#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید .
.
#شهـــــادت
.
پرواز رویاهاست
چه خیال خامی!
برای ما که پر پرواز نداریم؛
.
رسیدن به تو!
که آن همه بالایی...
رویاست... .
.
ما را نفَسے
میهمانِ صفاےتان ڪنید... .
.
کہ نفَسِمان
در این دنیا تنگ است...
.
.
#شهدا_گاهے_نگاهے .
.
🌺اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌺
.
.
اللهم الرزقنا توفیق شهادة فی سبيل ا...
.
.
🌸یا فاطمـــة الزهرا سلام الله علیــــها(امُ الشــهداء)🌸 .
.
🌹آهای رفیق مبادا در پیج و خم زندگی #شهدا رو فراموش کنیم🌹
.
.
بهای اخلاص جز #شهادت نیست.
شبیه #شهدا رفتار کنیم
.
.
#سربازان_راستین_امام_زمان_عج
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#کلنا_فداک_یا_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#مردان_بی_ادعا
#بیقراری_های_عاشقی
#تخـــــریب_چی
#مدافعان_حرم
#لبیک_یا_مهدی_عج
#مدافع_حرم_بی_بی_زینب_س
#آقا_تورا_قسم_بہ_شهیدان_ظهور_ڪن
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#به_یک_نگاه_معجزه_گرت_سخت_محتاجم
#با_این_ستاره_ها_میشود_راه_را_پیدا_کرد
#ستون_را_گم_نکنیم_که_بیراهه_ها_در_کمینند
#شهدا_را_یاد_کنیم_حتی_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#برای_بهترین_دوستان_خود_آرزوی_شهادت_کنید
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
@bakeri_channel
شهید فتوره چی بارها میگفت: خدا نكند حجت با گلوله كلاش و تركش شهید بشود. حجت باید با گلوله توپ كشته شود. و الا آبرویم میرود. همرزمانش این جملات را مزاح و شوخی تلقی میكردند.
در مرحله دوم عملیات والفجر 4 بود كه راهی منطقه عملیاتی كه حجت در آنجا بود، شدیم. سراغ وی را از حمید باكری گرفتم و حمید آقا با دست به محلی كه پر درخت بود اشاره كرد و گفت شاید آنجا باشد. چون بی سیم اش قطع شده بود ... بعد با شهید صالح الهیارلو به جستجوی منطقهای دیگر كردیم تا اینكه سر بی بدن او را پیدا كردیم. بدنش متلاشی شده بود و قابل جمع كردن نبود.
شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا خصوصا سردار شهید آقا حجت فتوره چی ذکر صلوات بر محمدو آل محمد
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
بر غربت این پیکرهای جامانده
چه شب ها و روز ها
که خاک، باد، باران ، و ستارهها ...
مرثیه ها خواندند
و بسا همسفران !
که نوحه سر دادند :
" خجل از روی تو در این دشتم "
"حلالم کن که بی تو برگشتم "
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#یاد_شهدا_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
قبل از عمليات خيبر ، آقا مهدي در جمع فرماندهان گفت : « ما بايد در اين عمليات ابولفضل وار بجنگيم و هرکس آماده شهادت نيست پا پيش نگذارد و آقا حميد آرام گفت برادران دعا کنيد من هم شهيد بشوم » اين جمله آقا حميد همه را به گريه انداخت. عمليات خيبر شروع شد . هنگام رفتن آقا حميد ،آقا مهدي کوله پشتي را باز کرد و قصد داشت چند قوطي کمپوت د ر آن بگذارد که آقا حميد قبول نکرد و هرچه اصرار کرد آقا حميد نپذيرفت . بعد از رفتن آقا حميد ، آقا مهدي نشست و دقایقی با صداي بلند گريه کرد .آقا حميد نيروهاي تحت امرش را توجيه کرد و به راه افتادند . او در اولين قايق نشست و قايق در سکوت و تاريکي مطلق شب به راه افتاد . اولين کسي بود که از قايق پياده شد و پاي بر جزيره مجنون گذارد . اولين نگهبان پل به هلاکت رسيد و چند تن به اسارت درآمدند . يکي از اسرا که يک سرتيپ عراقي بود متعجب و گيج از حضور نيروهاي ايراني در اين جزاير غير قابل نفوذ از آقاحميد پرسيد : چطور خودتان را به اينجا رسانديد ؟ آقاحميد خيلي جدي پاسخ داد : ما اردن را دور زده از اطراف بصره خود را به اينجا رسانده ايم . افسر ارشد عراقي باز هم پرسيد : آن نيروهايي که از روبرو مي آيند چه ؟ و آقا حمید جواب داد : « آنها از زير زمين روييده اند . »
.
