احسان؛ اولین فرزندمان تازه به دنیا آمده بود. فرصت استخدامی برای من پیش آمده بود. حمید خودش رفت فرم ثبت نام را برایم گرفت. روز امتحان احسان را نگه داشت تا بروم و برگردم.
از امتحان که برگشتم، گفت: ببین فاطمه! درست است که رفتی امتحان دادی؛ ولی فکر میکنم در این شرایط جدید، وظیفه تو فقط مادری است. اصلا با تو ازدواج کردم تا بچه ام خوب تربیت شود. راضی نیستم آن را مهد_کودک یا خانه اقوام بگذاری. سعی کن این ها را بفهمی.
مدام تاکید داشت: مادر حتما باید چشمش روی بچه اش باشد.
شاید به خاطر همه این تأکید ها بود که از سپاه آمدم بیرون و تمام هوش و حواسم را سپردم به احسان و بودن و نبودن های حمید.
کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ صفحه ۱۱ و ۱۲.
@boreshha
#شهید_امروز
#شهید_محمد_بروجردی
مقام معظم رهبری:
من تصور مي کنم روحيه آرامش و نداشتن حالت ستيزه جويي با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کساني که تعارض هاي کاري با او داشتند، نشانه آن روح عرفاني شهيد بود.
.
#شهید_امروز
#شهید_محمود_شهبازی
مگر مي شود مسلمان بود، از رسول اكرم (ص) تبعيت نمود، دوستدار حسين بوده باشيم، تشيع علوي را برگزيده باشيم و #روحانيت را كنار گذارده باشيم و بگذاريم. ابداً . روحانيت با آن مشخصه هاي بارزي كه هر زمان داشته، از كليني ها گرفته تا خميني ها هر زمان حافظ اسلام بوده اند و إنشاءالله تا انقلاب مهدي (عج) خواهند بود. اولين سفارشي كه دارم همين كلمه است « روحانيت» .
.
میگما
صدا و سیما با فدا کردن مصالح نظام، بلندگوی دولت در #برجام شد، اکنون که برجام به بن بست رسیده، سخنان مقامات سابق آمریکایی را در دفاع از برجام و اشتباه نشان دادن اقدام ترامپ پخش می کنند که "اگر برجام نبود، نظام تحریم ها اثر خود را از دست می داد" .
این اقرار دشمن، کوس رسوایی برای دولت و حامیان آن از جمله ریاست صدا و سیما و مجلس است که با فریب ملت، ننگ ابدی برای خود به ارث خواهند گذاشتند. اینان از مصادیق این آیه می باشند:
إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (بقره 174)
مگر کتمان مصالح دنیای اسلام، گناه کوچکی است؟!
مگر تضعیف جریان مقاومت و صدای اسلام در منطقه و مسلط کردن آمریکا بر گلوی امت اسلام جرم کمی است؟!
امام خمینی (ره) #کاپیتولاسیون را #مبارزه_با_اسلام می دانست؛ در حالی که ایران بود و آن مصوبه ننگین.
آقا من اعلام خطر می کنم، ای #ارتش ایران! من اعلام خطر می کنم ای #سیاسیون ایران! من اعلام خطر می کنم، ای #بازرگانان! من اعلام خطر می کنم، ای #علمای ایران! ای #مراجع اسلام! من اعلام خطر می کنم، ای فضلا! ای طلاب ! ای مراجع! ای آقایان! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر می کنم، خطردار است، معلوم می شود زیر پرده چیزهایی است و ما نمی دانیم. در #مجلس گفتند نگذارید پرده ها بالا برود، معلوم می شود برای ما خواب ها دیده اند. از این بدتر چه خواهند کرد. نمی دانم از #اسارت بدتر چه از ذلت بدتر چه؟ چه می خواهند با ما بکنند. چه خیالی دارند اینها... ای سران اسلام به داد اسلام برسید، ای علمای نجف به داد اسلام برسید، ای علمای قم به داد اسلام برسید، رفت #اسلام. ای ملل اسلام! ای سران ملل اسلام! ای رؤسای جمهور ملل اسلامی! ای سلاطین ملل اسلامی! ای شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسید. ما زیر چکمه #امریکا برویم چون ملت ضعیفی هستیم! چون دلار نداریم! امریکا از #انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، #شوروی از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، همه از هم پلیدتر.
#میگما ؛ نیش نوشت های پراکنده
@boreshha
برش ها
میگما صدا و سیما با فدا کردن مصالح نظام، بلندگوی دولت در #برجام شد، اکنون که برجام به بن بست رسیده،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراف اوباما به اینکه اگر برجام نبود چه می شد؟!
