eitaa logo
بیت‌ الغزل
1.2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
15 ویدیو
33 فایل
🌺عکس‌ها و اشــــعار زیبا🌺 جهت دریافت عکس‌ها به صورت خام و با کیفیت اصلی پیام دهید🍁 👇👇👇 @SlmnFarsi
مشاهده در ایتا
دانلود
مگر هنوز، به خاطر،‌ تو را خیال من است که هر کجا به زبانِ تو شرح حال من است؟ عجب ز آینهٔ قلب تو که در آن نقش ز بعد رفتن من، باز هم، خیال من است رضا و مهر تو نازم که جام زهر فراق برابر تو به از شربت وصال من است رسید شعر تو و گوشم آشنایی داشت به نغمه‌ای که ز مرغ شکسته بال من است اگرچه سوخت چو پروانه بال تو ای دوست چو شمع سوخته تا صبح نیز حال من است شنیده‌ام که ز دوری ، هنوز، رنجوری اگرچه رنج و غمت مایهٔ ملال من است ولی نهـفته نمانَد که ضمن دلتنگی خوشم که باز، به خاطر‌، تو را خیال من است @beytolghazal
من نشـــستم بروی مِی بخری برگــردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی @beytolghazal
سازگاری با رفیقان ظاهرا کار تو نیست از وفا و مهربانی دم مزن، کار تو نیست تو شریک دزد بودی و رفیق قافله غارتم کردی ولی گفتی به من: کار تو نیست پیش از آنی که بخواهی از کنارت می روم تا بدانی عذرِ ما را خواستن، کار تو نیست ناز کم کن، عشوه بس کن، اشتباهی آمدی دلبری از ما جوانان پیرزن! کار تو نیست لایقِ تو خسرو بود و مایه‌دارانی چو او شرط‌بندی با کسی چون کوهکن کار تو نیست شیر کی دیدی که با کفتارها دمخور شود؟ دور شو از من، نبردِ تن به تن کار تو نیست لُبّ مطلب: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن گاو نر میخواهد و مرد کهن» کار تو نیست @beytolghazal
ای زاهد ظاهـربین! از قُـرب چه می‌پرسـی؟ او در من و من در وی چون بو به گلاب اندر @beytolghazal
ای که به عشقت اسیر خیل بنی آدمند سوختگان غمت، با غم دل خرّم‌اند هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت با خبران غمت، بی خبر از عالمند در شکن طُرّه‌ات، بسته دل عالمیست وآن همه دلبستگان، عقده گشای همند یوسف مصرِ بقا، در همه عالم تویی در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند تاج سرِ بوالبشر، خاک شهیدان توست کاین شهدا تا ابد، فخر بنی آدمند در طلبت اشک ماست، رونق مرآت دل کاین دُرَر با فروغ، پرتو جام‌جم اند چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست باده کشان غمت، مست شراب غمند عِقد عزای تو هست، سنت اسلام و بس سلسله‌ی کائنات، حلقه ی این ماتمند گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خم‌اند خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را زآنکه شهیدان تو، جمله مسیحا دمند هر دم از این کشتگان گر طلبی بذل جان در قدمت جانفشان، با قدمی محکمند @beytolghazal
تمام کودکان معـــراج را توصیف می‌کردند مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟ @beytolghazal
من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت @beytolghazal
مرگ در قاموس ما از بی‌وفایی بهتر است در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است قصه‌ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه دل به‌دست آوردن از کشورگشایی بهتر است تشنگان مهر محتاج ترحم نیستند کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است باشد ای عقل معاش‌اندیش، با معنای عشق آشنایم کن ولی ناآشنایی بهتر است فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیست دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست اینکه در آیینه گیسو می‌گشایی بهتر است کاش دست دوستی هرگز نمی‌دادی به من آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است @beytolghazal
دشمنت را همچو میخِ خیمه میخواهم مدام تن به خاک و سر به سنگ و ریسمان بر گردنش @beytolghazal