.
شادی ارواح طیبه شهدا ، امام شهدا ،شهدای مدافعین حرم و مدافعین وطن صلوات بر محمد و آل محمد
.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خداحافظ_فرمانده؛
#یادداشت یک #شهید برای فرمانده شهیدش «مهدی باکری» ...
در یک لحظه قایق در میان چند انفجار بالا و پایین میرود. سر میدزدم و "لطفی"، قایق را سالم از میان معرکه میگذراند.
#شهید_محمد_قنبرلو فرمانده گردان بدرلشگر 31 عاشورا در عملیات بدربود که سردار شهید مهدی باکری را در شرق دجله و در عملیات بدر در حالی که مجروح بود، در قایق گذاشت. .
آنچه می خوانید #دلنوشته_ای از این شهید برای #سردار_شهید_آقا_مهدی_باکری است... .
#خداحافظ_فرمانده
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند😔 .
قایق از میان گلولهها راهی برای خود مییابد و پیش میرود. سکان در دست " #رضا لطفی است. .
پیکر زخمی آقا مهدی را در گوشهای از قایق خواباندهاند. خون از پیشانیش میجوشد و سرازیر میشود😔.
شعاعی از نور کمرنگ غروب آفتاب اسفندماه جلوه دیگری به #چهره_آقامهدی داده است. .
#زخمی هستم ولی همه فکرم پیش #آقامهدی است. .
بعید میدانم مرغ از قفس پریده باکری دوباره به حصار قفس برگردد.😔 .
لبهایش مترنم است. با اینکه در زیر آن آتش شدید فرصتی برای شنیدن نیست ولی به لبهایش چشم میدوزم. .
الله و الله... الحمدلله، الله و الله... الحمدلله
در یک لحظه #قایق در میان چند انفجار بالا و پایین میرود. سر میدزدم و "لطفی"، قایق را سالم از میان معرکه میگذراند.
ناگهان نگاهم روی #سیلبند ثابت میماند. عراقیها به روی سیلبند آمدهاند و بسوی قایق روی آب #شلیک میکنند. هنوز چشم از سیلبند بر نداشتهام که آرپیجی زنها دوباره شلیک میکنند و قایق را هالهای از آتش در میان میگیرد...
روی دجله غوطهورم. موج انفجار آرپیجی بداخل آب پرتابم کرده است. دست و پا میزنم و خود را روی آب نگه میدارم. لاشه قایق در فاصلهای دور در میان شعلههای آتش میسوزد... .
(شهید محمد قنبرلو
#همیشه تکیه کلامش این بودکه بعدازمهدی زنده ماندن ارزش نداردوبایدشهیدشدوپیش #مهدی عزیزرفت⚘
در #وصیت نامه اش گفته:چطور ممکن است انسان #شاهد_شهادت و سوختن #پیکرمطهرباکری ها باشد و خود گوشه ای بنشیند و در پی #مقام و زندگی و رفاه باشد » . ...
#عملیاتبدر
#فرمانده
#شهیدمهدیباکری
#شهیدمحمدقنبرلو
#خداحافظفرمانده
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#اللهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم .
#شلمچه #شلمچه_بوی_چادر_خاکی_مادر_میدهد #شلمچه_قطعه_ای_از_بهشت_است
#غروب_دلگیر
#کانال_سرداران_شهید_باکری_تلگرام_ایتا👇
@bakeri_channel
بسم الله الرحمن الرحیم
شیطان و نفس در جبهه بیشتر از پشت جبهه زور می زنند تا انسان را از خداوند دور نمایند
کسی که در جبهه تابع نفس باشد در موطن خودش گمراهیش حتمی است و خوشا بحال مومنی که با اتکا به عبادات و تزکیه و صداقت و اجرای دقیق احکام الهی بطور همیشه از بند شیطان رهایی یابد و توبه خو .