هدایت شده از خانهی طراحان انقلاب اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#موشن_گرافیک | کلیدفتحخرمشهر
⚪ بهمناسبت فرارسیدن سومخرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر در عملیات «الیبیتالمقدس»
◽ خانهطراحانانقلاباسلامی
@khattmedia
ولی الله از جبهه که می آمد، مهلت تکان خوردن هم به من نمی داد و همه کارها را انجام می داد.
می گفتم: خسته ای، استراحت کن.
می گفت: وقتی من نیستم، خیلی سختی می کشی؛ اما حالا که آمده ام، دیگر سختی ها تمام شد. می گفت: حالا شما امر کن، ما انجام می دهیم.
ول کن #آشپزخانه نبود. به شوخی می گفتم: هیکلت درشت است و در آشپزخانه جا نمی شوی. هر بار هم می رفت آشپزخانه صدای #شکستن ظرفی می آمد.
موقع را رفتن پشت سرم می آمد تا #کفش_هایم را جفت کند. خیلی خجالت می کشیدم.
می شنیدم صدای طعنه دیگران را که می گفتند: آقا ولی کفش های این جوجه را برایش جفت می کند.
#شهید_ولی_الله_چراغچی
#همسر_داری_شهدا
#کمک_در_کارهای_خانه
راوی: همسر شهید
مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: مهدیه داودی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: یازدهم؛ ۱۳۹۵؛ صفحه 22.
@boreshha
قبل از عملیات کربلای چهار بود. جلسه ای در قرارگاه مرکزی با حضور فرمانده کل سپاه، #محسن_رضایی. هر فرمانده گردان باید می ایستاد و طرح مانور خودش را توضیح می داد.
نوبت به #شهید_علی_باقری رسید. گفت: آقا محسن! طرح ما اشکالاتی دارد. این رودخانه عقبه چند لشکر است. برای دشمن بستن این عقبه با آتش بار کاری ندارد، اگر چنین کردند، برنامه شما چیست؟
محسن رضایی گفت: نقاط استراتژیک و این حرف ها #ربطی به شما ندارد. شما فقط طرح مانورت را بگو.
حسین خیلی ناراحت شد و خطاب به محسن رضایی گفت: آقا محسن! من می توانم به فرمانده گردان هایم بگویم که چیزی را نفهمند؟ می توانم بگویم متوجه نشوند؟ من هیچ وقت نمی توانم از این ها بخواهم که #درک نداشته باشند.
بعد هم از باقری خواست طرحش را توضیح دهد.
راوی: محمود جان نثاری
#شهید_حسین_خرازی
#شهید_علی_باقری
#حمایت_از_نیروهای_تحت_امر
کتاب زندگی با فرمانده؛ خاطراتی از شهید حسین خرازی؛ نویسنده: علی اکبر مزد آبادی، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: سوم؛ ۱۳۶۴، صفحه 21.
@boreshha
وارد مهمان خانه شدیم. مهدی گفت: هر کس هر چیزی دوست دارد سفارش دهد.
تا آماده شدن #غذا وضو گرفته و نماز خواندیم. سر میز غذا که نشستیم دیدیم مهماندار یک کاسه #سوپ گذاشت جلوی آقا مهدی. فکر کردم پیش غذاست. با خودم گفتم حتماً خورشتی چلوکبابی، چیزی سفارش داده است.
نان خشک روی میز را برداشت #ترید کرد توی سوپ و شروع کرده خوردن.
راوی علی حاجی زاده
#شهید_مهدی_زین_الدین
#سیره_غذایی_شهدا
#ساده_خوری
کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۳۵
@boreshha
کاظم عازم لبنان بود. وقت خداحافظی، وصیت ها و نصیحت ها را داخل اتاق گفت. وقتی می خواستم پا را از اتاق بگذارم بیرون، گفت:
از این به بعد، خداحافظی ما تا همین جا توی اتاق. نمی خواهم بیایی بدرقه ام.
گفتم: یعنی نمی گذاری تا دور نشدی ببینمت؟ حتی داخل حیاط؟
گفت: بگذار اگر می روم با دل قرص بروم؛ بدون دلبستگی به دنیا. می خواهم دلبستگی هایم را پشت همین در اتاق بگذارم و بروم.
تو که جایت امن و همیشگی است در این دل من، نگذار نگاهم به دنیا بماند.
در چهارچوب در خشکم زد. کاظم رفت انگار نه انگار که من در یک قدمی اش تشنه یک نگاهش هستم.
