خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۱
🔴 رنگ تسبیح حضرت زهرا (علیها السّلام)
🔹چنانکه در کانال سخنرانیهایم، مطلب https://eitaa.com/benisi/106، آمده است، در روز پنجشنبه، ۱۰ / ۸ / ۱۴۰۳، در ضمن سخنرانیام در هیأت عصمةالزّهراء ـ علیها السّلام. ـ این ۲ حدیث حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ را بیان کردم:
۱. «تسبیح باید دارای رشتۀ کبود و دارای ۳۴ مهره باشد و آن، تسبیح مولای ما، فاطمۀ زهرا، است که وقتی (حضرت) حمزه کشته شد، از گِل قبر او تسبیحی ساخت و پس از هر نماز، با آن، تسبیح میگفت.» (۱)؛
۲. «تسبیح کبود در دستان شیعیان ما، مانند نخهای آبی در کیسههای بنیاسرائیل است. خداوند به (حضرت) موسی وحی فرمود که به بنیاسرائیل دستور بده که در ۴ طرف کیسههایشان، نخهایی آبی قرار دهند و با آنها معبود آسمان (یعنی: خدا که معبود آسمانها و زمین است) را یاد کنند (و ذکر بگویند).» (۲).
🔸برای همین احادیث شریفه دوست داشتم که تسبیح آبی داشته باشم.
🔹روز چهارشنبه، ۱۴ / ۸ / ۱۴۰۳، در مغازهای چشمانم به تسبیحهای آبی افتاد. ۱۰ تا از آنها را خریدم، یکی را برای خودم برداشتم و بقیّه را به عزیزانم (مادر و خواهر و برادرانم و بعضی دیگر) هدیّه دادم و از آنان درخواست کردم که با آنها ذکر بگویند.
🔸امیدوارم که شما هم تسبیح کبود تهیّه کنید و با آن، ذکر بگویید تا در این کار، شبیه حضرت زهرا و مطیع حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالی علیهما. ـ شوید.
۱. «تَکونُ السُّبحَةُ بِخُیوطٍ زُرقٍ اَربَعًا و ثَلاثینَ خَرَزَةً، و هِیَ سُبحَةُ مَولاتِنا فاطِمَةَ الزَّهراءِ، لَمّا قُتِلَ حَمزَةُ عَمِلَت مِن طینِ قَبرِهِ سُبحَةً تُسَبِّحُ بِها بَعدَ کُلِّ صَلاةٍ.» (بحارالأنوار، ج ۸۵، ص ۳۴۱، ح ۳۲؛ برگرفته از: نهجالذّکر، ج ۲، ص ۱۶۲، ش ۱۰۱۹).
۲. «السُّبَح الزُّرقُ فی اَیدی شیعَتِنا مِثلُ الخُیوطِ الزُّرقِ فی اَکسِیَةِ بَنی اِسرائیلِ. اِنَّ اللّهَ اَوحیٰ اِلیٰ موسیٰ أن مُر بَنی اِسرائیلَ اَن یَجعَلوا فی اَربَعَةِ جَوانِبِ اَکسِیَتِهِمُ الخُیوطَ الزُّرقَ، و یَذکُرونَ بِها اِلاهَ السَّماءِ.» (المزار الکبیر، ص ۳۶۸، ح ۱۷؛ المزار للمفید، ص ۱۵۲، ح ۶ و در آن به جای «سبح»، «تسبیح» آمده است؛ و بحارالأنوار، ج ۱۰۱، ص ۱۳۴، ح ۶۸؛ برگرفته از: نهجالذّکر، ج ۲، ص ۱۶۴، ش ۱۰۲۰).
#تسبیح، #سبحه، #هدیه، #هدیه_فرهنگی
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۳۲
🔴 کتاب «اعترافات»
🔹دوشنبهشب، ۱۲ / ۹ / ۱۴۰۳، با عزیزی به نمایشگاه تجسّمی فاطمیّه در شهرک پردیسان رفتم و تکتک کتابهای آنجا را نگاه و بعضی را بررَسی کردم و ۱۰ تا از آنها را خریدم.
🔸یکی از آنها کتابی به نام «اعترافات» است که در اندازۀ نیمجیبی چاپ شده است.
🔹این کتاب، ترجَمۀ نامۀ «عمر بن الخطّاب»، خلیفۀ دوم اهل سنّت، به «معاویه» دربارۀ هجومش به خانۀ حضرت زهرا ـ سلام اللّه تعالی علیها. ـ و ظلمهایش به ایشان است!
🔸چون این کتاب، شناسنامه ندارد، نمیتوان آن را پیدا کرد؛ امّا مطالبش ترجمۀ یک تاریخ چندصفحهای است که در کتاب شریف «بحارالأنوار»، چاپ بیروت، ج ۳۰، ص ۲۸۷، ش ۱۵۱، وجود دارد و در نتیجه میتوان برای خواندنش به این کتاب مراجعه کرد.