التماس دعا دارم که خداوند همه را بخصوص خودم را از شر نفس رهایی بخشد و آنچه تاکنون در جبهه دیده ام همین مطلب هست و بس و گرنه جنگیدن با شیطان خارج از جسم (کفار) آب خوردنی بیش نیست.
التماس دعا حمید باکری
۶۲/۱۱/۲۶
دست نوشته #سردار_شهید_حمید_آقا_باکری
#اینگونه_ایستادند
#شهادت_روزیتون #مرا_ببر_آنجا_که_بودنت_تمام_نمیشود
#شهدا_را_یاد_کنیم_حتی_با_یک_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#کانال_سرداران_شهید_باکری 👇💙
@bakeri_channel
#خاطرات_علمدار_لشکرمقدس۳۱_عاشورا_سردارشهید_آقاحمیدباکری
#عملیات رمضان
مرحله دوم #عملیات_رمضان از طرف پاسگاه #زید شروع شد .
گردان #حبیب خط شکن بود. گردان #شهیدمصطفی_خمینی به دنبال آن راه می افتاد .
#گردان_حبیب که به قلب دشمن زد نیروهای #شهیدمصطفی_خمینی حرکت را آغاز کردند . آنقدر رفتند که عراقی ها را هم پشت سر گذاشتند.
از خاکریزهای مثلثی معروف به اسرائیلی رد شدند . وقتی به جاده#بصره_ العماره رسیدند فهمیدند که خیلی پیش رفته اند . خیلی بیشتر از حد مقرر جلو رفته بودند.
هر کس برای خود #سنگری کند و این آرایش دایره وار ،احتمال محاصره شدن را کم میکرد . اما بالاخره محاصره شدند .
با کمک #بیسیم تماس حاصل شد.
خاکریزها در محل مقرر زده شده است اما شما خیلی پیش رفته اید .
هر چه زودتر به پشت خاکریز برگردید.
اما چگونه ؟
اگر هوا روشن میشد #قتل_عام_بچه_ها حتمی بود.
چگونه می توانستند خاکریز را در تاریکی شب تشخیص بدهند.
قرار شد روی خاکریزها #منور زده شود اما کدامین منورها مربوط به نیروهای خودی بود .سراسر منطقه پر از منور است . نه ممکن نیست .
بچه ها منتظر بودند که با روشن شدن هوا به رگبار بسته شوند.
و شاید نیم ساعت دیگر
لحظه ای بعد .
همه نگاه ها به روی #جیپی_برگشت که به نزدیک آنها می رسید . باور کردنی نبود.
در محیطی چنین بی حفاظ و با آن سرعت چگونه سر به سلامت خواهد برد.
راننده فریاد زد.
نفرات به دنبال من حرکت کنید خیلی سریع .
حرکت کرد و بچه ها به دنبالش دویدند . دویدند تا اینکه #خاکریز نمایان شد .
همه پشت خاکریز با آرامش جای گرفتند. یکی از بچه ها دنبال راننده جیپ می گشت.
اشتباه نکرده بود . راننده کسی جز #آقاحمید_باکری نبود.
تیربارها و دوشکاها شروع به شلیک کردند و گویا کمی دیر متوجه شده بودند.
#عملیات_رمضان به پایان رسید. #حمید متوجه شد که مدام در #جبهه است همراه جنگ . پس حضور در #سپاه ضروری است . شهریور ۶۱ سپاه پذیرای #حمید شد .
#همسر_او_شادی_و_ذوق_حمید را وقتی #لباس_سپاه را تحویل گرفته بود با چشم خود دید . چه شور و شوقی ! لباس را با علاقه خاصی می پوشید و احساسش را پنهان نمی کرد .
#روحشان_شاد_و_یادشان_گرامیباد.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@bakeri_channel
.