همیشه می گفت: به سن و سال کمت نگاه نکن. تو زود ازدواج کردی که ساخته شوی. پس در مشکلات هم ظاهرت را حفظ کن.
راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید
مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵ ؛ صفحات ۴۳ و ۴۴.
قبل از عملیات الی بیت المقدس برای دیدن رضا به اردوگاه انرژی اتمی در جاده اهواز-آبادان رفتم.
رضا با وجودی که #فرمانده گردان بود، یک لحظه آرامش نداشت. می رفت به نیروها در #زدن_چادر و دیگر کارها کمک می کرد. تعجب می کردم این چگونه فرمانده گردانی است که نمی شود بین او و نیروهایش #فرقی قائل شد.
راوی محمد چراغی برادر شهید
#شهید_رضا_چراغی
#سیره_مدیریتی_شهدا
#همراهی_با_نیروخای_تحت_امر_در_سختیها
کتاب راز آن ستاه؛ سرگذشت نامه شهید رضا چراغی؛ نویسنده: گل علی بابائی، ناشر: نشر صاعقه، نوبت چاپ: دوم: ۱۳۹۳؛ صفحه ۵۰
عماد پوستر هایی از #امام_خمینی تهیه کرده بود که در آن امام پرچم اسلام را روی کره زمین کوبیده بود و مردم دنیا را دعوت میکردند به انقلاب.
خودش هم آنها را پخش میکرد.
عماد و دوستانش از بس که به امام علاقه داشتند معروف شده بودند به #خمینیون.
#شهید_عماد_مغنیه
#عشق_و_اردات_شهدا_به_امام_خمینی
#روشهای_تبلیغ_دین
کتاب ابو جهاد؛ صد خاطره از شهید عماد مغنیه، نویسنده: سید محمد موسوی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول؛ ۱۳۹۶؛ خاطره شماره 12.
@boreshha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت تلخ این روزهای مجلس
پس گرفتن امضاها به زور مهمانی های شبانه.
ماه نهمی بود که علی اکبر را باردار بودم. صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم همسرم محمد علی خیره خیره به من نگاه می کند. با تعجب پرسیدم چه شده است؟
گفت: خواب دیدم چیزی شبیه یک ستاره_نورانی در آسمان به سمت خانه ما می آمد. آمد و آمد تا بالای خانه ما رسید. آن قدر نزدیک آمد که نورش همه خانه را در بر گرفت.
گویا خورشید روی بام خانه ما آمده بود. نور همه خانه را فرا گرفته بود. گویا خانه ما می درخشید.
بعد ادامه داد: فکر می کنم این بچه ای که در رحم داری انسان مهمی خواهد شد. یک بنده_خیلی_خوب برای خدا.
راوی: شهر بانو شیرودی؛ مادر شهید
کتاب بر فراز آسمان؛ زندگی نامه و خاطرات سر لشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ناشر: نشر شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: ششم (اول ناشر) ۱۳۹۵؛ صفحه ۱۱ و ۱۲
بعد از قضایای ۱۷ شهریور بود. صدای تظاهرات مردم تا ته کلاسها هم میآمد:
۱۷ شهریور روز مرگ شاه ۱۷ شهریور افتخار ما
معلم های ساواکی هم دم در ایستاده بودند تا دانش آموزان به اجتماع تظاهرات کنندگان نپیوندند.
علی رفت دم پنجره و پاکت شیر خودش را خالی کرد در حیاط مدرسه و گفت: بچه ها شیرها ترشیده است.
همه دانش آموزان شیرها را کف مدرسه ریختند و شروع کردند به ترکاندن #پاکت_شیر.
حیاط پر شده بود از شیر و دانش آموزان.
در این هیر و ویر برخی دانش آموزان هیجانی بوده و #شیشه های مدرسه را می شکستند.
علی مقابل شان ایستاد و گفت: «این شیشه ها مال مردم است نه شاه. فردا که انقلاب پیروز شود، می شود #بیت_المال مسلمانان».
#شهید_علی_چیت_سازیان
#بیت_المال
راوی: علی مساواتی؛ هم مدرسه ای
کتاب دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، ناشر: سوره مهر، تاریخ چاپ: ۱۳۹۶- چاپ دوم (اول ناشر)؛ صفحه ۲۷
سال روز ارتحال #سید_علی_اکبر_ابوترابی
مقام معظم رهبری:
ایشان مبارزهای دشوارتر از گذشته را در اردوگاه هایی آغاز کرد که او در آنها، همچون خورشیدی بر دلهای #اسیران مظلوم میتابید، و چون ستاره درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان میداد و چون ابری فیاض، امید و ایمان را بر آنان میبارید.