🔹بنده، این کتاب و کتاب «معجزات و عنایات حضرت فاطمه (علیها السّلام) در زمان حاضر» را که آن را هم همان شب خریده بودم، در روز چهارشنبه، ۱۲ / ۹ / ۱۴۰۳، در اتوبوس خواندم.
🔸خواندن تاریخِ یادشده را به همۀ شیعیان عربیدان، بهویژه مِنبریهای بزرگوار پیشنهاد میکنم.
#اعترافات، #حضرت_زهرا (علیها السّلام)، #معرفی_کتاب
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۳
🔴 کتاب «در آستانۀ ظهور»
🔹دیشب، ۱۸ / ۹ / ۱۴۰۳، کتاب «در آستانۀ ظهور: پژوهشی پیرامون علائم حتمی ظهور» را خواندم.
🔸این کتاب را نویسندۀ توانای مهدویّت، حجّت الاسلام و المسلمین علیاکبر مهدیپور، نوشته و دوشنبهشب، ۱۲ / ۹ / ۱۴۰۳، از نمایشگاه تجسّمی فاطمیّه خریدم.
🔹بنا بر نوشتۀ ایشان، شُمار نشانههای ظهور از مرز ۲۰۰۰ میگذرد و بیشتر آنها اتّفاق افتاده است! (۱)
🔸این محقّق عالیقدر که کتابهای زیادی نوشته، در این اثرش بسیاری از روایات ۵ نشانۀ «حتمی» ظهور را بیان و بعضی از آنها را بررَسی سندی کرده است.
🔹این ۵ نشانه عبارتند از:
۱. خروج سُفیانی؛
او از نسل ابوسفیان و دارای چهرهای بور، زاغ، سرخ و آبلهروی است، در دِمشق، پایتخت سوریّه، به قدرت میرَسد و بسیارسنگدل، کینهتوز، خونآشام و ستمپیشه است، سرهای کودکان را میبُرد، شکمهای بانوان را میدرد و همسرش را زندهبهگور میکند! ۸ ماه پس از تسلّط او بر کشورهای سوریّه، فلسطین و اُردُن، «ظهور» اتّفاق میافتد.
۲. خروج یَمانی؛
او همزمان با خروج سفیانی، از شهر صَنعای یمن خروج میکند و در کوفه با سپاه او درگیر میشود و پرچمش از همۀ پرچمها هدایتگر است.
۳. بانگ آسمانی؛
حضرت جبرئیل ـ علیه السّلام . ـ در شب «ظهور» که شب جمعه و شب بیستوسوم ماه مبارک رمضان است، از دل آسمان، نام حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف. ـ و پدر و مادر بزرگوارش را اعلام میکند و فرارَسیدن ظهور را خبر میدهد و همۀ انسانها و صاحبان روح، صدای او را میشنوند؛ هر یک به زبان خودش!
۴. خَسف بَیداء؛
حدود یک ماه پس از «ظهور»، هنگامی که سفیانی از آن خبردار میشود، هزاران نفر را برای جنگ با آن حضرت میفرستد. حضرت جبرئیل ـ علیه السّلام. ـ در شنزار بَیداء که در میان شهرهای مکّۀ مکرّمه و مدینۀ منوّره است، پایش را به زمین میکوبد و زمین، دهان باز میکند و همۀ آنان را در خود فرومیبرد و فقط یک یا دو و یا سه گزارشگر، باقی میمانند که با قدرت الاهی، صورت هر یک به پشتسرش برمیگردد!
۵. شهادت نفْس زَکیّه.
۳ ماه و ۲ روز پس از «ظهور»، در روز ۲۵ ماه ذیالحجّه و در مسجدالحرام، سیّد بزرگواری، پیام حضرت را برای دیگران میخواند و دشمنان در میان رُکن و مقام، سر او را میبُرند و ۱۵ روز بعد، یعنی: ۳ ماه و ۱۷ روز پس از «ظهور»، «قیام» حضرت آغاز میشود.
🔸خواندن این کتاب ارزشمند را به همۀ محبّان و شیعیان آن حضرت، بهویژه مِنبریها و اهل پِژوهش در مسائل مهدویّت پیشنهاد میکنم؛ مخصوصاً با توجّه به این نکته که مرحوم حضرت آیتاللّه لطفاللّه صافی گلپایگانی ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ یادگرفتن نشانههای ظهور را واجب دانسته است (۲).
۱. ص ۱۸.
۲. منتخبالأثر، ج ۳، ص ۳۰۳؛ برگرفته از: همین کتاب (در آستانۀ ظهور)، ص ۱۲.
#امام_زمان (علیه السّلام)، #در_آستانه_ظهور، #سفیانی، #سوریه، #ظهور، #علائم_ظهور، #فلسطین، #معرفی_کتاب، #یمانی، #یمن
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۴
🔴 کتاب «اجساد جاویدان»
🔹امروز، ۱۹ / ۹ / ۱۴۰۳، هنگامی که داشتم خاطرۀ «کتاب در آستانۀ ظهور» را مینوشتم، به یاد این خاطره افتادم که یک سال به مناسبت سالروز ولادت مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ کتاب «اجساد جاویدان» را خریدم و به ایشان هدیّه دادم.