سایه سنگ بر آیینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن، طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنزِ تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم بود حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟ گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟ آمدم یک دم مهمان دل خود باشم ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا؟ @beytolghazal
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟ ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد ای بوی آشنایی دانستم از کجایی پیغام وصل جانان پیوند روح دارد سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد باشد که خود به رحمت یاد آورند ما را ور نه کدام قاصد پیغام ما گذارد هم عارفان عاشق دانند حال مسکین گر عارفی بنالد یا عاشقی بزارد زهرم چو نوشدارو از دست یار شیرین بر دل خوشست نوشم بی او نمی‌گوارد پایی که برنیارد روزی به سنگ عشقی گوییم جان ندارد یا دل نمی‌سپارد مشغول عشق جانان گر عاشقیست صادق در روز تیرباران باید که سر نخارد بی‌حاصلست یارا اوقات زندگانی الا دمی که یاری با همدمی برآرد دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد @beytolghazal
ای بی‌وفــــای ســــنگدلِ قدرناشـــــناس از من همین که دست کشیدی تو را سپاس @beytolghazal
چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست از توشه بجز دامن خود بر کمرم نیست چون سیل درین دامن صحرای غریبی غیر از کشش بحر دگر راهبرم نیست از فرد روان خجلت صد قافله دارم هر چند بجز درد طلب همسفرم نیست چون آینه و آب نیم تشنهٔ هر عکس نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست چون غنچهٔ تصویر، دلم جمع ز تنگی است امید گشایش ز نسیم سحرم نیست زندان فراموشی من رخنه ندارد در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست صائب همه کس می‌برد از شعر ترم فیض استادگی بخل در آب گهرم نیست @beytolghazal
چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان شـــد گوشـه‌ی شـــش‌گوشه برای تو مهـیّا💐 @beytolghazal
ای دفترِ حُسنِ تو را، فهرست خطّ و خالها تفصیل‌ها پنهان شده، در پرده‌ی اجمالها پیشانی عفو تو را، پُرچین نسازد جُرم ما آیینه کی برهم خورَد، از زشتی تمثالها؟ با عقل گشتم همسفر، یک کوچه راه از بی‌کسی شد ریشه ریشه دامنم، از خار استدلالها هر شب کواکب کم کنند، از روزی ما پاره‌ای هر روز گردد تنگ‌تر، سوراخ این غربالها حیران اطوارِ خودم، درمانده‌ی کار خودم هر لحظه دارم نیتی، چون قرعه‌ی رمّالها هر چند صائب می‌روم، سامان نومیدی کنم زلفش به دستم می‌دهد، سررشته‌ی آمالها @beytolghazal
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی با چـــون منی به‌ غیر محــبت روا نبــود @beytolghazal
امسال زمین هوای باران دارد روشن شده دل، شوق فراوان دارد با آمدنِ تو کاش کامــل بشود سالی که دوتا نیـمه‌ی شــعبان دارد💐 @beytolghazal
می‌نویســم که شـب تار ســحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد... @beytolghazal
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند @beytolghazal
به نمک‌گیری این خلق پر از حیله مکوش که نمک خورده نمکدان تو را می‌شکنند @beytolghazal
کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست هر که با مستان نشیند ترک مستوری کند آبروی نیک نامان در خرابات آب جوست جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست به بنده‌ام گو تاج خواهی بر سرم نه یا تبر هر چه پیش عاشقان آید ز معشوقان نکوست عقل باری خسروی می‌کرد بر ملک وجود باز چون فرهاد عاشق بر لب شیرین اوست عنبرین چوگان زلفش را گر استقصا کنی زیر هر مویی دلی بینی که سرگردان چو گوست سعدیا چندان که خواهی گفت وصف روی یار حسن گل بیش از قیاس بلبل بسیارگوست @beytolghazal
کشــــتی نوح نشـــد منتظـــر هیـــچ کسـی این حسین است که با خود همه را خواهد برد @beytolghazal