برش ها
سال روز ارتحال #سید_علی_اکبر_ابوترابی مقام معظم رهبری: ایشان مبارزهای دشوارتر از گذشته را در اردوگا
#نجف بودیم. صدای #آی_دزد آی دزد که بلند شد، رفتم داخل کوچه. دزدی #قالیچه ای از منزل سید علی اکبر زیر بغل داشت که به تور مردم افتاد. مرحوم ابوترابی با عجله خود را کوچه رساند. دست سارق را گرفت و گفت: آقا جان! چرا بدون خوردن #صبحانه رفتی؟! به آن افراد هم گفت: این شخص #مهمان ماست و من خودم قالیچه را به او دادم. کاری به او نداشته باشید.
با هم به منزل آمدند. سارق شرمنده نشسته بود و منتظر بود که آقای ابوترابی تحویل پلیسش دهد. همسر سید، صبحانه ای از بهترین سر شیرهای نجف تهیه کرده بود. اما خبری از پلیس نبود.
موقع رفتن آقای ابوترابی قالیچه را زد زیر بغلش، قبول نمی کرد. گفت: اگر نبری همسایه ها می فهمند، شما صاحب این قالیچه نبوده ای.
با شرمندگی قالیچه را برد.
صبح روز بعد با گریه و شرمندگی آمده بود در خانه سید. توبه کرده بود. می گفت: شما هدایتم کردید. می خواهم دستم را بگیرید.
#آزاده_سید_علی_اکبر_ابوترابی
#روش_برخورد_با_گنه_کاران
#روش_حفظ_آبروی_مردم
#آبروداری_و_کتمان_خطاهای_دیگران
راوی: اسماعیل یعقوبی قزوینی
کتاب فرزند ابوتراب (ع)؛ برگ هایی از زندگی مرحوم سید علی اکبر ابوترابی، پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه، ناشر: خیزش نو، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۵؛ صفحه ۳-۲
هدایت شده از خانهی طراحان انقلاب اسلامی
#پوستر | باغبان امید
⚪ دوازدهم خردادماه سالروز درگذشت آزادهنستوه سیدعلیاکبر ابوترابی
#بازنشر
◽ خانهطراحانانقلاباسلامی
◽ طراح: پویا سرابی
@khattmedia
آیة الله بهاء الدینی، خیلی به جلال عنایت داشت. یک بار که جلال بعد از نماز مغرب و عشاء دعا کردند، آقا فرمودند: بابا! دعای تو #مستجاب است.
بعد از شهادتش هم فرمودند: او #دائم_الذکر بود. نه اینکه همیشه ذکر بگویند، بلکه قلبا ذاکر بودند.
پس از شهادت، وقتی عکس جلال را به آیت الله بهاء الدینی دادند، گریه کردند و اشک شان روی عکس ریخت. سپس فرمودند: #امام_زمان (عج) از من یک #سرباز خواست. من هم صاحب این عکس را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است.
(راوی: حجة الاسلام و المسلمین اکبر اسدی و سید مهدی سادات
کتاب جلوه جلال، نوروز اکبری زادگان، نشر ستارگان درخشان، چاپ اول، ۱۳۹۵، ص۹۶ و ۹۷
هدایت شده از خانهی طراحان انقلاب اسلامی
#پوستر | شرحهشرحه
⚪ شرحهشرحه نامزیبایت به آب افتادهاست، ماه گویی بایتیمان بیقراری میکند
#بازنشر
◽ خانهطراحانانقلاباسلامی
◽طراح: دانیالفرخ
@khattmedia
سبک درس خواندن مصطفی منحصر به فرد بود. هر چه را باید یاد می گرفت، #سر_کلاس درس یاد می گرفت. به یاد ندارم که بیرون از کلاس درس خواندنش را دیده باشم.
مهندس بازرگان به ما درس ترمو دینامیک درس می داد. یک بار در امتحان به مصطفی نمره ۲۱/۵ داده بود. صدای اعتراض بچه ها درآمده بود.
استاد گفت: نمره برگه امتحانی ۱۸ هست و نمره جزوه ۲٫ اما این #جزوه آن قدر زیباست که استحقاقش بیش از نمره دو است.
#سیره_علمی_شهدا
#شهید_مصطفی_چمران
#نبوغ_علمی_شهید_چمران
راوی: مهدی بهادری نژاد
کتاب چمران مظلوم بود؛ خاطراتی از شهید چمران، نویسنده: علی اکبری، ناشر: یا زهرا (س)، نوبت چاپ: هفتم- زمستان ۱۳۹۳؛ صفحه ۹