🔸این کتاب خواندنی را هم دوست ایشان، حجّت الاسلام و المسلمین علیاکبر مهدیپور، نوشته و در آن دربارۀ سالمپدیدارشدن پیکرهای ۱۳۶ شخصیت شریف گزارش داده است.
🔹بنا بر احادیث شریفهای که در این کتاب آمده است، پیکرهای این افراد نمیپوسد: اهل بیت و پیامبران ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ ، عالم، حامل قرآن، شهید، جِهادگر، دوستدار علما، مؤذّن، زنی که در هنگام زایمان یا ایّام نفاسش بمیرد، کسی که مظلومانه کشته شود، کسی که در شب یا روز جمعه بمیرد، کسی که مساجد را جارو کند و به فقرا لباس ببخشد و کسی که مساجد را با فرش بپوشاند.
🔸ایشان نوشته است: پیکرهای این افراد نمیپوسد؛ مگر این که شخص با اعمال ناشایست خود، اقتضای پوسیدهنشدن پیکرش را از بین ببرد (۱).
مدّتها پیش به دیدار این نویسندۀ گرانقدر رفته بودم. ایشان فرمودند: «گفته میشود که اگر کسی ۴۰ جمعۀ پیاپی، غسل جمعه کند، پیکرش نمیپوسد؛ امّا من برای این مطلب، روایتی پیدا نکردم.
در کتابی دیدم که این مطلب به عنوان حدیث نقل شده است. نویسندۀ این کتاب، ساکن مشهد مقدّس بود. به آن شهر رفتم و به نویسندهاش زنگ زدم و گفتم که این روایت را از کدام کتاب نقل کردهاید؟ گفت: "از کتاب حلیةالمتّقین." به کتابخانۀ آستانۀ قدس رِضوی رفتم، این کتاب را گرفتم و همهاش را خواندم و دیدم که چنین مطلبی در آن نیست!
فردایش باز با آن نویسنده تماس گرفتم و ماجَرا را گفتم. منبع دیگری را بیان کرد. دوباره به کتابخانۀ یادشده رفتم، آن کتاب را گرفتم و همهاش را خواندم و دیدم که چنین حدیثی در این کتاب هم وجود ندارد!
پسفردایش با او تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. منبع دیگری را گفت و این کار تا ۱۰ روز ادامه یافت!
او در روز دهم گفت که این مطلب، منبع ندارد! و معلوم شد که از خودش به معصوم نسبت داده است.»
🔹ایشان در همان دیدار، کاغذهای فراوانی را به بنده نشان دادند و فرمودند: «اینها مطالب جلد دوم کتاب "اجساد جاویدان" است که هنوز چاپ نشده است.»
🔸بنده نمیدانم که جلد دوم این کتاب، تا کنون چاپ شده است یا نه و از خداوند مهربان ـ جلّ جلاله. ـ درخواست میکنم که اگر چاپ شده، روزیام فرماید و اگر چاپ نشده، بهزودی چاپ شود و روزیام شود.
۱. ص ۱۷ ـ ۲۱.
#اجساد_جاویدان، #احسان، #اذان، #انبیا، #اهل_بیت (علیهم السّلام)، #جهاد، #روز_جمعه، #شب_جمعه، #شهادت، #فرزندآوری، #علما، #غسل_جمعه، #قرآن_کریم، #مسجد
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۳۵
🔴 کتاب «عطیّۀ خدا»
🔹امروز، ۱۹ / ۹ / ۱۴۰۳، خواندن کتاب «عطیّۀ خدا: شرح نامهای آسمانی فاطمۀ زهرا (علیها السّلام)» را به پایان رَساندم.
🔸این کتاب را حجّت الاسلام و المسلمین سیّد مهدی حائری قزوینی (واصلی) نوشته که همسایۀ مرحوم پدرم ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ است.
🔹دوشنبهشب، ۱۲ / ۹ / ۱۴۰۳، آن را از نمایشگاه تجسّمی فاطمیّه خریدم و از مطالبش در ۳ سخنرانی ایّام فاطمیّۀ دوم امسال استفاده کردم که امیدوارم بهزودی با عنوان «شرح نامهای حضرت زهرا (علیها السّلام)»، در کانال سخنرانیهایم: https://eitaa.com/benisi بارگزاری شوند.
🔸این کتاب، شرح ۹ نام شریف آن حضرت است؛ نامهایی که در یک فرمودۀ حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ آمده است: فاطمه، صدّیقه، مبارکه، طاهره، زَکیّه، راضیه، مرضیّه، محدَّثه و زهرا.
🔹خواندن این کتاب ارزشمند فاطمی را به همۀ دوستداران و شیعیان آن حضرت پیشنهاد میکنم.
