eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
من حلقه‌های زلفش از عشق می‌شمارم ور نه کجا رسد کس در حد و در شمارش @beytolghazal
دوش چون مهتاب دست‌افشان و مست آمد و در بزم اخترها نشست آسمان بر دل در شادی گشود حاجب شب در به روی غصه بست آبشار نور لطف کهکشان بند ظلمت را ز پای شب گسست اختری با سنگی از جنس شهاب شیشه اندوه نجمی را شکست مرغ خوش‌سیر سبک‌بال خیال دانه بنهاد و ز قید کدام جست گوهر اعجاز نظم واژه‌ها در بلور شعر نابم نقش بست @beytolghazal
فقط به خیزش فواره ها نظر کردم فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم @beytolghazal
آمد بهار دلکش و گل‌های تر شکفت دل‌ها ز آن نشاط ز گل بیشتر شکفت دل از صباحت رخ خوبت گشاده شد مانند غنچه‌ای که به وقت سحر شکفت می‌آید از گل چمن عشق بوی خون گویا که غنچه‌هاش ز خون جگر شکفت گر خنده زد ز گریه چشمم عجب مدان چون ابر اشک ریخت گل تازه برشکفت ساقی بهار شد قدحم ریز لب به لب خاصه که از شکوفه چمن سر به سر شکفت زان نخل ناز خنده به عشاق و وصل نی همچون گلی که از شجر بی‌ثمر شکفت فانی عجب مدان اگر آن گل شکفته است از اشک ابرسان تو بشکفت اگر شکفت @beytolghazal
خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست ای کشته‌ی خدا! به خدا، خون‌بهای تو @beytolghazal
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است این مائده، این ماه مبارک، رمضان است این سفرۀ رحمت که سحرگاه به پا شد آغاز بهاری‌ست که آرامش جان است... ماهی‌ست که قدرش به شب قدر شبیه است ماهی‌ست که قدرش چو شب قدر نهان است این ماه اگر رخ بنماید همه روز است پیداست درخشندگی‌اش گر چه نهان است «در حسرت دیدار تو آواره‌ترینم» ای ماه که تصویر تو در آب روان است «وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی» وقتی که جهان بی‌تو در این خواب گران است ای ماه مبارک، رمضان، ماه درخشان آرامش تو ناب‌ترین حس جهان است @beytolghazal
زیر سنگینی اعمالِ پریشان مُردیم رمضان است، بیایید سبک‌بار شویم @beytolghazal
خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد رگی ز تلخی آن یار تندخو دارد سر بریده شبنم به آفتاب رسید همان امید مرا گرم جستجو دارد چگونه جلوه کند آفتاب یکرنگی؟ درین زمانه که آیینه پشت و رو دارد همین نه گردن شیطان ز کبر دارد طوق به هر که بنگری این طوق در گلو دارد ز بوی یاسمن یأس مغز من تازه است گل امید ندانسته ام چو بو دارد ز لاله زار شهادت قدم برون مگذار بغیر تیغ که آبی دگر به جو دارد؟ مجوی سر خط آزادی از فلک صائب که خود ز کاهکشان طوق در گلو دارد @beytolghazal
به رسم صبر، باید مرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاه گاهش را، نگه دارد @beytolghazal
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی‌بینم بر این تکرار در تکرار پایانی نمی‌بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته میگردم ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی‌بینم چه بر ما رفته است ای عمر ای یاقوت بی قیمت که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی‌بینم زمین از دلبران خالی‌ست یا من چشم‌ و دل سیرم که می‌گردم ولی زلف پریشانی نمی‌بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می‌خواهد که من می‌میرم از این درد و درمانی نمی بینم @beytolghazal
گر دو صد عمر شود پرده‌نشین در معدن خصلت سنگ سیه نیست که گوهر گردد @beytolghazal
نفسم گرفت از این شب، در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقایق از دل سنگ، بر آر رایت خون به جنون، صلابت صخره‌ی کوهسار بشکن تو که ترجمان صبحی، به ترنم و ترانه لب زخم‌دیده بگشا، صف انتظار بشکن "سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟" تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن بسُرای تا كه هستی، كه سرودن است بودن به ترنمی دژ وحشت اين ديار بشكن شب غارت تتاران، همه‌سو فکنده سایه تو به آذرخشی این سایه‌ی دیوسار بشکن ز برون کسی نیاید چو به یاری تو، اینجا تو ز خویشتن برون‌ آ سپه تتار بشکن @beytolghazal