شهید محسن حقیرمددی فرزند یحیی در ۲۹ شهریور سال ۱۳۴۵ در خانواده ای مذهبی در خوی به دنیا آمد و در حالی که کمتر از سه سال داشت به همراه پدر و مادر راهی زیارت عتبات عالیات شد.
شهید محسن حقیر مددی دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش شهر خوی و در مدرسه مفتح گذراند و فعالیتهای چشمگیر وی در انجمن اسلامی مدرسه مورد تحسین اولیا و عموم بود.
پدربزرگ محسن یکی از روحانیون پرهیزگار و متدین زمان خود بود و پدرش خیلی علاقه داشت که یکی از فرزندانش به تحصیل علوم دینی بپردازد و از این رو محسن در نیمه های تحصیل در دبیرستان با برآورده کردن آرزوی پدر و ادامه راه پدر بزرگ به حوزه علمیه رفت و در سالروز میلاد با سعادت حضرت بقیة الله الاعظم(عج) در سال ۱۳۶۱ همزمان با افتتاح ساختمان جدیدالتأسیس مدرسه علمیه نمازی خوی شروع به تحصیل علوم دینی کرد.
محسن حقیر مددی با توجه به شوق وافر و هوش فوق العاده ای که داشت در مدت بسیار اندکی موفق شد دروس مقدمات را زیر نظر استادان دلسوز مدرسه علمیه نمازی به پایان رساند و در سال ۱۳۶۴ جهت ادامه تحصیل راهی حوزه علمیه قم و مدرسه علمیه امام صادق علیه السلام شد.
یک سال بعد با این استدلال که مدرسه نمازی خوی برایم مناسب تر است چون هم می توانم نیاز مدرسه را از نظر مُدرس تأمین کنم و در عین حال به تحصیل نیز ادامه دهم؛ مجدداٌ به خوی برگشته و در مدرسه علمیه نمازی به تعلیم و تعلم پرداخت، اما مدتی بعد در اجرای فرمان حضرت امام سنگر جبهه را بر سنگر علم مقدم شمرد و به طور داوطلب ملبس به لباس روحانیت در ۹/۹/۶۵عازم جبهه شد.
محسن در گردان حضرت علی اکبر(علیه السلام) لشکر ۳۱ عاشورا، علاوه بر تبلیغ و فعالیت های فرهنگی و مذهبی به عنوان تک تیرانداز انجام وظیفه می کرد و در شب عملیات کربلای ۵ وقتی تعداد زیادی از بسیجیان را با ماشین از مقر لشگر به خط مقدم انتقال میداد، دیگر عزم برگشتن نکرد و در همان شب که بیستم دیماه ۶۵ بود، دعوت حق را در منطقه شلمچه لبیک گفت و پیمان خود با معبودش را تکمیل کرد و به لقاءالله شتافت و سرانجام پیکر مطهرش که سندی عینی بر مظلومیت او بود، در گلزار شهدای شهرستان خوی در جوار دیگر شهداء به خاک سپرده شد.
.
روحش شادویادش گرامی باد.
.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خداحافظ_فرمانده؛
#یادداشت یک #شهید برای فرمانده شهیدش «مهدی باکری» ...
در یک لحظه قایق در میان چند انفجار بالا و پایین میرود. سر میدزدم و "لطفی"، قایق را سالم از میان معرکه میگذراند.
#شهید_محمد_قنبرلو فرمانده گردان بدرلشگر 31 عاشورا در عملیات بدربود که سردار شهید مهدی باکری را در شرق دجله و در عملیات بدر در حالی که مجروح بود، در قایق گذاشت. .
آنچه می خوانید #دلنوشته_ای از این شهید برای #سردار_شهید_آقا_مهدی_باکری است... .
خداحافظ_فرمانده
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند😔 .
قایق از میان گلولهها راهی برای خود مییابد و پیش میرود. سکان در دست " رضا لطفی است. .
پیکر زخمی آقا مهدی را در گوشهای از قایق خواباندهاند. خون از پیشانیش میجوشد و سرازیر میشود😔.
