برش ها
#شهید_احمد_مکیان
احمد از همان دوران نوجوانی هیئتی در خانه تشکیل داده بود و بچه های هم سن و سالش را حول محور #امام_حسین (ع) جمع می کرد. #مداحی هم می کرد.
وقتی مداح بهتر از خودش بود، بدون اینکه حسادت بورزد، میکروفون را تحویل او می داد و مشغول #سیته_زنی می شد.
#شهید_احمد_مکیان
#سیره_فرهنگی_شهدا
#اخلاق_هیئت_داری_در_سیره_شهدا
راوی: پدر شهید
#کتاب_سند_گمنامی ؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، تهیه و تدوین: گروه تحقیقاتی احیاء، ناشر: دفتر نشر معارف، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۶ صفحه ۲۸.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
سید از #پارتی_بازی خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد #جهاد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید.
تا این که روزی گفتم: آقای رضوی! گناه دارد، حالا که آمده ولش کن.
گفت: من از این فرد بدم می آید، فقط به خاطر اینکه با توصیه به جهاد آمده است.
#شهید_سید_محمد_تقی_رضوی
#سیره_اداری_شهدا
#مبارزه_با_پارتی_بازی در سیره شهدا
راوی: حسین نمازی؛ هم رزم شهید
#کتاب_سیرت_رضوانی؛ زندگی نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمد تقی رضوی، نویسندگان: عیسی سلمانی لطف آبادی و همکاران، ناشر: انتشارات سلمان، نوبت چاپ: اول – ۱۳۸۸؛ صفحه ۲۲.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_حسین_املاکی
دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای مسجد یک #کتابخانه درست کردیم و مقداری کتاب هم در آنجا قرار دادیم. فردا به لنگرود می روم تا #کتاب های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم تا جوانان روستا در #ایام_فراغت شان بیایند و کتاب #مطالعه کنند.
بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک کتاب خانه درست کرده بود. نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود.
می گفت: هر وقت فرصت کردی این کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها #غذای_روح است و انسان را به خدا نزدیک می کند.
#شهید_حسین_املاکی
#سیره_فرهنگی_شهدا
#ترویج_کتابخوانی_در_سیره_شهدا
راوی: همسر شهید
نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحه ۵۳ و ۶۲.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_مهدی_زین_الدین
مهدی برای رای دادن به مسجد رفته بود. یکی از او مسئولین را شناخت و به بقیه معرفی کرد. بعد از رای دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟
موتور گازی بیرون مسجد را نشان شان داد و گفت این هم برای برادرم مجید است.
مات شان برده بود از این همه سادگی یک فرمانده لشکر.
#شهید_مهدی_زین_الدین
سیره_اقتصادی_شهدا
#ساده_زیستی_شهدا
راوی: ابوالقاسم عمو حسینی
کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۳۱.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/
برش ها
#شهید_محمد_مصطفی_پور
حاج مهدی مرندی که مردی عاقل و اهل دل بود و بزرگ بچه های جبهه قلمداد می شد، می گفت:
وقتی پیکر شهید محمد مصفی پور را برای وداع به خانه شان آوردند. برادر دو قلویش را در گوشه حیاط دیدم که به مهمانان خوش آمد می گفت. خیلی شبیه محمد بود. در تمام مجلس محو شباهت او با شهید بودم.
مدت ها بعد از مراسم فهمیدم که شهید اصلا برادر دو قلو ندارد و تنها برادرش با فاصله سنی و دارای چهره ای متفاوت است.
گویا خود شهید برای استقبال مهمانانش آمده بود.
#شهید_محمد_مصطفی_پور
#الهامات_و_عنایات_شهدا
#حضور_از_از_شهادت
کتاب تو شهید می شوی؛ خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی، نویسنده: سید حمید مشتاقی نیا، ناشر: مؤسسه روایت سیره شهدا، نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵؛ صفحه 25.
@boreshha
🌍http://www.boreshha.ir/