eitaa logo
برش‌ ها
383 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
346 ویدیو
36 فایل
به نام خدای شهیدان در برشها شهدا دست یافتنی اند. اینجا فرهنگ جهاد و شهادت را به صورت آهسته، پیوسته و به دور از هیاهو روایت می کنیم تا بتوان آن را زندگی کرد. سایت http://www.boreshha.ir/ آپارات www.aparat.com/boreshha.ir بارش فکری @soada313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل از انقلاب حمید های دکتر شریعتی و را از تهران می‌خرید می آورد دزفول. این کتاب ها در آن دوره کتب ممنوعه بودند. اگر از کسی می‌گرفتند اذیتش می‌کرد. وظیفه فروش کتاب ها با حسین بود. آنها را داخل کارتن می‌گذاشت و هنگام کنار مسجد آیت الله قاضی می فروخت. وقتی هم هوا روشن می شد، برمی گشت. هیچ کس باور نمی کرد که پسر بچه های ساله توزیع کننده کتابهای ممنوعه باشد. یک بار قرار بود یک را روی دوچرخه از میدان مثلث تا حسینیه ابوالفضل علیه السلام بیاوریم. آن روز نظامی ها داخل خیابان بودند و همه چیز را تحت کنترل داشت. وسط کوچه که رسیدیم نه راه پس داشتیم و نه راه پیش. چون حتماً داخل کارتن را بازرسی می کردند. حسین گفت: از لباس های تان در بیاورید و روی کتاب ها بیاندازید. یک نظامی ها جلوی مان را گرفت و پرسید: داخل کارتن چه دارید؟ گفتیم لباس. وقتی دید بچه ایم بی خیال مان شد. راوی: فرزانه خبری(خواهر شهید) و علیرضا بهشتی کتاب آسمان خبری دارد؛ روایت زندگی و خاطرات نوجوان عارف شهید عبد الحسین خبری، نویسنده: گروه روایتگران شهدای دزفول، ناشر: سرو دانا، تاریخ چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۸ و 29. @boreshha
ولی الله با اینکه با شروع درگیری های اول انقلاب، درس و مشق و دانشگاه را گذاشت کنار؛ اما بزرگی داشت پر از کتاب. همه شان را خوانده بود. از جبهه هم که می آمد، برای همسرش تهمینه می خرید. همسرش درس هم که می خواند، می نشست کنارش و کتاب هایش را زیر و رو می کرد و همه را می خواند. مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: مهدیه داودی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: یازدهم؛ ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۲
دور سفره شام نشسته بودیم. بعد از شام حسین گفت: امروز به کمک بچه های محل، برای مسجد یک درست کردیم و مقداری کتاب هم در آنجا قرار دادیم. فردا به لنگرود می روم تا های بیشتر و بهتری پیدا کنم و بخرم تا جوانان روستا در شان بیایند و کتاب کنند. بعد از مدتی هم که آمد مرخصی، برای خانه خودمان هم یک کتاب خانه درست کرده بود. نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب های دینی دیگری هم خریده بود و در قفسه ها چیده بود. می گفت: هر وقت فرصت کردی این کتاب ها را بخوان. این کتاب ها راه معرفت را به انسان نشان می دهد. این کتاب ها است و انسان را به خدا نزدیک می کند. راوی: همسر شهید نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، چاپ اول: ۱۳۹۶؛ صفحه ۵۳ و ۶۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
حمید نسبت به رعایت خیلی حساس بود. کتابی را که نخریده بود یا اجازه اختصاصی برای خواندنش نداشت، نمی خواند. برش یک: وقتی می رفتیم ، فروشگاه محصولات فرهنگی اش را هم می رفتیم. تازه عقد کرده بودیم رفتیم توی فروشگاه. حمید کتابی را برداشت و از فروشنده پرسید: شما این را خوانده اید؟ می دانید موضوعش چیست؟ فروشنده گفت: از ظاهرش بر می آید که درباره اثبات قیامت باشد. مقدمه اش را که بخوانید معلوم م یشود. حمید جواب داد: من کتاب را زمانی می توانم بخوانم که هزینه آن را داده باشم. شاید ناشر یا راضی نباشند. ولی الان نمی توانم مقدمه اش را بخوانم. از قیافه فروشنده معلوم بود که بیشتر از من، از حرف حمید تعجب کرده است. برش دو: تازه از اردو برگشته بودم و حمید هم از سرکار آمد. رفتم استقبالش. بالا آمدنش طول کشید. برگشتم اتاق. وقتی آمد داخل، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: پسر صاحب خانه وقتی سرباز بوده کتابی را از کتاب خانه سپاه امانت گرفته بود . یادش رفته بود. داد به من که به کتاب خانه بر گردانم. از اسم کتاب پرسیدم. کتاب بود که مدت ها دنبالش بودیم. گفتم: چه خوب! دو نفری می نشینیم و می خوانیمش. حمید کتاب را روی اوپن گذاشت و گفت: ما نمی توانیم این کتاب را بخوانیم. این کتاب جزء اموال عمومی کتاب خانه است و زمانی می توانیم از آن استفاده کنیم که جایی به نام ما ثبت شده باشد. ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحات ۸۲ و ۲۴۹-۲۵۰. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/
در خانه ما معمولا سکوت و آرامشی حکم فرما بود. من و حمید معمولا خانه که بودیم #کتاب می خواندیم. وقتی حمید افسر نگهبان بود، خودم وسایل مورد نیاز خانه را می خریدم. به جای این که بروم خانه پدرم، آبجی فاطمه می آمد خانه ما. خیلی زود حوصله اش سر می رفت. می گفت: بیا یه کم #تلویزیون نگاه کنیم. حوصله ام سر رفت. می گفتم: تلویزیون خانه ما معمولا خاموش است، مگر برای اخبار یا #برنامه_کودک. حمید طبق فتوای حضرت آقا، معتقد بود هر آهنگی که از #صدا_و_سیما ی جمهوری اسلامی پخش شود، لزوما #حلال نیست. به همین خاطر قرار گذاشته بودیم که چشم و گوش مان هر چیزی را نبیند و نشنود. #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی #سیره_تهذیبی_شهدا #مراقبت_از_گوش #احتیاط_در_استفاده_از_تلویزیون #کتاب_یادت_باشد ؛ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید، مصاحبه و باز نویسی: رقیه ملا حسینی، نویسنده: محمد رسول ملا حسینی، ناشر: شهید کاظمی، نوبت چاپ: چاپ بیست و نهم؛ ۱۳۹۷؛ صفحات ۱۵۳-۱۵۲. @boreshha 🌍http://www.boreshha.ir/