شعاعی از نور کمرنگ غروب آفتاب اسفندماه جلوه دیگری به #چهره_آقامهدی داده است. .
#زخمی هستم ولی همه فکرم پیش #آقامهدی است. .
بعید میدانم مرغ از قفس پریده باکری دوباره به حصار قفس برگردد.😔 .
لبهایش مترنم است. با اینکه در زیر آن آتش شدید فرصتی برای شنیدن نیست ولی به لبهایش چشم میدوزم. .
الله و الله... الحمدلله، الله و الله... الحمدلله
در یک لحظه #قایق در میان چند انفجار بالا و پایین میرود. سر میدزدم و "لطفی"، قایق را سالم از میان معرکه میگذراند.
ناگهان نگاهم روی #سیلبند ثابت میماند. عراقیها به روی سیلبند آمدهاند و بسوی قایق روی آب #شلیک میکنند. هنوز چشم از سیلبند بر نداشتهام که آرپیجی زنها دوباره شلیک میکنند و قایق را هالهای از آتش در میان میگیرد...
روی دجله غوطهورم. موج انفجار آرپیجی بداخل آب پرتابم کرده است. دست و پا میزنم و خود را روی آب نگه میدارم. لاشه قایق در فاصلهای دور در میان شعلههای آتش میسوزد... .
(شهید محمد قنبرلو
#همیشه تکیه کلامش این بودکه بعدازمهدی زنده ماندن ارزش نداردوبایدشهیدشدوپیش #مهدی عزیزرفت⚘
در #وصیت نامه اش گفته:چطور ممکن است انسان #شاهد_شهادت و سوختن #پیکرمطهرباکری ها باشد و خود گوشه ای بنشیند و در پی #مقام و زندگی و رفاه باشد » . ...
#عملیاتبدر
#فرمانده
#شهیدمهدیباکری
#شهیدمحمدقنبرلو
#خداحافظفرمانده
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#اللهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم .
#شلمچه #شلمچه_بوی_چادر_خاکی_مادر_میدهد #شلمچه_قطعه_ای_از_بهشت_است
#غروب_دلگیر
#پیج_سرداران_شهید_باکری👇
.
@bakeri_31_ashora
قبل از عمليات خيبر ، آقا مهدي در جمع فرماندهان گفت : « ما بايد در اين عمليات ابولفضل وار بجنگيم و هرکس آماده شهادت نيست پا پيش نگذارد و آقا حميد آرام گفت برادران دعا کنيد من هم شهيد بشوم » اين جمله آقا حميد همه را به گريه انداخت. عمليات خيبر شروع شد . هنگام رفتن آقا حميد ،آقا مهدي کوله پشتي را باز کرد و قصد داشت چند قوطي کمپوت د ر آن بگذارد که آقا حميد قبول نکرد و هرچه اصرار کرد آقا حميد نپذيرفت . بعد از رفتن آقا حميد ، آقا مهدي نشست و دقایقی با صداي بلند گريه کرد .آقا حميد نيروهاي تحت امرش را توجيه کرد و به راه افتادند . او در اولين قايق نشست و قايق در سکوت و تاريکي مطلق شب به راه افتاد . اولين کسي بود که از قايق پياده شد و پاي بر جزيره مجنون گذارد . اولين نگهبان پل به هلاکت رسيد و چند تن به اسارت درآمدند . يکي از اسرا که يک سرتيپ عراقي بود متعجب و گيج از حضور نيروهاي ايراني در اين جزاير غير قابل نفوذ از آقاحميد پرسيد : چطور خودتان را به اينجا رسانديد ؟ آقاحميد خيلي جدي پاسخ داد : ما اردن را دور زده از اطراف بصره خود را به اينجا رسانده ايم . افسر ارشد عراقي باز هم پرسيد : آن نيروهايي که از روبرو مي آيند چه ؟ و آقا حمید جواب داد : « آنها از زير زمين روييده اند . »
.
.
شادی ارواح طیبه شهدا ، امام شهدا ،شهدای مدافعین حرم و مدافعین وطن صلوات بر محمد و آل محمد
.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم