ابی عبدالله رو آوُردن تویِ مجلسِ عُبِیدُالله، وقتی سَرِ ابی عبدالله رو تویِ تشت گذاشتن جلوش، این چوبِ دستیش رو برداشت، هی به این لبها میزد، هی این چوب رو میزد زیرِ لبِ حسین، با لبها بازی میکرد، هی میزد به محاسنِ حسین، حسین! پیر شدی؟ یهو یه زن از وسطِ جمعیت بلند شد، نزن نامرد، داداشم لحظه ای که اومد بالا سَرِ جوانش پیر شد... یکی هم تویِ کوچه ها امام حسن رو دید، گفت: حسن! پیر شدی؟ تو که سن و سالی نداری، چرا محاسنت سفید شده؟ آقا جوابش رو داد: ما بنی هاشم زود پیر میشیم... اگه پیشِ چشم شما هم مادرتون رو زده بودن پیر میشدید... حسین!...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•تو یک تنه لشکری... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید رضا نریمانی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ تو یک تنه لشکری، مثل خود حیدری بذار تماشات کنم، این لحظه‌ ی آخری تو فکر رفتنی و من برام نمونده طاقتی دارم میخونم از چشات، که تشنه ی‌ شهادتی اذان بگو دلم یکم آروم بشه شاید صدات حریف این، بغض توی گلوم بشه آه! پسرم، دلخوشی اهل حرم میری میسوزه جگرم، آه! پسرم این دنیا نفسگیر میشه، اشکام سرازیر میشه جَوُون خوش قامتم، بری بابات پیر میشه یه عده بی‌ حیا میخوان، تو رو بگیرن از بابات میخوان مثه مدینه باز، یه کوچه وا کنن برات داغ تو رو، اینا به سینه‌ ام میذارن با کشتنت اینا میخوان، اشک منو دربیارن خوب میدونند، که با غم تو میتونند دل منو بسوزونند *تو روایت نوشته تا زمین نیوفتاده بود:" فَضَرَبُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ" فقط ضربه میزدن، اما همچنین که زمین خورد نوشتن" فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْبَاً اِرْبَاً"یعنی شمشیر رو نمیزدند دربیارن... شمشیر و میزد می‌کِشید توی بدن...* با نفسِ آخرت، من و صدا میزنی جلوی چشمام داری، تو دست و پا میزنی باید که از رو پیکرت، سر نیزه‌ ها رو دور کنم باید تا عمه میرسه، تنت رو جمع و جور کنم چاره‌ ای نیست با این پاهای نیمه‌ جون روی عبا میبرمت، حتی شده کِشون کشون *صداش بلند شد" یا فِتیانَ بَنی هاشِم! إحملِوا أَخاکُم" ای جوانانِ بنی هاشم! بیایید برادرتون رو ببرید...* جوانانِ بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم، علی را بر در خیمه رسانم خونِ دلم، نشد بمونه حاصلم غمه تو میشه قاتلم... *وقتی شهیدی رو میآرن، سریع دو سه نفر میرن زیرِ بغل های پدرشهید رو میگیرن، اما ابی عبدالله، هیچکی رو نداشت، اینقدر کسی رو نداشت، یه وقت سرش رو بالا گرفت، شیخ جعفرشوشتری میگه: همه گفتن کنارِ علی اکبر حسین جون داد... یهو دید یه دستی اومد رویِ شونه ی حسین، داداش! پاشو عزیزِ دلم، ببین اینا دارن به ما میخندن، هلهله میکنن، پاشو آبرومون داره میره... یهو تا ابی عبدالله صدای زینب رو شنید ازجا بلند شد، صدا زد: زینب جان! چجوری اومدی این مسیر رو؟ نگفتی نامحرما نگا میکنن؟ یه نگاه کرد به حسینش، داداش! من مگه یادم میره اون زمانی که بابام علی رو دست بسته بردن مسجد، تازه من که سالمم چیزیم نیست، مادرم پهلوش شکسته بود، سینه اش آسیب دیده بود، بازوش زخم بود، چجوری دست به دیوار گرفته بود، میدوید هی میگفت: علی! علی!... ای حسین!* یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی این همه نیزه چرا دور و برت افتاده قدری آهسته بگویید به اُم لیلا خنجر و تیغ به جان پسرت افتاده *ناله بزن: ای حسین!...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
ویژه نامه دهۀ اول ماه محرم www.babolharam.net 👌باتایپ عبارت مورد نظر در جستجو یا کلیک بر عبارات پایین علامتی(↑ و ↓)شکل در پایین صفحه می آید که با ضربه برآن مطالب مرتبط در اختیار شما قرار میگیرد: ــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ |⇦•کتاب قَتیلُ العَبَرات ✓ متن روضه های دهۀ اول ماه محرم ✓ برای اجرای مادحین اهلبیت(ع) ✓ شامل:متونِ روضۀ اجرا شده مداحان مشهور کشور ــــــــــــــــــ "کانال سبک و شعرِ بابُ الحَرَم" زیر نظر سایت و کانال متن‌ روضه @babolharam ⬅️ ‼️ از استفاده از مطالب تا کسب تسلطِ کافی خودداری شود.