#حضرت_زهرا (علیها السّلام)، #عطیه_خدا، #معرفی_کتاب
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۳۶
🔴 زیارت نیابتی
🔹امروز، دوشنبه، ۱۹ / ۹ / ۱۴۰۳، شخصی به بنده پیام داد:
بحمدالله نور مطالب و آرامش سخنرانیهای شما، با دل و جانم عجین شده است.
نوشتارها و گفتارهایتان باعث آرامش معنوی است و برای همین، شما حقّ بزرگی به گردن ما دارید.
من به نیابت از شما، پدر بزرگوارتان و ذویالحقوق شما، جناب سیّدالکریم، حضرت عبدالعظیم، ـ سلام الله تعالی علیه. ـ را زیارت کردم.
انشاءاللّه همیشه سالم و برای امام زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ مفید و در راه آن حضرت، مؤثّر و جریانساز باشید و خدا زندگی و شهادت با آن حضرت و خیر دنیا و آخرت را روزیتان فرماید.
🔸به او پیام دادم:
چه دعاهای زیبایی! آمین.
ممنون. خدا خیرتان دهد، قدرشناسان و مهربانانی همچون شما را زیاد کند، مرحوم پدرم ـ رضوان الله تعالی علیهم. ـ و ذویالحقوق بنده را از شما خشنود سازد و حاجات شما را با دست شریف حضرت عبدالعظیم ـ علیه السّلام. ـ برآوردهبهخیر فرماید.
🔹«عزیز» قدردانی نیست در «مصر» سخنسنجی
🔹ندارد ورنه جنسی غیر «یوسُفْ» کاروان ما (۱)
۱. از: صائب تبریزی.
#احسان_معنوی، #قدرشناسی، #هدیه، #هدیه_معنوی
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۷
🔴 یاد علمای گمنام
🔹در روز یکشنبه، ۱۸ / ۹ / ۱۴۰۳، روحانی مبلّغ عزیزی پیام داد: وقتی که این روایت را خواندم، به یاد شما افتادم: عَن اَبی عَبدِ اللّٰهِ ـ علیه السّلام. ـ : «قالَ رَسولُ اللّٰهِ ـ صلّی اللّه علیه و آله. ـ : "طوبیٰ لِعَبدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَهُ اللّٰهُ و لَميَعرِفهُ النّاسُ! اُولٰئِکَ مَصابِيحُ الهُدىٰ و يَنابيعُ العِلمِ، يَنجَلی عَنهُم كُلُّ فِتنَةٍ مُظلِمَةٍ، لَيسوا بِالمَذاييعِ البُذُرِ و لا بِالجُفاةِ المُرائينَ."» (۱).
🔸معنای حدیث شریف: از امام صادق ـ علیه السّلام. ـ نقل شده که رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله. ـ فرمودند: «خوشا به بندۀ گمنامی که خدا او را شناخت و مردم او را نشناختند! آنان چراغهای هدایت و چشمههای دانش هستند. از آنان همۀ فتنههای تاریک، دور میشود (یا: از راه آنان همۀ فتنههای تاریک، روشن میگردد). (آنان) نه فاشکنندۀ راز هستند و نه جفاکار خودنما.»
🔹به او پیام دادم: ممنون. این، نظر لطف شما است؛ امّا بنده کجا و این خوبان کجا؟!
🔸اکنون که دارم این مطلب را مینویسم، عرض میکنم که بنده با این حدیث شریف، به یاد علمای ربّانی گمنامی افتادم که میشناختم و به بنده لطف داشتند و سوگمندانه آنان را از دست دادهام؛ همچون:
ـ مرحوم پدرم (حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی)
ـ حضرت آیتاللّه علی داستانی که عموی مرحوم پدرم و دایی مادرم بود
ـ حضرت آیتاللّه علیاصغر رحیمیآزاد که هموطن مرحوم پدرم بود
ـ حضرت آیتاللّه محمّدعلی حلیمی کاشانی که همسایۀ پدرم بود
ـ حضرت آیتاللّه ابوالفضل فیض مشکینی که هر گاه بنده را میدید، دستش را روی قلبم میگذاشت و فرمود: «با این کار، دلم آرام میشود!»
ـ حضرت آیتاللّه سیّد یوسُف مدنی تبریزی که عقد ازدواج بنده را خواند
ـ حضرت آیتاللّه محمود ارگانی بهبهانی که به بنده بدون درخواستکردنم اجازۀ روایت داد
ـ و حضرت آیتاللّه سیّد محمّدباقر ابطحی اصفهانی که استخارههای عجیبی داشت
رضوان اللّه تعالی علیهم.
🔹لطفاً برای ارواح شریف این بزرگواران، صلوات بفرستید.
🔸اکنون به خاطرم آمد که روزی مرحوم پدرم داشت از تلویزیون به سخنرانی عالم مشهوری گوش میداد. بنده که نوجوان بودم، به ایشان عرض کردم: معلوم نیست که دانش شما کمتر از این عالم باشد؛ شما هم میتوانید تلاش کنید که مشهور شوید. ایشان فرمودند: «شهرت، چیزی جز دردسر ندارد!»