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت تو حال تشنه ندانی که بر کناره‌ی جویی @beytolghazal
ما بی غمان مست دل از دست داده‌ایم همراز عشق و همنفس جام باده‌ایم بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم چون لاله می مبین و قدح در میان کار این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست نقش غلط مبین که همان لوح ساده‌ایم   @beytolghazal
زيباتر از آنی که رهايت کنم اما دير آمده‌ای، دوره‌ی پرهيز رسيده... @beytolghazal
 اگر آیینه دل نور و صفایی می‌داشت در نظر چهره خورشید لقایی می‌داشت خرج آب و گل تعمیر نمی‌شد هرگز برگ کاه من اگر کاهربایی می‌داشت دست در دامن خورشید نمی‌زد شبنم گل این باغ اگر بوی وفایی می‌داشت بر سر کوی تو غوغای قیامت می‌بود گر شکست دل عشاق صدایی می‌داشت می‌گذشت از دل من راست کجا ناوک او استخوان من اگر بخت همایی می‌داشت به جفا دل ز تو شد قانع و دشمن‌کام است آه اگر از تو تمنای وفایی می‌داشت بی‌خبر می‌گذرد عمر گرامی افسوس کاش این قافله آواز درایی می‌داشت دل نهاد قفس جسم نمی‌شد صائب دل سرگشته اگر راه به جایی می‌داشت @beytolghazal
بگو به خواب که امشب میا به دیده‌ی من جزیره‌ای که مکان تو بود، آب گرفت @beytolghazal
رواست تا ابدالدّهر زار زار کنم چنان‌که خون به دل ابر نوبهار کنم ولی دریغ، که با این‌همه غمی که مراست توان گریه ندارم، بگو چه کار کنم؟! برایتان چه بخوانم؟ قناری‌ام اما زمانه خواسته از من که قار قار کنم! اگرچه در پیِ گل‌های دشت، خوار شدم مباد شکوه‌ای از رونق بهار کنم به غیر زلف تو یک رشته‌ی مقاوم نیست که دل به او دهم و خویش را به دار کنم تویی که توصیه‌ام می‌کنی به صبر، بگو چگونه سیل خروشنده را مهار کنم؟! عمیق، خنجر خود را بزن، که می‌خواهم تمام عمر به این زخم افتخار کنم! @beytolghazal
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند تو بهترین مصداق اُم‌المؤمنینی @beytolghazal
مانند يک قبيله‌ی از هم گسسته‌ام تنها گذاشتند مرا دار و دسته‌ام جز حسرت زمانه‌ی از دست رفته نيست تکرار لحظه هايم، از اين وضع خسته‌ام من جام ليلی‌ام که زمين خورده‌ام ولی شادم که عاشقانه به پايش شکسته‌ام بارانی‌ام هميشه ولی راه گريه را دزدانه روی قافله‌ی اشک بسته‌ام   سر رفته است حوصله‌ی صبر و همچنان در انتظار مژده‌ی پيکی خجسته‌ام...   @beytolghazal
دنیا خوش است، مال عزیزست و تن شریف لیکن رفیق، بر همه چیزی مقدم است @beytolghazal
دوست می‌دارد دلم جور و جفای دوست را دوست‌تر از جان و سر درد و بلای دوست را زحمت خود با طبیب مدعی خواهم نمود تا بسازد چاره درد بی دوای دوست را چون مراد دوست جان افشاندن است از دوستان زودتر دریاب جان من رضای دوست را در هوای او تواند داد عاشق سر به یاد لیک نتواند نهاد از سر هوای دوست را گر بدل کردی به‌ صد فردوس خاک کوی دوست رایگان از دست دادی خاک پای دوست را دست‌بوس دوست می‌خواهی بشو دست از دو کُون دست آلوده نشاید مرحبای دوست را دوستی‌های دو عالم را بروب از دل کمال پاک باید داشتن خلوت سرای دوست را @beytolghazal
زندگی را رنگ دیگر می‌دهد زندان عشق آسمان از لا‌به‌لای میله‌ها آبی‌تر است! @beytolghazal
گزیدم از میان مرگ‌ها این گونه مردن را تو‌ را چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را خوشا از عشق مردن در کنارت،‌ ای که طعم تو حلاوت می‌دهد حتی شرنگ تلخ مردن را چه جای شکوه زاندوه تو، وقتی دوست‌تر دارم من از هر شادی دیگر غم عشق تو خوردن را تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را کنایت بر فراز دار زد جانبازی منصور که اوج این است این، در عشق‌بازی پا فشردن را مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را کجایی ای نسیم نابهنگام ای جوانمرگی که ناخوش دارم از باد زمستانی فسردن را @beytolghazal
قمار عشق، ندارد ندامت از دنبال بباز هر دو جهان را در این قمار و برو @beytolghazal