|⇦•شرافت ماتِ تشریفات... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ شرافت، ماتِ تشریفات والای علی اکبر تعالی شمه ایی از شأنِ اعلای علی اکبر *شب جوانانِ، امشب علی اکبر رو صدا نزنی کی صدا بزنی؟...* شرافت، ماتِ تشریفات والای علی اکبر تعالی شمه ایی از شأنِ اعلای علی اکبر مُعادِ پیچش زلفش نمادِ محشر کبری قیامت جلوه ایی از قد و بالای علی اکبر *جای همه‌ی شهدا خالی اونایی که سربند بسته بودند،،: یا علی اکبرِ حسین* تجلی های پیغمبر در این آیینه بی وقفه حرم را میکند محو تماشای علی اکبر *ان شاءالله بریم کربلا پایین پای ابی عبدالله، خدا قسمت کنه...* هماوردی ندارد شیر حق در جنگ رو در رو هزار الله اکبر، کیست همتای علی اکبر به یک جولان چشمش، قلب اردوگاه دشمن ریخت عجب شوری به پاکرد است غوغای علی اکبر نه تنها بهر استقبال از او پیغمبر آماده است خدا آغوش وا کرده مُحَیای علی اکبر *جانم علی اکبر، همچین که میومد جلو خیمه، همه خانواده دورش رو میگرفتن، خواهر و عمه ها دورش رو میگرفتن، عمه قربونِ قد وبالات بره...* نه تنها بهر استقبال پیغمبر آماده است خدا آغوش وا کرده محیای علی اکبر اگرچه حسرت عُمر حسین از دست رفت اما به رسم صبر تاب آورده تا پای علی اکبر *حالا میخوام بی مقدمه برات روضه بخونم، امشب پدرا برا پسرا دعا کنن، پسرا هم امشب اونایی که باباهاشون سایشون بالا سرشونه قول بدن هر طور شده دست بابا هارو ببوسن، اگه بابا سوال کرد بگو: آخه امشب شب علی اکبرِ، منم از علی اکبر یاد گرفتم دست بوس بابام باشم... یا علی اکبر!...* میروی میبَری از سینه دلِ خونِ پدر زخمی سوخته ات را کمی آهسته ببر *ای جانم! اومد مقابل بابا، سر پایین، بابا جان! اجازه به من میدی برم میدان؟ حرف علی تموم نشده بود، فرمود: علی جان! برو.. همچین که علی اومد بره میدان، یه وقت دیدن ابی عبدالله صدا زد: علی! صبر کن، همه گفتن: حتما میخواد ممانعت کنه بگه نرو میدان، حسین! حرفش رو عوض میکنه... صدا زد: علی جان! قبل از رفتنت بابا چند قدم جلو من راه برو میخوام قد و بالات رو ببینم...* شانۀ صبر دلم پشت سرت میلرزد چه کنم پیر شدم چاره ندارم دیگر به پدر حق بده که این همه بی تاب شده به خدا دیدن این منظره سخت است پسر که ببینم نفست بین گلو ذبح شده است یا که افتاده گلویت سر راهِ خنجر ناخودآگاه تمام بدنم تیر کشید به گمانم باید دست بگیرم به کمر عمه ات را پسرم گرم در آغوش بگیر شاید آرام شود در بغلِ پیغمبر ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•چون تو ای لاله! در این باغ... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ چون تو ای لاله! در این باغ گلی پر پر نیست و از این پیر جوان مرده، کمانی تر نیست دست و پایی، نفسی، نیم نگاهی، آهی غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست *چه کنم شب هشتمِ، نمیشه نگم، یا ابا عبدالله! خدا نیاره یه بابا زمین خوردن بچه اش رو ببینه، خدا نیاره یه بابا صورت بچه اش رو زخمی ببینه، خدا نیاره یه بابایی کتک خوردن بچه اش رو ببینه... علی اکبر رفت میدان، همه گفتن پیغمبر اومده، شبیه ترین فرد خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً به رسول خدا بود، صدای تکبیر بلند شد تا این که شروع کرد خودش رو معرفی کردن: من نوۀ پیغمبرم، من نوۀ علی ام، من نوۀ فاطمه ام، من پسر حسینم، علی ابن حسین بن علی، علیِ الاَکبر... جنگ نمایانی کرد، بعضیا گفتن تشنه اش شد، برگشت یه نگاه به بابا کرد دید بابا از خودش تشنه تره، اینقدر خواهرها براش گریه کردن، داداش! مواظب خودت باش، عمه زینب داره دعا میکنه، سکینه داره دعا میکنه، اما نالۀ اهل خیمه بلند شد میدونی کدوم ساعت؟ اون ساعتی که حسین دست رو سر گذاشت..‌ آخه مگه خبر نداری، مگه نمیدونی علی اکبر رو چطور کشتن؟ یکی نیزه به پهلوش زد، یکی شمشیر به فرقش زد، اما نتونستن یه کاری کنن از اسب واژگون بشه، این اسب اسبی است که میدونه سوارش چقدر ماهره، تربیت شده است، اونایی که سوار کارن میدونن دستش رو انداخت دورگردن اسب، یعنی اینکه دیگه توان ندارم، من رو برگردون سمت خیمه، خونِ سر علی جلو چشم اسب رو گرفت، عوض این که سمت خیمه ها بره رفت وسط دلِ دشمن، حسین یه وقت دید شمشیرا بالا میاد، همچین که با عجله دوید از خیمه گاه تا قتلگاهِ علی، هی زمین میخورد، بلند میشد، صدا میزد: وَلَدی! دید علی داره پاهاش رو روی زمین میکشه، صورتش رو گذاشت رو صورت علی... میدونی چرا بغلش نکرد؟ آخه بدنِ سالم رو میشه بغل گرفت، حسین هر طرف رو میگرفت، یه طرف دیگه روی زمین میریخت... ناله بزن: حسین!...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•چجوری تا جسم علی دوید... و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ رسید حسین چجوری تا جسم علی دوید حسین اون آخرا خودش رو میکشید حسین فقط خدا میدونه که چی دید حسین سرش یه جا دونه دونه اعضای پیکرش یه جا جداشد از هم تَنِ پَرپَرش یه جا جمع نمیشه علی اکبرش یه جا این لشکر داره تو دلش کینه از اسمِ تو علی تا خیمه شاید نمونه چیزی از جسم تو علی لخته لخته خون روی این لبا ای کاش که تنت جاشه تو عبا *پسرم! چرا این طوریت کردن؟ بابا! عزیز دلم! بلند شو همه ی اهل خیمه دارن گریه میکنن... آی رفقا! آی بزرگترا! رزمنده ها! قربون همتون برم جَوُونا یادتون باشه هرکی رو زمین افتاد امام حسین رفت آوُردتش خیمه دارالحرب، حواست هست؟ زینب چهار پنج ساله بود وقتی سر قبر مادر میرفتن، علی میگفت: حسن جان! حسین جان! این روشنایی هارو کم کن نمیخوام چشمی قد و بالای زینب رو ببینه... روضه علی اکبرِ چرا از زینب دارم میگم؟ کار دارم باهات آی غیرتیا، حسینیا، تنها کشته ایی که پای ناموس حسین رو وسط میدون وا کرد علی اکبر بود، همچین که صورتش رو گذاشت رو صورت علی، هی میگفت: بابا! بابا بلند شو ببین دارن به من میخندن، پسرم علی اکبر! چرا اینقدر علی اصغر شدی بابا؟ یه وقت دید یه دستی مثل دست مادر اومد رو شونش، برگشت نگاه کرد دید زینبِ، صدا زد: حسین! خدا صبرت بده... یه جمله ای حسین گفت صدا زد:...* علی جان خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر دست و پایی، نفسی، نیم نگاهی، آهی غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست در کنار توام و باز به خود میگویم نه حسین! این تنِ پوشیده به خون اکبر نیست *بازم ناله بزن بگو: یاحسین!..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net
|⇦•رسیده دیگه وقت جهاد اکبر.. / و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شب هشتم محرم۱۴۰۰ به نفس حاج میثم مطیعی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ رسیده دیگه وقت جهاد اکبر برو میدون ای آیینه‌ی پیغمبر خواهرها دورتو می‌گیرن میگن به غربت ما رحم کن *آخه زن‌ها آمدند دورش رو گرفتند... *اِجتَمَعتِ النساء حولَهُ کَالحَلقَه..." همه اومدند دورش رو گرفتند، بچه ها دستش رو گرفتند گوشه لباسش رو گرفتند...همه با هم یه جمله گفتند: "اِرحَم غُربَتَنا .." علی به غربت ما رحم کن ..* خواهرها دورتو می‌گیرن میگن به غربت ما رحم کن میگن بابارو تنها نگذار، به بابا رحم کن تو اولین دلیل لبخندامی فرمانده‌ی سپاهِ فرزندامی خدا به همرات .. با ناامیدی به تو چشم می‌دوزم تو داری دور میشی و من می‌سوزم خدا به همرات .. «علی علی علی علیِ اکبر، عزیزِ بابا» *یه نگاهی انداخت، "ثُمَّ نَظَرَ علیه،نَظرَةَ آیِسٍ مِنه .." یه نگاه از سر ناامیدی به پسر انداخت"و اَرْخا عَینَیه وَ بَکاء" شروع کرد های های گریه کردن .. دلش راضی نشد، دست به آسمان بلند کرد... صدا زد: "اَللّهُمَّ اشْهَدْ فَقَد بَرَز اِلیکَ اَشبَهُ النّاس خَلقاً و خُلقاً و مَنطِقاً بِرَسولِک .." خدا شاهد باش شبیه ترین خلق تو به پیغمبر به میدان میره .. "و کُنّا اِذا اشتَقْنا اِلی نبیِّک نَظَرنا الیک" (من از خودم میگم:خدا هر وقت دلم برا مادرم تنگ میشد حسنم رو نگاه می کردم .. هر وقت دلم برا علی مرتضی تنگ میشه، عباس رو نگاه می کنم ..) هر وقت دلم برای پیغمبر تنگ میشد علی رو نگاه می کردم... "و کُنّا اِذا اشتقنا اِلی نبیِّک نَظَرنا الیه" دلش آروم نشد،شروع کرد نفرین کردن... "یَابنَ سعد قَطَعَ الله رَحِمَک کَما قطعْتَ رَحِمی.." خدا لعنتت کنه .. از پسر دل برید .. پسر وارد میدان شد .. رجز خوند " َانا علیُّ بنُ الحسینُ بنُ علی" "فَتَقَدَّم نَحوَ القَوم" اومد مقابل لشگر .. "َفَقَتَلَ قِتالاََ شدیدا... "وَ هَلَکَ مِنه کثیراََ... ثُمُّ رَجَعَ اِلی ابیه..." برگشت مقابل پدر صدازد : "یا ابَ العطش قَد قَتَلَنی..." پدر! تشنگی من رو کشت... ببین با علی اصغر چه کرد؟ با دخترها چه کرد؟ با عباس چه کرد؟ بابا تشنگی من رو کشت .. سنگینی زره من رو خسته کرد .. یه سوالی پرسید آقا در جوابش چه کرد؟صدا زد "فهل شربتَ ماءٍ مِن س" جرعه آبی اگر هست من بخورم قدرت بگیرم برم جهاد کنم .. "فَبَکَت حسین علیه السلام..." آقای ما شروع کرد گریه کردن... "وا غوثاه یا بُنَیَّ مِن اَین آتی الماء..." پسرم از کجا آب بیارم؟ "قاتِل قلیلا..." یه ذره دیگه بجنگ... " أسرع الملتقى بجدّك محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم..." چیزی نمونده پیغمبر رو زیارت کنی.. "فیسقیك بكأسه الأوفى شربة لا تظمأ بعدها أبدا..." پیغمبر یه آب گوارایی از کاسه های بهشتی به تو بده که دیگه تشنه نشی .. ولی من میدونم خیلی برای تو سخته...* میدونم جنگیدن خیلی بی آب سخته با این جوشن توو گرمای آفتاب سخته اما آبی نمونده دیگه حتی یک قطره واسه اصغر برو میدون که سیراب میشی، از حوض کوثر یه عده گفتن اومده پیغمبر دلهره‌ای افتاد میون لشکر فدات شه بابا اما همین که اسمتو فهمیدن برای کشتن تو نقشه چیدن چه بُغْضی دارن! *پسرم! اینا علی رو دوست نداشتن... علی رو دوست ندارن و دوست نخواهند داشت.. هر چی بهشون گفتم چرا من رو میکشید؟ آخرش گفتند: "بُغضاً لِابیک.." ما بابات رو دوست نداریم...* اگه زخمی برداشتی بیا سمت من *علی از خدمت بابا برگشت میدان...* "خَرَجَ الی مَوضِعِ النِّزاع وَ قاتَلَ اَعظَم القِتال.فَرَماهُ تیری زدند .. علی بیهوش شد روی یال های اسب افتاد .. فقط یک جمله شنیده شد... "یا ابَتا علیکَ منی السلام" بابا خداحافظ... "هذا جدّی یُقرِئکَ السلام" پیغمبر بهت سلام می رسونه... پیغمبر یه پیغامی داره... "وَ یَقولُ لک، عَجّلِ القُدومَ عَلَینا..." حسین زودتر بیا.. ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net