۱. الکافی، چاپ دارالحدیث، ج ۳، ص ۵۶۸ و ۵۴۹، ش ۲۲۷۴/۱۱ و بحارالأنوار، ج ۷۲، ص ۷۹، ش ۲۸.
#خودنمایی، #رازداری، #ریا، #شهرت، #گمنامی، #علم، #علما، #علمای_گمنام، #وفا، #هدایت
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۷ 🔴 یاد علمای گمنام 🔹در روز یکشنبه، ۱۸ / ۹ / ۱۴۰۳، روحانی مبلّغ عزیزی پیام داد: وقتی که
اگر دوست داشتید، شعری را که امروز در اینجا گذاشتم، بخوانید؛ که متناسب با این خاطره هم هست:
https://eitaa.com/benisiha_ir/6153
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۸
🔴 چند نام یک نفر!
🔹امروز، سهشنبه، ۲۰ / ۹ / ۱۴۰۳، در هیأت پیامآوران عاشورا، دربارۀ فرزندداری و تربیت فرزند سخنرانی کردم و در ضمن، این خاطرات را گفتم:
مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ دربارۀ بنده نقل میکردند: «هنگامی که این فرزندم به دنیا آمد، پدر و مادرم به خانۀ ما آمدند.
روز سوم تولّدش، هنگامی که داشتند میرفتند، پدرم دَمِ درِ میان حیات و راهرو، به من رو کرد و پرسید: "چه نامی میخواهی بر این فرزندت بگذاری؟" من در ذهنم طاءها را ردیف کرده بودم. نام دخترم طاهره و نام پسر بزرگم را طاهر گذشته بودم و میخواستم نام این فرزندم را طَهور بگذارم ـ همۀ این نامها با حرف «طاء» آغاز میشود. ـ ؛ امّا به احترام پدرم پاسخ دادم: هر چه شما بفرمایید.
پدرم فرمود: "اگر تو و همسرت راضی باشید، نام مرا بر او بگذارید و او را به طلبهشدن تشویق کنید؛ امّا مجبور نکنید. من دوست داشتم که روحانی شَوَم؛ امّا فقر به من مجال نداد."؛ چون مدّتی پدر ایشان دچار فقر شد و ایشان برای کمککردن مالی به پدرش، مشغول کار گشت و برای طلبهشدن، فرصت پیدا نکرد.
برای همین، نام پسرم را اسماعیل گذاشتم.»
🔸بنده که این خاطره را نوشتم، عرض میکنم: هنگامی که نوجوان بودم، روزی با مرحوم پدرم به دیدار یکی از مراجع رفتم. آن مرجِع تقلید از مرحوم پدرم پرسید: «نام پسرتان چیست؟» پدرم فرمود: «محمّداسماعیل.» بنده تعجّب کردم. پس از دیدار، مؤدّبانه به پدرم عرض کردم: نام بنده که اسماعیل است؛ پس چرا شما گفتید که نامم محمّداسماعیل است؟! فرمود: «در حدیث آمده که پدر، هر گاه بخواهد، میتواند پسرش را محمّد صدا کند (یا بنامد).»
🔹مدّتی پس از رحلت مرحوم پدرم، نامههای فراوانی را که از جاهای مختلف کشور عزیزمان، ایران، به ایشان فرستاده شد بود، بررَسی و مطالعه کردم.
در لابهلای آنها چند نامه از پدر ایشان وجود داشت که در آنها از پدرم پس از پرسیدن احوال خود ایشان، مادرم، خواهر و برادر بزرگم، حال مرا پرسیده و نوشته بود: «حال امین چطور است؟»!
از مادرم پرسیدم که آیا نام بنده، امین هم بوده است؟ ایشان فرمود: «یادم نمیآید.»
🔸تخلّص یعنی: نام و عنوان شاعر در اشعارش. تخلّصی که بنده برای خودم برگزیدهام، «دریا» است.
🔹پس در مجموع، بنده ۵ نام دارم: طهور، اسماعیل، امین، محمّد و دریا!؛ اگرچه خانوادۀ پدریام و همسرم مرا فقط با عنوان «آقااسماعیل» صدا میزنند و بر روی آثارم و...، تنها همین نام وجود دارد.
🔸مرحوم پدرم میفرمود: «اگر کسی همنام شخصیت مقدّسی باشد، آن شخص مقدّس به او توجّه ویژه دارد.»؛ برای همین، بنده، امیدوارم که مورد توجّه ویژۀ حضرت محمّد ـ صلّی اللّه علیه و آله. ـ که از نامهایشان «محمّد» و «امین» بود، حضرت امام محمّد باقر، حضرت امام محمّد تقی، حضرت صاحبالزّمان، حضرت اسماعیل بن ابراهیم و حضرت اسماعیل صادقالوعد که هر دو از پیامبران بودند ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ ، باشم.
🔹هرگز مرحوم پدر و مادرم مرا به طلبهشدن مجبور نکردند؛ بلکه حتّی مرا به صورت مستقیم به این کار تشویق نکردند؛ فقط گاهی مرحوم پدرم خاطرۀ بالا را برای بعضی نقل میکرد و بنده میشنیدم و میفهمیدم که ایشان و پدرشان دوست دارند که بنده، طلبه شَوَم؛ اگرچه بنده به لطف الاهی، پیوسته شوق فراوانی به طلبگی داشتم و دارم و اگر بمیرم و دهها بار دیگر هم زنده شَوَم، دوست دارم که باز راه روحانیّت را پیش بگیرم.
🔸رحمت و رضوان الاهی، بر پدربزرگم، پدرم و مادرم که برایم نامهای نیکو برگزیدند و دوست داشتند که بنده در این مقدّسترین مسیر قرار بگیرم!
#احترامکردن، #تربیت_فرزند، #تشویق، #روحانیت، #طلبگی، #فرزندداری، #نامگذاری
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۳۹
🔴 از کدام کشور، روحانی بیاوریم؟!
🔹امروز، سهشنبه، ۲۰ / ۹ / ۱۴۰۳، یادم آمد که بعضی از دبیران دورۀ راهنماییام فهمیده بودند بنده میخواهم پس از این دوران، طلبه شَوَم و برای همین، ناراحت بودند و با شناختی که از بنده داشتند، فکر میکردند که اگر مثلاً وارد رشتۀ ... شَوَم، بهتر است.
مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ هنگامی که فهمیدند، به مدرسه آمد و به آنان فرمودند: «اگر کشور ما، ایران، مهندس یا پزشک و یا هر متخصّص دیگری کم بیاورد، میتواند از کشورهای دیگر تأمین کند؛ حتّی از کشورهای دشمن؛ امّا اگر روحانی، کم بیاورد، از کدام کشور تأمین کند: ژاپن یا آمریکا و یا...؟!؛ پس باید بعضی از فرزندان خودمان، روحانی شوند تا نیاز مردم به روحانیّت تأمین شود.»
انگار آنان با این استدلال متین ایشان، از طلبهشدن بنده، خشنود شدند؛ البتّه اگر راضی هم نمیشدند، باز بنده به لطف الاهی، طلبه میشدم.
از حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ پرسیده شد که آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمودند: «خیر و اگر او را درک میکردم، در (همۀ) روزهای زندگیام، به او خدمت میکردم!» (۱).
🔸آیا خدمتی به آن حضرت، مانند فراگرفتن عمیق معارف قرآن کریم و احادیث شریفۀ ایشان و پدران مقدّسشان و انتقال آنها به دیگران وجود دارد؟
آیا برای رَسیدن به این هدف، راهی بهتر از طلبهشدن سراغ دارید؟
🔹پس توفیق روحانیشدن و پوشیدن لباس روحانیّت، الطاف ویژۀ خداوند مهربان ـ جلّ جلاله. ـ به بنده و افتخار من است. الحمد للّه ربّ العالمین.
🔸شعری در اینباره سرودهام که به نظرم خواندنی است و در کانال «استاد بنیسی و فرزندشان»، مطلب https://eitaa.com/benisiha_ir/6008 آمده است.
🔹از شما، خوانندگان عزیز، هم درخواست میکنم که
ـ اگر امکان دارد، طلبه شوید
ـ مانع طلبهشدن فرزندتان و دیگران نشوید؛ بلکه دستکم، یکی از فرزندان و عزیزانتان را به طلبهشدن تشویق کنید
ـ و طلبهها و روحانیها را به ادامهدادن این مسیر نورانی و استقامت در آن ترغیب کنید.
۱. «لا، و لَو اَدرکتُهُ لَخَدَمتُهُ اَیّامَ حَياتی.» (الغیبة للنّعمانی، ص ۲۴۵ و ۲۴۶ و بحارالأنوار، ج ۵۱، ص ۱۴۹، ش ۲۳).
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تربیت_فرزند، #تشویق، #خدمت، #روحانیت، #طلبگی، #فرزندداری
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۴۰
🔴 کتاب «امام زمان (عج)؛ وارث ۵۲ ودایع نبوّت و امامت»
🔹دیشب، چهارشنبه، ۲۱ / ۹ / ۱۴۰۳، تقریباً همۀ کتاب «امام زمان (عج)؛ وارث ۵۲ ودایع نبوّت و امامت» را خواندم.
🔸در شناسنامۀ آن آمده که نویسندهاش حجّت الاسلام و المسلمین سیّد حسن احمدی اصفهانی و بازآفرینندۀ آن، آقای محمّد رحمتی شهرضا است.
این کتاب که آن را دوشنبهشب، ۱۲ / ۹ / ۱۴۰۳، از نمایشگاه تجسّمی فاطمیّه خریدم، دربارۀ میراثهای ویژۀ پیامبران و اهل بیت ـ سلام اللّه تعالی علیهم. ـ است که به حضرت صاحبالزّمان ـ عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف. ـ رَسیده یا قرار است که برسد.
🔹بر طبق روایات شریفهای که در این کتاب نقل شده است، این میراثها عبارتند از:
ـ پیراهن، تابوت و ۱۰ صحیفۀ آسمانی حضرت آدم
ـ ۵۰ صحیفۀ آسمانی حضرت شیث
ـ ۳۰ صحیفۀ آسمانی حضرت ادریس
ـ ابزار نجّاری حضرت نوح
ـ ۱۰ صحیفۀ آسمانی و پیراهن حضرت ابراهیم که به حضرات اسحاق، حضرت یعقوب و یوسُف رسید
ـ پیراهن و کمان حضرت اسماعیل
ـ زره و صحیفۀ آسمانی حضرت داوود (زَبور)
ـ مِنبر، تاج و انگشتر پادشاهی حضرت سلیمان
ـ پیمانۀ حضرت یوسف
ـ پیمانه و آینۀ حضرت شُعَیب
ـ سنگ خاص، عصا، تابوت سَکینه، اَلواح و صحیفۀ آسمانی (تَورات) حضرت موسی و تشتی که در آن قربانی میکرد
ـ صحیفۀ آسمانی حضرت عیسی (اِنجیل)
ـ موی خضابشده، انگشتر، کلاهخود، شمشیر ذوالفِقار، زره ذاتالفضول، نیزه، زین مَرکَب، پرچم بهشتی، عِمامۀ سَحاب، عبا، چند پیراهن خاص، ۳ کلاه خاص، کمربند بهشتی، عصا، کفش، اسب (مربوع / برقوع)، شتر (عَضباء)، اَستَر (دُلدُل)، درازگوش (یعفور)، صحیفۀ مُهرخورده، و وصیّتنامۀ رسول اکرم
ـ «صحیفۀ جامعه» و قرآنی که حضرت امیرالمؤمنین نوشت و هیزمهایی که با آنها درِ خانۀ ایشان آتش زده شد
ـ مُصحَف و کتاب حضرت فاطمه
ـ دستمال سر حضرت امام حسین
ـ کاسهای که رسول اکرم، حضرت امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، حضرت امام حسن و حضرت امام حسین، در آن، غذای آسمانی خوردند (صلوات خدا بر همۀ آنان و پیامبرانِ یادشده باد.)
ـ جِفر اکبر (بزرگتر)، جفر اصغر (کوچکتر)، جفر ابیض (سفید) و جفر احمر (سرخ).
🔸لطفاً برای تعجیل در ظهور که به همراه همۀ این مقدّسات است، صلوات بفرستید.
#امام_زمان (علیه السّلام)، #ظهور، #معرفی_کتاب، #میراث، #وارث_۵۲_ودایع
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
🦋 خاطرۀ ۴۱
🔴 کودکی که پدر و مادرش را تربیت میکند!
🔹جمعهشب، ۲۳ / ۹ / ۱۴۰۳، با خانواده به مشهد مقدّس رَسیدم. رانندهای ما را از محلّ پیادهشدن به محلّ اسکانمان برد و در مسیر گفت: «من دختر ۱۰سالهای دارم که هر روز، من و مادرش را برای نماز صبح بیدار میکند!»
🔸سپس کاغذی را به بنده نشان داد که در هر طرفش یک دعا یا ذکر نوشته شده بود و گفت: «او اینها را نوشته و به من گفته که آنها را بخوانم!»
🔹خوشا به حال پدر و مادری که فرزند مؤمن متدیّن داشته باشند!
🔸اکنون به یاد داستانی افتادم که مرحوم پدرم، حضرت استاد اسداللّه داستانی بِنیسی، ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ در کتاب «راهِ بازگشت به سوی خدا»، ص ۱۰۴ ـ ۱۱۰ نوشتهاند و چکیدهاش این است:
⬇️ ادامۀ خاطره در مطلب بعدی: ⬇️
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2
خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
🦋 خاطرۀ ۴۱ 🔴 کودکی که پدر و مادرش را تربیت میکند! 🔹جمعهشب، ۲۳ / ۹ / ۱۴۰۳، با خانواده به مشهد مقد
مردی نقل کرده است که من شراب میخوردم و از هیچ گناهی پرهیز نمیکردم؛ امّا عاشق دختری شدم که همیشه به یاد خدا بود و از هر کار بدی پرهیز میکرد. سرانجام با او ازدواج کردم و او همیشه از من میخواست که از کارهای بدم دست بردارم.
دختردار شدم و دخترم بزرگ شد تا این که به راه افتاد.
او هر گاه میدید که من غِذای حلال میخورم، به من نگاه میکرد و لبخند میزد؛ امّا هر گاه میدید که ظرف شراب به دست گرفتهام، آن را از من میگرفت و اگر نمیدادم، کاری میکرد که شرابش بریزد و چون من او را خیلی دوست داشت، دعوایش نمیکردم.
هنگامی که دوساله شد، بیمار گشت و از دنیا رفت و من چنان دچار غم شدم که نزدیک بود دق کنم.
یک شب تا توانستم، شراب خوردم و بدون این که نمازهای مغرب و عشا را بخوانم، خوابیدم.
در خواب دیدم که قیامت شده و همه از قبرها بیرون آمدهاند و با وحشت و اضطراب، دنبال پناهگاه میگردند تا خود را از عذابهای خدا نَجات دهند.
از پشتسرم صدایی شنیدم و هنگامی که به سمت آن برگشتم، یک افعی (مار بزرگ) سیاه دیدم که حَیَوانی بزرگتر از آن، تصوّر نمیشود و دهانش را باز کرده بود و داشت با شتاب به سمت من میآمد.
سخت ترسیدم و پا به فرار گذاشتم؛ امّا او مرا دنبال میکرد.
پیرمرد خوشرو، خوشبو و سفیدچهرهای را دیدم که به من لبخند میزد. به او سلام دادم و گفتم که به دادم برَس. گفت: «نمیتوانم؛ امّا تو از خدا ناامید نشو و با سرعت از افعی فرار کن؛ امید است که خدا تو را نجات دهد.»
به دوزخ رَسیدم و نزدیک بود که از ترس افعی، خودم را در آنجا بیندازم؛ امّا صدایی بلند شد که به من گفت: «ای مالک بن دینار! برگرد؛ که تو اهل اینجا نیستی!»
دلم کمی آرام شد. برگشتم و دیدم که نزدیک است افعی به من برسد.
باز فرار کردم تا به همان پیرمرد رسیدم و گفتم: «از تو خواستم که مرا پناه دهی؛ امّا ندادی. خواهش میکنم که مرا راهنمایی کن.» گریست و گفت: «میخواهم؛ امّا نمیتوانم. به سمت این کوه برو که امانتهای مسلمانان در آنجا است. اگر تو هم امانتی داشته باشی، او به تو کمک خواهد کرد!»
به سمت آن کوه رفتم و دیدم که در اطرافش خانههای زیادی از جنس جواهر وجود دارد و جلو آنها پردههای طِلابافت، آویزان است.
فرشتهای ندا کرد: «ای ساکنان خانهها! پردهها را بالا بزنید، درها را باز کنید و زود بیرون آیید؛ شاید این مرد، امانتی بین شما داشته باشد که او را از شرّ دشمن، پناه دهد.»
پردهها بالا رفتند و درها باز شدند و کودکانی بیرون آمدند که چهرههای آنان مانند قرص ماه میدرخشید و فریادزنان گفتند: «وای!؛ که دشمن به او نزدیک شده.»
دخترم را دیدم که از میان آنان بیرون آمد و هنگامی که به من رَسید، گریه کرد و دست راستم را با دست چپش گرفت و با دست راستش به افعی اشاره کرد و آن برگشت!
نشستم. دخترم در دامنم نشست، به من سیلی زد و این آیه را خواند: «أ لَمیأنِ لِلَّذینَ آمَنوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِکرِ اللّٰهِ؛ آیا برای کسانی که ایمان آوردهاند، وقت آن نرسیده که دلهایشان برای یاد خدا فروتن شود؟» (۱).
گریستم و گفتم: دخترم! شما قرآن بلدید؟ گفت: «پدر! ما بهتر از شما به قرآن، آگاهیم.»
پرسیدم: این افعی چه بود و چرا مرا دنبال میکرد؟ گفت: «مجموعۀ کارهای ناپسند تو بود و میخواست که تو را به جهنّم بفرستد.»
پرسیدم: آن پیرمرد، که بود؟ گفت: «مجموعۀ کارهای نیکوی تو بود؛ ولی چون مجموعۀ کارهای خوبت کم بودند، نتوانست به تو کمک کند.»
پرسیدم: شماها در این کوه چه میکنید؟ گفت: «ما کودکان مسلمانها هستیم که در کودکی، مرده و به اینجا آورده شدهایم و تا قیامت در اینجا منتظر میمانیم که پدرها و مادرهای ما بیایند و ما از آنان شَفاعت کنیم و با آنان به بهشت برویم. پدر! از گناهانت دست بردار و توبه کن؛ که خدا مهربان و بخشاینده است.»
از خواب بیدار شدم و دیگر همۀ گناهانم را ترک و از آنها توبه کردم.
خدایا! به نویسندۀ این متن و خوانندگان آن هم توفیق توبۀ مقبول و ترک گناهان را عنایت بفرما.
۱. حدید (۵۷)، ۱۵.
#پدر_و_مادر، #ترک_گناه، #توبه، #جزا، #تربیت، #ذکر، #شرابخواری، #شفاعت، #فرزندآوری، #مرگ_فرزند، #یاد_خدا
🍀 کانال خاطرات یک روحانی: حاج آقا بنیسی
@benisi2